8.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥👩🏻🦰 باربی های اسلامی: آری یا خیر؟
💁🏻♀️ چرا یه خانم نمیتونه مدل باشه ولو با #حجاب کامل؟
➕ نقد حجاب استایل ها
#خبر
@zandahlm1357
20.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 چه کسی میخواست شاه را بکشد؟
🔸 روایتی در مورد نسبت مرحوم آیتالله بهجت با سیاست
#خبر
@zandahlm1357
11.04M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 بسه دیگه...
🎙 سید یاسر جبرائیلی: نمیشه که نظام اقتصادی غرب را پذیرفت، نظام تربیتی غرب را پذیرفت، نظام معماری غرب را پذیرفت و همه چیز غرب را بپذیریم بعد انتظار داشته باشیم که انسانی که مولود این نظامات غربی هست چیز دیگری باشد!
بعد میگویند چرا خیابان های ما اینجوری شده، آقای رادان برو اینها را از توی خیابان ها جمع کن...
بسه دیگه...
ما از تقلید کورکورانه میرزا ملکم خانی غرب به هیچ جا نرسیدیم...
#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج
#طرح_نور
#خبر
@zandahlm1357
17.3M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 دومین اثر منحصر بفرد در انسان بعد از اثر انگشت
#خبر
@zandahlm1357
9.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حضور یک راکون در بازی فیلادلفیا - نیویورک سیتی در لیگ MLS و تلاش برای گرفتنش😕
#خبر
@zandahlm1357
10.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 حقالناسهایی که توان جبرانش رو نداریم، یا حقالناسهایی که به گردنمون هستند و ازشون بیخبریم رو چطور جبران کنیم؟
#خبر
@zandahlm1357
6.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 صحبتهای فرزند پیرمردِ پر حاشیه سپاهانی: از طرف پدرم و خانواده، از همه مردم عذرخواهی میکنم.
#خبر
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
برپا مردان خدا همت کنید جنگ است بر تن جامه ی عزت کنید برپا مردان خدا همت کنید خیزید از بهر نجات کر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
نماهنگ حاج صادق آهنگران
پسر فاطمه ما گوش بفرمان هستیم
مثل قاسم همگی عازم میدان هستیم
نشر حداکثری
@zandahlm1357👈
🍂
🔻#زندان_الرشید ۱۴۱
خاطرات سردار گرجیزاده
بقلم، دکتر مهدی بهداروند
یک مرتبه و لولهای در دو سلول به پا شد. یکی از آنها با ناراحتی گفت: «فهمیدیم شما که هستید؟»
- ما که هستیم؟
- شما منافقین خلق هستید، یا از اسیرانی بوده اید که بریده اید و خودتان را به عراقی ها فروخته اید و دارید با صدام همکاری می کنید.
صدای دیگری گفت: «بله، شما حتما عضو سازمان منافقین هستید.»
- حرف دهانت را بفهم. درست صحبت کن. اول اینکه ما منافق نیستیم و مجاهدیم. دوم درود بر مسعود و مریم رجوی، رهبران سازمان. مطمئن باشید روزی این دو فرد مملکت ما را آزاد خواهند کرد؟
زندانیان دو سلول که داشتند حرف های مرا میشنیدند، احساساتی شده بودند و به من ناسزا گفتند. اکبر و عباس مدام به پهلویم میزدند و می گفتند: «علی آقا، آنها وقت هواخوری هر پنج نفر ما را می کشند ها!»
در نیم ساعت اول گفت وگو، جنگ لفظی بین ما درگرفت. عده ای محکم و با حرارت می گفتند: «مرگ بر منافق.» من هم می خندیدم و آنها عصبی تر می شدند. هر چه عباس میگفت تمامش کنم، میگفتم اجازه بده کمی بخندیم. عباس حرص می خورد و من کوتاه نمی آمدم. حسابی باور کرده بودند. گویی سال ۱۳۶۰ بود که با منافقین درگیر میشدیم.
چند دقیقه ای خندیدم و آنها همچنان به من فحش می دادند. اکبر هم کم کم وارد بازی شد. وقتی یکی از آنها به من بد و بیراه گفت، اکبر گفت: «بی تربیت، ادب داشته باش. مرد که فحش نمی دهد.» یک مرتبه یکی از آنها فریاد زد: «اکبر، این صدای توست؟» اكبر، که جاخورده بود، بلافاصله، صدا را شناخت و گفت: «محمدعلی تو هستی؟»
- بله، خودمم: من هم با تعجب گفتم: «اكبر این دیگر کیست؟ تو را از کجا میشناسد؟»
- محمدعلی شوهر خواهرم است. دامادمان است.
اکبر مرا پایین کشید و گفت: «محمدعلی بیا بالا ببینمت.» هر دو از بالای در به هم نگاه کردند و گریه کردند. بعد به من گفت: «علی جان، این آقا محمدعلی جوادی از بچه های خوب و متدین تهران و حافظ کل قرآن است.» صدای محمدعلی آمد: «اکبر جان، فدایت شوم. کی اسیر شدی؟» آن دو آن قدر قربان صدقه هم رفتند که فیلم بازی کردن من نقش بر آب شد. عده ای از هم سلولی های محمدعلی از او پرسیدند: «با چه کسی حرف می زنی؟» و او در حالی که گریه میکرد گفت: «این اکبر، عزیز دل من، برادر خانم من است. اكبر از پاسدارهای خوب تهران است.»
آنها فهمیدند ترفند ما برای سر کار گذاشتن آنها بوده است. یکی شان گفت: «محمدعلی، همين دایی بچه هایت داشت ما را مسخره میکرد؟» گفتم: «به هر حال، اسیری است و بیکاری. می خواستیم با شما شوخی کنیم.» یکی صدا زد: «آقا، آقا، من صدای تو را می شناسم. تو دزفولی هستی. مگر نه؟ لهجه ات داد می زند.» گفتم: «دزفولی نیستم. اتفاقا متولد و بزرگ شده اندیمشکم. دیدی اشتباه کردی.» یکی دیگر گفت: «خوب اگر اندیمشکی هستی، من هم اندیمشکی ام. بگو ببینم چه کسی را در اندیمشک میشناسی؟» گفتم: «چرا من بگویم، تو بگو» گفت: «تو رحیم یوسف آبادی، فتح الله بهاروند، شعبان قلاوند را می شناسی؟»
- بله. آنها دوستان من اند.
- خوب، بگو تو کیستی.
- من علی اصغر گرجی زاده ام.
- تو را می شناسم. بچه های سپاه تو را با نام «فریدون گرجی» صدا می زنند. درست است؟
- کاملا.
همراه باشید
════°✦ 💠 ✦°════
@zandahlm1357👈
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
قسمت 4⃣1⃣ جلسه چهاردهم: فلسفه نبوت 🌿صفحات ۳۸۱ تا ۴۰۵ @zandahlm1357👈
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا