eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.9هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
آقای امجد ایستاد.... سورن هم...اقای امجد دستش را به سمت سورن گرفت... سورن به گرمی دست اقای امجد را فشرد...از پشت میز بیرون امد و با خداحافظی ارامی دست سورن را رها کرد... و از کافی شاپ خارج شد...سورن هنوز ایستاده بود....نگاهش به جعبه ی نقره ای سیگار اقای امجد افتاد... ان را برداشت و به سمت در دوید...اقای امجد هنوز کنار ماشین ایستاده بود ... سورن :اقای امجد؟!اقای امجد سرش را به سوی او چرخاند... سورن جعبه ی سیگار را به سمتش گرفت و اقای امجد با لبخندی گفت:اه... سورن...ممنونم....سورن لبخندی زد...خواست حرفی بزند....اما منصرف شد....اقای امجد گفت:بگو...سورن با لبخند و لحنی مرتعش گفت:میخواستم... میخواستم... میشه... جعبه سیگارتونو... من...فقط.... میخواستم یادگار ی داشته... باشمش...اقای امجد گفت:البته سورن....و جعبه را به سمت او گرفت...سورن لبخندی زد و اقای امجد با اخم گفت:ولی توشو چی پر میکنی؟سیگار؟؟؟ سورن لبخندی زد و گفت:هرگز...اقای امجد هم با رضایت نگاهش را به چشمان ابی او دوخت...سورن در ییک حرکت ناگهانی خم شد و دست اقای امجد را چندین بار پیاپی بوسید...اقای امجد متاثر شد و شانه های سورن را گرفت و او را باال کشید و محکم به اغوش گرفت....سورن اشکارا گریه میکرد...شانه هایش میلرزیدند...اقای امجد حس کرد پلکهایش خیس شده اند....سورن در میا هق هق بی صدایش گفت: هیچ وقت فراموشتون نمیکنم... هیچ وقت.... بخاطر همه چیز ممنونم.... هرچی هستم....هرچی که امروز هستم بخاطر زحمات شماست...تا اخر عمر مدیون زحمات شمام...اقای امجد صورت خیس اشکش را در میان دستهاش گرفت و گفت:سورن ما از تو ممنونیم... تو به زندگی من و فرح جون دوباره ای بخشیدی... من به تو مدیونم... پیشانی اش را بوسید و خداحافظی کرد و سوار اتومبیلش شد و به سرعت از انجا دور شد...سورن جعبه ی نقره ای را در دستش میفشرد... باز تنها شده بود... این تنها سهمش از زندگی بود.ساعت از یازده گذشته بود و سورن هنوز به خانه بازنگشته بود....فرزین نگران به این سو و ان سو میرفت...امین با لحن ارامی گفت: فرزین نگران نباش....فرزین با حرص گفت:موبایش خاموشه... سابقه نداشت اینقدر دیر برگرده....شهاب با لحن بیخیالی در حینی که سیب گاز میزد گفت:البد با سمانه است؟؟؟ فرزین با اخم و صدای بلندی گفت:همه مثل تو نیستن...شهاب اهمیتی نداد و در جواب امین که پرسیده بود : مگه اشتی کردند... گفت:اره... پسره خره...با دست پس میزنه...با پا پیش میکشه.... چهار روز بهش فحش میده... دو روز قربون صدقه اش میره... دیوانه است...فرزین با حرص گفت:دهنتو ببند...شهاب چپ چپ نگاهش کرد و گفت:خفه....داشت بحث باال میگرفت که صدای چرخش کلید و سپس قامت سورن در چهار چوب در پدیدار شد.فرزین فس راحتی کشید و پرسید:هیچ معلومه کجایی؟ سورن سرش پایین بود... کفشش را کمک پاهایش از پا در اورد و گفت:کجا میخواستی باشم...؟ شهاب:پیش سمانه...سورن مستقیم به چشمان شهاب خیره شد.