#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
نقيب هفتم زهي دمادم به بوي زلفت مذاق من خوش دماغ من تر مرا زماني مباد بيرون خيالت از دل هوايت از
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نگاه آهو
آهو از كجا فهميد
بايد از تو يارى خواست؟
از پناه تو بايد
سايه اى بهارى خواست؟
آهو از كجا فهميد
با تو مى شود آرام؟
با نگاه تو آهو
پيش پاى تو شد رام
تو به مهربان بودن
شهره در زمين بودى
مهربان فراوان بود
مهربان ترين بودى
مى دهى نجات از مرگ
آهوى فرارى را
مى كنى جدا از او
ترس و بيقرارى را
#دانستنیهای_امام_رضا_علیه_السلام
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
منو بهتر از خودم میشناسی
🖋اگر زائریم، به دعوت شماست که حرمت میآییم و این یعنی قبل از آنکه بگوییم میدانی و پیش از آن که بخواهیم اجابت می کنی.
آقاجان...
بگو من از چه بگویم چرا که میدانم
تمام حرم دلم را نگفته میدانی
#نقش_بهشت
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#وعده_صادق #روز_دانشجو 🔻 سخنرانی استاد #رحیم_پور با موضوع: "دانشجو" ، چالش های عدالت اجتماعی و شفا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#وعده_صادق
#دولت
🔻قانون فیل و طناب...
⬅️ بفرستید برای اهالی ما نمیتوانیم❗️
استاد #رحیم_پور
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
✫⇠قسمت :۱۸
#فصل_هشتم
شانه هایم را بالا انداختم و بی اراده لب هایم آویزان شد. بدون اینکه جوابی بدهم. صمد گفت: «نمی توانی هم خانه را تمیز کنی و هم به بچه ها برسی.»
کتش را درآورد و گفت: «من بچه ها را نگه می دارم، تو برو اتاق ها را تمیز کن. کارت که تمام شد، من می روم.»
با خودم فکر کردم تا صبح زود است و بچه ها خوابند. بهتر است بروم اتاق ها را تمیز کنم. صمد هم ماند اتاق خودمان تا مواظب بچه ها باشد.
پنجره های اتاق دم دستی را باز گذاشتم. لحاف کرسی را از چهار طرف بالا دادم روی کرسی. تشک ها را برداشتم و گذاشتم روی لحاف های تازده. همین که جارو را دست گرفتم تا اتاق را جارو کنم، صدای گریه دوقلوها درآمد. اول اهمیتی ندادم. فکر کردم صمد آن ها را آرام می کند. اما کمی بعد، صدای صمد هم بلند شد.
ـ قدم! قدم! بیا ببین این بچه ها چه می خواهند؟!
جارو را انداختم توی اتاق و دویدم طرف اتاق خودمان که آن طرف حیاط بود. دوقلوها بیدار شده بودند و شیر می خواستند. یکی از آن ها را دادم بغل صمد و آن یکی را خودم برداشتم و بچه به بغل مشغول آماده کردن شیرها شدم. صمد به بچه ای که بغلش بود، شیر داد و من هم به آن یکی بچه. بچه ها شیرشان را خوردند و ساکت شدند.
از فرصت استفاده کردم و رفتم سراغ جارو زدن اتاق. هنوز اتاق را تا نیمه جارو نزده بودم که دوباره صدای گریه دوقلوها بلند شد. حتماً خیس کرده بودند. مجبور شدم قبل از اینکه صمد صدایم کند، بروم دنبال بچه ها. حدسم درست بود. دوقلوها که شیرشان را خورده بودند حالا جایشان را خیس کرده بودند. مشغول عوض کردن بچه ها شدم. صمد بالای سرم ایستاده بود و نگاه می کرد. می گفت: «می خواهم یاد بگیرم و برای بچه های خودمان استاد شوم.»
