haeri_ensan_shenasi_15.mp3
12.73M
🎧 انسان شناسی در قرآن| جلسه 15
#انسان_شناسی_در_قرآن
#آیت_الله_حائری_شیرازی
┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پشه ها می توانند 2 تا 3 برابر وزن خود خون بنوشند.
دی اکسید کربن یکی از اصلی ترین راه هایی است که پشه ها طعمه خود را پیدا می کنند.
آنها از اندام خاصی به نام کف فک بالا برای ردیابی بوی CO2 منتشر شده از نفس ما استفاده می کنند.
♻️امروزه با عکسبرداری از #پشه مشخص گردیده که#برپشت_این_حشره_کوچک، #حشراتی_قرمزرنگ و بسیار کوچکی به نام mite زندگی می کنند که از خون بدن پشه تغذیه می کنند و مشاهده ی آنها با چشم غیرمسلح به دلیل حجم کوچکشان بسیار مشکل است.
شاید اکنون بتوانیم دقت کلام خداوند بلند مرتبه
درقرآن کریم را به درستی درک کنیم که می فرماید:
(بَعُوضَهً فَمَا فَوْقَهَا)…خداوند در این ایه
«إنَّ اللَّهَ لَا یَسْتَحْیِی أَنْ یَضْرِبَ مَثَلًا مَا بَعُوضَهً فَمَا فَوْقَهَا…»( بقره - آیه ۲۶ )
‼️خدا از اینکه به پشه یا آنچه که بربالای اوست مثل زند شرمی ندارد؛…
منبع: اعجاز علمی قرآن
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: كاظم سراج انصارى *** به عقيده ما يادآورى يك نكته در اينجا لازم است كه نه ما و نه نويسنده
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
جلسه ارتباط با ارواح
من هم كم و بيش بحثهاى مربوط به تماس با ارواح از طريق ميزگرد را- مانند بسيارى ديگر- در كتابها و مجلّات خوانده بودم، و در انتظار فرصت مناسبى بودم كه از نزديك مسئله را شخصاً بررسى كنم. و چون آدم ديرباورى
هستم، موضوع را با چشم خود ببينم. خوشبختانه اين فرصت بسادگى دست داد.
در تابستان، چند روزى در يكى از شهرستانهاى استان خراسان (سبزوار) كه شهرى است تميز، با مردمى دوست داشتنى و با ايمان، دعوت داشتم.
قبلًا از دوستان شنيده بودم كه اين شهر يكى از پايگاههاى مسئله ميزگرد و «ارتباط با ارواح» است، و اين موضوع در آنجا
ارتباط با ارواح، ص: ۷۲
رونق فراوانى پيدا كرده و باصطلاح «مُد» شده است؛ فعّاليّت طرفداران «ارتباط با ارواح» و «جلسات ميزگرد» قسمت قابل توجّهى از وقت عدّه اى از اهالى را اشغال نموده است.
براى جمعى وسيله سرگرمى، و براى عدّه اى وسيله اطمينان به وجود عالم ماوراى حس، شده است.
من هم علاقه داشتم از فرصت استفاده نموده، و از نزديك وضع اين جلسات را ببينم تا بتوانم با بصيرت بيشترى بحثى را كه در اين زمينه آغاز نمودهام دنبال كنم، و خوانندگان اين بحثها را در جريان واقعيّات بيشترى بگذارم.
اعتراف مى كنم كه حضور در اين جلسات براى افراد عادّى شايد صحيح نباشد؛ امّا براى كسانى كه موظّف به تحقيق، و يا پاسخگوئى به ديگران هستند، گاهى اوقات جنبه لزوم به خود مى گيرد.
من سعى دارم آنچه را با چشم خود با كنجكاوى و دقّت ديدم، عيناً براى شما نقل كنم و قضاوت را به خود شما واگذار كنم.
قبلًا لازم است آنچه را كه از «مجموعه گفتگوها» با افراد مورد اطمينان به دست آوردم، در اينجا بياورم و سپس
ارتباط با ارواح، ص: ۷۳
مشاهدات خود را شرح دهم.
