#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: ۴- در خطّ پیامبر باشد کمال عبادات و اعمال، آنست که در مسیر و خط سنّت و سیره پیامبر و اولی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
۷- نشاط و دوام داشته باشد
بی نشاطی در عبادت، نشانه ای از نفاق است. قرآن منافقان را چنین توصیف میکند که وقتی به نماز میایستند، نشاط ندارند. (۱۲۲) در مقابل، نشاط بندگی، ارزش است و نیز تداوم عبادت، کمال آفرین است. در احادیث، اعمال اندکی که پیوسته و مستمر باشد، بهتر از عبادت زیاد ولی همراه با تنبلی و ملالت و رها کردن بشمار آمده است. قرآن وعده پاداشها و بهره مندیهای زیاد در علم و فکر و... به کسانی داده که در طریقت
اسلام، پایدار باشند: «وَأَن لَوِ اسْتَقَمُواْ عَلَی الطَّرِیقَةِ لَأَسْقَیْنَهُمْ مَّآءً غَدَقاً» (۱۲۳)
۸ - عبادت خود را بزرگ نشمارد
انسانهای مغرور، عبادت خود را بزرگ و مهم میبینند و از این راه، دچار تباهی اعمال میشوند. شرط کمال عبادت آنست که عابد، عباداتش را زیاد نبیند و مغرور نشود.
امام سجّاد در دعای «مکارم الاخلاق» از خداوند چنین میطلبد:
«اللّهُمَّ عَبِّدْنی لَکَ وَ لا تُفْسِدْ عبادَتی بالعُجْبِ» خدایا به من توفیق عبادت بده و عبادتم را با «عُجب» تباه مساز.
احادیث بسیاری به این مضمون است که انسان عبادات و کارهای نیک خود را بزرگ نشمارد. خداوند در قرآن، از عبادت و تسبیح بسیار فرشتگان و ذکر دائمی آنان یاد میکند. (۱۲۴) شاید به این جهت که بندگان روی زمین، مغرور چند رکعت نماز و عبادت خود نشوند.
۹- با بصیرت باشد
آگاهی عمیق و بصیرت و اندیشه در دین، رمز ارزشمندی کارها و عبادات است و بدون آن عمل، فاقد ارزش لازم است.
علی علیه السلام میفرماید: «اَلا، لا خَیرَ فیِ عِبادةٍ لَیْسَ فیها تَفَکُرٌ» (۱۲۵)
عبادت بدون بصیرت و فکر، بی ارزش است.
در حدیث دیگری تعبیر «یقین» آمده است: «اِنّ الْعَمَلَ الدائم الْقَلیل عَلی الْیَقینِ، اَفْضَلُ عِنْدَاللّهِ مِنّ العَمَل الکَثیر عَلی غَیْرِ یَقینٍ» (۱۲۶)
عمل اندک ولی همیشگی بر اساس «یقین»، برتر است نزد خداوند، از کار بسیار بدون یقین و بصیرت.
به همین مقدار، در بیان شرایط کمال عمل و عبادت اکتفا میکنیم.
باید بپذیرند و عمل کنند. چرا که خداوند، هم مهربان تر است، هم داناتر و حکیم تر. هم آینده را میداند، و هم آثار
ظاهری و باطنی و نهان و آشکار را.
۷- اگر گوشه ای از اسرار حکم خدا را دانستیم، نباید خیال کنیم بر همه اسرار واقف گشته ایم. آنکه دست خود را در دریا فرو میبرد، حق ندارد پس از بیرون آوردن دستش، به مردم بگوید: این، آب دریاست، بلکه باید بگوید: از آب دریا، این مقدار به سرانگشت من رسیده است. آنکه فلسفه حکمی را بفهمد، نمی تواند خیال کند آنچه فهمیده، تمام است و دیگر جز آن چیزی نیست. مگر با عقل و فکر محدود انسانی، میتوان به عمق
احکامی که از علم بی انتهای خدا سرچشمه گرفته، پی برد؟
۸ - همان عقلی که مارا به فهمیدن فلسفه احکام دعوت میکند، همان میگوید: اگر جایی ندانستی، از آگاهانِ با تقوا بپرس. این همان تعبّد در مقابل اولیاء دین است.
