eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.7هزار عکس
36.3هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
🔸پاسخ السنوار به پیام تسلیت ولید جنبلاط برای شهادت اسماعیل هنیه 🔹رئیس جنبش حماس در پیامی به جنبلاط گفت: خون‌های پاک و کاروان‌های مبارک شهدا موجب افزایش صلابت و قدرت ما در رویارویی با اشغالگران صهیونیست خواهد شد. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
📱 عمده ناهنجاری‌های اخلاقی که تایلند بدان شهرت یافته، میراث شوم نظامیان آمریکا در جنگ ویتنام است. آنها برای کامجویی سربازان، دختران را در پایگاه‌های نظامی‌شان ساکن کرده و سپس با ترک تایلند، عملاً برخی از شهرها را به مرکز فساد تبدیل کردند. امام خمینی: تمام گرفتاری ما از امریکاست. / میثم مطیعی 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🔸محرومیت ۴۵ هزار کودک کلاس اولی از حضور در مدارس غزه 🔹درحالی‌که دانش آموزان در کشورهای غرب آسیا آماده شروع سال تحصیلی می‌شوند که دست‌کم ۴۵۰۰۰ کودک ۶ ساله در از این حق محروم شده‌اند. 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
رحمت خدا در ربیع الابرار آمده است: ابلیس گفت: خدایا بندگانت تو را دوست دارند و نافرمانی می‌کنند. و از من خشم دارند و اطاعتم می‌کنند، جواب آمد: چون کینه تو بر دل دارند هر گناهی مرتکب شوند، از آنها چشم می‌پوشم و چون مرا دوست دارند، ایمان آنها را می‌پذیرم هر چند اطاعتم نمی کنند. خانه کوچک یحیی بن خالد در اتاق کوچک و تنگ زندگی می‌کرد، علت آن را از وی جویا شدند. گفت: خانه کوچک عقل را جمع تر و اندیشه را قانونمندتر می‌کند. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
23.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 حاج صادق آهنگران 🔺نوحه سرایی در رثای شهدای محراب : 👈آیت الله شهید مدنی(امام جمعه تبریز) 👈آیت الله شهید دستغیب(امام جمعه شیراز) 👈آیت الله صدوقی(امام جمعه یزد) در جمع رزمندگان در دوران دفاع مقدس 🔺عنوان نوحه : در سه جا محراب جمعه غرق خون چون کربلا شد ، کربلا شد ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
🍂 🔻 ۲۱۴ خاطرات سردار گرجی‌زاده بقلم، دکتر مهدی بهداروند یک بار سعد وارد اتاق شد، نگاهی به گردن من کرد و گفت: این چیست که دور گردنت انداخته ای.» - چیزی نیست. حرز است. - حرز چیست؟ - دعاهایی از ائمه معصومین است که افراد برای حفظ از شر و بدی و بلاها همراه خود دارند. قدری فکر کرد. ولی حرفی نزد و رفت. وقتی گروه حاج آقای جمشیدی آمدند خیلی از حرزها را به ما یاد دادند و قرار شد روی کاغذ سیگارهای سومر آنها را بنویسیم و اكبر هم آنها را در پلاستیکی قرار می داد. آن را می دوخت و دور گردن می انداختیم. بودن حرزها در گردنمان آرامشی به ما می داد. عصر روز بعد، سعد، وقتی می خواست از ما خداحافظی کند، گفت: «علی، با تو کار دارم.» - بگو. در خدمتم. - نه. خصوصی کارت دارم. با او تا دم در رفتم و گفتم: «بگو. چه می خواهی!» ۔ اگر می شود این حرزی را که در گردنت است به من بده. - نه سعد. به این حرز احتیاج دارم. دلم نمی آید. از خودم دور کنم - چطور می توانم از آن داشته باشم؟ - قول میدهم یکی برایت درست کنم. - کی؟ - تا دو سه روز آینده . خوب است. - یادت نرود. - باشد. ولی این کار خرج دارد. - خرج دارد! چه خرجی؟ - خرجش این است که برای ما ماست و شیر بیاوری. - باشد. می آورم. همین امروز یا فردا می آورم. فردای آن روز، ساعت هفت، سعد در سلول ها را باز کرد و گفت: «علی، بیا که برایتان ماست و شیر آورده ام.» پاکت های ماست و شیر را گرفتم و تشکر کردم. سعد گفت: «خوب، حرز آماده است؟» گفتم: «نه. دو سه روز کار دارد. به این سادگی نیست.» گفت: «باشد. ولی عجله کن.» - دو ساعته می توانستم حرز را آماده کنم؛ ولی کلاس گذاشتم و گفتم که چند روز کار می برد تا ارزش پیدا کند. روز چهارم که نگهبان ما را برای هواخوری به حیاط برد، آرام گفتم: «سعد، امانتی آماده است!» - حالا نه. می آیم داخل اتاق می‌گیرم. نمی خواهم کسی متوجه این موضوع شود. وقتی به اتاق رفتیم، سعد سریع آمد و گفت: «علی، حرز را بده» - سعد، به شرطی حرز اثر می کند که به آن معتقد باشی. دو دستش را روی سینه اش گذاشت و با ادب گفت: «قول میدهم.» حرز را به گردنش انداخت و گفت: «چقدر شد؟» - هیچ. حلالت باشد! . - نه، باید جبران کنم. به هر حال، زحمت کشیدی و آن را تهیه کردی، بگو چقدر میشود. - هرجور دوست داشتی. از پیش ما رفت و نیم ساعت بعد با مقداری ماست و شیر آمد و گفت: «این هم به احترام محبت شما خوب است؟» - ممنون، راضی به زحمت نبودیم. دو سه روز بعد، آمد و گفت: «عده ای از دوستانم از این حرزها می خواهند. ممکن است برای آنها هم درست کنید؟» - بله. ولی طول می کشد. چون فعلا وقت نداریم - عیبی ندارد. آنها گفتند هزینه اش هر چه باشد می دهیم. شبانه روز بیکار بودیم ولی می‌گفتیم: «فعلا وقت نداریم.» بعد از اصرارهای فراوان او قبول کردم درخواستش را انجام بدهم. سعد خوشحال شد و رفت. همان روز با اکبر دست به کار شدیم و در عرض دو ساعت به تعدادی که سعد خواسته بود حرزها را تهیه کردیم ولی صدایش را در نیاوردیم. همراه باشید ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357