.......:
فاطمه معصومه (س) خواهر حضرت
هنوز كاروان كوچك به كوه نمك نرسيده بود كه خبر آمدن نوه محمد (ص) در شهر قم پيچيد. خبر، به سان پروانه اى بشارتگر بهار، در خانه هاى شهر كوچك طواف مى كرد. كاروان، از كوه نمكدر بيست ميلى قمگذشت تا به سوى كاروانسرايى برود و نفسى تازه كند. ارتفاعات در سمت غرب و دشت سينه گستر در سمت شرق كاروان سرا بود و بعد به تپه هاى كوچك منتهى مى شد.
پيكر فاطمه رنجور بود؛ اما اراده اى پولادين او را به سوى اين سرزمين مقدس مى كشاند. فاطمه با صدايى ضعيف پرسيد: «
تا قم چه قدر مانده است؟ »
يكى از دوشيزگان همراهش پاسخ داد: « سرورم! چند ميلى بيش نمانده است. اين كاروان سرا، آخرين منزل ميان راهى است. »
فاطمه نشست. لقمه اى برداشت. چراغ خاطرات دور و نزديك در خاطرش روشن شد. به ياد رخدادهايى افتاد كه فرجامين آن ها، شهادت مردان پاك باخته در دروازه ساوه بود؛ سوختن پروانهها در گردباد آتشين بود. او ديد كه چگونه گرگ هاى آدم نما بر پيكر برادر شهيدشهارونحمله ور شده اند؛ اما ديگر برادرانش، فضل و جعفر را نديد. در دلش اميد زنده ماندن آنها همانند جويبارى گوارا جارى شد.
مردم به پيشباز وى از شهر خارج شده بودند و به جاده مى نگريستتند. اينك، آفتاب از شمال مى دميد!
موسى بن خزرج اشعرى به ديوار دژى كهن تكيه داده بود؛ دژى برپا شده در عهد انوشيروان. موسى، پير مردى عرب بود كه در جوانى، احاديثى از صادق آل محمد (ص) شنيده بود؛ شبيه پيشگويى. اكنون كه به راه مى نگريست، به نظرش مى آمد كه جاده انباشته از بلور است؛ اشك در چشمان او، همه چيز را بلور و مرواريدهاى پراكنده نشان مى داد. اين اشكها از چه بودند؟ اشك هاى شادى يا غم؟ شادى از ورود دختر پيامبر، يا اندوه از سرنوشت فرزندان پيامبران؟ فرزندانى كه در اين جا و آن جا، نظير دانه هاى مرواريد يا ستارگان، پراكنده
شده بودند.
ناگاه مردى تيز چشم فرياد برآورد: « كاروان آمد! »
از دور دست، توده اى محو آشكار شد؛ اندك اندك شكل شتران، اين كشتى هاى صحرايى را به خود گرفت. شتران، به سان زورق هايى كه آرام به سوى ساحل ره مى سپارند، پيش مى آمدند.
دختركى شادمان بانگ زد: « فاطمه آمد. »
و دلها به ياد اين نام كه اينك صاحبش مى آمد، فروتنى كردند. دوشيزه اى كه نامش نورى از روح تابناك و خطوطى از سيماى وى را با خود داشت. آيا فاطمه براى دوشيزگان قم، الگوى پاكدامنى و پايمردى فرستاده بود!
اشعرى افسار شتر فاطمه را گرفت تا او را به خانه خود رهنمون شود. فاطمه وارد آن شهر كوچك شد تا نام آن را وارد تاريخ كند؛ تا آن شهر، صدفى شود با مرواريدى در درونش. شتر از كشتزاران سبزينه گذشت. از رودخانه اى با آبى پرنمك عبور كرد. خانه هاى گلين، اين سوى و آن سوى رود نشسته بودند. خانه هايى كه تبلور رنج ساكنانش از خشونت طبيعت و خشكسالى و ستم فرمانروايان در گرفتن ماليات هاى سنگين بودند.
