⭕️ مراقب کلاهبرداریهای پامپ و دامپ در کریپتو باشید!
مراقب کانالهای سیگنال کریپتو که وعده سودهای بزرگ میدن، باشید! خیلی از این کانالها اولش خودشون رو به عنوان کانال سالم خبری یا سیگنال معرفی میکنن، ولی بعدش پامپ و دامپ راه میندازن و توکنهای جعلی تبلیغ میکنن. اکثراً هم از تراست والت و پنکیک سواپ برای این کارا استفاده میکنن. پس با دقت بیشتری تو این فضا حرکت کنید!
کانالهای مشابه کانالی که تو تصویر هست یا حتی تبلیغاتی که تلگرام زیر کانالها نشون میده، میتونن کلاهبرداری باشن. پس هوشمند باشید، طمع نکنید و بدونید که سودهای تضمینی و چندصد درصدی تو کریپتو وجود نداره!
🔴 اگه تو کانالهای مشابه داخل تصویر عضو هستید لفت بدید و به دوستاتون هم اطلاع بدید.
#کلاهبرداری
#ارز_دیجیتال
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
🌿 گياه كاكتوس تشعشعات، نويزها وهمچنين پارازيت ها رو به خودش جذب ميكنه،و از بروز بيماري مثل سرطان جلوگيري ميكنه.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢وقت خرید از فروشگاه اینترنتی حواست به نماد اعتماد الکترونیکی باشه!!
🔶خرید از سایت های معتبر و دارای مجوز نماد اعتماد الکترونیکی مانع از برداشت غیر مجاز از حساب کاربران می شود.
#خرید_امن
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شوکه شدن مهمان برنامه تلویزیونی شبکه روسیا الیوم با شنیدن خبر شهادت #سید_حسن_نصرالله
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
عشق واقعی یحیی بن اکتم در حضور مأمون بود. حرف از کثیر و عزت به میان آمد که آیا این دو عاشق با هم جم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
توبه شراب خوار
زاهدی از مقابل خانه ی ابونواس عبور کرد، و این شعر را از او شنید که: توبه ی من دلیل دست برداشتن من از گناه است، خدایا مرا ببخش که تو اهل مغفرتی.
ان فی توبتی لفسحاً
لجرمی
فاعف عنی فانت للعفو
اهل
زاهد گفت: توبه اش را بپذیر که دست استغفار به سوی تو بلند کرده است. ابونواس سپس این بیت را سرود که: خدایا از شرابخواران پرسش نکن چرا که جوان مست، عقل ندارد.
لا تؤاخذ بما یقول علی السکر
فتی ما له علی الصحو عقل
عابد روی برگرداند و گفت: خدایا این را هدایت کن.
#کشکول_شیخ_بهاء
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🔅#چراغ_راه ۱۱ [وصایای شهیدان] ✍ شهید مدافعحرم محمدحسین سراجی لذت زندگی خود را در دو چیز میدانست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔅#چراغ_راه ۱۲ [وصایای شهیدان]
✍ توصیهی اخلاقی دانشمند شهید مجید شهریاری
#کلام_شهید|اندکی در احوالِ روحی و چگونگیِ اوضاع معاد و معاشِ خود فکر کنید؛ و ببینید که آیا آمادهی پاسخگویی برای قبر و قیامت خود هستید یا نه؟ سعی کنید که فرصتِ باقیمانده از عُمر را صرف جبرانِ گذشته و کسبِ توشهی آخرت کنید.
●واژهیاب:
#تقوا #محاسبه_نفس #شهید_شهریاری #دانشمند_شهید #عمل_صالح #خودسازی #شهدای_زنجان #قبر #قیامت
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
🍂
🔻#زندان_الرشید ۲۲۸
خاطرات سردار گرجیزاده
بقلم، دکتر مهدی بهداروند
یک روز صبح، سروصدایی در ساختمان بلند شد. دقت کردم و دیدم نگهبانها چند زندانی را وارد اتاق دست راستی ما کردند و بعد از قفل کردن در اتاق رفتند.
از حرف زدن زندانی ها با نگهبانها فهمیدیم آنها زندانی های نظامی عراقی اند که به دلیل جرم با اتهامی زندانی شده اند.
اتاق ما وسط دو اتاق دیگر ساختمان بود و به اطراف خود دید داشتیم. این اتاق دو پنجره داشت.