چشمهایش سرخ و پف کرده بود و رگه های قرمزی که دور چشمهای ابی اش را احاطه کرده بود... با ان نگاه پر از خشم و حرص موجب شد تا شهاب سکوت کند.... فرزین که خیالش راحت شده بود پرسید:شام خوردی؟ سورن نگاهش را با بیزاری از شهاب برگداند و رو به فرزین گفت:اره... و به سمت اتاق مشترک خودش و فرزین رفت.امین : این چش بود؟ فرزین شانه ای باال انداخت و شهاب هم موبایلش زنگ خورد به اتاق رفت تا راحت تر صحبت کند.سورن طاق باز روی تخت دراز کشیده بود و به سقف زل زده بود.فرزین در را باز کرد... چراغ را روشن کرد.فرزین:چرا لباسهاتو عوض نکردی؟؟؟ سورن : ولش کن...فرزین:طوری شده؟ باز با سمانه بهم زدین؟؟؟ سورن:نه...فرزین که با یک سینی محتوی یک بشقاب سوپ جو و نان و اب و یک کاسه ماست وارد شده بود... سینی را کنار میز تخت گذاشت و گفت:میدونم شام نخوردی.... ناهارم که نبودی....سورن نگاهش کرد... مثل یک پدر.. یک مادر مراقب سورن بود.... به وقتش برادر بود... به وقتش بود...لبخندی به روی فرزین پاشید... اگر او را نداشت چه میکرد... تمام این سه سال و خرده ای.... اما فرزین هم روزی او را تنها خواهد گذاشت... لبخندش جای خود را به اخم داد و صورتش در هم رفت.فرزین:سرد شد سورن...سورن با لحنی لجوجانه گفت: گر سنه نیستم...فرزین باز با لحنی مصرانه گفت: یعنی چی گرسنه نیستم.... پاشو ببینم... سوپ جو که عاشقش بودی... ماستم حاج خانم فرستاده... چکیده و گوسفندی... شهاب نصفشو ظهر خورد....سورن ساکت به سقف خیره شده بود... تمام فکرش در گریه های بی تابانه ی فرح همسر اقای امجد بود... ✍نام داستان راننده سرویس ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
وقتی او را در اغوش گرفته بود و بوسیده بود... مادرانه برای اولین بار نصیحت شنیده بود... چقدر نصیحت شنیدن.... خوب و بد شنیدن از زبان کسی که دوستش داری... مادرانه دوستش داری شیرین است... چشمهایش پر از اشک شد...فرزین اهسته گفت:سورن طوری شده؟ سورن چشمهایش را بست دلش نمیخواست اشکش را فرزین ببیند.... در نظر فرزین او مقتدر بود... پس باید مقتدر و محکم هم میماند....سورن فرزین را تحت حمایت خود داشت... سه سال از او کوچکتر بود..اما به نوعی سرپرستی او را بر عهده داشت... پس نمیتوانست جلوی او از خود ضعف نشان دهد... میدانست فرزین دست بردار نیست...با رخوت نیم خیز شد...فرزین لبخند پیروزمندانه ای زد و سورن چند قاشق به زور فرو داد... از شدت سنگینی بغض در حال خفگی بود... دستپخت فرزین حرف نداشت.... اما بیشتر از همان چند قاشق نتوانست...فرزین متعجب پرسید:خوب نشده؟ سورن با لحن ارام همیشگی اما ظاهری گفت: چرا فرزین..مثل همیشه...فرزین خواست بپرسد پس چرا کم خوردی....که سورن سرش ... شقیقه هایش تیر میکشیدند... اهسته به فرزین گفت:برام یه قرص میاری؟ فرزین بدون حرف از جایش بلند شد.میخواست بیشتر اصرار کند....مطمئن بود سورن از ظهر هیچ چیز نخورده است... اما میدانست بی فایده است و همان را هم سورن بخاطر اینکه روی فرزین را زمین نیاندازد خورده است.وقتی به اتاق بازگشت سورن به نظرخواب بود... اهسته از اتاق خارج شد... سورن چشمهایش را به ارامی باز کرد و از گوشه ی چشمش اشکی پایین چکید شمیم اهی کشید و گفت:ترانه؟!ترانه:هوووم...سحر:گرفتی خوابیدی؟؟؟ ترانه حرفی نزد و پریناز پقی زد زیر خنده.... و رو به سحر و شمیم با لحنی شیطنت بار گفت:میخواست تا ا ا ا ا ا ا ا ا خود صبح بیدار بشینه... ترانه روی تخت نشست....موهای اشفته اش دور چهره اش را فراگرفته بود....چشمهایش از بی خوابی خمار بود ....به زور گفت:ساعت سه صبحه....سحر:خوب باشه.... هانیه که روی تخت خواب رو به رو دراز کشیده بود گفت:مگه اصال اومدین بخوابین؟؟؟ فاطمه که روی تخت بالایی سر سحر خوابیده بود سرش را از لای نرده ی فلزی بالای تخت بیرون اورد و گفت:پس چیکار کنیم؟؟؟ساعت سه ها....ترانه بالشش را در اغو ش گرفت و گفت:میخوای چیکار کنیم...؟؟؟ ولحظه ای بعد صدای خرناسش بلند شد...سحر و شمیم و پریناز و چند نفر دیگر با صدای بلند خندیدند...ترانه پرید:چی شده؟صبح شده؟ کیمیا لبه ی تخت ترانه نشست و با خنده گفت:چه فرتی خوابت میبره....ترانه خمیازه ای کشید و گفت:بمیرید...همتون...اه....سحر اهی کشید و گفت:بچه ها حوصلم سررفته...شمیم:منم...ترانه با غیظ گفت:بگیرید مثل بچه های خوب خونه ی ننه هاتون بخوابید...خبرمرگتون بیاد...و خودش دراز کشید و پتو را روی سرش کشید.سحر چشمکی به شمیم زد و پریناز بالبخندی به فاطمه عالمت داد...کیمیا با یک جهش خودش را روی ترانه انداخت...ترانه از شدت مشت و لگد هایی که نثارش میشد... جیغ میکشید و قلقلکهایی که دستپخت سحر و پریناز بود صدای قهقهه اش بلند بود و فحش بود که نثارشان میکرد...بقیه ه میخندیدند... انقدر که خواب از سرهمه شان پرید...ساعت نزدیک چهار صبح بود...ترانه حالا به دخترها که خواب الود شده بودند نگاهی انداخت و گفت:چتونه؟مواد بهتون نرسیده؟؟؟ ۳۴ ✍نام داستان راننده سرویس ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
کارگاه خویشتن داری 40.mp3
15.76M
۴۰ ✍ انتخابهای ما، تعیین کننده‌ی نمره‌ی خویشتن‌داری ماست! هرچه در ترازوی انتخابها و ارتباطات ما، کفه‌ی بخش انسانی سنگین‌تر باشد ؛ ضریب خویشتن‌داری ما، بالاتر خواهد رفت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
YEKNET.IR - zamine - fatemie 2 - 1401 - karimi.mp3
9.09M
عرش حق را قائمه ای حکم عدل محکمه ای ای مادر بت شکنم دخیل چادرت منم 🔊 🏴 🎙 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️آیا علم میتونه با عمر طولانی امام زمان مخالفتی داشته باشه؟! ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
لَّا تُدْرِكُهُ الْأَبْصَارُ وَهُوَ يُدْرِكُ الْأَبْصَارَ وَهُوَ اللَّطِيفُ الْخَبِيرُ چشمها او را نمی‌بینند؛ ولی او همه چشمها را می‌بیند؛ و او بخشنده (انواع نعمتها، و با خبر از دقایق موجودات،) و آگاه (از همه) چیز است. سوره ی انعام آیه ی ١٠٣ ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
