eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.9هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
44.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
درس هجدهم: قرائت نماز مغرب با صدای استاد موسوی بلده ْ °•ْ °•ْ •✾•✾••┄┄┄┄┄┄┄┄┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✝ مسیحیان پشت سر نمازگزاران مسلمان نماز میخوانند . هر چند بلد نیستند ولی ارزشش به این است که حس کرده اند اسلام چیزی دارد که هیچ مذهب و فرقه ای ندارد . https://eitaa.com/zandahlm1357
@dars_akhlaq.mp3
1.07M
🔊‍ كليپ صوتی 🎙🌸استاد آيت الله آبادی (ره) موضوع : اشتها به نماز نداریم! 🔴 پست ویژه برای تمام برادران و خواهران ⚛ بسیار شنیدنی حتما گوش کنید👌 🍃🍃🍃➖➖➖🍃🍃🍃 https://eitaa.com/zandahlm1357
اهل بهشت از مجرمان می پرسند: چه عاملی شما را به دوزخ روانه کرد؟ چهار عامل ما را🔥جهنـمی🔥کرد: 1⃣« لَمْ نَکُ مِنَ الْمُصَلّینَ » پای بند به نماز نبودیم . 2⃣« لَمْ نَکُ نُطْعِمُ المِسْکینَ » به گرسنگان اعتنا نمی کردیم. 3⃣« کُنّا نَخوُضُ مَعَ الْخائِضینَ » ما در جامعه فاسد هضم شدیم . 4⃣ « کُنّا نُکَذِّبُ بِیَوْمِ الدّین » قیامت را هم نمی پذیرفتیم. {📚قصص الصلاة - ص ۱۸۹} https://eitaa.com/zandahlm1357
133.5K
وجود عج و آمدن حتمی آن حضرت را چگونه به حالی کنیم؟
105.3K
دختر دو ساله‌ای داشتیم که از دنیا رفته، چطور رو تسکین بدیم؟
114.2K
می گن و نیکوکار باعث کاهش و مادرش در اون عالم می شه. آیا این رویه برعکس هم هست؟ یعنی اگه فرزند، فرزند بدکار و باشه باعث عذاب شدن پدر و مادرش در اون عالم می شه؟
134.2K
با اون که سال ها به پدرم خدمت کردم ولی پدرم اموالش رو به برادرم داده خیلی ناراحتم و برادرم رو هم می‌کنم ....
54.7K
کسی مرا کرد و الان دچار مشکلات متعدد شده ام ... چکار کنم
51.5K
اینکه میگویند کل شی طاهر حتی تعلم آیا سندیت داره؟ واینکه مثلا یه خیسی باشه و انسان ندونه هستش یا مثلا ادرار چه حکمی داره ابن خیسی آیا میتونه بگه پاکه؟
35.9K
کسی برای انجام کار مهمی دوبار گرفته و جوابش مخالف همدیگه هست الان تکلیفش چیه؟
274.3K
قوم موسی ای که ازطلا درست کرده بودند می پرستیدند، شما هم که ازطلا ونقره درست کردید می بوسید ودست به آن می کشید، آیا این نیست؟
هر حركتى كه براى دفاع از زن انجام مي‌گيرد، بايد آن رعايت عفاف زن باشد. ➡️ ۱۳۷۶/۷/۳۰
🔘 بعضیا فکر میکنن که حجاب مانع فعالیت محجبه‌ها تو جامعه است جوابشون روشنه! چون همین دیروز پریروز بود که بانوان محجبه‌ی فوتسالیست و دختران باحجاب کاراته‌کار به تمام جهان ثابت کردن که حجاب حتی مانع ورزش حرفه‌ای در سطح جهانی هم نیست چه برسه به بقیه کارها...💪 جدا از اینکه اصولا حجاب هیچ‌وقت مانع نیست، بلکه موانع موجود برای و تو جامعه رو برطرف میکنه🙂 (مثل مزاحمتها که باعث دلهره و تشویش خاطر و افت کیفیت کار میشه) به قول یکی از دانشمندا، اگر یه دینی مخالف حضور زن تو جامعه باشه، دیگه این همه رو حجاب تاکید نمی‌کنه!!😐 چون کسی که قراره تو خونه بموند، نیازی به حجاب نداره...✅ 🔘 بعضیا فکر میکنن بانوان باحجاب به دنبال ازدواج هستن💍 اتفاقا کسی که دنبال ازدواج باشه خودشو نمی‌پوشونه! سعی میکنه بیشتر خودنمایی کنه...💅 👠 😖 🔘 یه سریا خیال میکنن محجبه‌ها حجاب رو از روی اجبار و ترس و حرف مردم و.. انتخاب کردن! 😟 شاید یه درصد کمی اینطور باشن که از قضا به راحتی هم قابل شناسایی‌ هستن! معمولا کسی که از روی اجبار و یا به دلایل دیگه حجاب میپوشه با بی‌میلی و ناراحتی می‌پوشه و همش میخواد ازش فرار کنه. نشون به این نشونی که این افراد گاهی به‌صورت بدحجاب یا بی‌حجاب ظاهر می‌شن! 