***
آنچه از گفتگوهاى بسيار با افراد سرشناس و كسانى كه با اين جلسات ارتباط داشتند، به دست آمد، از اين قرار است (دقّت كنيد! ):
۱مسئله ارتباط
با ارواح (البتّه به وسيله ميزگرد) يكى دو سال است در اين شهر كاملًا رايج شده، حتّى به گفته ظريفى، رونقى به بازار «نجّارها» براى ساختن ميزگرد داده است!
۲چگونگى ارتباط آنها با ارواح چنين است كه دور يك ميز چوبى كه اصلًا ميخ در آن بكار نرفته و صفحه روى آن مدوّر و آزاد است و بر گِرد يك ميله چوبى كه در وسط آن قرار دارد مى گردد، مى نشينند.
يك يا چند نفر كف دستها را روى صفحه مدوّر مى گذارند و حمد و سوره اى مى خوانند (آنها معتقدند خواندن حمد و سوره خوب است نه لازم! ) و سپس افكار خود را متمركز ساخته، و بدون نياز به مقدّمه ديگرى با يك روح تماس پيدا مى نمايند.
ارتباط با ارواح، ص: ۷۴
علامت تماس با روح اين است كه صفحه ميز خود به خود به يك طرف مى گردد (البتّه كف دستها همچنان روى ميز هست).
سپس از روح سؤالاتى مى كنند و پيامها و جوابهايى دريافت مى دارند؛ به اين ترتيب كه مديوم (كسى كه وسيله ارتباط است) الفبا را از اوّل مى شمارد و در هر حرفى، ميز به حركت آمد آن را يادداشت مى كنند، و سپس از مجموع اين حروف جمله هائى به دست مى آيد كه متضمّن «پيامها» و «جوابهاى» ارواح است.
گاهى در وسط، رابطه قطع مى شود و گاهى ارواح ديگرى در اين ميان مى دوند و مطالب را به هم مى زنند!
۳بيشتر اداره كنندگان اصلى اين جلسات، معتقدند كه نه گرد بودن ميز شرط است، و نه ميخ نداشتن. در همان جلسه اى كه با حضور اين جانب ارتباط برقرار شد، ميزِ متوسّطِ چهارپايه اى بود كه دوپايه جلو آن هنگام ارتباط (به اصطلاح) بلند مى شد.
آنها مى گفتند
با ميزهاى آهنى نيز مى توان تماس گرفت و معتقد بودند نوشته هاى يكى از مجلّات تهران (اطّلاعات
ارتباط با ارواح، ص: ۷۵
هفتگى) كه شرايط خاصّى براى اين موضوع در نظر گرفته، بى اساس است و حتّى خود نويسنده آن سلسله مقالات كه اين بحث را در ميان عدّه زيادى رايج ساخته، اطّلاعات عملى فراوانى در اين زمينه ندارد، بلكه اطّلاعات او بيشتر جنبه تئوريكى دارد و اقتباس و ترجمه از نوشته هاى خارجى است.
بعضى از افرادى را كه من با آنها صحبت نمودم، خود را از آن نويسنده واردتر مى دانستند.
۴اداره كنندگان اين جلسات معتقد بودند مسئله ارتباط با ارواح هيچ گونه رياضت و آمادگى و تمرين و تعليمات قبلى لازم ندارد، و نيازمند به نيروى مرموزى است كه در وجود خود انسان مى باشد، اين نيرو در بعضى شديد، و در بعضى ضعيف است، و لذا همه موفّق به ارتباط گرفتن نمى شوند؛ بعكس عدّه اى بقدرى قوى هستند كه با كمال سهولت ارتباط مى گيرند.
۵اداره كنندگان اين جلسات هر كدام با ارواحى تماس مى گيرند، و در اين ميان از روح بوعلى سينا و آيةاللّه بروجردى گرفته، تا ارواح بستگان خود، و گاهى كشيشهاى مسيحى و بت پرستان چينى و حتّى «شمر»! با همه اينها
ارتباط با ارواح، ص: ۷۶
تماس برقرار مى سازند، و پاسخها و پيامهائى دريافت مى دارند كه بعضى جالب و بعضى مضحك است.