بچه ها را تر و خشک کردم. شیرشان را هم خورده بودند، خیالم راحت بود تا چند ساعتی آرام می گیرند و می خوابند. دوباره رفتم سراغ کارم. جارو را گرفتم دستم و مشغول شدم. گرد و خاکْ اتاق را برداشته بود. با روسری ام جلوی دهانم را بستم. آفتاب کم رنگی به اتاق می تابید و ذرات گرد و غبار زیر نور خورشید و توی هوا بازی می کردند. فکر کردم اتاق را که جارو کردم، بروم تشک ها را روی ایوان پهن کنم تا خوب آفتاب بخورند که دوباره صدای گریه بچه ها و بعد فریاد صمد بلند شد.
ـ قدم! قدم! بیا ببین این بچه ها چه می خواهند.
جارو را زمین گذاشتم و دوباره رفتم اتاق خودمان. بچه ها شیرشان را خورده بودند، جایشان هم خشک بود، پس این همه داد و هوار برای چه بود؟! ناچار یکی از آن ها را من بغل کردم و آن یکی را صمد. شروع کردیم توی اتاق به راه رفتن. نگران کارهای مانده بودم.
صمد هم دیرش شده بود. اما با این حال، مرا دلداری می داد و می گفت: «بچه ها که خوابیدند، خودم می آیم کمکت.»
بچه ها داشتند در بغل ما به خواب می رفتند. اما تا آن ها را آرام و بی صدا روی زمین می گذاشتیم، از خواب بیدار می شدند و گریه می کردند. از بس توی اتاق راه رفته بودیم و پیش پیش کرده بودیم، خسته شده بودیم، بچه ها را روی پاهایمان گذاشتیم و نشستیم و تکان تکانشان دادیم تا بخوابند. اما مگر می خوابیدند. صمد برایم تعریف می کرد؛ از گذشته ها، از روزی که من را سر پله های خانه عموی پدرم دیده بود. می گفت: «از همان روز دلم را لرزاندی.» از روزهایی که من به او جواب نمی دادم و او با ناامیدی هر روز کسی را واسطه می کرد تا به خواستگاری ام بیاید. می گفت: «حالا که با این سختی به دستت آوردم، باید خوشبخت ترین زن قایش بشوی.»
صدای صمد برای بچه ها مثل لالایی می ماند. تا صمد ساکت می شد، بچه ها دوباره به گریه می افتادند. هر کاری کردیم، نتوانستیم بچه ها را بخوابانیم. مانده بودیم چه کار کنیم. تا می گذاشتیمشان زمین، گریه شان درمی آمد. مجبور شدم دوباره برایشان شیر درست کنم. اما به محض اینکه شیر را خوردند، دوباره جایشان را خیس کردند. جایشان را خشک کردم، سر حال آمدند و بی خوابی به سرشان زد و هوس بازی کردند.
حالا یک نفر را می خواستند که آن ها را بغل کند و دور اتاق بچرخاند.
ظهر شد و حتی نتوانستم اتاق را جارو کنم، به همین خاطر بچه ها را هر طور بود پیش صمد گذاشتم و رفتم ناهار درست کنم. اما صمد به تنهایی از عهده بچه ها برنمی آمد. از طرفی هم هوای بیرون سرد بود و نمی شد بچه ها را از اتاق بیرون آورد. به هر زحمتی بود، فقط توانستم ناهار را درست کنم. سر ظهر همه به خانه برگشتند؛ به جز خواهر و مادر صمد. ناهار برادرها و پدر صمد را دادم، اما تا خواستم سفره را جمع کنم، گریه بچه ها بلند شد. کارم درآمده بود. یا شیر درست می کردم، یا جای بچه ها را عوض می کردم، یا مشغول خواباندنشان بودم.
تا چشم به هم زدم، عصر شد و مادرشوهرم برگشت؛ اما نه خانه ای جارو کرده بودم، نه حیاطی شسته بودم، نه شامی پخته بودم، نه توانسته بودم ظرف ها را بشویم. از طرفی صمد هم نتوانسته بو
د برود و به کارش برسد. مادرشوهرم که اوضاع را این طور دید، ناراحت شد و کمی اوقات تلخی کرد. صمد به طرفداری ام بلند شد و برای مادرش توضیح داد بچه ها از صبح چه بلایی سرمان آوردند. مادرشوهرم دیگر چیزی نگفت. بچه ها را به او دادیم و نفس راحتی کشیدیم.
