eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.9هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رمان های عاشقانه مذهبی 📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و شصتم پیش چشمانمان آبی زیبای دریا بود و زیر پایمان تن نرم و خیس ماسه‌های ساحل، و سرانگشت نرم و با طراوت باران بر سرمان دست می‌کشید تا ایمان بیاوریم که پروردگارمان برایمان از هیچ نعمتی دریغ نکرده است. حالا ساعتی می‌شد مژدگانیِ نعمت که نه، برکت تازه‌ای را در زندگی‌مان شنیده بودیم که نازنین خفته در وجودم، همانطور که مجید دلش می‌خواست، دختری پُر ناز و کرشمه بود و مجید چه ذوقی می‌کرد و چقدر قربان صدقه‌اش می‌رفت و من که بازنده شرط بندی بر سر پسرم شده بودم، سرمستِ حضور دخترم، شادتر از هر برنده‌ای، صورت ظریفش را پیش چشمانم تصور می‌کردم که در خیالم از هر فرشته‌ای زیباتر بود. از وقتی نتیجه سونوگرافی را گرفته بودیم، با اینکه باران می‌بارید، به خانه نرفته و به خیال قدم زدن در امتداد خط بی‌کران ساحل دریا، آن هم در خنکای لطیف اواخر دی ماه بندر و زیر بارش باران خوش عطرش، به میهمانی خلیج فارس آمده بودیم. موهای مجید خیس شده و به سرش چسبیده بود و صورتش زیر پرده‌ای از رطوبت باران همچنان از شادی می‌درخشید. هر چه اصرار می‌کردم تا چتر را بالای سر خودش هم بگیرد، قبول نمی‌کرد و چتر بزرگ و مشکی رنگش را طوری بالای سرم گرفته بود که کاملاً از بارش باران محفوظ باشم و تنها از رایحه مطبوعش لذت ببرم که می‌ترسید سرما بخورم و دخترک‌مان اذیت شود. به خاطر بارش به نسبت شدید باران، ساحل خلوت بود و حالا که وزش شدید باد هم اضافه شده و همان چند نفری هم که روی نیمکت‌ها به تماشای دریا نشسته بودند، کم کم پراکنده می‌شدند و ما همچنان به تفرج ساحلی‌مان ادامه می‌دادیم که اگر تمام دنیا هم زیر و رو می‌شد، نمی‌توانست حال خوش ما را به هم بزند چه رسد به این باد و باران رؤیایی! صدای دانه‌های درشت باران که حالا زیر فشار باد بر سقف چتر تازیانه می‌زد، در غرش غلطیدن امواج طوفانی روی سینه ماسه‌ها می‌پیچید و احساس می‌کردم زمین و آسمان هم به شادی دل من و مجید، به وجد آمده و جشن پُر سر و صدایی به راه انداخته‌اند. مجید همانطور که دسته چتر را محکم گرفته بود تا در باد کمتر تکان بخورد، با صدایی که در دل هیاهوی ساحل طوفانی خلیج فارس گم می‌شد، با دلواپسی زیر گوشم زمزمه کرد: «الهه جان! یخ نکنی! اگه سردت شده، برگردیم.» و من حسابی سرِ ذوق آمده بودم که با صدای بلند خندیدم و میان خنده پاسخ دادم: «نه مجید جان! سردم نیس! خیلی هم عالیه!» ولی حریف کمردردم نمی‌شدم که به همین چند قدم شدت گرفته و دیگر نمی‌توانستم ادامه دهم که از حرکت ایستادم و مجید که این چند ماهه به حالم عادت کرده بود، نگاهم کرد و با نگرانی پرسید: «کمرت درد می‌کنه الهه جان؟» سرم را به نشانه تأیید تکان دادم و همانطور که با هر دو دست کمرم را گرفته بودم، به دنبال