eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.9هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
29.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ماجرای تحول مریم خانم مهاجر🌺🌷🌺🌷🌺🌷🌹🌸🌹🌸🌹🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔸آهنگ دُمِ خروس 🔹نوجوونای دهه هشتادی‌ها 👆 🔸برسه به دست مصی پولی نژاد! https://eitaa.com/zandahlm1357
صفحه #حکایت... https://eitaa.com/zandahlm1357
بچه محل امام رضا: ۶۰- یک مأموریت کاملا محرمانه اشاره بشر پسر سلیمان که از فرزندان ابو ایوب انصاری و یکی از شیعیان مخلص و همسایه امام علی النقی و امام حسن عسکری عید بود می‌گوید: روزی کافور، خدمتگزار حضرت علی النقی علا نزد من آمد و گفت: امام تو را به حضورش خواسته است. چون خدمت حضرت رسیدم و در مقابلش نشستم، فرمود: - ای بشر! تو از فرزندان انصار هستی. از همان دودمانی که در مدینه به یاری پیغمبر خدا برخاستند و محبت ما اهلبیت همیشه در خاندان شما بوده است. بدین جهت شما مورد اطمینان ما می‌باشید. اکنون مأموریت کاملا محرمانه ای را بر عهده تو میگذارم که فضیلت ویژه ای برای تو است و با انجام آن بر دیگر شیعیان امتیازی داشته باشی. پس از آن حضرت نامه به خط و زبان رومی نوشت، مهر کرد و به من داد و کیسه زرد رنگی که دویست و بیست دینار سکه طلا در آن بود بیرون آورد. سپس فرمود: - این کیسه طلا را نیز بگیر و به سوی بغداد حرکت کن و صبح روز فلان، در کنار پل فرات حاضر باش. هنگامی که قایقهای حامل اسیران به آنجا رسید، می‌بینی گروهی از کنیزان را برای فروش آورده اند. عده ای از نمایندگان ارتش بنی عباس و تعداد کمی از جوانان عرب به قصد خرید در آنجا گرد آمده اند و هر کدام سعی دارد بهترینش را بخرد. در این موقع تو نیز شخصی به نام عمربن زید (برده فروش) را مرتب زیر نظر داشته باش. او کنیزی را برای فروش به مشتریان عرضه می‌کند که دارای نشانه‌های چنین و چنان است؛ از جمله: در لباس حریر پوشیده و به شدت از نامحرمان پرهیز می‌کند. هرگز اجازه نمی دهد کسی به او نزدیک شود با چهره او را ببیند. آن گاه صدای ناله او را از پس پرده می‌شنوی که به زبان رومی می‌گوید: - وای که پرده عصمتم دریده شد و شخصیتم از بین رفت. یکی از مشتریان به برده فروش خواهد گفت، من او را به سیصد دینار می‌خرم؛ زیرا عفت و حجابش مرا به خرید وی بیشتر علاقمند کرد. کنیز به او خواهد گفت، من به تو میل و رغبت ندارم، اگر چه در قیافه حضرت سلیمان ظاهر شوی و دارای حشمت و سلطنت او باشی. دلت بر اموالت بسوزد و بیهوده پول خود را خرج نکن! برده فروش می‌گوید، پس چه باید کرد؟ تو که به هیچ مشتری راضی نمی شوی؟ من ناگزیرم تو را بفروشم. کنیز اظهار می‌کند، چرا شتاب می‌کنی؟ بگذار خریداری که قلبم به وفا و صفای او آرام گیرد و دل بخواه من باشد، پیدا شود. در این وقت نزد برده فروش برو و به او بگو، یکی از بزرگان، نامه ای به خط و زبان رومی نوشته و در آن بزرگواری، سخاوت، نجابت و دیگر اخلاق خویش را بیان داشته است. اکنون این نامه را به کنیز بده تا بخواند و از خصوصیات و اخلاق نویسنده آن آگاه گردد. اگر مایل شد من از طرف نویسنده نامه وکالت دارم این کنیز را برای ایشان بخرم. بشر می‌گوید: من از محضر امام خارج شدم و به سوی بغداد حرکت کردم و همه دستورات امام را انجام دادم. وقتی نامه در اختیار کنیز قرار گرفت، نامه را خواند و از خوشحالی به شدت