💠 مطلب #فوری و #مهم
🔰 مطلبی با عنوان حدیثی از پیامبر در حال نشر هست با این متن 👇👇👇
👈 هنگامی که مردم دسته جمعی گناه کنند خداوند بلایی #فراگیر و #همگانی بر ایشان نازل فرماید تا متنبه شوند و توبه کنند...
🍃و هنگامی که امر به معروف و نهی از منکر فراموش و #ترک شود خداوند آن قوم را #خانهنشین میکند☝️
🍃وهنگامی که یادوذکر خدا ازدلها بیرون رود خداوند ترس از مرگ را بین آنها زیاد کند تا خوشی دنیا را نبینند...
📗اصول کافی، جلد ۴، صفحه 14
و بعد می آیند طبق این حدیث این را به زمان حال و خانه نشینی مردم ربط می دهند و می گویند دعای دسته جمعی بخوانید و...
✳️✳️ اما پاسخ به این مطلب ✳️✳️
🌀 اولا چاپ معروف کتاب کافی ، 8 جلدی هست و 2 جلد اول آن ، اصول کافی هست و به جلد 4 آن می گویند فروع کافی
نه اصول کافی !!!
🌀 ثانیا حتی اگر طبق چاپ دارالحدیث تهران که در حقیقت تصحیح نسخه ای همان چاپ 8 جلدی هست هم نگاه کنیم که 16 جلد هست ، باز هم در جلد چهارم آن و ص 14 آن ، چنین حدیثی نیست
( بنده هر دو چاپ 8 و 16 جلدی کتاب کافی را در منزل دارم و مشاهده کردم و چنین حدیثی نیست)
💠 پس لطفا درست آدرس دهید
💠 با جستجویی که بنده کردم ، در صفحه های دیگر این کتاب هم چنین حدیثی ندیدم و به نظر می رسد چنین حدیثی نداشته باشیم
چون متن عربی هم ندارد ، امکان جستجو سخت است ولی با آن حال انجام دادم و چیزی ندیدم
✳️ آقایان و خانمهای مذهبی که با سرعت این حدیث را که اصلا معلوم نیست منبعش کجاست پخش می کنید، چرا بدون تحقیق چیزی را نشر می دهید؟؟؟؟
💠 خب میخواهید مردم را دعوت به دعای جمعی کنید، بکنید
اما چرا با روایت دروغ؟؟؟
یعنی باید بیاییم و روایت دروغ پخش کنیم برای اینکه مردم را به چیزی دعوت کنیم؟؟؟
دروغ بستن به رسول خدا ، کم گناهی هست؟؟؟
❇️ پس لطفا این حدیث جعلی را نشر ندهید. ( البته اگر کسی سند درست این حدیث را برای ما بفرستد ، حتما این پست را اصلاح خواهیم کرد. منتظریم)
✍️ احسان عبادی
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
💠 مطلب #فوری و #مهم 🔰 مطلبی با عنوان حدیثی از پیامبر در حال نشر هست با این متن 👇👇👇 👈 هنگامی که مر
.......:
یک بی سوادی آمده و بعد قرار دادن این حدیث دروغ ، چنین مطلب یرا هم زیرش نوشته 👇👇👇
♻️ با توجه به توصیه های مقام معظم رهبری و مراجع عظام، به جهت رفع معضل ویروس ڪرونا از ڪشور و همچنین ایجاد روحیه در دل های مومنین.
۱) ۲۰ دقیقه قبل اذان ظهر از بلندگوهای مساجد زیارت عاشورا پخش شود.
۲) ۲۵ دقیقه قبل از اذان مغرب از بلندگوهای مساجد حدیث ڪساء و همچنین دعای هفتم صحیفه سجادیه پخش گردد.
🌀 توجه داشته باشیم با توجه به شرایط موجود پخش این موارد در این ساعات علاوه بر اینڪه مزاحمتی ایجاد نخواهد ڪرد تجربه ای ڪه داشته ام نشان داده از طرف اهالی مورد تقدیر و تشڪر هم واقع خواهد شد.