آيه۵۹ ۵۹- وَعِنْدَهُ مَفَاتِحُ الْغَيْبِ لاَ يَعْلَمُهَاَّ إِلا هُوَ وَيَعْلَمُ مَا فِى الْبَرِّ وَالْبَحْرِ وَ مَا تَسْقُطُ مِن وَرَقَةٍ إِلا يَعْلَمُهَا وَلاَ حَبَّةٍ فِى ظُلُمَتِ الاَْرْضِ وَ لاَ رَطْبٍ وَلاَ يَابِسٍ إِلا فِى كِتَبٍ مُبِينٍ و گنجينه هاى غيب، تنها نزد خداست و جز او كسى آن را نمى داند و آنچه را در خشكى ودرياست مى داند، وهيچ برگى از درخت نمى افتد جز آنكه او مى داند و هيچ دانه اى در تاريكى هاى زمين وهيچ تر وخشكى نيست، مگر آنكه (علم آن) در كتاب مبين ثبت است. نكته ها O مفاتح، يا جمع مِفتَح به معناى گنجينه و خزانه است، يا جمع مِفتاح به معناى كليد است، ولى معناى اوّل مناسب تر است. (۱۲۸) O كلمه ى تر و خشك، كنايه از همه ى چيزهايى است كه مقابل همند، مثل مرگ و حيات، سلامتى و مرض، فقر و غنا، نيك و بد، مجرّد و مادّى. اين مطلب در آيه ى و كلّ شى ء اءحصيناه فى امامٍ مُبين (۱۲۹) نيز بيان شده است O شايد مراد از سقوط برگ ها، حركات نزولى و مراد از دانه هاى در حال رشد زير زمين، حركات صعودى باشد. (۱۳۰) پيام ها ۱- دليل آنكه عذاب عجولانه اى كه كفّار تقاضا مى كنند فرا نمى رسد، علم خداوند به اسرار هستى است. ما تستعجلون... و عنده مفاتح الغيب ۲- احكام الهى بر اساس آگاهى او بر غيب و شهود است. اِنِ الحُكم الاّ للّه و عنده مفاتح الغيب ۳- دامنه ى علم غيب، گسترده تر از علوم عادّى است. (زيرا قرآن درباره آن تعبير انحصارى دارد. ) لا يعلمها الاّ هو ۴- بر خلاف كسانى كه مى گويند خداوند تنها به كليّات علم دارد، خداوند به همه چيز دانا و از همه ى جزئيّات هستى آگاه است. پس بايد مواظب اعمال خود باشيم. لا تسقط من ورقة... ۵- جز خداوند، هيچكس از پيش خود علم غيب ندارد. و عنده مفاتح الغيب لايعلمها الاّ هو ۶- در جهان، مركزيّتى براى اطلاعات وجود دارد. فى كتاب مبين ۷- نظام هستى، طبق برنامه ى پيش بينى شده اى طراحى شده است. كتاب مبين ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دعاے ...🥀👆👆 كفعمى در بلد الامين فرموده: اين دعاء حضرت صاحب الامر عَلَيْهِ السَّلام است كه تعليم فرمود آن را به شخصى كه محبوس بود، پس خلاص شد: اِلهى عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطآءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجآءُ وَ ضاقَتِ الاَْرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمآءُ وَ اَنْتَ الْمُسْتَعانُ وَ اِلَيْكَ الْمُشْتَكى وَ عَلَيْكَ الْمُعَوَّلُ فِى الشِّدَّةِ وَ الرَّخآءِ اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّد وَ الِ مُحَمَّد اُولِى الاَْمْرِ الَّذينَ فَرَضْتَ عَلَيْنا طاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنا بِذلِكَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً عاجِلا قَريباً كَلَمْحِ الْبَصَرِ اَوْ هُوَ اَقْرَبُ يا مُحَمَّدُ يا عَلِىُّ يا عَلِىُّ يا مُحَمَّدُ اِكْفِيانى فَاِنَّكُما كافِيانِ وَ انْصُرانى فَاِنَّكُما ناصِرانِ يا مَوْلانا يا صاحِبَ الزَّمانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى اَدْرِكْنى السّاعَةَ السّاعَةَ السّاعَةَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ يا اَرْحَمَ الرّاحِمينَ بِحَقِّ مُحَمَّد وَ الِهِ الطّاهِرينَ. (عج)🌼 @zandahlm1357
