🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸دعواندیده!🔸
اگر می خواهی در مدرسه فساد ایجاد نشود، راهش این نیست که فیلتر بگذاری تا بچۀ فاسد به مدرسه نیاید. نه، باید بچه ها را طوری بار بیاوری که اگر یک فسادی دیدند، با #امر_به_معروف کنترلش کنند. بچه ها در مقابل فساد حالت #تهاجم داشته باشند.
بعضی خانواده ها هستند بچه شان را جوری تربیت می کنند که اگر یک نیش چاقو به او نشان دادی، این بچه رنگش می پرد. این بچه ها خیلی به فساد کشیده می شوند. چرا؟ چون #دعواندیده هستند. چون محیطشان محیط آرامی بوده. با نزاکت با آنها صحبت کرده اند. از ماشین پیاده شان کردند. به ماشین سوارشان کردند. آوردند آنها را، بردند آن ها را.
خب یک دفعه این بچه می آید در کوچه، کسی چهار تا تهدید به او می کند، این بچه دل خالی می کند. خب این چطور می تواند از خودش دفاع کند؟ بچه باید در عین حال که فاسد نیست، اما #قوی باشد در مقابل فساد. جسور باشد. نظام تربیتی ای که ما می خواهیم این است که جسارت های موجود در انسان را تبلور بدهد، بروز بدهد، ظهور بدهد. در این چند سالی که زیر نظر آموزش و پرورش هست،بهتر بشود. آموزش و پرورشی می خواهیم که اگر ترسو را به آن دادیم، بعد از مدتی شجاع بشود.
https://eitaa.com/zandahlm1357
📓📕📗📘📙📔📒📕
#داستان روزگار من84)
کارامون تموم شده بود منتظر محسن بودیم تا بیاد ...
تقریبا ساعت نزدیکای ۵ بود که اومد ...
مامان رفت برای استقبال منم تو اتاق داشتم چادرمو سر میکردم ...
محسن نشسته بود مامانمم داشت چایی میریخت
منم از اتاق اومدم بیرون محسن با دیدن من از جاش بلند شدو سلام داد
منم جواب سلامشو دادم و بهش خوش امد گفتم و نشستم...
مامانمم برای اینکه ما راحت حرفامونو بزنیم بعد تعارف کردن چایی گفت: بچه ها شما مشغول باشین من یه خرده اشپزخونه کار دارم الان میام ...
باشه مامان ... بفرمایید اقا محسن چایی تون سرد نشه ...
ممنون میخورم ... فرزانه خانم من بازم ازتون معذرت میخوام دیشب تو شرایط سختی قرارتون دادم اما خدارو شکر بخیر گذشت ...
درسته برام غیر منتظره بود اما دیگه گذشته مشکلی نیست..
محسن ـ خوشحالم که دلخور نیستین ... دختر عمو خودتونم شاهد بودین که من به میل خودم نیومده بودم مامانم همه چیزو گفتن ... من یه باربه شما قول دادم تا اخرشم میمونم ...
دشبم به زینب خانم تو حیاط توضیح دادم من میخوام با شما ازدواج کنم از ایشون عذر خواهی کردم خوشبختانه زینب خانم درک بالایی داشتن و حرفای منو قبول کردن...
ببخشید که من همین جور دارم حرف میزنم راستش میترسم دوباره حرفام نصفه بمونه ....
نه خواهش میکنم راحت باشین ...
حالا منتظر جواب شما هستم ایا موافقین...
مامان از اشپزخونه داشت به حرفامون گوش میداد ...
راستش من فعلا نمیتونم جوابی بدم 😔😔😔
محسن ـ فرزانه خانم ازتون خواهش میکنم یه خورده منطقی باشین الان همه موافق این ازدواجن هیچ مانعی وجود نداره ...
مامان از اشپزخونه اومد بیرون و کنار ما نشست محسن جان چاییت اگه سرد شده عوضش کنم ...
نه زن عمو اینجوری خوبه
محسن شروع کرد به خوردن چایی ...
مامانمم چپ چپ بهم نگاه میکرد با اشاره میگفت که قبول کن ...
محسن که چاییشو تموم کرد
روبه من گفت خب مشکل شما چیه ؟؟؟
من دیشب بهتون گفتم من باردارم و نمیخوام شما بخاطر من و قولی که به شوهرم دادین اینده خودتونو خراب کنین ...
محسن عرق پیشونیشو پاک کردو گفت یعنی فقط مشکل شما اینه؟؟؟!!
سرمو انداختم پایین و گفتم این یه قسمتشه اما در کل مخالفم... من با خودم فکر میکردم که محسن داره بخاطر ما فداکاری میکنه بخاطر همین مخالفت میکردم ...
محسن ـ ببینین فرزانه خانم من الان در حضور مادرتون دارم این حرفو میزنم شما هر شرطی که داشته باشین من قبول میکنم در ضمن بچه ی عباس مثل بچه ی خودم برام عزیزه و نهایت پدری رو در حقش میکنم به شرفم قسم قول میدم
مامان روبه من گفت فرزانه دیگه چی میخوای خواهش میکنم دیگه مخالفت نکن...
اما مامان میشه یه دقیقه اجازه بدین ...
نه دخترم دیگه بسته ، من تابحال هیچ دخالتی نکردم اما حال اروم نمیشم محسن همه جوره داره خودشو بهت ثابت میکنه خدارو خوش نمیاد ...
خواهش میکنم یه خرده منطقی باش دخترم ...
فرزانه خانم من جایی جلسه دارم شب منتظر جوابتونم امیدوارم که جوابتون مثبت باشه...
محسن از جاش بلند شد زن عمو اگه اجازه بدین من مرخص میشم ...
اخه پسرم تو که چیزی نخوردی
ممنون یه خرده عجله دارم باید برم پس من منتظرم جواب از شما
فعلا خدا نگهدار...
محسن همین که میخواست از در خارج بشه روشو برگردوندو گفت :
دختر عمو خواهش میکنم فقط به حرف عقلتون گوش کنید نه قلبتون
خدانگهدار ....
مامان برای بدرقه همراه محسن رفت منم نشستم رو مبل یه نفس عمیق کشیدم و رفتم تو فکر...
مامان اومد خونه چادرشو در اورد و با کمی لحن تند بهم گفت فرزانه اصلا درکت نمیکنم تو رسما داری پسره رو اذیت میکنی بنده خدا دیگه به چه زبونی قانعت کنه
بلند شدمو رفتم تو اتاقم ...
نشستم روبه رویه اینه و خودمو توش نگاه میکردم تو دلم شروع کردم با خودم به حرف زدن ....
اره شاید مامان راست میگه من دارم محسن و اذیت میکنم محسنم که گفت بچه رو قبولش میکنه از طرفیم همه موافقن دستمو گذاشتم رو صورتم وااای خداجونم خودت کمکم کن اصلا گیج شدم .بدجوری تو دو راهی گیر کردم ...
دستمو که از صورتم برداشتم چشمم به قران و تسبیحی که رو میز کنار اینه بود افتاد ...
اهاان فهمیدم استخاره میگیرم منم الانم تو دوراهی گیر کردم بهترین راه همینه اگه خوب در بیاد جواب مثبت میدم اگر هم بد باشه جواب منفی میدم و میگم استخاره بد در اومده ...
خدایا ازت ممنونم که بهم یه راه نشون دادی...
بلند شدم رفتم از اتاق بیرون
گوشی رو برداشتم یه زنگ به زینب زدم بعد حال و احوال پرسی از زینب شماره دفتر یه روحانی یا مجتهدو گرفتم .... زینب ازم پرسید که خیره واسه چی میخوای ... بهش چیزی نگفتم فقط گفتم که بعدا بهت میگم و خدا حافظی کردم ....
ادامه دارد....
نویسنده 📝 انارگل🌹 📝
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
📗📘📙📔📕📓📒📘
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#مقام_عرشی_حضرت_زهرا "س" ۵ ✨ #سبک_زندگی ما در دنیا، تعیین کنندهی میزان بهرهی ما از شفاعت حضرت زهر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مقام عرشی حضرت زهرا_6.mp3
13.35M
#مقام_عرشی_حضرت_زهرا "س" ۶
✨ زیرکترین فرزندان حضرت زهرا "س"، شبیهترین فرزندان به ایشان هستند!
برای هر پدر و مادری، عزیزترین فرزندان؛ دغدغهمندترینشان در رفع اولویتها و نیازهای خانواده است!
برای سبقت گرفتن از بقیهی فرزندان، و نزدیکتر شدن به وجود مادر :
✦ اولین قدم، یکسان سازی دغدغهها و اولویتهای ما با ایشان است!
#استاد_شجاعی 🎤
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
طرح ختم خطابه فدک #شرح_خطابه_فدک قسمت 11
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5949548733195618484.mp3
8.56M
طرح ختم خطابه فدک
#شرح_خطابه_فدک قسمت 12
11.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 نماهنگ « #فصل_پریشانی»
با صدای #علی_زندوکیلی
🔰 بهمناسبت سالگرد شهادت سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
🌸🍃🌸
🍃🌸
🌸
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
📖 #آیهای_آرامش
🌸 لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ
و ما انسان را به نیڪوترین شڪل خلق ڪردیم
📖 سوره تین/۴
🔸 دوام بیاور ...
حتی اگر طنابِ طاقتت به باریک ترین رشته اش رسید
حتی اگر از زمین و زمانه بریدی
حتی اگر به بدترین شکلِ ممکن ، کم آوردی .
🔸 در ذهنت مرور کن ؛
تمامِ آرزوهایِ محال دیروز را که امروز ،
زیرِ دست و پایِ روزمرگی ات ، جولان می دهند
تمامِ آن ثانیه هایی که مطمئن بودی نمی شود ، اما شد !
تمامِ آن لحظه هایی که فکر می کردی پایانِ راه است ، اما نبود !
می بینی ؟!
❤ #خدا حواسش به همه چیز هست ؛
دوام بیاور ..
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌸
🍃🌸
🌸🍃🌸