فاطمه در خانه آن پيرمرد بزرگوار رحل اقامت افكند. دوشيزگان قمى براى خوش آمد گويى نزد وى مى آمدند. آن دختركان را پدر و مادرانشان مى فرستادند تا از خاندانى دانش و پاكدامنى فراگيرند كه آفريدگار به آنها دانش داده و پاكيزه شان ساخته بود. به اين سان،
روح زندگى در خانه اشعرى دميده شد. چشمه هاى نماز و نيايش، قرآن و اندرزهاى پيامبران، جوشيدند. سوره مريم يك بار ديگر درخشيد؛ اين بار مريم دوشيزه و خجسته، فاطمه نام داشت و دختر موسى (ع) و خواهر رضا (ع) بود. گوشه اى از اتاق نه چندان بزرگ، به محراب مصلّى تبديل شد. با وجودى كه بادهاى سرد پاييزى مى وزيد، اما سخنان فاطمه، از آمدن بهار از افق هاى دور دست خبر مى داد. از پدرش شنيده بود كه: « مردى از قم، مردم را به سوى حق مى خواند؛ مردمى پولاد عزم برگرد وى حلقه مى زنند؛ مردمى كه توفان، آنان را نمى لرزاند. » (۱۵۷)
زمانى كه باد پاييزى به شدت مى وزيد؛ جهان از آشوبها و دسيسهها موج مى زد؛ مرو، در توطئهها غوطه ور بود؛ و بغداد در آشوب دست و پا مى زد، فاطمه با آرامش در محرابش نشسته بود. روح درخشان از ايمان بى كرانش، از چشمان عسلى او مى تراويد. فاطمه، فرشته فرود آمده از آسمان هاى دور دست بود. فاطمه با سيمايى پرفروغ، سراندازى گلى و تن پوشى به رنگ كبوتران صلح، در جمع دوشيزگان قمى نشسته بود. عُليّه (۱۵۸) كه عمه خليفه مرو و خواهر خليفه بغداد بود، خنياگرى مى كرد. بغداديان به خوش گذرانى و عياشى مشغول بودند. بغدادى كه به خليفگى رضا (ع
كلام مقدس فاطمه به بذرهايى در سرزمينى پاك تبديل شد تا به زودى به « پناهگاه فاطميون » (۱۶۰) شود.
در شب هاى ربيع الثانى كه پاييز خود را براى رفتن مهيا مى كرد، بادهايش شوق بازگشت را در دل غريبان شعله ور مى ساخت. مردم در كنار آتشدان هاى زمستانه با دلى لبريز از عشق به خاندان احمد (ص) دستها را به سوى آسمان مى گشودند كه مبادا اين روح آسمانى در جمعشان نباشد. اما پيكر انسان هنگامى كه روح به اوج لطافت مى رسد ديگر ت
اب ندارد؛ تا سرانجام به آسمان پرگشايد و تن پوش زمينى را از وجود خويش بركند. فاطمه آهنگ چنين كوچى داشت؛ آهنگ ترك زمين آكنده از شوربختى را داشت. از عمر بهارينش
تنها چند روزى مانده بود. او به سان شمعى در پايان شب بلند يلدايى بود. او به مانند قنديلى بود كه فرجامين نور زلالش را مى تراود؛ نظير خورشيد، ماه و ستاره اى، پيش از غروب بود.
#دانستنیهای امام رضا علیه السلام
https://eitaa.com/zandahlm1357
.......:
اول بینوایان، بعد خودمان
درباره ی امام رضا علیه السلام میگویند:
وقتی سر سفره مینشستند، سینی بزرگی میآوردند؛ آقا از بهترین غذاهای سفره برمی داشتند و در سینی میگذاشتند، سینی که پر میشد، دستور میدادند که آن را ببرند و به بینوایان بدهند. وقتی سینی را میبردند، حضرت این آیات را تلاوت میکردند: «فَلَا اقتَحَمَ العَقَبَةَ* وَ مَآ اَدریکَ مَالعَقَبَةُ* فَکُّ رَقَبَةٍ* اَو اِطعامٌ فِی یَومٍ ذی مَسغَبَةٍ* یَتیماً ذا مَقرَبَةٍ* اَو
مِسکیناً ذا مَترَبَةٍ؛ او گردنه را نمی پیماید! گردنه چیست؟ آزاد کردن انسانی اسیر یا غذا دادنی در روز گرسنگی و سختی به یتیمی از خویشاوندان یا به بینوایی خاک نشین» [۱]
و بعد لقمه ای بر میداشتند؛ [۲] یعنی اول بینوایان، بعد خودمان!