اینک، پس از این مقدّمات، نمونههایی را از قرآن و حدیث نقل میکنیم که اشاره به فلسفه احکام دارد.
#پرتویی از نماز
✍محسن قرائتی
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فایل صوتی/سخنرانی #چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم با بیان استاد #علیرضا_پناهیان قسمت2️⃣ *رعایت ادب اولین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
4_5886514878331488897.mp3
21.07M
فایل صوتی/سخنرانی
#چگونه_یک_نماز_خوب_بخوانیم
با بیان استاد
#علیرضا_پناهیان
قسمت3️⃣
*فلسفه ی تکراری بودن نماز
*آثار نماز مؤدبانه
1. حقارت دنیا در چشم انسان
2. استقلال شخصیت
3. سایر فواید...
*نماز متفکّرانه
*نماز، راه خودسازی
6.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 #کلیپ_نماز
🍃نکته های ناب درباره دعوت فرزندان به نماز
✅ #شهید_مطهری ره
🏵🌹🌺🌸🌷🌼
#سیره_شهدا
✍ نماز در فرودگاه آمریکا
🌸 عبدالله برای تحصیل رفته بود آمریکا. با ورود به فرودگاه متوجه شد که وقتِ نماز داره میگذره.
توی همون فرودگاهِ آمریکا سجادهاش را پهن کرد و ایستاد به نماز.
🌸 تعداد زیادی از مسافران، به همراهِ خدمهی فرودگاه دورش جمع شدند تا ببینند داره چیکار میکنه.
عبدالله هم که مسلط به زبانِ انگلیسی بود، بعد از #نماز براشون توضیح داد و گفت: «من مسلمانم و مشغول عبادت هستم»
📚 کتاب مدافعِ فکور
#نماز_شهـــدا
#شهیدعبدالله_مسگر🥀
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: فصل ششم در غسل است و آداب قلبیه آن اهل معرفت گویند که جنابت خروج از وطن عبودیت و دخول د
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
فصل هفتم در پاره اى از آداب باطنیه ازاله نجاست و تطهیر از اخباث است
بدان که ازاله حدث - چنانچه گذشت - خروج از انّیت و انانیـت و فنـاى از نفـسیت اسـت، بلکـه
خروج از بیت النّفس است بالکلّیۀ؛ و تا عبد را بقایایى از خویش باقى اسـت، محـدث بـه حـدث
اکبر است و عابد و معبود در او شیطان و نفس است . و منازل سیر اهل طریقـت و سـلوك اگـر
براى وصول به مقامات اس ت و حصول معارج و مدارج اسـت، از تـصرّف نفـس و شـیطان خـارج
نیست و سیر و سلوك معلّل است؛ پس سلوك در منازل نفس است و سیر در جوف بیت اسـت .
و چنین سالکى مسافر و سالک نیست؛ و مهاجر الى اللَّه و رسوله نیـست؛ و از حـدث اکبـر، کـه
عین عبد است، پاك نشده؛ و چون از این حدث بکلّ ى تطهیر شود، عابـد و معبـود حـقّ شـود و
( کُنْت سمعه و بصره 122 (که نتیجه قرب نافله است حاصل شود . و از این جهـت در طهـارت از
حدث غسل جمیع بدن لازم است، زیرا که تا عین عبد به وجهـى از وجـوه بـاقى اسـت، حـدث
مرتفع نشده : فانَّ تَحت کُلِّ شَعرَةٍ جنابۀٌ (123 .(پس تطهیر از حـدث تطهیـر از حـدوث اسـت و
فناى در بحر قدم است . و کمال آن، خروج از کثرت اسمائى است که بـاطن شـجره اسـت؛ و بـا
این خروج، از خطیئه ساریه آدم، که اصل ذریه است، خارج شود .