#کتاب ارتباط با ارواح آیت الله شیرازی
https://eitaa.com/zandahlm13
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 راه های نجات از سکرات مرگ چیست؟
🎙#استاد_محمدی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطره مرگ
فیلمی تکان دهنده از تجسم اخروی جنایت اسقاط جنین برای مادری که تجربه مرگ موقت داشته
دیدم جنین های زیادی روی هم......
تجربه گر :خانم لودمیلا
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
صفحه تست هوش
حل معما
باما همراه باشید👇👇👇👇
@zandahlm1357
در تصویر بالا یک « چتـــــر » پنهان است که 90% افراد نمیتوانند زیر 10 ثانیه آن را پیدا کنند⁉️🤓
🎁با مغزت ورزش میکنه🧠
https://eitaa.com/zandahlm1357
موارد غیر عادی در تصویر زیر را مشخص کنید⁉️🤓
🎁با مغزت ورزش میکنه🧠
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
موارد غیر عادی در تصویر زیر را مشخص کنید⁉️🤓 🎁با مغزت ورزش میکنه🧠 https://eitaa.com/zandahlm1357
.......:
#جواب
✅ • ۱ - جهت دود دودکش و وزش باد در درختان متفاوت است.
• ۲ - سایهی مرد و سگ در یک جهت نیستند.
• ۳ - در منتهی به پلهها وجود ندارد.
• ۴ - اسب به تنهایی و خلاف جهت زمین شخم زده در حال شخم زدن است.
• ۵ - پردهها بیرون پنجرهها آویزان هستند.
🎁با مغزت ورزش میکنه🧠
https://eitaa.com/zandahlm1357
🔆 #بسیار_مهم
🍀 طریقه خواندن نماز فرج دستور داده شده توسط امام زمان
به جناب #ابوبغل_کاتب برای رهایی از سختی و حاجت روا شدن🍀
📚 منبع : بحار الانوار ج 51 ص 304
✳️ ابوالحسین بن ابوبغل کاتب" که او گفت: از "ابومنصور" کاری را به گردن گرفتم و به سبب آن کار، میان من و او طوری شد که باعث خوف و استتار من از او گردید و او در طلب من بود و من از او هراسان و گریزان بودم. تا آن که در شب جمعه ای قصد زیارت موسی بن جعفر (علیه السلام) نمودم و اراده آن کردم که تمام شب را از برای دعا و سؤال، در آن حرم مطهر کاظمین به سر برم. اتفاقا در همه آن شب در هوا باد و باران بود.
پس از "ابوجعفر کلید دار" خواستم که درهای روضه ببندد و مرا بگذارد، تا در خلوت، دعا و مسئلت نمایم. اجابت نمود و درها را قفل کرده، مرا بگذاشت؛ تا نصف شب گردید و باد و باران هم عبور مردم را از کوچه و صحن و اطراف حرم ببست و من در آن حال، مشغول تضرع و سؤال بودم.
ناگاه در نزد قبر موسی (علیه السلام)، صدای قدمی شنیدم. چون نظر کردم، آواز مردی شنیدم که بر یک یک انبیای اولوا العزم سلام کرد، تا آن که به ائمه (علیهم السلام) رسید و یک یک را سلام کرد تا آن که به حضرت حجت (علیه السلام) رسید و او را ذکر نکرد.