گریست. روی به عمربن زید برده فروش کرد و گفت: - باید مرا به صاحب این نامه بفروشی من به او علاقمندم. قسم به خدا! اگر مرا به او نفروشی، خودکشی می‌کنم و تو مسؤول هلاکت جان من خواهی بود. این قضیه سبب شد تا من در قیمت آن بسیار گفتگو کنم و سرانجام به همان مبلغی که مولایم (امام) به من داده بود، به توافق رسیدیم. من پولها را به او دادم و او نیز کنیز را که بسیار شاد و خرم بود، به من تحویل داد. من همراه آن بانو به منزلی که برای وی در بغداد اجاره کرده بودم آمدیم؛ اما کنیز از نهایت خوشحالی آرامش نداشت. نامه حضرت را از جیبش بیرون می‌آورد و مرتب می‌بوسید. آن را بر دیدگانش می‌گذاشت و به صورتش میمالید. گفتم: ای بانوا من از تو در شگفتم. چطور نامه ای را می‌بوسی که هنوز صاحبش را ندیده و نمی شناسی؟ گفت: ای بیچاره کم معرفت نسبت به مقام فرزندان پیغمبران! خوب گوش کن و به گفتارم دل بسپار، تا حقیقت برای تو روشن گردد. جلد ۲ 📚داستانهای بحار الانوار https://eitaa.com/zandahlm1357
ادامه داستان یک فنجان چای با خدا😌 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 قسمت پنجاه و شش: موبایل وتلفن خونه ات از طریق اون حسام عوضیو رفقاش کنترل میشه..تو فردا مرخص میشی.. این گوشی رو یه جای مناسب قایم کن تا وقتی رفتی خونه بتونم باهات تماس بگیرم.. فقط مراقب باش که کسی از جریان بویی نبره.. بخصوص اون سگه نگهبانت..  دانیال واسه دیدنت لحظه شماری میکنه.. فعلا بای) اینجا چه خبر بود؟ صوفی چه میگفت؟؟ او و دانیال در ایران چه میکردند؟؟ منظورش از اینکه همه چیز با دیده ها ی او و شنیده های من فرق دارد، چیست؟؟ فردای آن شب از بیمارستان مرخص شدم. و گوشیِ مخفی شده در زیر تشک را با خود به خانه بردم. تمام روز را منتظر تماسِ صوفی بودم اما خبری نشد.. نگران بودم .چه چیزی انتظارم را میکشید.تازه به حسام و صبوری هایش عادت کرده بودم اما حرفهایِ تلگرافی صوفی نفرتِ دوباره را در وجودم زنده کرد. بعد از یک روز گوشی روشن شد. صوفی بود:( سارا تو باید از اون خونه فرار کنی.. در واقع حسام با نگهداشتن تو میخواد دانیال رو گیر بندازه.. اون خونه به طور کامل تحتِ نظره..) ابهام داشت دیوانه ام میکرد:( من میخوام با دانیال حرف بزنم.. اون کجاست؟؟) با عجله جواب داد:( نمیشه.. من با تلفن عمومی باهات تماس میگیرم تا ردمونو نزنن، اون نمیتونه فعلا از مخفیگاش بیاد بیرون..سارا..تو باید از اونجا خارج شی، البته طبق نقشه ی ما) نقشه؟؟ چه نقشه ایی؟؟ حسام خوب بود،یعنی باید به صوفی اعتماد میکردم؟؟ اسم دانیال که درمیان باشد، به خدا هم اعتماد میکنم. ترس، همزادهِ آن روزهایم شده بود و سپری شدنِ ثانیه ایی بدون اضطراب نوعی هنجار شکنی محسوب میشد. دو تماسش بیشتر از یک دقیقه طول نکشید و تقریبا فقط خودش حرف زد. دو روز بعد دوباره تماس گرفت تا نقشه ی فرار را بگوید. اما سوالی تمامِ آن مدت مانندِ خوره به جانم افتاده بود. به تندی شروع به گفتن اسلوبِ نقشه اش کرد. به میان حرفش پریدم:(چرا باید بهت اعتماد کنم؟ از کجا معلوم که همه ی حرفات دروغ نباشه و نخوای انتقامِ همه ی بلاهایی رو که دانیال  سرت آورده از من بگیری ؟ حسام تا اینجاش که بد نبوده.. ) لحنش آرام اما عصبی بود:( سارا، الان وقتِ این حرفا نیست..