پاییز را دیدی؟!🍂 آنان که رنگ عوض کردند ، افتادند! يادمان باشد؛ محبت ، تجارت پاياپای نيست!❣ چرتکه نیندازيم که من چه کردم و در مقابل تو چه کردی!📝 بی شمار محبت کنيم ، حتی اگر به هردليلی کفه ی ترازوی ديگران سبکتر بود اگر قرار باشد خوبی ما وابسته به رفتاردیگران باشد ، این دیگر خوبی نیست؛ بلکه معامله است... 💰 میتونین برای تمامی عزیزان تون ارسال کنین 🌹🌹🌹 ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 مرور روزنامه‌های دوشنبه ۱۴۰۳/۰۸/۲۸ 🗓امروز مصادف با 🔹 جمالی الاولی ۱۴۴۶/۰۵/۱۶ 🔹 نوامبر ۲۰۲۴/۱۱/۱۸ 🔸روز فلسفه حهانی 🔸عملیات‌ ظفر۴، هـ.ش ۱۳۶۶ 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
✅ اسماعیل حسینی، نماینده مجلس: ‏در شرایطی که کشور با چالش جدی در زمینه های اقتصادی، انرژی، آب، اشتغال، مسکن و... مواجه است، متأسفانه اولویت دولت، تغییر قانون جهت صندلی دادن به افراد خاص دوتابعیتی است. 🇮🇷 اخبار مجلس شورای اسلامی 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اعتراض سلیمی، عضو هیئت رئیسه مجلس به انتصاب ظریف: برای انتصاب یک فرد لایحه آوردند مجلس‌! اول قانون رو اصلاح کنید بعد انتصاب کنید؛ انتصاب غیرقانونی است و متاسفانه توضیحی در این رابطه داده نشد. 🇮🇷 اخبار مجلس شورای اسلامی 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
✅ تابعیت مضاعف مانند «دوهمسری» است؛ فرد نمی‌تواند همه محبتش را صرف یک‌ همسرش کند/ظریف می‌تواند مشاور باشد؛ اما معاون نه 🔸محمد سراج، عضو کمیسیون اجتماعی مجلس: این ادبیاتی که می‌گویم ادبیات خوبی نیست اما تابعیت مضاعف مانند این است که یکی ۲ همسر داشته باشد آیا همه محبتش را صرف یک‌نفرشان می‌کند؟ پس آن یکی همسرش چه؟ اصلا قابل قبول نیست. 🇮🇷 اخبار مجلس شورای اسلامی 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
📸 جلسه اعضای کمیسیون امنیت ملی مجلس با سرلشکر باقری، رئیس ستادکل نیروهای مسلح 🇮🇷 اخبار مجلس شورای اسلامی 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
✅ نایب‌رئیس کمیسیون فرهنگی مجلس: مسئولان ساترا به آثاری مجوز می‌دهند که خودشان نمی‌توانند در خانه ببینند 🔸موضوع ابتذال در شبکهٔ نمایش خانگی در ایران به یکی از بحث‌های جدی در حوزهٔ فرهنگ و هنر تبدیل شده و به نگرانی‌ها دربارهٔ کاهش کیفیت محتوای تولیدی و تأثیرات منفیِ آن بر فرهنگ عمومیِ جامعه اشاره دارد.یزدی‌خواه، نایب‌رئیس کمیسیون فرهنگیِ مجلس دراین‌باره گفته: از زمانی که ساترا عهده‌دار نظارت بر نمایش خانگی شد، کمی اوضاع بهتر شد؛ اما به‌هیچ‌وجه منویات کمیسیون را در حوزه‌های نظارتی و بحث‌های سالم‌سازی نتوانستند مراعات کنند 🔸اگر مسئولان ساترا بتوانند با اعضای خانواده‌شان بدون دغدغه این فیلم‌ها را تماشا کنند، می‌توانیم بگوییم که این فیلم‌ها قابل‌دفاع هستند؛ ولی بعید می‌دانم که خود مسئولان ساترا و صداوسیما اصلاً توان مشاهدهٔ این فیلم‌ها مثل جوکر و سایر سریال‌ها و فیلم‌هایی که تولید می‌شود و به نمایش درمی‌آید را داشته باشند. ما به مسئولان ساترا گفتیم که اگر نیاز به آیین‌نامه دارید، از مراجع رسمی پیگیری کنید و اگر می‌خواهید مجلس خلأ قانونی را برطرف کند و کمک کند، ما آمادگی داریم؛ لایحهٔ آن را تنظیم کنید و به مجلس بیاورید تا روال قانونی طی شود تا این موضوع را عملیاتی کنیم. 🇮🇷 اخبار مجلس شورای اسلامی 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357