چون این بدیدم، متعجب گردیدم و با خود گفتم: شاید آن حضرت را فراموش نمود، یا آن که او را نمی شناسد، یا آن که مذهب او این باشد. تا آن که از زیارت فارغ گردیده، دو رکعت نماز کرد و چون از نماز فارغ شد، نزد قبر امام محمد تقی (علیه السلام) آمده او را نیز مانند جدش، سلام و زیارت نمود و دو رکعت نماز به جا آورد. او را نشناختم و از او ترسیدم. چون مشاهده کردم جوانی دیدم در حد کمال. لباسهای سفید در بر و عمامه با حنک بر سر (و) ردائی در دوش داشت. به سوی من نگریست و فرمود: یا "ابا الحسین بن ابی بغل"! تو در کجایی از دعای فرج؟
عرض کردم: ای مولای من، آن دعا کدام است؟ فرمود: دو رکعت نماز ( به نیت نماز فرج و حاجت )بگذار، بعد از آن بگو:
✅ يا مَنْ أَظْهَرَ الْجَمِيلَ وَ سَتَرَ الْقَبِيحَ يَا مَنْ لَمْ يُؤَاخِذْ بِالْجَرِيرَةِ وَ لَمْ يَهْتِكِ السِّتْرَ يَا عَظِيمَ الْمَنِّ يَا كَرِيمَ الصَّفْحِ يَا حَسَنَ التَّجَاوُزِ يَا وَاسِعَ الْمَغْفِرَةِ يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالرَّحْمَةِ يَا مُنْتَهَى كُلِّ نَجْوَى وَ يَا غَايَةَ كُلِّ شَكْوَى يَا عَوْنَ كُلِّ مُسْتَعِينٍ يَا
مُبْتَدِئاً بِالنِّعَمِ قَبْلَ اسْتِحْقَاقِهَا 💠 سپس ده بار بگو يَا رَبَّاهْ 💠 سپس ده بار بگو يَا سَيِّدَاهْ 💠 سپس ده بار بگو يَا مَوْلَاهْ 💠سپس ده باربگو يَا غَايَتَاهْ 💠 سپس ده بار بگو يَا مُنْتَهَى غَايَةِ رَغْبَتَاهْ 💠 سپس بگو أَسْأَلُكَ بِحَقِّ هَذِهِ الْأَسْمَاءِ وَ بِحَقِّ مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ ع إِلَّا مَا كَشَفْتَ كَرْبِي وَ نَفَّسْتَ هَمِّي وَ فَرَّجْتَ غَمِّي وَ أَصْلَحْتَ حَالِي💠 و سپس به هر صورتی که می خواهی دعا کن و حاجاتت را بگو 💠 سپس گونه راست صورت خود را روی سجده (روی مهر) بگذارید و 100 بار بگویید 👈 يا مُحَمَّدُ يَا عَلِيُّ يَا عَلِيُّ يَا مُحَمَّدُ اكْفِيَانِي فَإِنَّكُمَا كَافِيَايَ وَ انْصُرَانِي فَإِنَّكُمَا نَاصِرَايَ 💠 سپس گونه چپ صورت را روی سجده و مهر بگذارید و 100 بار بگویید 👈أدْرِكْنِي💠 و سپس در همان حالت مکررا می گویید 👈 الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ تا نفس شما فطع شود و سپس سر خود را از سجده بلند می کنید که ان شالله حاجت روا می شوید.
☝️ قابل توجه که متن دعا و نماز و... عینا به صورت اصل از متن
کتاب بحارالانوار کپی شده و معتبر است.
☝️ این نماز خیلی ها را حاجت روا کرده است، از عزیزان تقاضا می شود
این نماز را در گروهها و کانال ها پخش کنند.
📌 بازنشر کلیه مطالب جهت روشنگری عموم مردم ، با ذکر #صلوات ، بدون ذکر منبع هم مجاز است.