----------
[۱]: . سوره مبارکه بلد، آیات ۱۱-۱۶
[۲]: ۲. عیون اخبار الرّضا علیه السلام، ج ۲، ص ۲۶۴
یک قمقمه دریا....
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 چرا مکاتب بشری با اینکه آرمانگرا هستند اما در عمل به بن بست میرسند، فرق مکات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇
از فرمایشات جنابعالی اینطور استنباط کردم که شرط اصلی ظهور افزایش معرفت به امام زمان و پذیرش ظهور آن حضرت هست، بنده خودم تا حد ممکن سعی در رعایت این نکات دارم اما وظیفه ام در قبال اطرافیانم که سخت درگیر مشکلات شخصی هستند چیست؟ مثلا پدر و مادری که فرزند به شدت بیمار دارند؟
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇
☝️🏻بله، حالا نه اینکه حرف های بنده باشد حرف بزرگان هم همین است، حرف مقام معظم رهبری هم همین است. یکی از مهمترین مباحث در بحث ظهور معرفت هست، ما باید بتوانیم معرفت خودمان را نسبت به امام عصر (عج) بالاتر ببریم.
اما خُب معرفت تنها شرط نیست باید ما بحث جهانی سازی را هم داشته باشیم که بتوانیم مردم جهان را با بحث مهدویت و بحث ظهور امام زمان و مباحثی که پیرامون آن هست آشنا بکنیم.
👈🏻پس یعنی ما در وهله اول بعد از اینکه خودسازی کردیم یا حالا همزمان با خودسازی و همزمان با کار کردن در بحث های معرفتی سعی بکنیم بحث مهدویت را در سطح جامعه خودمان با برگزاری همایش ها، برگزاری سخنرانی ها، یا کاری که بعضی از عزیزان می کنند کتاب های مهدویت از ما مشاوره می گیرند که کدام کتاب خوب است، ما کتاب با قیمت مناسب پیشنهاد می کنیم، اینها کتاب را می گیرند و به افراد و به بچه هایی که کتاب خوان هستند کتاب را می دهند و اینطوری تبلیغ مهدویت می کنند، حالا هر کسی با هر روشی.. پس بعد از بحث معرفت باید روی مباحث تبلیغ هم کار بکنیم، یعنی فقط بحث معرفتی نیست.
📌اما اینکه گفتید نسبت به اطرافیان.. عرض کردم می توانید با کتاب دادن البته کتاب های جذاب یا حداقل در جمع هایی که می نشینید یکی دوتا شبهه مطرح کنید و بعد پاسخ هایش را بدهید. این طور مباحث می تواند آنها را با امام زمان (عج) و معقوله ی مهدویت آشنا بکند.
حداقل به آنها بگویید بعد از ظهور امام زمان قرار نیست قیامت بشود، بعد از زمان ظهور امام زمان (عج) قرار نیست همه چیز از بین برود، بعد از ظهور امام زمان قرار نیست همه بمیریم، تازه قرار هست زندگی شروع بشود.
همین ها را به مردم بگویید چون خیلی از مردم متأسفانه دید منفی نسبت به ظهور دارند. همین ها را بگویید ان شاءالله کفایت می کند ولی خُب، باید ادامه دار هم باشد، اما برای شروع اینها خوب است.
📌و اینکه گفتید پدر و مادری که بچه بیمار دارند و امثال اینها... خُب، معرفت به امام زمان (عج) بالاترین حدش شامل اطاعت از امام هست. خُب، امام عصر اگر حاضر بودند به آن پدر و مادر چه میگفتند؟ می گفتند از بچه ات پرستاری کن. درست است یانه؟ پس اگر پدر و مادری هم از بچه پرستاری می کنند مطمئن باشند اگر مقید به انجام واجبات باشند و محرمات را ترک بکنند، ان شاءالله به آن بحث معرفتی می رسند.
#پرسش_پاسخ
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
👤پاسخ دهنده: #استاد_احسان_عبادی
(👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)
16.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥| آسیب ملاقات گرایی
#کلیپ_مهدوی
🎤حجت الاسلام والمسلمین
محمدرضا نصوری
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
10.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥نماهنگ سرود « مرد نبرد ( آرامش قبل از طوفان )
تقدیم به #سردار_دلها
🌹حاج قاسم سلیمانی🌹
سرودی که حاج قاسم آنرا دوست داشت