نیمکتی برای نشستن به اطرافم نگاه می‌کردم که تمام صفحه کمرم خشک شده و نمی‌توانستم قدم از قدم بردارم. به هر زحمتی بود چند قدمی را به آهستگی برداشتم تا به نیمکتی که در چند متری‌مان بود، رسیدیم. دستم را به لبه نیمکت گرفتم و خواستم بنشینم که مجید چتر را به دستم داد و زودتر از من روی نیمکت نشست. تازه متوجه شدم که می‌خواهد خیسی نیمکت را با شلوارش خشک کند که خندیدم و گفتم :«خُب می‌گفتی من دستمال کاغذی بدم!» کمی خودش را روی نیمکت جابجا کرد تا خوب خشک شود و بعد بلند شد تا من بنشینم و با لبخندی غرق محبت جواب داد: «این سریعترین روشی بود که به ذهنم رسید!» و همچنانکه کمکم می‌کرد تا روی نیمکت بنشینم، ادامه داد: «می‌خواستم کمتر معطل شی و زودتر بشینی.» و باز چتر را از دستم گرفت و کنارم نشست. نگاهی به شلوار مشکی رنگش که از خاکِ خیس روی نیمکت، گِلی شده بود، کردم و گفتم: «شلوارت کثیف شده!» از زیر چتری که بالای سرم گرفته بود، نگاهم کرد و با مهربانی جواب داد: «فدای سرت الهه جان! میرم خونه می‌شورم.» و بعد مثل اینکه موضوع جالبی به ذهنش رسیده باشد، صورتش به خنده‌ای شیرین گشوده شد و با لحنی پُر شور پرسید: «الهه! اسمش رو چی بذاریم؟» پیش از امروز بارها به این موضوع فکر کرده و هر بار چندین نام پسرانه انتخاب کرده بودم و حالا با دختر شدن کودکم، هیچ پیشنهادی نداشتم که باز خندیدم و گفتم: «نمی‌دونم، آخه راستش من همش اسم‌های پسرونه انتخاب کرده بودم!» از اعتراف صادقانه‌ام، از تهِ دل خندید و با شیطنتی که در صدایش پیدا بود، جواب داد: «عیب نداره! چون منم که درست حدس زده بودم، هیچ وقت به این موضوع فکر نکرده بودم!» و بعد آغوش سخاوتمند نگاه عاشقش به سمت چشمانم گشوده شد و با آهنگ دلنشین صدایش ادامه داد: «همه زحمت این بچه رو تو داری می‌کِشی، پس هر اسمی خودت دوست داری انتخاب کن الهه جان!» https://eitaa.com/zandahlm1357 با ما همراه باشید🌹
ارتباط موفق_20.mp3
10.75M
۲۰ ـ خودبزرگ‌پنداری ـ خودشیفتگی ـ غرور ـ تکبر 🧨 صفاتی هستند که انرژی منفی آن؛ بصورت کاملاً ریاضی، توسط نَفْس انسانهای دیگر، دریافت شده و دافعه‌ای عجیب در شما ایجاد می‌کند، حتی اگر به سختی اَدای تواضع را هم دربیاورید. 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shervamusiqiirani - علیرضاافتخاری-جام مصفا.mp3
504K
‌✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 عید است و ساقی در قدح جام مصفا داشته تشنه لبان روزه را شربت مهیا دانسته تا از شراب با صفا گوید حریفان را صلا اینک سپهر اندر هوا جام مصفا داشته هست این مه فرخنده فر، لیکن برو فرخنده تر کو دیده مه را در نظر در روی زیبا داشته دردی کش کز عشق او در ماه مانده چشم وی ساغر به دستش پی به پی دیده به بالا داشته ای چشمه حیوان جان، نی نی که جان جان جان در عالم پنهان جان معجون اصبا داشته 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔴👇👇 ✅شب زنده داری ✅زیارت حضرت سید الشهداء علیه السلام ✅خواندن دعای: 🔹 یا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَی الْبَرِیةِ یا بَاسِطَ الْیدَینِ بِالْعَطِیةِ یا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِیةِ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَیرِ الْوَرَی سَجِیةً وَ اغْفِرْ لَنَا یا ذَا الْعُلَی فِی هَذِهِ الْعَشِیةِ. 