.......:
(23) خنده و گريه فاطمه عليهاالسلام
عايشه - همسر پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم - اظهار مي كند:
(3/1)
فاطمه شبيه تر از هر كسي به رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم بود. هنگامي كه به حضور پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم مي رسيد، حضرت با آغوش باز از او استقبال مي كرد و دست هايش را مي گرفت و در كنار خود مي نشاند، و هرگاه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم بر فاطمه عليهاالسلام وارد مي شد، ايشان برمي خاست و دست هاي حضرت را با اشتياق مي بوسيد.
آن زمان كه رسول خدا صلي الله عليه و آله وسلم در بستر مرگ آرميده بود، فاطمه عليهاالسلام را به طور خصوصي پيش خود خواند، و آهسته با وي سخن گفت، كمي بعد فاطمه عليهاالسلام را ديدم كه گريه مي كرد! سپس پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم بار ديگر با او آهسته صحبت كرد. اين بار، فاطمه عليهاالسلام خنديد! با خود گفتم:
اين نيز يكي از برتري هاي فاطمه عليهاالسلام بر ديگران است كه هنگام گريه و ناراحتي توانست بخندد.
علت را از فاطمه عليهاالسلام پرسيدم، فرمود:
- در اين صورت اسرار را فاش ساخته ام و فاش كردن اسرار ناپسند است.
پس از آنكه پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم رحلت كرد، به فاطمه عليهاالسلام عرض كردم:
- علت گريه و سبب خنده شما در آن روز چه بود؟
در پاسخ فرمود:
- آن روز، پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم نخست به من خبر داد كه از دنيا مي رود، گريه كردم! سپس به من فرمود: تو اولين كسي هستي كه از اهل بيتم به من مي پيوندي، لذا شاد شدم و خنديدم!(27)
(22) الجار ثم الدار!
امام حسن عليه السلام مي فرمايد:
مادرم زهرا عليهاالسلام را در شب جمعه ديدم تا سپيده صبح مشغول عبادت و ركوع و سجود بود و مؤمنين را يك يك نام مي برد و دعا مي كرد، اما براي خودش دعا نكرد عرض كردم:
- مادر جان چرا براي خودتان دعا نمي كنيد؟
فرمودند:
- فرزندم اول همسايه، بعد خويشتن! (الجار ثم الدار!)(26)
داستانهای بحار الانوار
https://eitaa.com/zandahlm1357
🌸🍃🌸🍃
داستان واقعی و عبرت آموز از یک قاضی مصری
یک قاضی با ایمان مصری به نام محمد عریف در کتابی که خودش نوشته بود یک رویداد واقعی از خودش را تعریف میکند:
15 سال پیش وقتی وکیل دادگستری بودم یک روز صبح میرفتم سر کار و تا شب به خانه برنمی گشتم. جلو درب محل کارم یادم افتاد که چند برگه مهم را خانه جا گذاشتم و فورا سوار ماشینم شدم و به خانه برگشتم تا برگه ها را بردارم.
وقتی وارد خانه شدم دیدم یک مرد غریبه با زنم همبستر شده و نمیدانستم چکار کنم. خودم وکیل بوم و قوانین را خوب میدانستم و اگر آن مرد را میکشتم هیچ شاهدی نداشتم.
تصمیم گرفتم با مرد هیچ کاری نکنم و به او گفتم: از خانه من برو بیرون و من این کار را به خدا می سپارم.
آن مرد هم رفت بیرون و کمی به من خندید. یعنی به عقل من میخندید که باهاش هیچ کاری نکردم.
او رفت و به زنم گفتم: وسایلت را جمع کن تا تو را به خانه ی پدرت ببرم و از هم جدا می شویم. سوار ماشین شدیم و به راه افتادیم.
خانه پدر زنم تو یک شهر دیگر بود و تو راه فقط به آن موضوع فکر می کردم و بغض گلویم را گرفته بود تا به آنجا رسیدیم.
من کار خودم را به خدا سپرده بودم و نخواستم آبروی زنم را ببرم و به خانواده ی زنم گفتم: ما دیگر به درد هم نمیخوریم و میخواهیم از هم جدا شویم.