پس، حدث از قذارات معنویه است و تطهیر از آن نیز از امور غیبیه باطنیـه اسـت و نـور اسـت؛
لکن وضوء نور محدود است و غسل نور مطلق است واى وضوء انْقى ( منَ الْغُسل 124 .(و اما ازاله
خَبث و نجاسات ظاهریه را این مکانت نیست، زیرا که آن تنظیف صورى و تطهیر ظاهرى است .
و آداب قلبیه آن آن است که بنده سالک که اراده حضور به محضر حق دارد بدان د کـه بـا رجـز
شیطان و رجس آن خبیث در محضر حقّ نتوان راه یافت و تا خروج از امهات مذام اخلاقـى کـه
مبدأ فساد مدینه فاضله انسانیه است و منشأ خطیئات ظاهریه و باطنیه است دست ندهد، راهى
به مقصد پیدا نکند و طریقى به مقصود نیابد
شیطان که مجاور عالم قدس و در سل ک کرّوبین به شمار مى رفت، آخر الأمر به واسـطه ملکـات
خبیثه از مقام مقرّبین درگاه تبعیدش و به نداى : ( فـاخْرُج منْهـا فَانَّـک رجـیم 125 (مرجـومش
نمودند. پس، ما بازماندگان از کاروان عالم غیب و فرو رفتگان در چاه عمیق طبیعت و مـردودان
به اسفل السافلین چطور مى توانیم با دارا بودن ملکات خبیثه شیطانیه لایق محضر قدس گردیم
و مجاور روحانیین و رفیق مقرّبین شویم . شیطان خودبینى کرد و ناریت خود را دید و انَـا خَیـرٌ
( منْه 126 (گفت؛ این اعجاب به نفس موجب خودپرستى و تکبر شد و از آدم علیه السلام تحقیر
و توهین کرد و خَلَقْتَ ه منْ طین گفت و قیاس غلط باطل نمود؛ خوبى آدم و کمـال روحانیـت او
را ندید، و ظاهر آدم و مقام طینیت و ترابیت او را دید، و از خود مقام ناریت را دیـد و از شـرك
خودخواهى و خودبینى خویش غفلت نمود . حب نفس پرده رؤیت نقص و حجاب شهود عیوبش
شد، و این خودبینى و خودخ واهى اسباب خودپرستى و تکبر و خودنمایى و ریا و خـود رأیـى و
عصیان شد و از معراج قدس به تیه ظلمتخانه طبیعت تبعید شد .
پس، بر سالک الى اللَّه لازم است که در وقت تطهیر از ارجاس صوریه، از امهات رذائل و ارجـاس
باطنیه شیطانیه خود را تطهیر کند، و بـا آب رحمـت حـقّ و ارتیـاض شـرعى مدینـه فاضـله را
شست و شو دهد و تصفیه قلب، که محلّ تجلّى حقّ است، نماید و خلع نعلین حب جاه و شرف
نماید تا لایق دخول در وادى مقدس ایمن گردد و قابل تجلّى رب شود . و تا تطهیـر از ارجـاس
خبیثه حاصل نیاید، تطهیر از احداث ممکن نشود، زیرا که تطهیرِ ظـ اهر مقدمـه تطهیـر بـاطن
است؛ تا تقواى تام ملکى دنیائى بر وفق دستور شریعت مطهره حاصل نـشود، تقـواى قلبـى رخ
ندهد؛ و تا تقواى قلبى از امورى که شمرده شد حاصل نشود، تقواى روحى سرّى حقیقـى پیـدا
نشود. و تمام مراتب تقوى مقدمه این مرتبه است که آن، ترك غیر حقّ است .