😔 🔘 خیلیا ظاهرو حساب نمی‌کنن و میگن دلت پاک باشه..🌂😒 ظاهر و باطن مکمل همن! وقتی یه دلِ پاک همه وجود آدم رو تغییر میده، ظاهر که دیگه عددی نیست... 😇 به قول بزرگان "از کوزه همان برون تراود که در‌اوست" 🍶 🔘 یه عده فکر میکنن که با حجاب‌ها زیبایی ندارن یا بلد نیستن تیپ بزنن!👣 آدم یاد داستان روباه و قالب پنیر میو‌فته! 😂 البته اینا بعضاً اگه یه چادری‌ آرایش‌کرده ببینن میگن ریاکار... ولی واقعیت اینه که اتفاقا افراد باحجاب، به خوبی درک کردن که کی و کجا باید آرایش کرد! 💞 به قول معروف "هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد" https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃"تأثیر حجاب در تشکیل و تحکیم نهاد خانواده "🍃 تشکیل خانواده نقطه اصلی شروع عشق و امید و تحقق آرزوهای شیرین همه دختر-پسرهای جوان است؛ 💞 از سوی دیگر خانواده مهم‌ترین و اساسی‌ترین نهاد اجتماعی جامعه انسانی است و تأثیر آن در نهادهای اجتماعی دیگر مثل آموزش و پرورش و نهاد  حکومت و سیاست غیرقابل انکار است.❣ بنابراین ثبات و استحکام نهاد اجتماعی خانواده، در استحکام و استواری نهادهای دیگر جامعه نیز مؤثر خواهد بود. ✅  تردیدی نیست که یکی از عوامل مهم در تشکیل و استحکام خانواده رعایت است. 💯 اگر در جامعه حدود حجاب رعایت گردد و رابطه جنسی تنها به رابطه زن و  شوهری در محیط خانواده محدود گردد، جوانان به تشکیل خانواده تمایل شدیدی پیدا می‌کنند و خانواده‌های تشکیل شده نیز ثبات و استحکام بیشتری نیز خواهند داشت.💞💞 در نهایت بیشترین فایده و نفع نصیب خود زنان خواهد شد! چرا که با مستحکم شدن خانواده، بانوان از محبت و حمایت روحی و عاطفی همسران خود سرشار خواهند شد؛💝 اما اگر بدحجابی و بی‌حجابی و خودنمایی و آرایش بانوان به طور تحریک کننده در جامعه رواج پیدا کند و روابط جنسی نا‌محدود در محیطهای دیگر غیر از خانواده ممکن گردد، نه تنها جوانان به ازدواج تن نخواهند داد، بلکه خانواده‌های تشکیل شده نیز دائما متزلزل شده، فرو خواهند ریخت.💔💔 چنانچه مردان با دیدن زنان آرایش شده تحریک و ترغیب می‌گردند و گرمای خانواده‌شان تدریجاً به سردی می‎‌گراید و محبت جای خود را به تنفر خواهد داد! زیرا که در چنین شرایطی همسر قانونی رقیب و مانع روابط جدید جنسی به حساب می آید. 😣😣 https://eitaa.com/zandahlm1357
صفحه #حکایت... https://eitaa.com/zandahlm1357
(33) چگونه دعا كنيم شخصي در محضر امام زين العابدين عليه السلام عرض كرد: - الهي! مرا به هيچ كدام از مخلوقاتت محتاج منما! امام عليه السلام فرمود: هرگز چنين دعايي مكن! زيرا كسي نيست كه محتاج ديگري نباشد و همه به يكديگر نيازمندند. بلكه هميشه هنگام دعا بگو: - خداوندا! مرا به افراد پست فطرت و بد نيازمند مساز!(37) جلد ۲ 📚داستانهای بحار الانوار https://eitaa.com/zandahlm1357
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و چهل و هفتم چند پرستار دورم ریخته و می‌خواستند به هر وسیله‌ای آرامم کنند و آرامش من تنها بوسه به صورت دخترم بود که به درگاه خدا التماس می‌کردم: «خدا... من بچه‌ام رو می‌خوام... من فقط بچه‌ام رو می‌خوام...» همه بدنم از درد فریاد می‌زد و آتشی که در جانم شعله می‌کشید، مجالی برای خودنمایی دردهایم نمی‌گذاشت که باز از مصیبت دخترم ضجه می‌زدم: «به خدا دخترم زنده بود! به خدا تا تو ماشین تکون می‌خورد! به خدا تا نزدیک بیمارستان هنوز زنده بود...» عبدالله دور اتاق می‌چرخید و دیگر فریاد می‌کشید تا در میان هق هق ناله‌هایم، صدایش به مجید برسد: «مجید همونجا بمون، من میام پیشت! خودم میام پیشت، آخه با این حالت کجا می‌خوای بیای؟ من الان میام دنبالت!» و دل بی‌قرار من تنها به حضور همسرم قرار می‌گرفت که از میان دست پرستاران و سِرُم و فریادهای عبدالله، با هق هق گریه صدایش می‌زدم: «مجید... حوریه از دستم رفت... مجید... بچه‌ام از دستم رفت...» و به حال خودم نبودم که مجیدی که دیشب تحت عمل جراحی قرار گرفته با شنیدن این ضجه‌های مصیبت زده‌ام چه حالی می‌شود و شاید از شدت همین ضجه‌ها و ضعفی که همه بدنم را ربوده بود، توانم تمام شد و میان برزخی از هوش و بی‌هوشی، از حال رفتم. نمی‌دانستم خواب می‌بینم یا واقعاً این سرانگشت گرم و پُر احساس مجید است که روی گونه‌ام دست می‌کشد. به زحمت چشمانم را گشودم و تصویر صورت مصیبت زده ام را در آیینه نگاه مضطرب و مهربانش دیدم. کنار تختم روی صندلی نشسته بود، با انگشتانش روی صورتم دست می‌کشید و بی‌صدا گریه می‌کرد. آسمان صورتش از گرد و غبار غصه، نیلی شده و چشمانش همچون ابر بهار می‌بارید. کنار صورتش از ریشه موهای مشکی تا زیر گوشش به شدت خراشیده شده و پُر از زخم و جراحت بود. دست راستش از مچ تا روی شانه باند پیچی شده و طوری با آتل به گردنش بسته شده بود که هیچ تکانی نمی‌خورد. پای چشمان کشیده‌اش گود افتاده و گونه‌های گندمگونش به زردی می‌زد. هر چند روی صندلی کج نشسته بود تا به جراحت پهلویش کمتر فشار بیاید، ولی باز هم صورتش از درد در هم رفته و طوری که من نفهمم، نوک پایش را پشت سر هم به زمین زد تا دردش قرار بگیرد. به گمانم قصه غمبار من و حوریه را از عبدالله شنیده بود که دیگر طوفان پریشانی جانش به ساحل غم نشسته و باز از سوزِ دل گریه می‌کرد. هنوز محو صورت رنگ پریده و قد و قامت زخمی‌اش بودم که زیر لب اسمم را صدا زد: «الهه...» شاید از چشمان نیمه بازم که به دست باند پیچی شده‌اش خیره مانده بود، فکر می‌کرد خوابم و نمی‌دانست از دیدن این حالش، نگاهم از پا در آمده که دوباره صدایم کرد: «الهه جان...» دیگر سر انگشتش از نوازش صورتم دست کشیده و با همه وجود منتظر بود تا حرفی بزنم که نگاه بی‌رمقم را به چشمانش رساندم. سفیدی چشمانش از شدت گریه به رنگ خون در آمده و باز دلش نیامد به رویم نخندد که با همان صورت غرق اشکش، لبخند تلخی تقدیمم کرد و با لحنی عاشقانه به فدایم رفت: «دلم خیلی برات تنگ شده بود! از دیروز که ازت جدا شدم، برام یه عمر گذشت...» و دیگر نتوانست حرفش را تمام کند که از سوزش زخم پهلویش، نفسش بند آمد و چشمانش را بست تا نفهمم چه دردی می‌کشد. از تماشای این حالش دلم به درد آمد و چشمانم از اشک پُر شد که دوباره چشمانش را گشود تا از جام نگاه مهربانش سیرابم کند و اینبار من شروع کردم: «مجید! بچه‌ام از بین رفت...» و دیدم که نگاهش اول از داغ حوریه و بعد از غصه من، آتش گرفت و من چقدر منتظرش بودم تا برایش از مصیبت حوریه بگویم که میان گریه، ناله زدم: «مجید! بچه‌ام خیلی راحت از دستم رفت! نتونستم هیچی کاری بکنم! می‌فهمیدم دیگه تکون نمی‌خوره، ولی نمی‌تونستم براش هیچ کاری بکنم...» از حجم سنگین بغضی که روی سینه‌ام مانده بود، نفسم به شماره افتاده و همچنان غصه‌های قلبم را پیش صورت صبور و نگاه مهربانش زار می‌زدم: «مجید! ای کاش اینجا بودی و حوریه رو می‌دیدی! خیلی خوشگل بود، یه صورت کوچولو مثل قرص ماه داشت! ناز و آروم خوابیده بود...» و جملات آخرم از پشت هق هق گریه به سختی بالا می‌آمد: «مجید! شرط رو باختی، حوریه شکل خودت بود! حوریه مثل تو بود...» و دیگر نتوانستم ادامه دهم که شانه‌هایش از گریه به لرزه افتاده و می‌دیدم دلش تا چه اندازه برای دیدن دخترش بی‌قراری می‌کند که دیگر ساکت شدم. https://eitaa.com/zandahlm1357 با ما همراه باشید🌹