🌀 سهم تبلیغی شما: حداقل ارسال به یڪ نفر
👆👆👆
🔰 اما جواب ما
❇️ آقا یا خانم محترمی که چنین دستوری از طرف خودت می دهی، هیچ نمی دانی که طبق دستور صریح حضرت آقا ، هر صدایی از بلندگوی مسجد ، جز اذان ، پخش شود و باعث مردم آزاری شود ، حرام است؟؟؟
نمی دانی؟؟؟
❇️ نوشتی که همه اهل محل تشکر کرده اند !!!! این طور صحبت جنابعالی ما را یاد آن حرف احمدی نژاد می اندازد که می گفت گوجه ارزان است چون گوجه فروشی سر محل ما ارزان می دهد!!
اتفاقا بنده در تجربه های تبلیغی خودم در استان های مختلف کشور بارها از زبان برخی جوانان و حتی مردم شنیدم که اعتراض داشتند به این رویه که مثلا چرا باید صدای مداحی یا خواندن قرآن یا سحرخوانی ماه رمضان و... از بلندگوی مسجد پخش شود ؟ مریض داریم و... و اذیت می شوند
🔰 پس چون اعضای محل شما راضی هستند ، همه اعضای ایران هم راضی هستند؟؟؟ این چه کار غلطی هست که می کنید و از سمت خودتان دستورات صادر می کنید؟؟؟
✳️بخدا درد بدتر از #کرونا ، این نوع جهالت های برخی هست که هم حدیث جعل می کنند و هم از طرف خود دستور می دهند!!!
🔰 خب بنشین در خانه و دعا بخوان و دیگران را هم ترغیب کن به دعا خوانی ، همان کاری که رهبری عزیز و مراجع می کنند.
✍️ احسان عبادی
864K
#پرسش_مخاطبین
سلام
جواب برای شبهه زیر بدین لطفا
افسانه پرندگان ابابيل و اصحاب فيل را همه خوانده ايم، در اين افسانه مضحك الله از خانه اش در مقابل سپاهى از فيل مراقبت ميكند.
اما با آمدن ويروس كرونا، الله درب خانه اش را بست زيرا قادر به محافظت از جان مهمانانش نيست.
چطور ١٤٠٠ سال پيش كه نه تكنولوژى بود و نه دوربين براى ضبط لحظات، الله آن معجزه را نشان داد ولى حالا كه ميتوان يك معجزه خيلى از معادلات عقيدتى دنيا را تغيير دهد، الله درب خانه اش را بسته و در لانه اش مخفى شده است؟
اگر هنوز افسانه پرندگان ابابيل
را باور داريد، بدانيد كه از عقل و شعور كمترين بهره را برده ايد و جايتان در غار است نه در ميان انسانها.
👇👇👇
🎤 پاسخ #استاد_عبادی از اساتید مهدویت کشور و پژوهشگر تاریخ
514.6K
#پرسش_مخاطبین
سلام استاد
اگر ولی فقیه ، اختیار عزل و نصب وزرار و نداره و خودشون بارها گفتن که در کار دولت دخالت نمی کنم، پس چرا در ماجرای مشایی و وزیر اطلاعات زمان احمدی نژاد دخالت کردند؟
این سوال این روزها زیاد پرسیده می شه
👇👇👇
🎤 پاسخ #استاد_عبادی از اساتید مهدویت کشور و پژوهشگر تاریخ
653.5K
#پرسش_مخاطبین
شبکه های ضدانقلاب دارن روی این سخن رهبری مانور میدن که ایشون فرمودن ما دشمنانی از جن داریم!!!
