هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
مستند کف خیابان
با ما همراه باشید👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.......:
#کف_خیابون_12
وقتی از اتاق مامانم اومدم بیرون، هنوز وسایل پذیرایی مهمونی عصر روی میز پذیراییمون بود... رفتم یه سیب بردارم که یه چیزی دیدم که بیشتر از سر و وضع مامانم منو بهت زده کرد... دیدم دو تا بشقاب بیشتر نیست... این ینی یا دو نفر مهمون بودند یا با مامان دو نفر بودند... اما... وسط پوست میوه های یکی از بشقابا یه ته مانده سیگار هم بود!!
داشتم دیوونه میشدم... مامانم با اون سر و وضع... با اون خواب عمیقش... ته سیگار وسط بشقاب میوه ها... اصلا نمیدونستم چیکار کنم... حتی نمیتونستم پلک بزنم... عصر خونه ما چه خبر بوده؟!
مامانم بیدار شد... داشتم تلوزیون نگاه میکردم... اما مدام تو فکر عصر بودم... خودمو زدم به حواس پرتی که ینی مثلا متوجه بیدار شدن مامانم نشدم... اما فهمیدم که مامانم تا بیدار شد، لباسشو عوض کرد و لباس همیشگیش را پوشید و اومد توی حال...
گفت: سلام افشین! کی اومدی؟
خیلی معمولی گفتم: سلام. خیلی وقت نیست. دو تا نون هم خریدم گذاشتم توی نایلون رو سر یخچال.
مامانم رفت توی آشپزخونه... دیگه رو تمام حرکات و کارای مامان حساس شده بودم... یواشکی حواسم حتی به آب خوردنش هم بود... رفت سراغ تلفن خونه... داشت شماره میگرفت که منم رفتم نشستم پیش تلفن توی حال... آروم گوشیو برداشتم... جوری که متوجه نشه... وقتی بوق خورد، دیدم افسانه گوشیو برداشت... بعد از سلام و احوالپرسی، مامانم با دلخوری گفت: افسانه ور پریده چرا نگفتی صاب کارت مرد هست؟!
افسانه هم بلند خندید و گفت: ای بابا! از وقتی برگشته مزون، همینجوری داره پیش همه ازت تعریف میکنه! مثل اینکه پیش مامان گلم بهش خوش گذشته بوده!
من داشتم روانی میشدم... خیلی اعصابم خورد بود... اما مامان جوابی داد که منو آتیش زد... به افسانه گفت: جدا؟! بهش خوش گذشته بود؟!!!
افسانه گفت: آره مامانی! پس چی؟ مامان به این نازی! راستی بهم گفته که قراره بیایی مزون پیش خودمون کار کنی!!
مامان گفت: حالا گفتم درباره اش فکر میکنم... خیلی خودمو مشتاق نشون ندادم... ببینم چی میشه حالا... کی میایی ور پریده؟
افسانه گفت: امشب کار خاصی ندارم... زودتر میام... افشین خونه است؟
مامان گفت: آره... پس من تا یه چیزی درست میکنم بیا!
افسانه گفت: چشم مامان... راستی لباس جدید مبارک! کوروش خان (اسم صاب کار کثافت مزون) گفته لباس ایمپایر تاپ مشکی را هدیه بده به مامانت! نمیخواد برگردونی مزون!
مامان با خنده و ذوق زده گفت: اینجوری که بده آخه! حالا بعدا باهاش حساب میکنیم.
من دیگه داشتم میپکیدم... حرفهای سنگینی شنیده بودم... حرفهای افسانه و مامانو که پای چیزایی که دیده بودم میذاشتم، دیگه چیزی برای گفتن و قضاوت نکردن نمیذاشت...
یکی دو ساعت بعد، افسانه هم اومد خونه... شام خوردیم... تلوزیون دیدیم... خبری از درس و بحث دانشگاه افسانه هم کلا تو خونه نبود... اصلا انگار نه انگار که خواهر ما مثلا دانشجو هست و واسه شهریه کوفتی دانشگاه آزادش داره کار میکنه!
تا اینکه افسانه و کرد به من و گفت: «راستی افشین جون! یه خبر خوب! صاب کار من، عصر اومده پیش مامان... مامان واسش مدل شده... اونم خوشش اومده و گفته مامان بیاد پیش خودمون و از فردا توی مزون با خودمون کار کنه!»
مثلا تعجب کردم و گفتم: صاب کارت! صاب کارت کیه دیگه؟!
گفت: نمیشناسیش! آدم خوبیه!
یه نگاه به مامان انداختم... چیزی که میخواستم بپرسم خیلی سنگین بود... با احتیاط به چشمای افسانه نگاه کردم و گفتم: خانمه؟!