یکی که روبه روی باغچه باز می شد و حدود شصت سانت از کف زمین فاصله داشت. و دیگری که به پشت ساختمان باز می شد و آن را جوش کاری کرده بودند و باز نمی شد.
خوب که به این پنجره دقت کردم، فهمیدم یک ورقه فولادی روی آن جوش شده که مانع دید ما به بیرون می شود. نمی توانستیم پشت این پنجره را ببینیم
اکبر که دید به پنجره پشت سرمان خیره شده ام گفت: «حضرت علیآقا، باز چه نقشهای توی کلهات است؟»
۔ دارم فکر میکنم میشود برای امتحان هم شده به روش آن دو عراقی فراری، یکی از میله های این پنجره را با تیغ اره ببریم.
- برادر، لطفا دست بردار. این کار یعنی بازی با مرگ.
- ترسیدی؟ از قیافه ات معلوم است
- ترس یعنی چه. داداش من بچه تهرانم. برای خودت می گویم.
- ببین اکبر، ما که نمی خواهیم فرار کنیم - پس می خواهی چه کار کنیم؟
- برای روز مبادا. حتما که نباید برای فرار باشد.
- علی به خدا حرفهایت بوی خون و اعدام میدهد. بابا ول کن. تو هم بیکاری ها؟ اگر عراقی ها بو ببرند هم این امکانات را از ما میگیرند و هم بهترین بهانه برای اینکه سرمان را زیر آب کنند.
- باشد بابا. این قدر بزرگش نکن. فعلا خبری نیست.
صبح روز بعد، وقتی برای هواخوری به حیاط رفتیم، به محمد گفتم: «کاری کن سر نگهبان گرم شود تا چوبی بردارم و به اتاق ببرم.»
- شر درست نکنی؟ اگر متوجه بشود بدبخت میشویم.
- شر برای چه محمد؟
- آخر تو به این کار عادت داری.
محمد حالت غش پیدا کرد و کنار نگهبان روی زمین افتاد. نگهبان که انتظار این حادثه را نداشت، تا محمد افتاد صدا زد:
رستم، اکبر، بیایید. محمد از حال رفت. از این موقعیت استفاده کردم و چوبی را که می خواستم، برداشتم و زیر لباسم پنهان کردم و به اتاق رفتم. بچه ها ده دقیقه ای کنار محمد بودند تا او به اصطلاح حالش خوب شد، وقتی بچه ها به اتاق برگشتند، محمد گفت: «مزد این هنرپیشگی ام را چه کسی می دهد؟» چوب را به بچه ها نشان دادم و گفتم: «باید کمی طناب پیدا کنیم. می توانیم با الیاف پتوهایمان باب نسبتا محکمی درست کنیم.» دست به کار شدیم و توانستیم و یک قسمت از پتوی اتاق یک طناب دو سه متری درست کنیم. کارهایمان را که تمام کردیم گفتم: «حالا نوبت اصل قضیه است.» رستم گفت: «علی، تو را به خدا حواست را جمع کن تا هم خودت را به کشتن ندهی هم ما را.»
- مگر چه شده؟ دارم فقط امتحان میکنم. خطری که ندارد . آخر همین امتحان هم می تواند سر ما را به باد بدهد.
- به دلت بد راه نده، ان شاء الله اتفاقی نمی افتد.
میله های پنجره توپر و خیلی محکم به هم چسبیده بودند. با طناب و چوب عملیات را شروع کردیم و بعد از یک ساعت تلاش موفق شدیم فاصله میله ها را زیاد کنیم؛ در حدی که راحت سرمان از میان آنها رد میشد.
اکبر که انگار ترسیده بود گفت: «راستی علی آقا، اگر وضع برای فرار مهیا بشود، فرار میکنی؟ میدانی پشت این دیوار چیست و چه کسانی هستند؟ باور کن در همان دقیقه اول همه ما را دستگیر
میکنند.»
- حالا چرا این قدر آیه بأس می خوانی؟ هنوز که خبری نشده.
- آخر برادر جان، گیرم میله ها را هم کندی، آن ورقه ای که جلوی پنجره جوش داده شده را چه میکنی؟
- درست است. باید فکری کرد. چون اگر آن را برنداریم نمی شود از پنجره فرار کرد .
- این دفعه چه طرحی داری؟
- راه حل این است که این ورقه با چکش کنده شود.
۔ اگر صلاح میدانی به نگهبان بگوییم یک چکش به ما بدهد؛
همراه باشید
════°✦ 💠 ✦°════
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357