خانواده ی زنم میگفتن: شما تا حالا با هم مشکل نداشتید و از این حرفها. و من هم تاکید میکردم که به درد هم نمیخوریم و باید از هم جدا بشویم.
وقتی از خانه می آمدم بیرون زنم به من گفت: واقعا درود بر شرفت تو خیلی بزرگی که آبرویم را نبردی. من هم بهش گفتم: برو و توبه کن از کاری که کردی.
خلاصه از هم جدا شدیم و مدتها فکرم درگیر آن قضیه بود و همیشه وقتی توی تلویزیون یا خیابان یا محل کارم کسی را می دیدم که میخندید یاد آن مرد می افتادم که موقع رفتن به من میخندید.
بعد از مدتی دوباره ازدواج کردم و یک زن با تقوا، با ایمان نصیبم شد. سالها گذشت و بعد از 15 سال من قاضی دادگستری شدم.
یک روز یک پرونده ی قتل آمد جلو دستم و مرد قاتل را داخل آوردند.
به نظرم میرسید که آن مرد را جایی دیده ام و بعد از کلی فکر کردن یادم افتاد که همان مرد است که با زن قبلیم همبستر شده بود. ولی او مرا نشناخت.
بهش گفتم: ماجرا را برایم تعریف کن که چرا مرتکب قتل شدی.
گفت: جناب قاضی رفتم خانه دیدم یک مرد غریبه با همسرم همبستر شده و نتوانستم جلو خودم را بگیرم و با چاقو کشتمش.
گفتم: شاهد داری؟
گفت: نه
گفتم: اگر راست میگویی پس چرا زنت را هم نکشتی؟
گفت: زنم زود از خانه فرار کرد.
گفتم: نباید می کشتیش چون قانون میگوید که باید 3 شاهد ماجرا را می دیدند.
گفت: جناب قاضی اگر این اتفاق برای شما می افتاد آن مرد را نمی کشتی؟
گفتم: نه، در زمان خودش قاضی هم بوده که این اتفاق برایش افتاده و با مرد هیچ کاری نداشته.
آن موقع بود که یادش افتاد من آن وکیل 15 سال پیش هستم که با زنم همبستر شده بود و باهاش کاری نکردم.
گفتم: من آن روز کار خودم را به خدا سپردم و من الان با نوک خودکارم حکم اعدامت را صادر میکنم.
و طبق قانون باید آن مرد اعدام میشد و من حکم اعدامش را صادر کردم.
"به در هر خانه ای بزنی فردا در خانه ات را میزنند "
#زن_قاضی_مصری_و_همبستر
#شدنش_با_مرد_غریبه 👆
https://eitaa.com/zandahlm1357
#
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
تکنیک نهم مهربانی آدمها را برای محبت کردن، گزینش نکن! مثل خدا، مداوم و بی توقع، ببار🌺🍃 #اسرار_الهی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تکنیک دهم مهربانی
با سهیم کردن دیگران در نیان و اعمال خیرت
در وجود دیگران، نسبت به خودت محبت و امنیت تولید کن.
#اسرار_الهی_آرامش 🌺🍃
.......:
https://eitaa.com/zandahlm1357
تکنیک های مهربانی_۱۰.mp3
9.2M
#تکنیک_های_مهربانی 💞 ۱۰
با سهیم کردنِ دیگران در نیّات و اعمالِ خیرت؛
شعاعِ دایره ی محبتت رو بیشتر کن!
وقتی از دور، به دیگران، حتی اهالیِ برزخ، فکر میکنی و در عملِ خیرت سهیم شون میکنی؛
قلبت وسیع میشه...
و بقیه راحت توی قلبت جا میشن و امنیت میگیرن!
.......:
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دخترم بیحجابه چیکار کنم؟!
💠پاسخ حجت الاسلام پناهیان به یک سوال فراگیر میان مادران
👌💠بسیار عالی ، حتما گوش کنید...
https://eitaa.com/zandahlm1357
5.85M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 این حجاب و پوشش رو آزاد کنید که حساسیت بره کنار!
🔻سوال: چرا باید حساسیت بره کنار؟ مگه قراره حساسیت بره کنار؟؟؟؟
تا حالا از این بعد به قضیه نگاه کردید؟
🔰 #حجت_الاسلام_پناهیان
https://eitaa.com/zandahlm1357