افسانه خیلی عادی و معمولی نگاهش را برگردوند به طرف لب تاپش و گفت: نه بابا! مگه زن ها عرضه گردوندن مزون به اون با کلاسی دارن؟! آدم با جذبه و مدیری هست. هر کسی باهاش کار کرده پیشرفت کرده.
من که زبونم بند اومده بود... حدسم داشت درست درمیومد متاسفانه... اما قادر نبودم چیزی بگم... چون بالاخره میخواستم یه فکری به حال زندگیمون بکنیم و از این وضعیت اسفبار دربیایم.
به همین راحتی...
اون شب مامان هیچی نمیگفت... اما بعدش، جوری که مثلا خیلی راضی بودن و ناراضی بودنش مشخص نبود اما مشخص بود که بدش هم نیومده، گفت: «خودمم از کار سبزی و میوه خسته شدم. خدا خیرش بده کوروش خان که اینقدر دست به خیره و خودش پیشنهاد کار داده! کجا برم و سر چه کاری برم که بدونم ارزشش داره؟ اینجوری پیش دخترم هستم.»
ادامه دارد...
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
●❥ ﷽ ❥●
🌺هم نشینی آیات 🌺
🔷 كَبُرَ مَقْتًا عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَا تَفْعَلُونَ🔷
🔶این عمل که سخن بگویید و خلاف آن کنید بسیار سخت خدا را به خشم و غضب میآورد
🔶Great is hatred in the sight of Allah that you say what you do not do.
📙سوره صف آیه ۳
📌نکته ها
💠عمل نكردن به گفتار، گاهى به خاطر ناتوانى است و گاهى از روى بىاعتنايى كه اين مورد توبيخ است.
💠عالم بىعمل، به درخت بى ثمر، ابر بى باران، نهر بى آب، زنبور بدون عسل، سوزن بدون نخ و الاغى كه كتاب حمل مىكند، تشبيه شده است.
✳️در احاديث مىخوانيم:
💠علم بدون عمل، حجّتى بر عليه انسان است.
💠علمى كه به آن عمل نشود، مانند گنجى است كه از آن انفاق و استفاده نشود.
💠كسى كه از عدالت سخن بگويد ولى عادل نباشد، سختترين حسرت را در قيامت خواهد داشت.
💠حضرت عيسى عليه السلام فرمود: كسىكه نزد مردم به علم معروف است، ولى به عمل معروف نيست، شقىترين مردم است.
💠امام صادق عليه السلام فرمود: كسىكه كارهايش تأكيد
كنندهى گفتارش نباشد، عالم نيست.
📬پیام ها💌
📤1- ايمان بايد با عمل و صداقت همراه باشد وگرنه مستحقّ سرزنش و توبيخ است. (تمام آيه)
📤2- قبل از اين كه انتقاد كنيد، به بيان نقاط مثبت بپردازيد. شما كه ايمان داريد، چرا عمل نمىكنيد؟ يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا ... لِمَ ... لا تَفْعَلُونَ
📤3- يكى از روشهاى تربيت، توبيخ بجا و به موقع است. «لِمَ تَقُولُونَ ما لا تَفْعَلُونَ»
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
.
اکثر مصارع العقول؛
تحت بروق المطامع.
غالبا هلاکت عقل و اندیشه؛
زیر برق و بیرق طمع است.
📚 حکمت ۲۱۹
می دانی طمع چیست؟
طمع؛ آلوده کردن احساس است.
طمع؛ خراب کردن آرمان و انگیزه است.
دستورات اخلاقی؛ پر است از الزامات سخت و تمرینات طاقت فرسا برای دوری از حرص و حسد و طمع و غرور و تکبر و گناه و ناپاکی.
اما نگاه پاک و انگیزه های زلال؛ به لحظه ای شب قدری می آفریند...بستر عشق و آرامشی جاوید و ماندگار.
آنجا که طمع همچون اژدهایی هزارسر در لایه های وجودی ما سر می کشد؛
با یک خودخواهی عمیق انقلابی از لجنزار خودپرستی؛ باید رهاشدن و به سرزمین عشق و آرامش و پاکی؛ پروازی چنان بلند تا چشم انداز فرداهایی روشن.
☘ #امیرالمومنین_علیه_السلام :
از آنچه خداوند نسبت به ابليس انجام داد عبرت گيريد، زيرا اعمال فراوان و كوشش هاى مداوم او را با تكبّر از بين برد. او شش هزارسال عبادت كرد...
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
1_29054751.pdf
265.1K
بیانیه خانواده شهداء .......
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
هر چقدر می تونید این بیانیه ها رو در بین مردم پخش کنید و روشنگری کنید. اگر امکانش بود از خانواده های شهدا امضا بگیرید و به دست نمایندگان انقلابی مجلس برسونید؛ البته همه این کارها باید در این چند روز باشه، مجلس قراره یکشنبه به بعد این لایحه رو دوباره بررسی کنه.