از فردا صبح، دوباره صمد دنبال پیدا کردن کار رفت. توی قایش کاری پیدا نکرد.
مجبور شد به رزن برود. وقتی دید نمی تواند در رزن هم کاری پیدا کند، ساکش را بست و رفت تهران.
چند روز بعد برگشت و گفت: «کار خوبی پیدا کرده ام. باید از همین روزها کارم را شروع کنم. آمده ام به تو خبر بدهم. حیف شد نمی توانم عید پیشت بمانم. چاره ای نیست.»
خیلی ناراحت شدم. اعتراض کردم: «من برای عید امسال نقشه کشیده بودم. نمی خواهد بروی.»
صمد از من بیشتر ناراحت بود. گفت: «چاره ای ندارم. تا کی باید پدر و مادرم خرجمان را بدهند. دیگر خجالت می کشم. نمی توانم سر سفره آن ها بنشینم. باید خودم کار کنم. باید نان خودمان را بخوریم.»
صمد رفت و آن عید را، که اولین عید بعد از عروسی مان بود، تنها سر کردم. روزهای سختی بود. هر شب با بغض و گریه سرم را روی بالش می گذاشتم. هر شب هم خواب صمد را می دیدم. وقتی عروس های دیگر را می دیدم که با شوهرهایشان، شانه به شانه از این خانه به آن خانه می رفتند و عیدی می گرفتند، به زور می توانستم جلوی گریه ام را بگیرم.
فروردین تمام شده بود، اردیبهشت آمده بود و هوا بوی شکوفه و گل می داد. انگار خدا از آن بالا هر چه رنگ سبز داشت، ریخته بود روی زمین های قایش.
یک روز مشغول کارِ خانه بودم که موسی، برادر کوچک صمد، از توی کوچه فریاد زد.
ـ داداش صمد آمد!
نفهمیدم چه کار می کنم. پابرهنه، پله های بلند ایوان را دو تا یکی کردم. پارچه ای از روی بند رخت وسط حیاط برداشتم، روی سرم انداختم و دویدم توی کوچه. صمد آمده بود. می خندید و به طرفم می دوید. دو تا ساک بزرگ هم دستش بود. وسط کوچه به هم رسیدیم. ایستادیم و چشم در چشم هم، به هم خیره شدیم. چشمان صمد آب افتاده بود. من هم گریه ام گرفت. یک دفعه زدیم زیر خنده. گریه و خنده قاتی شده بود.
یادمان رفته بود به هم سلام بدهیم. شانه به شانه هم تا حیاط آمدیم. جلوی اتاقمان که رسیدیم، صمد یکی از ساک ها را داد دستم. گفت: «این را برای تو آوردم. ببرش اتاق خودمان.»
اهل خانه که متوجه آمدن صمد شده بودند، به استقبالش آمدند. همه جمع شدند توی حیاط و بعد از سلام و احوال پرسی و دیده بوسی رفتیم توی اتاق مادرشوهرم. صمد ساک را زمین گذاشت. همه دور هم نشستیم و از اوضاع و احوالش پرسیدیم. سیمان کار شده بود و روی یک ساختمان نیمه کاره مشغول بود.
کمی که گذشت، ساک را باز کرد و سوغاتی هایی که برای پدر، مادر، خواهرها و برادرهایش آورده بود، بین آن ها تقسیم کرد.
همه چیز آورده بود. از روسری و شال گرفته تا بلوز و شلوار و کفش و چتر. کبری، که ساک من را از پشت پنجره دیده بود، اصرار می کرد و می گفت: «قدم! تو هم برو سوغاتی هایت را بیاور ببینیم.»
خجالت می کشیدم. هراس داشتم نکند صمد چیزی برایم آورده باشد که خوب نباشد برادرهایش ببینند. گفتم: «بعداً.» خواهرشوهرم فهمید و دیگر پی اش را نگرفت.