تا سالک را بقایائى از انانیت است تجلّى حق بر سرّ او نگردد . بلى، گاهى شود کـه بـه مقتـضاى
سبق رحمت و غلبه جنبه یلى اللّهى دستگیرى غیبى از سالک شود و با جذبه الهیه بقایایى اگر
از انیت مانده بسوزد . و شاید در کیفیت تجلّى حـق بـراى جبـل و منـدك نمـودن آن و صـعق
حضرت موسى اشارتى به آنچه ذکر شد باشد؛ و بین سالک مجذوب و مجذوب سـالک نیـز ایـن
فرق هست . و اهل حقیقت از آنچه ذکر شد پى مى برند به یک نکته دانستنى و مطلب مهم ،کـه
جهل به آن سر منشأ بسیارى از ضلالتها و غوایتها و بازماندن از راه حق است و بـر هـیچ طالـب
حق جهل آن روا نب اشد و غفلت از آن جایز نیست، و آن اینست که شخص سالک و طالب حـق
باید خود را از افراط و تفریط بعضى از جهله اهل تصوف و بعضى غفله أهل ظاهر مبـرّا کنـد تـا
سیر إلى اللَّه براى او ممکن شود، چه که بعضى از آن طایفه را عقیده بر آنست که علـم و عمـل
ظاهرى قالبى حشو است و ب ر
اى جهال و عوام است؛ و اما کـسانى کـه اهـل سـرّ و حقیقتنـد و
اصحاب قلوبند و ارباب سابقه حسنى هستند احتیاج به این اعمال ندارند . و اعمـال قالبیـه بـراى
حصول حقایق قلبیه و وصول به مقصد است؛ و چون سالک به مقصد خود رسید، پـرداختن بـه
مقدمات تبعید است و اشتغال به کثر ات حجاب است . و طایفه دوم در مقابـل ایـن دسـته قیـام
نمودند و در جانب تفریط افتادند و انکار کلّیه مقامات معنویـه و اسـرار الهیـه را نمودنـد و جـز
محض ظاهر و صورت و قشرْ دیگر امور را بکلّى منکر شدند و به تخیلات و اوهام نسبت دادند و .
بین این دو طایفه لا زال کشمکش و مجادله و مخاصمه بوده و هـر یـک دیگـرى را بـر خـلاف
شریعت مى دانستند. و حق آن است که هر دو طایفـه قـدرى از حـد تجـاوز نمودنـد و افـراط و
تفریط کردند . ما در رساله سرّ الصلاة در این موضوع اشـاره نمـودیم، و در ایـن مقـام نیـز حـد
اعتدال را که صراط مستقیم است مىنمایانیم .
باید دانست که مناسک صوریه و عبادات قالبیه نه فقط براى حـصول ملکـات کاملـه روحانیـه و
حقایق قلبیه است، بلکه آن یکى از ثمرات آنست . لکن نزد اهل معرفت و اصـحاب قلـوب کلیـه
عبادات سرایت دادن معارف الهیه است از باطن به ظـاهر و از سـرّ بـه علـن؛ و چنانچـه نعمـت
رحمت ر حمانیه؛ بلکه رحیمیه، منبسط بر تمام نشئات قلبیه و قالبیه انسانیه است، و هر یـک از
مراتب را حظّى است از نعم جامعه الهیه، هر یک را حظّ و نـصیبى اسـت از ثنـاى حـق و شـکر
نعمت رحمانى و رحیمى واجب مطلق . و تا از نشئه صـوریه دنیاویـه نفـس را حظّـى اسـت و از
حیات ملکى نصیبى است، بساط کثرت بکلّى برچیده نشود و حظوظ طبیعـت مرتفـع نگـردد و .
سالک الى اللَّه چنانچه قلب را نباید به غیر حق مشغول کند، صدر و خیـال و ملـک طبیعـت را
نباید در غیر حق صرف کند تا توحید و تقدیس را در تمام نشئات قدم راسخ باشد . و اگر جذبـه
روحى را در ملک طبیعت نتیجهاى جز تعبد و تواضع براى حـق حاصـل شـود، از انانیـت نفـس
بقایائى مانده و سیر سالک در جوف بیت نفس است نه سیر الى اللَّه .