قرار بود مجلس هفته گذشته لایحه مربوط به FATF را بررسی کنه؛ در پی اعتراض سراسری ائمه جمعه و نمازگزاران کشور در هفته گذشته و زنجیره انسانی طلاب و دانشجویان دور مجلس در مخالفت با این لایحه و اعلان مخالفت کامل حوزه با تصویب FATF توسط آیة الله نوری همدانی بررسی این لایحه موکول شد به این هفته
حتما همه شما بارها و بارها این جمله را شنیده اید که می گویند ، در جمهوری اسلامی ، دولت و مجلس هیچ کاره اند ، همه کاره رهبر هست و سپاه! هر جا دولت خرابی به بار می آورد ، سریع می گویند رهبر چنین چیزی خواسته ، هر جا گله می کنیم از کم کاری دولت و مجلس ، می گویند آن ها هیچ کاره هستند و همه کاره رهبر است!!!
این مساله ، جوابی راحت دارد ، یعنی نیاز به سختی افتادن نیست ، ما چندین نمونه تاریخی برای شما نقل می کنیم تا بدانید دولت و مجلس ، بارها و بارها بر خلاف حرف رهبری عمل کردند.
در زمان مجلس ششم ، بارها و بارها خلاف حرف های رهبری ، قانون تصویب شد ، از جمله طرح سه فوریتی برای تعطیلی هسته ای ، تصویب لوایح دو قلو ، تحصن در مجلس بعد از رد صلاحیت شدن و...
در زمان آقای هاشمی رفسنجانی ، علیرغم هشدارهای رهبری درباره خطر اشرافیگری ، باز هم این آقایان توجه نکردند و روز به روز بر طبقات کاخ های خود افزودند.
بارها و بارها روزنامه ها و مطبوعات بر خلاف توصیه های رهبری ، هم اخبار غلط پخش می کنند و هم تفرقه افکن و دعوا راه انداز ، خیلی ها هم اصلا تذکر نمی گیرند ، چه برسد به توقیف ، فقط روزنامه هایی که علیه اسلام چیزی بنویسند تذکری می گیرند آن هم غیر بازدارنده
نظر صریح رهبری درباره آقای مشایی ، اما استفاده از او در حدود 18 پست و منصب توسط احمدی نژاد
خوش بین نبودن رهبری به مذاکره برجام ، اما دولت انجام داد و حتی خط قرمزهایی را هم که رهبری فرمودند اصلا رعایت نکردند.
نظر صریح رهبر درباره حمایت از تولید داخلی ، اما بی اعتنایی دولت
نظر صریح رهبر درباره لوایح خارجی که بار سیاسی و امنیتی خاصی بر کشور دارد از جمله fatf ، اما باز مجلس دارد درباره تصویب آن چانه زنی می کند.
دولت و مجلس باید طبق خط مشی های رهبری عمل کنند ، یعنی در کلیات بر آن اساس حرکت کنند ، حالا در جزئیات می توانند هر تصمیمی خواستند بگیرند که آن هم باید بر طبق کلیات باشد.
مثلا رهبری فرموند حمایت از تولید داخلی ، حالا اینکه به کدام کارخانه و شرکت بیشتر بدهند یا کمتر ، دیگر دست دولت است.
رهبری فرموند لوایح خارجی را تصویب نکید ، حالا لوایح داخلی که چطور حافظ امنیت کشور باشد ، دست دولت است و مجلس
از یک نکته بسیار بسیار هم غافل نشوید ، و آن اینکه هرجا دولت و مجلس به حرف رهبری عمل نکردند ، آخرش کار به شکست انجامید ، از جمله برجام
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
امام خامنه ای ( در جمع جهادگران بسیجی ) خطاب به خائنین به کشور:
تا جان در بدن دارم نمی گذارم به مقصود خود برسید
رهبــرم ...
امر فرمایی قیامت میکنند
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
مستند کف خیابان
با ما همراه باشید👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
🔗📎🖇🔗📎🖇🔗📎🖇🔗📎🖇
#کف_خیابون_13
افشین گفته بود:
از حرفای افسانه به مامانم فهمیدم که شب هایی که افسانه، مامانو مرتب و آرایش میکرده و با هم لباس های مدلینگ میپوشیدن و عکس های فیگوری و ژستی میگرفتند، با برنامه بوده! چون یه روز مامانم از افسانه پرسید: داستان چیه؟ چرا و اصلا چی شد که پیشنهاد منو واسه مزون دادن؟ آخه اونا که منو نمی شناختند!
افسانه لو داد که: یه روز که داشتم عکسامون را به فائزه (یکی از بچه های مزون که مسئول آرایش کردن خانم ها را به عهده داره) نشون میدادم، تا عکس تو را دید گفت: «وای افسانه این کیه؟ عجب خانمی!» منم گفتم: «مامانمه! چطور؟!»
