خاطرات شهیدصیادشیرازی5.mp3
زمان:
حجم:
4.95M
#صوت #شهدا #دفاع_مقدس
#کتاب_صوتی
#خاطرات_شهید_صیاد_شیرازی
5⃣ بخش پنجم : ادامه خاطرات نبرد با ضد انقلاب در کردستان ؛ آزادسازی مناطقی دیگر و ارتقای درجه شهید صیاد شیرازی ، پاکسازی محورهای سنندج و ...
🎙 با گویندگی ؛ بهروز رضوی
.......:
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
پادشاه و گدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#پاسخ_به_سؤال_اعضای_کانال
#سؤال_شرعی
سؤال👇
سلامًُ علیکم. مرجع : حضرت آیت الله مکارم
... بعد از دستشوئی هردو پا را آبکشیده، واز روی فرش عبور کرده، بعدا" آثارِ باقیمانده جرمی را روی پا مشاهده نموده. آیا فرش ها را باید آب کشند؟ تشکر از جنابعالی.
پاسخ👇
سلام علیکم
اگر یقین به نجاست آن جرم دارید و آبت به آن رسیده است، فرش نجس شده و باید تطهیر شود.
#احکام
#احکام_طهارت
#پاسخ_به_سؤال_اعضای_کانال
#سؤال_شرعی
سؤال👇
سلام وقت بخیر
من نمیدونم روزه ی قرضی دارم یانه؟ تا جایی ک یادم میاد روزه های قرضیمو بجا آوردم البته شایدم داشته باشم امروز روزه گرفتم به نیت روزه قرضی بزارم یا مستحبی؟ آیا روزه م درسته یاخیر؟
باتشکر مرجع : رهبری
پاسخ👇
سلام علیکم
زمانی که انسان یقین ندارد روزه قضا به عهده اش است یا خیر، وظیفه ای ندارد یعن یروزه ای واجب نیست.
در این گونه موارد می توانید نیت مافی الذمه داشت که در صورت داشتن روزه قضا برای روزه قضا حساب می شود و در صورت نداشتن روزه قضا، به عنوان روزه مستحبی محاسبه م یشود.
#احکام
#احکام_روزه
#نیت_روزه
#پاسخ_به_سؤال_اعضای_کانال
#سؤال_شرعی
سؤال👇
سلام علیکم طاعات و عبادات تون قبول درگاه حق ان شاءالله.
سوالی داشتم از حضورتون.
پسرم دیروز روزهء مستحبی گرفته بود .همسرم هم در جریان بود که روزه س .
بهش یه قاشق غذا تعارف کرد و گفت بیا این یه قاشق رو بخور .دارم بهت غذا تعارف میکنم دیگه .خواهش میکنم بخور .و پسرمم خورد .آیا بااین علم که همسرم میدانست پسرم روزه ست و بهش تعارف کرد آیا باز هم ثواب روزه رو میبره؟
پاسخ👇
سلام علیکم
بله
#احکام
#احکام_روزه
#روزه_مستحبی
#پاسخ_به_سؤال_اعضای_کانال
#سؤال_شرعی
سؤال👇
سلام
کفاره بیماری روچطور حساب میکنن میشه توضیح بدید ببخشید توضیحات من درسته
اگه بخواهیم کفاره روزه روبدیم مثلا نان روزی750گرم 30روزمیشه22/5کیلو /پس22/5کیلونان بدیم فقیر
پاسخ👇
سلام علیکم
بله
#احکام
#احکام_کفاره
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
به کوروش به آرش به جمشید قسم
به نـقـش و نـگار تخت جمشید قسـم
ایــــران همی قلب و خون مـن اســــت
گـــرفــتـــه زجــان در وجـــود مــن اســت
بـــخــوانـیــم ایــن جـــمـلـه در گــوش بــــاد
چـــو ایــــــران مـــبــــاشــد تــن مـــن مــبــاد
صفحه
شاعران ایران زمین
.......:
@zandahlm1357
