#کف_خیابون 54
کار 233 خوب پیش رفت و با زن ها درگیر گفتگوهای معمولی بود. حواسش به رانندگیش هم بود و اصطلاحات خوبی به کار میبرد. همین که تلاش نمیکرد حرفی از زیر زبونشون بکشه و ازشون سوالات زیادی و بودار نمیپرسید، خیلی به طبیعی بودن اوضاع کمک میکرد. چون داشتیم مامورایی که همه چی داشته خوب پیش میرفته اما بخاطر وراجی و سوالای زیادی که میپرسیده، لو رفته! اما 233 اینجوری نبود.
پاشدم سجادمو پهن کردم و همون پای مانیتور نمازمو خوندم. معمولا دعای بعد از نماز، خیلی اثر داره. هفت مرتبه آیه حفظ برای بچه ها خوندم... «فالله خیر حافظا و هو ارحم الراحمین.»
یاد ابوالفضل افتادم... اینقدر درگیر مسافرای 233 بودم که اصلا فرصت نکردم موقعیت ابوالفضل را چک کنم. به عبداللهی گفتم موقعیت ابوالفضل را سریع چک کنم ببین کجاست؟
ابوالفضل جواب داد و گفت: «ماشین 233 را نمیبینم اما دارم میرم به طرف قم. یه ربع پیش از فرودگاه امام رد شدم. موقعیت 12 هستم.»
رفتم پشت خط و گفتم: «اصلا به چشم نیا. تو فقط با خیال راحت برو قم. وقتی رسیدی عوارضی قم ارتباط بگیر تا بگم کجا برو!»
عبداللهی داشت تمام مکالمات ماشین 233 را ضبط میکرد... گفت: «قربان فکر کنم 233 دنبال اینه که یه چیزی بهون بگه!»
گفتم: «کدوم بخش؟ تقطیعش کن و زود بفرست رو مونیتورم!»
شنیدم که 233 به همونی که جلو نشسته بود گفت: «فکر کنم یکی از خانما حالش خیلی خوب نیستا! میخواید همین بغل وایسم؟ اصلا میخواید مجتمع مهتاب بزنم کنار تا یه هوایی بخوره به کلتون؟!»
این کلید واژگان: «بدحال، توقف، مهتاب!» این کلمات ینی اوضاع کاملا طبیعی و تحت کنترله. ابوالضل هنوز تا مهتاب خیلی فاصله داشت. به عبداللهی گفتم: «به 233 چه جوابی دادن؟»
عبداللهی گفت: «خودتون بشنوید... اینا: آره قربونت! وایسا یه کم استراحت کنیم! عفت خانوم! بهترین؟»
با شنیدن اسم «عفت» شاخکام حساس تر شد! عفت هم باهاشونه. پس الان از چهار نفر، دو نفرشون دراومد و فهمیدیم کین: «رویا و عفت»
وقتی عفت باهاشونه، خیلی باید آدم ناشی و ساده ای باشم که بخوام فکر کنم واسه خوشگذرونی و شو و مدلینگ دارن میرن! چون عفت، یکی از همون چهار نفری است که با موسسه جاسوسی انگلستان در پاکستان رابطه داره و قطعا الان هم که داره میره قم، برای زیارت و توبه و انابه و حتی مدل و شو و اینجور حرفها که نمیره!
خب به وضع بدی گرفتار شدیم. چون اگر مثل سفر پاکستانشون عفت بره دنبال کارای خودش و اونا را هم بفرسته دنبال نخود سیاه، ما کمبود نیرو داریم و نمیشه همشون را رصد کنیم.
صلاح نبود که بخوایم با قم ارتباط بگیریم و یکی از خواهران واحد قم را درگیر پرونده کنیم. ابوالفضل هم که خیلی فاصله داشت و حتی اگر طی الارض هم میکرد، بعید بود بتونه همزمان با اینا برسه به قم!
مونده بودم چیکار کنم؟! آخه خیلی مسئله مهمی باید باشه که عفت، که نه اهل باشگاهه و نه اهل مزون و شو و مدلینگ، داره میره قم! قم هم سابقه برگزاری مدل و شوی لباس گزارش نشده و بعیده حتی زیر زمینی بخوان مجلس بگیرن و یه عالمه آدم دعوت کنن!
باید با خود 233 مطرح میکردیم ببینیم نظر اون چیه؟ به عبداللهی گفتم یه اس ام اس بفرست برای 233 و بهش بگو باید حرف بزنیم!
رسیدن به مجتمع مهتاب... برای استراحت پیاده شدن ... 233 هم رفت که بنزین بزنه و آب جوش بگیره! منتظر تماسش بودیم. تا اینکه زنگ زد... گفت: «سلام قربان! بفرمایید! درخدمتم!»
گفتم: «علیکم السلام! ظاهرا عفت هم باهاتونه! درسته!»
233 گفت: «بله! اتفاقا حالش هم خوبه. از عمد گفتم تا اسمش بیاد وسط و بفهمین که عفت هم باهامونه!»
گفتم: «بسیار خوب! پیشنهاد خودت چیه؟ با کمبود نیرو مواجهیم!»
233 گفت: «منم توی همین فکر بودم. اون سه تا از قر و فرشون معلومه که مال همین کارای شو و مدل و اینا هستن. هرچند نمیشه از همونا هم غافل شد... همین الان هم با یه عالمه لوازم آرایش پیاده شدن ... اما عفت روی اعصابمه... نمیتونم ازش چشم بردارم... خیلی مرموز و کم حرفه. فکر کنم حرفه ای باشه. چون حتی چایی هم که تعارفشون کردم، همشون خوردند جز اون... تخمه هم همشون خوردن جز اون... الان هم من دارم آب جوش میگیرم اما دارم میبینم که اون سه تا رفتن داخل مهتاب و آرایش و این حرفا... اما عفت از اطراف ماشین تکون نمیخوره! چه دستور میفرمایید قربان؟!»
ادامه دارد...
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
●❥ ﷽ ❥●
🌺هم نشینی آیات 🌺
🔷 فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً
إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً🔷
💞
🔶پس (بدان كه) با هر سختى آسانى است. آرى، با هر دشوارى آسانى است.
💞
🔶For indeed, with hardship [will be] ease.Yes!
with hardship [will be] ease.
💞
📙سوره انشرح آیه ۵ و ۶
📌نکته ها
💠از نظر روانى، هنگام برخورد با مشكلات نبايد تمام ذهن متوجه آن شود، بلكه بايد به سهولتهاى پس از آن كه مورد وعده و سنت الهى است نيز #توجه نمود.
💠عُسرها #سبب يُسر است. كلمه «مع» ممكن است به معناى سبب باشد، يعنى هر سختى در درون خود تجربهها و سازندگىهايى دارد. «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً»
💠حذف حرف فاء در جمله دوم «فَإِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً، إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً» بيانگر آن است كه اين اصل عمومى است و #مخصوص پيامبر نيست.!
💠رهبران حق كه در برابر طوفان مخالفتها و مشكلات و شكنجهها و تهديدها و توطئهها و تهمتها و لجاجتها و جنگها و ... قرار مىگيرند بيش از هر چيز به #سعهصدر نياز دارند.
---------------------------------------------------
📬پیام ها
📤سنّت و برنامه الهى آن است كه بدنبال هر سختى، #آسانى است. «إِنَّ مَعَ الْعُسْرِ يُسْراً» (در جاى ديگر قرآن مىخوانيم: «سَيَجْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ عُسْرٍ يُسْراً» «2» سختىها و #مشكلات زوالپذيرند و به #آسانى تبديل مىشوند).
صبر و #ظفر هر دو دوستان قديمند
بر اثر #صبر نوبت ظفر آيد
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
☘️امام علی ع
🔶هر چيزی ملول آور و خسته كننده است،
جز 《سخنان #حكمت آميزِ》 نو و جديد.
🔷كُلُّ شَيْءٍ يَمَلُّ مَا خَلَا طَرَائِفَ الْحِكَمِ.
📙غررالحکم،حکمت۶۰5
https://eitaa.com/zandahlm1357
🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
چیزی بجز چادر نمیتواند تمام حجم بدن یک زن را بپوشاند
خط قرمز حجاب کاملا در قرآن (سوره نور – احزاب) آمده است زن که حجاب داشته باشد خدا گونه است. جلباب که در قرآن آمده حدود حجاب را مشخص کرده
بعضى از مفسّران ، جلباب را پوششى فراگیر معنا کرده اند که از بالاى سر تا پایین پا را مىپوشاند و چیزى در حدود اندازه چادر است.
علاوه بر این: درباره پوشش حضرت فاطمه(ع) هنگام خروج از منزل و رفتن به مسجد براى دفاع از فدک، همین پوشش نقل شده است.
علاوه بر این عقل نیز بر برتر بودن چادر حکم مىکند، چون اندام بدن با چادر بهتر محفوظ مىماند.
پوشش کامل با مانتو و روسرى نیز مىتواند مورد استفاده قرار گیرد، ولى حجاب برتر نیست، زیرا هر چند با مانتو وروسرى پوشش صورت مىگیرد، ولى باز حجم بدن مشخص است و با مقایسه با چادر، قطعاً چادر برترى دارد.
.......:
یعنی شما چادری هاهمه چی تون درسته و ماها که چادر سرمون نیست کافریم و از خدا بی خبر؟
این سوال خیلی از خانم های بد حجاب و بی حجابه که گه گاه از ما چادری ها می پرسن...و احتمالا دوستان هم پوشش من هم تا به حال با این سوال مواجه شده اند...
نه...!من چادری همه ی کارها و اعمالم درست نیست و قطعا و یقینا شما کافر و از خدا بی خبر نیستید.
.......:
اما...من چادری سعی میکنم این کاری رو که خدا ازم خواسته وهیچ سختی و زحمتی برام نداره رو درست انجام بدم تا بتونم به خدا بگم:
خدایا من یه قدم اومدم طرفت ...واسه ی بقیه قدم ها و رد شدن از پل گناه ها دستمو بگیر و یاری ام کن..!
و بعد این دست خداست که دستتو میگیره و می بردت جلو...آخه خود خدا قول داده که اگه یه قدم بری طرفش..قدم ها به طرفت بر می داره...واونوقت چیز هایی رو میبینی و حس میکنی که تا قبل از این حس نکرده بودی...
من با پوشیدن چادرم به خودم و خدا ثابت می کنم که می خوام خدایی بشم و به معنای واقعی کلمه...یک بنده...یک بنده واقعی...!
واین یک راز بود بین منو چادرم و خدا ...که الان دیگه یه راز نیست...
شده یه فرمول برای هر چه بهتر خدایی شدن و بندگی کردن...
.......:
به امید ظهور مولای همیشه حاضر و منتظرمون...
ما چادری ها شیک پوشیدن را بلد هستیم اما ان ها را در معرض دید همگان قرار نمی دهیم
الگوی ما حضرت زهرایی است که حتی در برابر مرد نابینا حجاب خود را رعایت و چادر به سرکرد.
برخی ها در کوچه پس کوچه های شهر مرا به سخره می گیرند بخاطر یادگارمادری که به سر دارم اما حواسشان نیست که چادرم را با خواست قلبی می پوشم و هیچ نیش و کنایه ای نمی تواند ان را از من بگیرد.