🔸‌ای کسیکه جود و بخشش توبه آفریدگان همیشگی است!ای آنکه دو دست سخاوت خود را برای عطا گشودهای!ای صاحب عطاهای گرانبها!بر محمّد و خاندان او،نیکوخوترین مردمان درود فرصت،و ما را‌ای خدای بلندمرتبه در چنین شبی بیامرز. 🔴👇 1️⃣ غسل کردن 2️⃣ نماز عید قربان 3️⃣ خواندن دعای چهل و هشتم صحیفه سجادیه 4️⃣ خواندن دعای چهل و ششم صحیفه سجادیه 5️⃣ خواندن دعای ندبه 6️⃣ قربانی کردن 7️⃣ تکبیرات مشهور را پس از نماز ظهر روز عید تا پس از ده نماز (نماز صبح روز دوازدهم) بخواند 🔹اللّهُ اَکْبَرُ اللّهُ اَکْبَرُ لا اِلهَ اِلا اللّهُ وَ اللّهُ اَکْبَرُ اَللّهُ اَکْبَرُ اَللّهُ اَکْبَرُ و لِلّهِ الْحَمْدُ اَللّهُ اَکْبَرُ عَلی ما هَدانا اَللّهُ اَکْبَرُ عَلی ما رَزَقَنا مِنْ بَهیمَةِ الاْنْعامِ وَالْحَمْدُلِلّهِ عَلی ما اَبْلانا 🔸خداى بزرگتر است خدا بزرگ است نيست معبود حقى جز پروردگار و خداى بزرگ است خدا بزرگتر است و ستايش مخصوص خداست خدا بزرگ است بر آنچه ما را راه نموده خداى بزرگتر است بر آنچه به ما روزى كرده از چهار پايان بى زبان و ستايش خدا راست بر اين آزمايش 👈 💠 🤲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‍ ‌✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 ای عاشقان ای عاشقان آمد گه وصل و لقا از آسمان آمد ندا کای مه رویان الصلا ای سرخوشان ای سرخوشان آمد طرب دامن کشان بگرفته ما زنجیر او بگرفته او دامان ما آمد شراب آتشین ای دیو غم کنجی نشین ای جان مرگ اندیش رو ای ساقی باقی درآ ای هفت گردون مست تو ما مهره‌ای در دست تو ای هست ما از هست تو در صد هزاران مرحبا ای مطرب شیرین نفس هر لحظه می‌جنبان جرس ای عیش زین نه بر فرس بر جان ما زن ای صبا ای بانگ نای خوش سمر در بانگ تو طعم شکر آید مرا شام و سحر از بانگ تو بوی وفا بار دگر آغاز کن آن پرده‌ها را ساز کن بر جمله خوبان ناز کن ای آفتاب خوش لقا خاموش کن پرده مدر سغراق خاموشان بخور ستار شو ستار شو خو گیر از حلم خدا 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
khotbe ghadir part11.mp3
2.07M
خوانش پیامبر اکرم 1️⃣1️⃣🔶بخش یازدهم (پایانی): بیعت گرفتن رسمی
✨ 💠الإمام عليّ عليه السلام : إنّا أهلَ البَيتِ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ ، ومَوضِعُ الرِّسالَةِ ، ومُختَلَفُ المَلائِكَةِ ، وبَيتُ الرَّحمَةِ ، ومَعدِنُ العِلم. 📚[ الكافی، 1 / 221 / 2] 💠امام على عليه السلام : ما اهل بيت، شجره نبوّت و جايگاه رسالت و مكان آمد و شد فرشتگان و خانه رحمت و خاستگاه دانش هستيم.