شهریار گفت: شنیدم که رایِ هند را ندیمی بود هنرپرور و دانشپرست و سخنگزار که هنگامِ محاوره درّ در دامنِ روزگار پیمودی و هر دو ظرفِ زمان و مکان بظرافتِ طبع او پر بودی و از سبک روحی و محبوبی چون حبّهٔالقلب در پردهٔ همه دلها گنجیدی و از مقبولی و بهنشینی چون انسانالعین در همه دیدهاش جای کردندی. روزی در میانِ حکایات از نوادر و اعاجیب بر زبانِ او گذشت که من مرغی دیدهام آتشخوار که سنگ تافته و آهن گداخته فرو خوردی. ندماءِ مجلس و جلساءِ حضرت جمله برین حدیث انکار کردند و همه بتکذیبِ او زبان بگشودند و هر چند ببراهینِ عقل و دلایلِ علم جوازِ این معنی مینمود، سود نمیداشت و چون حوالت بخاصّیّت میکرد که آنچ از سرِّ خواصّ و طبایع در جواهر و حیوانات مستودع آفریدگارست، جز واهبِ صور و خالقِ موادّکس نداند و هرک ممکن از محال شناخته باشد، اگرچ وهم او از تصوّرِ این معنی عاجز آید، عقلش بر لوحِ وجود بنگارد، این تقریرات هیچ مفید نمیآمد. با خود اندیشه کرد که حجابِ این شبهت از پیشِ دیدهٔ افهامِ این قوم جز بمشاهدهٔ حسّ بر نتوان گرفت، همان زمان از مجلسِ شاه بیرون آمد و روی بصوبِ بغداد نهاد و مدّتی دراز منازل و مراحل مینوشت و مخاوف و مهالک میسپرد تا آن جایگه رسید که شترمرغی چند بدست آورد و در کشتی مستصحبِ خویش گردانید و سویِ کشور هندوستان منصرف و توفیقِ سعادت راه او آمد تا در ضمانِ سلامت بنزدیکِ درگاه شاه آمد. شاه از آمدنِ او خبر یافت، فرمود تا حاضر آمد. چون بخدمت پیوست، رسمِ دعا و ثنا را اقامت کرد. رای پرسید که چندین گاه سببِ غیبت چه بودست؟ گفت: فلان روز در حضرت حکایتی بگفتم که مرغی آتشخوار دیدهام، مصدّق نداشتند و از آن استبداعی بلیغ رفت، نخواستم که من مهذارِ گزافگوی و مکثارِ بادپیمای باشم و دامنِ احوالِ من بقذرِهذر آلوده شود و نامِ من در جملهٔ یاوهگویانِ دروغ بافِ ترفندتراش برآید که گفتهاند : اِیَّاکَ وَ اَن تَکُونَ لِلکَذِبِ وَاعیِاً وَ رَاوِیا فَأِنَّهُ یَضُرُّکَ حِینَ تَرَی اَن یَنفَعُکَ ؛ برخاستم و ببغداد رفتم تا ببدرقهٔ اقبالِ شاه و مددِهممِ او بقصد رسیدم و با مقصود باز آمدم و اینک مرغی چند آتشخوار آوردم تا آنچ از من بخبر شنیدند، بعیان بینند و نقشی که در آیینهٔ عقل ایشان مرتسم نمیشد، از تختهٔ حسِّ بصر برخوانند. رای گفت: مرد که بپیرایهٔ خرد و سرمایهٔ دانش آراسته بود، جز راست نگوید، لیکن سخنی که در اثباتِ آن عمرِ یکساله صرف باید کرد، ناگفته اولیتر. این فسانه از بهر آن گفتم تا همگنان خاصّه خواصِّ مجلسِ ملوک بردأبِ آدابِ خدمت متوفّر باشند و از تعثّر در اذیالِ هفوات متیقّظ. تمام گشت بابِ دادمه و داستان. بعد ازین یاد کنیم بابِ زیرک و زروی و درو باز نمائیم که چون کسی را علوِّ همت از مغاکِ سفالت بافلاکِ بزرگی و جلالت رساند و زمامِ فرماندهی بدستِ کفایت و سیاستِ او دهد و کلاهِسری و سروری بر تارکِ اقبالِ او نهد، وجهِ ترقّی او در کارِ خویش و توقّی از موانع پیشبردِ آن چیست و طریقِ تمشیت و سبیلِ تسویت کدام. وَ اللهُ المُوَفِّقُ لِلرَّشَادِ فِی المَعَاشِ وَ المَعَادِ. ایزد، عَزَّاسمُهُ وَ تَعَالَی : همه اقدامِ جاه و جلالِ خداوند ، خواجهٔ جهانرا در مراقیِ منزلت (راقی) داراد و طرازِ مفاخر و مآثرش بر آستینِ دین و دولت باقی ، بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الاَطیَبِینَ الاَکرَمِینَ .
https://eitaa.com/zandahlm1357
« داستان مرد بازرگان با زن خویش