حسام بازیگر قهاریه.. اصلا داعش یعنی دروغ گفتن عین واقعیت.. اگه قرار بود بلایی سرت بیارم، اینکارو تو اون کافه، وسط آلمان میکردم نه اینکه این همه راه به خاطرش تا ایران بیام.) دیگر نمیدانستم چه چیز درست است:( شاید درست بگی.. شایدم نه..) تماس را قطع کرد، بدون خداحافظی... حکمِ ذره ایی را داشتم که معلق میانِ زمین و آسمان، دست و پا میزد.. صوفی و حسام هر دو دشمن به حساب میآمدند.. حسامی که برادرم را قربانی خدایش کرد و صوفی که نویدِ  انتقام از دانیال را مهر کرد بر پیشانیِ دلم.. به کدامشان باید اعتماد میکردم؟؟ حسام یا صوفی..؟؟ شرایط جسمی خوبی نداشتم. گاهی تمام تنم پر میشد از بی وزنی و گاهی چسبیده به زمین از فرط سنگینی ناله میکرد. و در این میان فقط صدای حسام بود و عطرِ چایِ ایرانی... آرام به سمت اتاق مادر رفتم. درش نیمه باز بود. نگاهش کردم. پس چرا حرف نمیزد؟ من به طمعِ سلامتی اش پا به این کشور گذاشته بودم، کشوری که یک دنیا تفاوت داشت با آنچه که در موردش فکر میکردم. فکری که برشورهای سازمانیِ پدر و تبلیغات غرب برایم ساخته بود. اما باز هم میترسیدم.. زخم خورده حتی از سایه ی خودش هم وحشت دارد.. مادر تسبیح به دست روی تختش به خواب رفته بود.. چرا حتی یکبار هم در بیمارستان به ملاقاتم نیامد؟ مگر ایران آرزویِ دیرینه اش نبود؟ پس چرا زبان باز نمیکرد؟! صدای در آمد و یا الله گوییِ بلند حسام. پروین را صدا میزد، با دستانی پر از خرید.. بی حرکت نگاهش میکردم و او متوجه من نبود.. او یکی از حل نشده ترین معماهایِ زندگیم بود. فردی که مسلمانیش نه شبیه به داعشی ها بود و نه شبیه به عثمان.. در ظرفِ اطلاعاتیم در موردِ  افراد داعش کلامی جز خشونت، خونخواری، شهوت و هرزگی پیدا نمیشد و حسام درست نقطه ی مقابلش را نشانم میداد، مهربانی، صبر، جذبه، حیا و حسی عجیب از خدایی که تمام عمر از زندگیم حذفش کردم. صوفی از مهارتش در بازیگری میگفت، اما مگر میشد که این همه حسِ ملس را بازی کرد؟  نمیدانم.. شاید اصلا دانیال را هم همینطور خام کرده بود.. اسلام ِعثمان هم زمین تا آسمان با این  جوان متفاوت بود. عثمان برای القایِ حس امنیت هر کاری که از دستش برمیآمد، دریغ نمیکرد.از گرفتن دستهایم تا نوازش..اما حسام هنوز حتی فرصتِ شناسایی رنگِ چشمانش را هم به من داده ومن آرام بودم، به لطفِ سر به زیری و نسیمِ خنکِ صدایش... بعد کمی خوش و بش با پروین، جا نمازی کوچک از جیبش در آورد و به نماز ایستاد! ادامه دارد........ بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357
1_263144184.mp3
4.66M
💠 🎤 با توضیحات 🎬 جلسه 39 👈 کثرت بر دعا ❇️ 90 جلسه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shervamusiqiirani-12 - ساز و آواز.mp3
340K
‌✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 تا کی غم آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه پرکن قدح باده که معلومم نیست کاین دم که فرو برم برآرم یا نه 🎶🎶🎶🎶🎶🎶🎶 خیام اگر ز باده مستی خوش باش با ماهرخی اگر نشستی خوش باش چون عاقبت کار جهان نیستی است انگار که نیستی چو هستی خوش باش 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