فائزه گفت: «عجب چهره و هیکلی داره واسه مدل! کوروش خان این عکسو دیده؟!»
با تعجب گفتم: «وا ! چی داری میگی؟ چرا شعر میگی؟! معلومه که نه! با مامانم چیکار داری؟»
فائزه یهو دوید و رفت گوشیمو به کوروش خان نشون داد! من که از خجالت داشتم آب میشدم که کوروش داشت به عکس نیمه لخت بدن و چهره مامان خوشکلم نگاه میکنه، اما دیگه کار از کار گذشته بود... نمیتونستم خودمو غیرتی نشون بدم... سکوت کردم و فقط خجالت کشیدم... تا اینکه کوروش گفت عجب مدلی بشه مامانت! چه مامان مامانی داری افسانه خانم! عکسو واسم بولوتوث کن و منم واسش فرستادم... دو سه روز بعدش کوروش به من گفت: «افسانه خانم! این مامان رویای شما شده رویای من! دوس دارم ببینمش و حتی اگر دیدم اهل دل هست، دعوت به همکاریش کنم!»
مامان که سرش پایین بود، لبخندی زد و از اون روز که مامان مهمونی عصر را با کوروش داشت که نمیدونم چه خبر بوده و چه شده بوده، تا مدت حدودا یک سال با مزون کوروش همکاری داشت.
با همکاری مامان با مزون کوروش، کم کم زندگیمون داشت عوض میشد... وضع مالیمون خیلی خوب شده بود... حتی پول پس انداز میکردیم... مامان رویا و افسانه، با هم حدودا ماهی دو سه ملیون تومن درامد داشتند... این پول، غیر از پولی بود که به صورت انعام در شوهای شبانه باغ های لواسون و قیطریه و ... درمیاوردند!
با عوض شدن سر و وضع زندگیمون، تیپ و قیافه مامان و افسانه هم خیلی امروزی و تابلو شده بود... واسه خودمم جذابیت داشتند چه برسه به بقیه... دروغ چرا؟ حتی احساس میکردم پسرای محل، خیلی به مامان و خواهرم دقت میکنند... مامان و خواهرم از اول هم چادری نبودند... اما قبلا تیپشون طوری بود که چندان جلب توجه هم نمیکردند... ولی از زمانی که مدل مزون شده بودند و تیپ و آرایش و هیکلشون مانکنی تر شده بود، میشنیدم که ...
بذارید یه موردش را اینجوری واستون بگم... یه روز پسر اوس جلال خودمون داشت واسه یکی از بچه های گاراژ تعریف هیکل و قیافه دختری میکرد که میگفت توی فلان کوچه میبینتش! بنظرش سن و سال داره و از خودش بزرگتره اما واسش جذاب ترین زن دنیاست! میگفت بالاخره یه روز مخش را میزنم و حتی اگر جایی هم پیدا نکردم، میارمش گاراژ !!
کنجکاو شدم عکس دختره را ببینم... میخواستم بدونم این کیه که پسر جلال واسش اینجوری کف کرده! ... هر کاری کردم نشونم ندادند... گفتن تو هنوز بچه ای! ... یه روز که گوشیش تو شارژ بود و خودش هم رفته بود توی گود کف کاراژ واسه تعمیر ماشین، رفتم سر گوشیش... رمزش را میدونستم... جوری وایسادم که منو نبینند... رفتم توی گالری... عکس ها... دوربین... فقط سه تا عکس بود... داشت قلبم میومد توی دهنم... دستم داشت میلرزید... چون دیدم سه تا عکسش، عکس یه نفره... پسره دیوث آشغال، عاشق هیکل «مامان رویا» ی من شده بود و من خر الاغ خبر نداشتم!!
از عصبانیت داشتم منفجر میشدم... مادر و خواهرم شده بودن سوژه بچه های چشم چرون محل... تا این شاگرد زپرتی دیوث هم از مامانم خوشش میومد! از مامان من! دیگه داشتم تعادلمو از دست میدادم... دست بردم که آچار را بردارم... اما میدونستم که اگه شاخ به شاخ بشیم حریفش نمیشم...
چشمام خون گرفته بود... باید یه کاری میکردم... تا اینکه چشمم به پیت بنزین افتاد... نفهمیدم دارم چیکار میکنم... اصلا فهمیدم دارم چیکار میکنم... اصلا دلم خواست که اینکارو بکنم... اصلا حقش بود که تا توی گود بود و هنوز نیومده بود بیرون، پریدم پیت بنزین را پاشیدم روی سر و صورت میمونش... پاشیدم روی لباس و شلوارش... اصلا خوب کردم که رفتم سراغ کبریت... اما...
ادامه دارد...
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