🔷ذکر یونسیه نسخه ای برای نجات همه مومنین:
✨وَ ذَا النُّونِ إِذ ذَّهَبَ مُغَضِبًا فَظَنَّ أَن لَّن نَّقْدِرَ عَلَیْهِ فَنَادَى فىِ الظُّلُمَتِ أَن لَّا إِلَاهَ إِلَّا أَنتَ سُبْحَانَکَ إِنىّ کُنتُ مِنَ الظَّلِمِینَ(۸۷)فَاسْتَجَبْنَا لَهُ وَ نجَّیْنَاهُ مِنَ الْغَمّ وَ کَذَالِکَ نُجِى الْمُؤْمِنِینَ(۸۸- انبیاء ع)✨
و یاد کن صاحب ماهى (حضرت یونس) را زمانى که خشمناک از میان قومش رفت و گمان کرد که ما زندگى را بر او تنگ نخواهیم گرفت؛ پس در تاریکىهاى شب، زیر آب و در دل ماهى، ندا داد که: معبودى جز تو نیست تو از هر عیب و نقصى منزّهى، همانا من از ستمکارانم. پس ندایش را اجابت کردیم و از اندوه نجاتش دادیم و اینگونه مؤمنان را نجات می دهیم.
⚡️جمله « کَذلِکَ نُنْجِی الْمُؤْمِنِینَ» نشان میدهد نسخه ای که یونس علیه السلام آن را برای نجات خود به کار بست و خداوند او را از گرفتاری رهایش کرد جنبه اختصاصی نداشته است. بسیارى از حوادث غمانگیز و گرفتاریهاى سخت و مصیبتبار مولود گناهان ماست.
💥👈هر انسان مومنی می تواند با به کار بستن همان سه نکتهاى که یونس علیه السلام به کار بست، نجات و رهایى حتمى خود را از خداوند متعال طلب کند:
1- توجه به حقیقت توحید و اینکه هیچ معبود و هیچ تکیهگاهى جز خدای سبحان نیست.
2- پاک شمردن و تنزیه خدا از هر عیب و نقص و ظلم و ستم، و پرهیز از هر گونه گمان سوء در باره ذات پاک او
3- اعتراف به گناه و تقصیر خویش۰
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
قسمت سی و یک: هرچه صوفی بیشتر می گفت..مانور درد در وجودم بیشتر میشد.. حالا دیگر حسابی روی میز خم ش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ادامه داستان یک فنجان چای با خدا😌
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
قسمت سی و دو:
نمیتوانستم باور کنم. یعنی اصلا نمیخواستم که باور کنم. با تمام توان تحلیل رفته ام به سمتش خم شدم:(چرنده.. مزخرفه.. تمام حرفات مزخرف بود.. امکان نداره که برادر من چنین کارهای کثیفی انجام بده.. شما مسلمونااا همه تون یه مشت روان پریش هستن..)
صوفی نگاهم کرد.. سرد و یخ زده:(بشین سرجات بچه.. من انقدر بیکار نیستم که واسه گفتن یه مشت دروغ و چرندیات؛ از اونور دنیا پاشم بیام تو این شهر نفرت انگیز، که هر طرفش سر میچرخوندم برادرتو اون خاطرات نحسشو ببینم.. اصلا چرا باید اینکارو بکنم؟؟ بابای میلیاردر داری؟؟ یا شخصیت مهم سیاسی ؟؟ چی با خودت فکر کردی کوچولو؟؟ اگه من اینجام فقط و فقط به خاطر اصرارهای دیوونه کننده ی این دوست بی عقلته.. اونجایی که تو فکر میکنی با رفتن بهش، میتونی برادرِ مهربون و عاشق پیشه اتو پیدا کنی،خوده خوده جهنمه..
صدای عثمان را شنیدم، از جایی درست بالای سرم:(واست جوشنده آوردم.. بخور.. اما از من میشنوی حتما برو پیش دکتر.. انقدر از کنار خودت ساده نگذر.. وقتی تو واسه خودت وقت نمیذاری.. انتظار داری دنیا برات وقت بذاره؟؟) گرما لیوان را کنار موهایم حس میکردم:( بلند شو سارا.. بلندشو که یخ کنه دیگه فایده ایی نداره..) سرم را بلند کردم.