۲۳۲. کسی که در چهار چیز شک کند، به جمیع کتاب‌های خدای تعالی کافر شده است؛ یکی از آنها معرفت امام است. کمال الدین ۲۳۳. پدرم فدای کسی باد که در راه خدا ملامت ملامت گران در او تأثیر نمی گذارد، او چراغ هدایت در تاریکی‌های مطلق است. صحیفه مهدیه https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پيام تبريك به مناسبت سالروز ميلاد حضرت مسيح (عليه السّلام) بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم ميلاد پيامبر بزرگ الهي حضرت عيسي مسيح را به همه ي مسيحيان و مسلمانان مخصوصاً به هم ميهنان مسيحي تبريك مي‌گويم. اين رسول مكرم مانند همه ي انبياء عظام الهي مبشر سعادت بشر و حامل پرچم توحيد و تكريم انسان بود و امروز بشريت بيش از هميشه به اين پيام نجات بخش نيازمند است. امسال در منطقه بالكان جمعي از كساني كه خود را به غلط به حضرت مسيح نسبت مي‌دهند عيد ولادت آن حامي مظلومان را با خون هزاران زن و كودك و مرد بي گناه مسلمان آلوده كردند و به ظلمي بزرگ دست زدند. شگفتا كه در سراسر جهان مسيحيت، هيچ كس از قدرتمندان حاضر نشد يك قدم در راه دعوت مسيح بردارد و براي نجات مظلومان بوسنيايي عملي به جدّ انجام دهد. دنياي تحت قدرت استكبار، دنياي فريفته به فرهنگ زر و زور، دنياي آفت زده از تعاليم غرب، امروز نمي تواند اين همه جنايت را با خونسردي تماشا كند و در همان حال خود را پيرو موسي، عيسي و محمّد (عليهم سلام اللَّه وبركاته) بداند، در بخش ديگري از همين دنياي گمراه صهيونيستهاي خون آشام فاجعه ي تازه يي آفريده اند. آنها چند صد تن از بهترين فرزندان فلسطين خونين را از خانه و ميهن خود تبعيد كرده اند. اكنون در زمستان سرد و در روز و شبهاي ولادت مسيح نجات بخش، در اروپا و خاورميانه، صربها و صهيونيستها كه منصوب به دو مذهب اند، با پيروي از مذهب زور و ظلم و استكبار دست به فاجعه سازي گشوده اند و جاي آن است كه همه ي پيروان راستين اديان توحيدي، همه ي مسلمانان و مسيحيان و يهوديان دلسوز به هر كار مناسب و ممكن براي مقابله با اين جنايتها دست زنند. اين است نشان پيروي از پيامبران و سپاس حقيقي ميلاد مسعود حضرت مسيح. اميد است الطاف الهي و توجهات حضرت ولي عصر پشتيبان كساني باشد كه از دعوت عقل و دين پيروي مي‌كنند. والسّلام علي عباداللَّه الصالحين - سيّد علي خامنه اي - ۱۱/۱۰/۷۱ مقام معظم رهبری https://eitaa.com/zandahlm1357
كارمند نگذاريد ساعتي از ساعات كار شما، به بطالت يا به كم كاري بگذرد. محيط كارمندي، محيط شرافت و پاكدامني و محيط كار براي اسلام و مسلمين است. ماهيت كارِ كارمند، خدمت است. در محيط كار، سعي كنيد از همه ي توان و استعداد و ابتكار خودتان استفاده كنيد. خيال نكنيد بدون عشق و ايمان مي‌شود كاري كرد! اين روح را تقويت كنيد. اين كه من اين قدر تكيه مي‌كنم كه نيروهاي مؤمن و حزب اللهي را در بخشهاي مختلف كار و تشكيلات دولتي بياوريد و به كار بگماريد، براي خاطر اين است كه نيروي مؤمن و دل مؤمن، اين روح را تأمين خواهد كرد. به جسم اكتفا نكنيد. در گزينش افراد ملاحظه كنيد، كساني باشند كه اين خصوصيات را رعايت بكنند -هم جهات اسلامي، هم جهات انقلابي، هم جهات ارزشي را - تا كار، واقعاً چنان كه بايد و شايد، پيش برود و هيچ لنگي و مشكلي پيدا نكند و به ابتكار، ميدان بدهيد. قصار نویسنده ؛آیت الله العظمی سید علی خامنه ای(دام ظله) https://eitaa.com/zandahlm1357
📷 رهبرانقلاب: دولت کارهای اقتصادی مهمی در پیش دارد؛ همه کمک کنند تا به نتیجه دست یابد.
-و زمانی را که موسی به قوم خود گفت: "ای قوم من! شما با انتخاب گوساله (برای پرستش) به خود ستم کردید! پس توبه کنید؛ و به سوی خالق خود بازگردید." 📚سوره - 55
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاوتی زیباازاستادعبدالباسط درباره روزقیامت همراه باتصویر سوره مبارکه مدثر