وقتی به اتاق خودمان رفتیم، صمد اصرار کرد زودتر ساک را باز کنم. واقعاً سنگ تمام گذاشته بود. برایم چند تا روسری و دامن و پیراهن خریده بود. پارچه های چادری، شلواری، حتی قیچی و وسایل خیاطی و صابون و سنجاق سر هم خریده بود. طوری که درِ ساک به سختی بسته می شد. گفتم: «چه خبر است، مگر مکه رفته ای؟!»
گفت: «قابل تو را ندارد. می دانم خانه ما خیلی زحمت می کشی؛ خانه داری برای ده دوازده نفر کار آسانی نیست. این ها که قابل شما را ندارد.»
گفتم: «چرا، خیلی زیاد است.»
خندید و ادامه داد: «روز اولی که به تهران رفتم، با خودم عهد بستم، روزی یک چیز برایت بخرم. این ها هر کدام حکایتی دارد. حالا بگو از کدامشان بیشتر خوشت می آید.»
همه چیزهایی که برایم خریده بود، قشنگ بود.
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🔸جاسوسی صنعتی چیست و چگونه با آن مقابله کنیم؟ #جاسوسی_صنعتی 📌 خبر ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔶افزایش آلودگی هوا طی امروز و فردا
☁️امروز و فردا در بیشتر مناطق کشور جوی پایدار و در شهرهای صنعتی و پرجمعیت افزایش غلظت آلایندههای جوی و کاهش کیفیت هوا پیشبینی میشود.
🌧امروز در سواحل دریای خزر، برخی مناطق اردبیل، خراسان شمالی و شمال خراسان رضوی، بارش پراکنده و وزش باد پیشبینی میشود.
#هواشناسی
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
🔶تصویب سند سیاستگذاری بانک مرکزی در حوزه رمزپولها
🔹بانک مرکزی:
🔹نظر به اختیارات و وظایف قانونی بانک مرکزی در تنظیمگری حوزه رمزپولها (توکنهای معاملاتی)، سند پیشنهادی بانک مرکزی باعنوان «چارچوب سیاستگذاری و تنظیم گری بانک مرکزی در حوزه رمزپولها» در جلسه سیزدهم آذرماه ۱۴۰۳ هیئت عالی بانک مرکزی، با موافقت تمامی اعضا به تصویب رسید.
🔹در این سند مصوب، ضمن تاکید بر هویت بخشی به موجودیت های کارگزار رمزپول و نهاد امین بعنوان اشخاص تحت نظارت بانک مرکزی، مسئولیت صدور مجوز اشخاص برشمرده با بانک مرکزی ایران بوده و تنظیم مقررات و نظارت موثر بر سلامت فعالیت درخصوص فعالین دارای مجوز توسط بانک مرکزی انجام خواهدشد./تسنیم
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
🔶#سرخط_خبرها
🔹سخنگوی وزارت خارجه آمریکا: تحریر الشام یک گروه تروریستی خارجی است. سخنگوی وزارت خارجه آمریکا گفت: تحریر الشام یک گروه تروریستی خارجی است./ایسنا
🔹معاون آموزش ابتدایی وزارت آموزشوپرورش: ۴۹ هزار کلاس چندپایه در کشور وجود دارد که این کلاسها بیشتر در مناطق روستایی و عشایری کشور برگزار میشوند./باشگاه خبرنگاران
🔹قیمت دلار نیما که در ابتدای تشکیل دولت چهاردهم در کانال ۴۵ هزار تومان بود، از ۵۳ هزار تومان هم عبور کرده است و امروز ۵۳ هزار و ۱۳۹ تومان قیمت خورد./تسنیم
🔹رئیسجمهور کره جنوبی از شهروندان کشورش بابت اعلام حکومت نظامی در هفته گذشته عذرخواهی کرد اما در عین حال انتظار میرود که پارلمان کره جنوبی استیضاح علیه این رئیسجمهور را به رای بگذارد./ایسنا
🔹معاون اجتماعی پلیس راهور تهران بزرگ: با توجه به مصوبه کارگروه اضطرار آلودگی هوا و با توجه به تداوم وضعیت آلودگی هوا در روزهای ابتدایی هفته جاری تردد کامیونهای دیزلی به مدت ۴۸ ساعت از امروز ممنوع خواهد بود./تسنیم