و القابی مثل خرافی و... به ایشون نسبت دادن
همه هم دارن دست به دست می چرخونن
خواهشا جواب بدین
👇👇👇
🎤 پاسخ #استاد_عبادی از اساتید مهدویت کشور و پژوهشگر تاریخ
animation.gif
975.8K
در پناه امام زمان باشید
سال نو مبارک
.......:
@zandahlm1357
🌸🍃🌸🍃
#تقلید_کورکورانه
روزی بود و روزگاری در زمانهای پیش یک صوفی سوار بر الاغ به خانقاه رسید و از راهی دراز آمده و خسته بود و تصمیم گرفت که شب را در آن جا بگذراند. پس خرش را به اصطبل برد و به دست مردی که مسئول نگهداری از مرکب ها بود سپرد و به او سفارش کرد که مواظب خرش باشد.
خود به درون خانقاه رفت و به صوفیان دیگر که در رقص و سماع بودند پیوست. او همانطور که با صوفیان دیگر به رقص سماع مشغول بود، مردی که ضرب می زد و آواز می خواند آهنگ ضرب را عوض کرد و شعری تازه خواند که می گفت خر برفت و خر برفت و خر برفت!...
مرشد تا این شعر را بخواند، صوفیان و از جمله آن مرد صوفی شور و حال دیگر یافتند و دسته جمعی خواندند خر برفت و خر برفت و خر برفت... و تا صبح پایکوبی کردند و خر برفت را خواندند تا اینکه مراسم به پایان آمد...
همه یک یک خداحافظی کردند و خانقاه را ترک گفتند، به جز صوفی داستان ما. پس او هم وسایلش را برداشت تا به اصطبل برود و بار خرش کند و راه بیفتد و برود...
از مردی که مواظب مرکب ها بود سراغ خرش را گرفت اما او با تاسف گفت خر شما برفت!
صوفی با تعجب پرسید منظورت چیست؟
گفت دیشب جمعی از صوفیان پایکوبان به من حمله کردند و مرا کتک زدند و خر را گرفتند و بردند و فروختند و آنچه می خورید و می نوشید از پول همان خر بود و من به تنهایی نتوانستم جلوی آنها را بگیرم!
صوفی با عصبانیت گفت تو دروغ می گویی، اگر آنها ترا کتک زدند چرا داد و فریاد نکردی و به من خبر ندادی؟ پیداست خود تو با آنان همدست بوده ای.
مرد گفت من بارها و بارها آمدم که به تو خبر بدهم و خبر هم دادم که ای مرد، صوفیان می خواهند خرت را ببرند؛ ولی تو با ذوقتر از دیگران می خواندی خر برفت و خر برفت و خر برفت!! و من با خود گفتم لابد خودت اجازه داده ای که خرت را ببرند و بفروشند...
صوفی با ناراحتی سرش را به زیر افکند و گفت آری وقتی صوفیان این شعر را می خواندند، من بسیار خوشم آمد و این بود که من هم با آنها می خواندم...
آری صوفی با تقلید کورکورانه از آن صوفیان که قصد فریب او را داشتند، گول خورد و خرش را از کف داد...
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@zandahlm1357
✅یک داستان از مثنوی معنوی مولانا
✍مردی برای خود خانه ای ساخت واز خانه قول گرفت که تا وقتی زنده است به او وفادار باشد و بر سرش خراب نشود و قبل از هر اتفاقی وی را آگاه کند. مدتی گذشت ترکی در دیوار ایجاد شد مرد فوراً با گچ ترک راپوشاند.بعد ازمدتی در جایی دیگر از دیوار ترکی ایجاد شد وباز هم مرد با گچ ترک را پوشاند و این اتفاق چندین بار تکرارشد و روزی ناگهان خانه فرو ریخت. مرد باسرزنش قولی که گرفته بود را یاد آوری کرد و خانه پاسخ داد هر بار خواستم هشدار بدهم وتو را آگاه کنم دهانم را با گچ گرفتی و مرا ساکت کردی این هم عاقبت نشنیدن هشدارها!
👌عاقل را اشارتی کافیست..