و غایت سیر اهل اللَّه آن است که طبیعت و ملک بدن را منصبغ به صبغۀ اللَّه کننـد . و یکـى از
مراتب و بواطن حدیث شریف که فرماید از لسان حق تعالى شأنه : انَا اللَّه؛ و انَا الـرَّحمنُ . خَلَقْـت
( الرَّحم و شَقَقْت لَها اسماء منْ اسمى؛ فَمنْ وصلَها وصلْتُه ،و منْ قَطَعها قَطَعتَه 127 .(شاید همین
قطع طبیعت، که ام الأرواح است، از موطن اصلى باشـد، و وصـلش ارتیـاض آن و ارجـاع آن بـه
.......:
موطن عبودیت باشد . و فى الحدیث عن ابی عبد اللَّه ) ع( قال: استَوصـوا بِعمـتکُم النَخْلَـۀِ خَیـراً؛
( فَانَّها خُلقَت منْ طینَۀِ آدم 128 .(و این حدیث شریف اشاره به همان رحمیت است کـه مـذکور
شد .
بالجمله، اخراج مملکت ظاهر را از موطن عبودیت و سر خـود نمـو دن آن را، از غایـت جهـل از
مقامات اهل معرفت است؛ و از تسویلات شیطان رجیم است که هر طایفه را به طریقـى از حـق
تعالى بازدارد؛ چنانچه انکار مقامات و سد طریق معارف که قرّة العین اولیاء خدا علـیهم الـسلام،
و تحدید نمودن شرایع الهیه را به ظاهر، که حظّ دنیا و ملک نفس و مقام حیوانیت آن اسـت، و
غفلت از اسرار و آداب باطنیه عبادات که موجب تطهیر سرّ و تعمیر قلب و ترقّى باطن اسـت، از
غایت جهالت و غفلت است . و هر یـک از ایـن دو طایفـه از طریـق سـعادت و صـراط مـستقیم
انسانیت دور و از مقامات اهل معارف مهجورند . و عارف باللَّه و عالم به مقامات باید همـه حقـوق
باطنیه و ظاهریه را مراعات کند و هر صاحب حقّى را به حـقّ و حـظّ خـود برسـاند، و از غلـو و
تقصیر و افراط و تفریطْ خود را تطهیر کند؛ و ازاله قذارتانکارِ صورت شریعت، که فى الحقیقـه
تحدید است، و ازاله خباثت انکارِ باطنِ شریعت، که تقیید ا ست، و هر دو از وساوس شـیطانیه و
اخباث آن لعین است، بنماید تا طریق سیر إلى اللَّه و وصول به مقامات معنویـه بـراى او آسـان
نشود .
پس، یکى از مراتب ازاله خَبث، ازاله اخباث اوهام فاسده است که مانع از قرب الى اللَّـه و معـراج
مؤمنین است . و یکى از معانى و مقامات جا معیت نبوت ختمیـه، بلکـه دلائـل بـر خاتمیـت، آن
است که در جمیع مقامات نفسیه تمام حقوق و حظوظ آن را از جمیع شـئون شـریعت اسـتیفا
فرموده؛ و چنانچه در معرفت شئون ربوبیت جلّت عظمته حق را در علو اعلا و دنو ادنى به مقـام
جامعیت معرفى فرمـوده وهـو الَـاولُ و الآ ( خـرُ و الظّـاهرُ و الْبـاطنُ 129(و اللَّـه نـور الـسموات و
( الارض 130 ... (الخ. ولَو دلّیتُم بِحبلٍ الى الَارضینَ السفْلى لَهبطْتُم على اللَّه . و اینَمـا تُولُّـوا فَـثَّم
( وجه اللَّه 131 (الى غیر ذلک فرموده، که عارف به معارف الهیه و مجذوب جذبات رحمانیـه را از
آنها طرب ملکوتى حاصل و وجد لاهوتى پیدا شود، همین طور توحید عملى قلبى را تا آخـرین
مراتب افق طبیعت و ملک بدن سرایت داده و هـیچ موجـودى را از حـظّ معرفـت اللَّـه محـروم
نکرده .