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔶تیراندازی ارتش اسرائیل به آمبولانس فلسطینی
🔹ارتش اسرائیل با تیراندازی به یک آمبولانس در نوار غزه، اجازه نزدیک شدن این خودروی امدادی به مجروحان و شهدای فلسطینی را نمیدهد.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥میخواهیم ارز دیجیتال را سازمان یافته کنیم نه محدود| هر کاری برای محدودیت کردیم موفق نبودیم
👤همتی، وزیر اقتصاد در رویداد ملی ارز دیجیتال:
🔹به سمت این میرویم که آثار منفی ارز دیجتال را بر اقتصاد مدیریت بکنیم و از بین ببریم و آثار مثبت آن را استفاده بکنیم.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
🔶نقره، مشمول مالیات بر ارزش افزوده
🔹یکصدوبیستوسومین جلسه شورای گفتوگوی دولت و بخش خصوصی با چهار دستورکار «بررسی ماده ۲۵ قانون بهبود کسبوکار در تأمین انرژی صنایع»، «رفع تعلیق کارت بازرگانی تجار و شرکتهای بدهکار ارزی»، «افزایش سهمیه واردات موز و انبه استان به ازای صادرات سیب درختی» و «دریافت ۹ درصد مالیات بر ارزش افزوده از مبادلات شمش نقره»، صبح امروز (شنبه، ۱۷ آذر ۱۴۰۳) با حضور غلامحسین مظفری، استاندار خراسان رضوی و جمعی از مدیران دستگاههای اجرایی، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، مدیران شهری و فعالان اقتصادی بخش خصوصی برگزار شد.
👤مریدی، مدیرکل امور مالیاتی خراسان رضوی در جلسه شورای گفتوگوی دولت و بخش خصوصی:
🔹مشهد کانون تولید محصولات مبتنی بر نقره است. باید طرح در مجلس موردبازنگری قرار بگیرد. ما نیازمند استفساریه هستیم. در یک نمونه خاص، در شرایطی معافیات مالیاتی برای «فلزات گرانبها» موردتأکید قانونگذار بوده که براساس بند ۴ قانون صادرات و واردات، نقره از شمار اقلام موردنظر این تعبیر جدا دانسته شده و طلا و پلاتین ملاک عمل قرار گرفته است.
🔹به همین دلیل، هماکنون به میزان ۹ درصد مالیات بر ارزش افزوده برای صادرات و واردات شمش نقره دریافت میشود و به دلیل تحمیل مالیات بر تجار این حوزه، مجلس باید به قید فوریت این مسئله را مورد رسیدگی و اصلاح قرار دهد.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥پزشکیان: فریاد دانشجویان در آمریکا و اروپا نسبت به جنایات غزه بلند بود ولی دانشگاههای ما آنطور که باید اعتراض نداشتند
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥شما دانشجویان امید فردای کشور هستید
👤پزشکیان، رئیس جمهور در آیین گرامیداشت روز دانشجو:
🔹برای حل مشکلات کشور و اینکه چگونه به وفاق و همدلی برسیم و چگونه از بحرانها و مشکلات خارج شویم، هم زبان علمی داریم و هم زبان اعتقادی.
🔹شما امید فردای این مملکتید ما ادعا میکردیم بهتر میتوانیم مملکت را درست کنیم و امروز با مشکل مواجه هستیم.
📌 خبر
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⁉️چرا دعاهای ما مستجاب نمیشه؟!
🎙 آیت الله مجتهدی
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
💯@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
تب امیر در کتابی تاریخی دیدم، عربی بیابانی در تابستان تب گرفت. در وسط ظهر بدنش را روغن مالی کرد و ر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا