#پرسش_پاسخ
#بی_حجابی
#گناه_کوچک_یا_بزرگ
⁉️ سوال :
چیه انقد شلوغش می کنید بی حجابی در مقابل گناهای دیگه گناه محسوب نمیشه که بخواد بخاطرش جهنمی بشیم
✍️ جواب
🌱شاید به صراحت گفته نشده باشه که بی حجابی گناه کبیره هست اما اصرار بر گناهان صغیره یا کوچک شمردن یک گناه باعث میشه اون گناه جزء گناهان کبیره قرار بگیره. (1)
☘️در روایتی امام حسن عسکری (علیه السلام) می فرماید: «از گناهانى كه آمرزيده نمى شود؛ گناهی است كه شخص انجام دهد و بگويد: اى كاش فقط به همين خلاف عقاب مى شدم (يعنى گناه در نظرش ناچيز و ضعيف باشد).» [2]
🌴 ضمن اینکه اگه حجاب مسئله بی اهمیتی بود بخشی از آیات قرآن به اون اختصاص پیدا نمی کرد
📚منابع:
(۱). دستغیب، گناهان کبیره، ج۲،ص۲۶۲_۲۶۴
[2]. بحارالا نوار، علامه مجلسی، ج 50، ص 250، ح 4.
https://eitaa.com/zandahlm1357
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🔲⚜️🔲⚜️🔲⚜️🔲⚜️
⚜️
🔲
⚜️
#حجاب
◼️ وجوب حجاب در تمام ادیان الهی
در ایران و در بین یهود و مللی که از فکر یهود پیروی می کردند، حجاب، به مراتب شدیدتر از آنچه اسلام می خواست وجود داشت.
در بین این ملت ها وجه و کفّین (= صورت و کف دست ها) هم پوشیده می شد. حتی در بعضی از ملت ها سخن از پوشیدن زن و چهره زن نبود، بلکه سخن از قایم کردن زن بود و این فکر را به صورت یک عادتِ سفت و سخت درآورده بودند».
📓 حجاب در اسلام ص۵۰؛ تاریخ تمدن ج ۱۲صص ۶۲و۶۳.
⚫️ در تورات، از چادر و برقع و روبنده ای که زنان با آن، سر و صورت و اندام خویش را می پوشانده اند، صریحاً نام برده شده است، که نشانگر کیفیت پوشش زنان است.
➖ در مورد عروس یهودا می خوانیم:
«پس رخت بیوگی را از خویشتن بیرون کرد. بُرقعی به رو کشید و خود را در چادری پوشید و به دروازه عینایم که در راه تمنه است، بنشست».
📓 تورات، کتاب روت، باب دوم، فقره ۸تا۱۰؛ تورات، سفر پیدایش باب ۲۴ فقره ۶۴و۶۵ و باب ۳۸ فقره ۱۴و۱۵.
در کتاب انجیل نیز « شما را زینت ظاهری نباشد از بافتن موی و متجلّی شدن به طلا و پوشیدن لباس بلکه انسانیت باطنی قلبی در لباس غیر فاسدِ روح حلیم و آرام که نزد خدا گران بها است.
⚜️
🔲
⚜️
🔲⚜️🔲⚜️🔲⚜️🔲⚜️
پاسخ به شبهات و شایعات
👇👇👇👇👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت بیست و دوم
مادر با دیدن چهرهی به غم نشستهام، صورت در هم کشید و با مهربانی به سراغم آمد: «قربونت بشم دخترم! چرا با خودت اینجوری میکنی؟» از کلام مادرانهاش، باز بغضی مظلومانه در گلویم ته نشین شد. کنار لعیا که دست از پاک کردن ماهی کشیده و با چشمانی غمگین به من خیره شده بود، روی صندلی میز غذاخوری نشستم و سرم را پایین انداختم. مادر مقابلم نشست و ادامه داد: «هر چی خدا بخواد همون میشه! توکلت به خدا باشه!»
لعیا چاقو را روی تخته رها کرد و با ناراحتی گفت: «ای کاش لال شده بودم و اینا رو معرفی نمیکردم!» و با حالتی خواهرانه رو به من کرد: «الهه! اصلاً اگه تو بخوای من خودم بهشون میگم نه! یه جوری که بابا هم متوجه نشه. فکر میکنه اونا نپسندیدن و دیگه نیومدن. خوبه؟» از اینهمه مهربانیاش لبخندی زدم که مادر پاسخش را داد: «نه مادر جون! کوه به کوه نمیرسه، ولی آدم به آدم میرسه. اگه یه روزی بابا بفهمه، غوغایی به پا میکنه که بیا و ببین!» و باز روی سخنش را به سمت من گرداند: «الهه! تو الآن نمیخواد بهش فکر کنی! بذار یکی دو روز بگذره، خوب فکرات رو بکن تا ببینیم خدا چی میخواد.» خوب میدانستم مادر هم میخواهد من زودتر سر و سامان بگیرم، گرچه مثل پدر بد اخلاقی نمیکرد و تنها برای خوشبختیام به درگاه خدا دعا می کرد.
با برخاستن صدای اذان، وضو گرفتم و به اتاقم رفتم. چادر نمازم را که گشودم، باز بغضم شکست و اشکم جاری شد. طوری که لحظهای در نماز، جریان اشکم قطع نشد اما در عوض دلم قدری قرار گرفت. نمازم که تمام شد، همچنانکه رو به قبله نشسته بودم، سرم را بالا گرفتم و با چشمانی که از سنگینی لایه اشک همه جا را شبیه سراب میدید، به سقف اتاق که حالا آسمانِ من شده بود، نگاه میکردم. آنچنان دلم در هوای مناجات با خدا پرَ پرَ میزد که حضورش را در برابرم احساس میکردم و میدانستم که به دردِ دلم گوش میکند. نمیدانم این حال شیرین چقدر طول کشید، اما به قدری فراخ بود که هر آنچه بر دلم سنگینی میکرد، در پیشگاهش بازگو کرده و از قدرت بیمنتهایش بخواهم تا دیگر خواستگاری درِ خانهمان را نزند مگر آن کسی که حضورش مایه آرامش قلبم باشد! آرزویی که احساس میکردم نه از ذهنم به زبانم که از آسمان به قلبم جاری شده است!
ساعتی از اذان گذشته بود که محمد و عطیه هم رسیدند و فضای خانه حسابی شلوغ شد. پدر و ابراهیم و محمد از اوضاع انبار خرما میگفتند و عبدالله فقط گوش میکرد و گاهی هم به ساجده تمرین نقاشی میداد. جمع زنها هم در آشپزخانه مشغول مهیا کردن شام بودند و البته صحبتهایی درِگوشی که در مورد خواستگار امروز، بین لعیا و عطیه رد و بدل میشد و از ترس اینکه مبادا پدر بشنود و باز آشوبی به پا شود، در همان حد باقی میماند. بوی مطبوع غذای دستپخت مادر در اتاق پیچیده و اشتهای میهمانان را تحریک میکرد که با آماده شدن ماهی کبابها، سفره را پهن کردم. ترشی و ظرف رطب را در سفره چیدم که لعیا دیس غذا را آورد. با آمدن مادر و عطیه که سبد نان را سر سفره میگذاشت، همه دور سفره جمع شدند و هنوز چند لقمهای نخورده بودیم که کسی به درِ اتاق زد.
/ بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🌺 #پای_درس_مولا 🌸 #صوت #منبرک 🎤 حضرت آیت الله خامنه ای 📚 شرح حدیث ؛ هیچ چیز در دنیا ماندنی نیست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
hadis_1394_02_23.mp3
820.1K
🌺 #پای_درس_مولا
🌸 #صوت
🎤 حضرت آیت الله خامنه ای
☪ شرح حدیث ؛ اثر تؤبه
https://eitaa.com/zandahlm1357
ALI GHELICH - LIVE LIKE ALI.mp3
11.78M
#LiveLikeAli 🎼
خواننده و آهنگساز : #علی_اکبر_قلیچ
شاعر فارسی : قاسم صرافان
شاعر عربی : نادر التتان
شاعر اردو : احمد شهريار
تنظیم کننده : رضا دارايی
https://eitaa.com/zandahlm1357
✨✨✨✨✨✨✨✨
وَمِنَ النَّاسِ مَنْ يَقُولُ آمَنَّا بِاللَّهِ فَإِذَا أُوذِيَ فِي اللَّهِ جَعَلَ فِتْنَةَ النَّاسِ كَعَذَابِ اللَّهِ وَلَئِنْ جَاءَ نَصْرٌ مِنْ رَبِّكَ لَيَقُولُنَّ إِنَّا كُنَّا مَعَكُمْ أَوَلَيْسَ اللَّهُ بِأَعْلَمَ بِمَا فِي صُدُورِ الْعَالَمِينَ
✨✨✨✨✨✨✨
💠و از ميان مردم كسانى اند كه مى گويند به خدا ايمان آورده ايم
💠پس هنگامی که در راه خدا شکنجه و آزار شوند، شکنجه و آزار مردم را مانند عذاب خدا شمارند
💠و هر گاه ظفر و نصرتی از جانب خدایت رسید گویند: ما هم با شما (و هم آیین شما) بودیم.
💠آیا خدا بر آنچه در دلهای خلایق است داناتر نیست؟
✨✨✨✨✨✨
💠 سوره عنکبوت ✨ آیه 10 💠
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
8.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
[🎧] : مرحوم شحات محمد انور
۰
[📖] : سوره کهف
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
14.39M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دعای عهد تصویری
https://eitaa.com/zandahlm1357