یکی از عکسهای دانیال روی میز جا مانده بود. همان عکسِ پر خنده و مهربانش کناره صوفی.. عکس را به لیوانِ سرامیکی و مشکی رنگه، جوشانده تکیه دادم. باورِ حرفهای صوفی در خنده ی چشمان دانیال نمی گنجید.. مگر میشد این مرد، کشتن را بلد باشد؟؟
عثمان رو به رویم نشست. درست در جای صوفی با همان لحن مهربان و آرامش:(چرا داری خودتو عذاب میدی؟ چرا نمیخوای قبول کنی که دانیال خودش انتخاب کرده؟ سارا.. دانیال یه پسربچه نبود.. خودش خواست.. خودش، تو رو رها کرد.. اون دیگه برادرِ سابقِ تو نیست.. صوفی رو دیدی؟
اون خیلی سختی کشیده.. خیلی بیشتر از منو تو.. همه ی اون بلاها هم به واسطه دانیال سرش اومده.. دانیال عاشقِ صوفی بود.. کسی که از عشقش بگذره، گذشتن از خواهر براش مثه آب خوردنه، اینو باور کن... با عضویت تو اون گروه تمام زندگیتو میبازی.. چیزی در مورد زنان ایزدی شنیدی؟؟ در مورد خرید و فروششون تو بازار داعش به گوشت خورده؟؟ نه.. نشنیدی.. نمیدونی.. سارا، چند وقت پیش با یه زن و شوهر اهل موصل آشنا شدم.
زن تعریف میکرد که وقتی شهر رو اشغال کردن، شوهرش واسه انجام کاری به کردستان عراق رفته بود. داعش زمانی که وارد شهر میشه تمام زنهای ایزدی رو اسیر میکنه و مردهاشونو میکشه. و بعد از بیست روز زندانی شدن تو یه سالن بزرگ و روزانه یه وعده غذا، همه اون زنها و دخترها رو واسه فروش به بازار برده ها میبرن.
اون زن میگفت زیباترین و خوشگلترینها رو واسه مشترهای پولدارِ حاشیه خلیج فارس کنار میذاشتن. هیچکس هم جز اهالی ترکیه و سوریه و کشورهای حاشیه خلیج فارس اجازه نداشتن بیشتر از سه برده بخرن ...اون زن تعریف میکرد که به دو مرد فروخته شد و بعد از کلی آزارو اذیت و تجاوز، تونست فرار کنه و خودشو به شوهرش برسونه. ساراجان...حرفهای من، صوفی، اون دختر آلمانی، این زن ایزدی.. فقط و فقط یه چشمه از واقعیت ها و ماهیت این گروهه... سارا زندگی کن.. دانیال از تو گذشت!توام بگذر..)
خیره نگاهش کردم:(تو چی؟؟ از هانیه میگذری؟؟ )
فقط در سکوت نگاهم کرد.حتی صدای نفسهایش هم سنگین بود. اگر دست و پا میگذشت، دل نمیگذشت..
سکوتش طولانی شد:(عثمان جواب منو ندادی.. پرسیدم توام از هانیه میگذری؟؟)
چشمانش شفاف شد، شفافتر از همیشه و صدایی که خمیدگی کمرش را در آن دیدم:(راهی جز گذشتن هم دارم؟؟)
راست میگفت.. هیچ کداممان راهی جز گذاشتن و گذشتن نداشتیم.. و من، دلم چقدر بهانه جو بود.. بهانه جوی مردی که از عشقش گذشت.. سلاخی اش کرد.. و مرده تحویل زمین داد.. همان برادری که رهایم کرد و در مستی هایش به فکر رستگاریم در جهاد نکاح بود...
الحق که خواهری شرقیم...
عثمان را در برزخ سوال و جوابش با غلظتی از عطر قهوه،رها کردم و سلانه سلانه، باران را تا خانه همقدم شدم.. خانه که نه.. سردخانه ی زندگان! در را باز کردم. برقها خاموش بود و همه جا سکوت.. حتی خبری از مادر تسبیح به دست هم نبود. به زندان اتاقم پناه بردم. افکارم سر سازش نداشت. ساعتها گذشت و صدای گریه های معمول و آرام مادر بلند شد.
همان گریه هایی که هرگز برایم مهم نبود!
ادامه دارد.............
https://eitaa.com/zandahlm1357