#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
✍️ نوشتار تربیتی "کودک و نوجوان" 💠 قسمت سوم ✅ علتهای لجبازی؛ 🔰 چرا بچهها لجبازی میکنند؟ 2️⃣ گ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✍ نوشتار تربیتی "خانواده و زوجین"
✴️ دور دوم / شماره ۱
📝 موضوع بحث: طلاق خاموش
💠 قسمت اول
📝 مقدمه:
آمار #طلاق در کشور وضعیت خوبی ندارد، خب این طلاق به شکل عرفی است که زن و مرد از هم جدا میشوند اما یک طلاق داریم به معنی طلاق خاموش یا عاطفی یا پنهان:
🌺 مثال:
🌷 بخاطر بچهها
🌷 آبرو؛
🔺خیلیها میگویند مُردن بهتر از طلاق است و از اول هم در گوشش این را گفتند که: با لباس سفید میری و با کفن میای بیرون!
🌷 #مهریه است که آقا توان پرداخت مهریه را ندارد و میگوید: میسوزم و میسازم.🔥
⚠️ نکته:
پس تمام اینها زندگی را به سمت طلاق خاموش میبرد.
📈 طبق آمارهایی که ارائه شده ، بیش از ۶۰ درصد ما طلاق عاطفی داریم!!!
🔰 مصداقهای طلاق خاموش:
😓 قهرهای زیاد و طولانی
😡 دعوا
😶 کم حرفی؛
(حوصله حرف زدن نداشتن)
💔 عدم آرامش
(خیلی ترجیح نمیدهند که کنار یکدیگر باشند)
❓حالا سوالی مطرح که چرا آمار طلاق در کشور زیاد است؟
💎 در قالب مثال این چرا رو بیان میکنیم:
〽️ ما یک جاده داریم به اسم جاده چالوس که هم زیباست، هم پرپیچ و خم
اینجاده چالوس جاده #زندگی است که هم زیباست، هم پرپیچ و خم
🤔 حالا چه کسی از این جاده میتواند استفاده کند؟
#ادامه_دارد
#نوشتار_تربیتی
#خانواده_زوجین
#طلاق_خاموش
#خانواده
#زوجین
#پرهیز_از_تنهاگذاشتن_فرزندان
#سلامت_جنسی_فرزندان
سلام و عرض ادب
واکنش نسبت ب دسشویی رفتن بچه ها باهمدیگه چی باشه؟ پسر و دختر.
میگه همدیگه رو ندیدیم فقط حوصلمون تو دسشویی سر میره.🤦♀️
فقط ده دقه ازش غافل شدم😫
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#روانشناسی_اسلامی_خانواده
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
قسمت نوزدهم: صدای آرام عثمان بلند شد:(کمی صبرکن صوفی..)و دو فنجان قهوه ی داغ روی میزِ چوبی گذاشت:(
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادامه داستان یک فنجان چای با خدا😌
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
قسمت بیستم:
باز دانیال را گم کردم...حتی در داستان سرایی های این دختر...
و باز چشمانِ به ذات نگرانِ عثمان که حالم را جستجو میکرد....
و باز نفس گیری صوفی،محض خیالبافی هایش:(طلاق غیابی...دنیا روی سرم خراب شد...
نمیتونستم باور کنم دانیال،بدون اطلاع خودم،ولم کرده بود...تا اینکه دوباره شروع به گفتن اراجیف کردن که شوهرت مرد خداست و نمیتونه تو بند باشه و اون ماموره رستگاریت بوده از طرف خدا و .....و باز خام شدم.
اون روز تازه فهمیدم که زنهای زیادی مثل من هستن و باز گفتم میمونم و مبارزه میکنم...اما چه مبارزه ای؟ حتی اسلوبش را نمیدونستم...
چند روزی گذشت و یکی از زنها اومد سراغم که برو فرمانده کارت داره... اولش ذوق زده شدم، فکر کردم حتما خبری از دانیال داره...اما نه...فرمانده بعد از یه ربع گفتن چرندیات خواست که منو به صیغه خودش دربیاره...
و من هاج و واج مونده بودم خیره،به چشمایی که تازه نجاست و هیزی رو توشون دیده بودم.یه چیزایی از اسلام سرم میشد،گفتم زن بعد از طلاق باید چهار ماه عده نگهداره،نمیتونه ازدواج کنه...