#هر_روز_یک_پند
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
@zandahlm1357
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃
🔴پرونده ای که اشک قاضی را در آورد❗️
💠مردی با تسلیم شکوائیه ای به قاضی شورای حل اختلاف گفت چندی قبل خانه محقر و مخروبه ای را در چند کیلومتری حاشیه یکی از شهرک های مشهد خریدم اما چون وضعیت مالی مناسبی نداشتم اتاقی را که گوشه حیاط بود اجاره دادم. مدتی از اجاره منزل نگذشته بود که احساس می کردم فرزندان خردسالم دچار افسردگی شده اند.
💠وقتی از سرکار به خانه می آمدم آن ها از من طلب «کباب» می کردند من که توان خرید «گوشت» را نداشتم هر بار با بهانه ای آن ها را دست به سر می کردم تا این که متوجه شدم هر چند روز یک بار از اتاقی که به اجاره واگذار کرده ام «بوی کباب» می آید و همین موضوع باعث شده تا فرزندانم از من تقاضای کباب بکنند.
💠شاکی این پرونده ادامه داد دیگر طاقتم طاق شده بود هرچه سعی کردم برای فرزندانم کباب تهیه کنم نشد این در حالی بود که بوی کباب های مستاجرم مرا آزار می داد به همین دلیل از محضر دادگاه می خواهم رای به تخلیه محل اجاره بدهد تا بیش از این خانواده ام در عذاب نباشند.
💠قاضی باتجربه شورای حل اختلاف که سال هاست به امر قضاوت اشتغال دارد، هنگامی که این ماجرا را تعریف می کرد اشک در چشمانش حلقه زد او گفت: پس از اعلام شکایت صاحبخانه، مستاجر او را احضار کردم و شکایت صاحبخانه را برایش خواندم.
💠مستاجر که با شنیدن این جملات بغض کرده بود گفت: آقای قاضی! کاملا احساس صاحبخانه را درک می کنم و می دانم او در این مدت چه کشیده است اما من فکر نمی کردم که فرزندان او چنین تقاضایی را از پدرشان داشته باشند.
💠او ادامه داد چندی قبل وقتی به همراه خانواده ام از مقابل یک کباب فروشی عبور می کردیم فرزندانم از من تقاضای خرید کباب کردند اما چون پولی برای خرید نداشتم به آن ها قول دادم که برایشان کباب درست می کنم.
💠این قول باعث شد تا آن ها هر روز که از سر کار برمی گردم شادی کنان خود را در آغوشم بیفکنند به این امید که من برایشان کباب درست کنم. اما من توان خرید گوشت را نداشتم تا این که روزی فکری به ذهنم رسید یک روز که کنار مغازه مرغ فروشی ایستاده بودم مردی چند عدد مرغ خرید و از فروشنده خواست تا مرغ ها را خرد کرده و پوست آن ها را نیز جدا کند.
💠به همین دلیل به همان مرغ فروشی رفتم و به او گفتم اگر کسی پوست مرغ هایش را نخواست آن ها را به من بدهد. روز بعد از همان مرغ فروشی مقداری پوست مرغ پرچربی گرفتم و آن ها را به سیخ کشیدم. فرزندانم با لذت وصف ناشدنی آن ها را می خوردند و من از دیدن این صحنه لذت می بردم. من برای شاد کردن فرزندانم تصمیم گرفتم هر چند روز یک بار از این کباب ها به آن ها بدهم اما نمی دانستم که ممکن است این کار من موجب آزار صاحبخانه ام شود.
💠قاضی شورای حل اختلاف در حالی که بغض گلویش را می فشرد ادامه داد: وقتی مستاجر این جملات را بر زبان می راند صاحبخانه هم به آرامی اشک می ریخت تا این که ناگهان از جایش بلند شد و در حالی که مستاجرش را به آغوش می کشید گفت دیگر نگو! شرمنده ام من از شکایتم گذشتم!
📛این داستان نیست واقعیته❗️
📚منبع خبر آنلاین
.......:
@zandahlm1357
🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃🍂🍃