بالجمله، اهل تصوف از حکمت از حکمت عیسویه، من حیث لا یشعرون ، دم میزنند و اهل ظاهر
از حکمت موسویه؛ و محمدیون از هر دو اینها بـه طریـق تقییـد بـرى هـستند . و تفـصیل ایـن
اجمال از عهده این مقام خارج و درخـور ایـن اوراق نیـست . وصـل : عـن مـصباحِ الـشَّریعۀِ قـالَ
الصادقُ علیه السلام : سمىِ المستَراح مستَراحاً لاستراحۀِ النُّفُوسِ منْ اثْقالِ النَّجاسات واسـتفراغ
الکَثافات و القَذَرِ فیها . و المؤْمنُ یعتَبِرُ عنْدها انَّ الخالص منْ حطامِ الدنْیا کَـذلک یـصیرُ عاقبتُـه؛
فَیستَریح بالعدولِ عنْها و تَرْکها، و یفَرِّغُ نَفْسهو قَلْبه ع نْ شُغْلها، و یستَنْکف عنْ جمعها و اخْـذها
استنْکافَهعنِ النَّجاسۀِ و الغائط و القَذَر . و یتَفَکَّرُ فى نَفْسهالمکَرَّمۀِ فى حالٍ کَیف تَصیرُ ذَلیلَۀً فى
حالٍ؛ و یعلَم انَّ التَّمسک بالقَناعۀِ و التَّقوى یورِثُ لَه راحۀَ الدارینِ؛ و انَّ الرّاحۀَ فى هوانِ الـدنْیا و
الفَراغِ منَ التَّمتُّع بِها و فى ازالَۀِ النِّجاسۀِ منَ الحرامِ والشُّبهۀِ؛ فَیغْلقُ عنْ نَفْـسه بـاب الکبـرِ بعـد
معرِفَته ایاها، و یفرُّ منَ الذُّنُوبِ، و یفْتَح ب اب التَّواضُع و النَدمِ و الحیاء؛ و یجتَهِد فـى اداء اوامـرِه و
اجتنابِ نَواهیه طَلَباً لحسنِ الم آبِ و طیبِ الزُّلْفى ؛ و یسجِنُ نَفْسه فى سـجن الْخَـوف و الـصبرِ و
الْکَف عنِ الشَّهِوات الى انْ یتَّصلَ بِامانِ اللَّه فى دارِ الْقَرارِ، و یذوقَ طَعم رِضاه . فَانَّ المعولَ ذلـک،
(ء و ما عداه لا شَى 132 .(انتهى کلامه الشّریف .
در این کلام شریف دستور جامعى است براى اهل معرفت و سلوك که باید انسانِ بیـدارِ سـالک
الى دار الآخرة در هر حالى از حالات حظوظ روحانیه را ا ستیفاء نماید و در هـیچ حـالى از ذکـر
مرجع و م آل خود غافل نباشد . و لهذا حکماء فرمودند : النَّبی خادم الْقَضاء کَما انَّ الطّبیب خـادم
( الْبدن 133 .(انبیاء عظام و اولیاء کرام علیهم السلام را چون جـز بـر قـضاى الهـى و جنبـه یـل
اللّهى نظرى نیست و ملکوت قضاى ا لهى بر قلوب آنها حکومت مى کند، جریان جمیع امور را به
دست ملائکۀ اللَّه، که جنود الهیه مى باشند، مى دانند و مى بینند؛ و طبیب طبیعى چـون از ایـن
مرحله دور و از این وادى مهجور است، جریان امور طبیعیه را به قواى طبیعیه نسبت مىدهد .
بالجمله، انسان سالک در جمی ع احوال و از همه امور حظوظ سلوکى خود را باید اسـتفاده