اما اون شروع کرد به گفتن احکامی عجیب که منه بیسواد هیچ جوابی براشون نداشتم...گفت تو از طرف خدا واسه این جهاد انتخاب شدی...اما باز قبول نکردم و رفتم به اتاقِ زشت و نیمه خرابه ام...
ده دقیقه بعد چند زن به سراغم اومدن و شروع کردن به داستان سرایی...و باز نرم شدم.و باز خودم را انتخاب شده از طرف خدا دیدم...پس چند شبی به صیغه ی اون فرمانده کریه و شکم گنده دراومدم...
بعد از چند روز پیشنهاد صیغه از طرف مردهای مختلف مطرح شد و من مانده بودم حیرون که اینجا چه خبره؟؟ مگه میشه؟؟من چند روز پیش هم بالین فرمانده ی مسلمونشون بودم...و باز زنها دورم رو گرفتن و از جهاد نکاح گفتن...و احکامی که هیچ قاعده و قانونی نداشت و اجازه چهار صیغه در هفته رو،وسط میدون جنگ صادر میکرد. تازه فهمیدم زنهای زیادی مثل من هستند و من اینجا محکومم...همین...
بعد از اون،هفته ای چهار بار به صیغه مردهای مختلف درمیومدم و این تبدیل شده بود به عذاب و شکنجه...و تنها یک ذکر زیر لبم زمزمه میشد...لعنت به تو دانیال...لعنت...
حالم از خودم بهم میخورد...حس یه هرزه ی روسپی رو داشتن از لحظه شماری برای مرگ هم بدتره...هفته ای چهار بار به صیغه های شبی چندبار تبدیل شد و گاهی درگیری بین مردان برای بهم خوردن نوبتشون تو صفِ پشتِ درِ اتاق....
دیگه از لحاظ جسمی هیچ توانایی تو وجودم نبودم و این رو نمی فهمیدن!
مدام به همراه زنان و دختران جدید از منطق ای به منطقه دیگه انتقالمون میداد
حس وحشتناکی بود.
تازه فهمیدم اون اردودگاه حکم تبلیغات رو داشته و زیادن دخترانی مثل من، که زنانگی شون هدیه شده بود از طرف شوهرانشون به سربازان داعش.. شاید باور کردنی نباشه اما خیلی از مردهایی که واسه نکاح میومدن اصلا مسلمون یا عرب نبودن!مسیحی... یهودی...بودایی...و از کشورهای فرانسه..آمریکا.. آلمان و....بودن، حتی خیلی از دخترهایی که واسه جهاد نکاح اومده بودن هم همینطور...
یادمه یه شب جشن عروسی دوتا از مبارزین با هم بود،که....)
ادامه دارد........
پ.ن:ببخشید اگه بعضی جاهای داستان مناسب سن بعضی از دوستان نیست!
ولی تا اونجایی ک ما تحقیق کردیم؛کم سن و سال توی کانال نیست...
به هر حال این گفته ها،از این به بعد واسه جلو بردن داستان لازمه.
معذرت🙏
✌️ بامــــاهمـــراه باشــید🌹
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
💠 #مبانی_دعا 🎤 با توضیحات #استاد_احسان_عبادی 🎬 جلسه 2 ❇️ 90 جلسه در ماههای #رجب #شعبان و #رمضا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
اخلاق مهدوی 28.mp3
4.19M
💠 #مبانی_دعا
🎤 با توضیحات #استاد_احسان_عبادی
🎬 جلسه 4
❇️ 90 جلسه در ماههای #رجب #شعبان و #رمضان در خدمت شما خواهیم بود با مباحث مهم و اصولی پیرامون #دعا ❇️
@MousighiGolha - Iraj-To Ye Rangi Hamisheh.mp3
13.29M
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
دوباره آفتاب داره مهربون میشه
بهار میاد دنیای ما جوون میشه
اما بهار با همه ی قشنگی
کم نداره هیچی به جز یه رنگی
مثل تو بهار قشنگ نمیشه
با صفا و خوب یه رنگ نمیشه
هر دم بهار یه رنگیه
از سر تا پا قشنگیه
تو یه رنگی همیشه
بهار این جور نمیشه
تو یه رنگی همیشه
چِش من دنیا رو تو آینه چشمات میبینه
نه سفید نه سرخ نه سبز
نه زرد تو چشمام میشینه
تو یه رنگی همیشه
بهار این جور نمیشه
تو یه رنگی همیشه
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357