eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.9هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: هنوز منتظرت هستم😌🌸 و یقین دارم تمام میشود این جمـــــــــعه های تکراری دنياي بي ظهور كه زيبا نمي شود به جان می جویمت جانا کجایی..؟ صبحی که آفتابش تو باشی خلاصه‌ی خوشی‌های عالم است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_51502090.mp3
2.91M
#ثانیه_های_مهدوی https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: آماده شدن برای جهاد در رکاب حضرت و حضور در سنگر ایشان،استحکام ایمان می خواهد. امروز وضع ما درست مانند این است که یکی را بخواهند سرباز ارتش کنند تا از مرزهای مملکت دفاع کند یا بخواهند دانشجویی را که مثلاپزشکی یا مهندسی خوانده و درسش تمام شده در ارگانی به کار گیرند. آیا پیش از گذراندن طرح و دوران آموزشی،به کارشان می گیرند و جواز مطب و دفتر به آنان می دهند؟ پس چطور ما نشسته ایم تا امام بیاید و ما بگوییم:سلام علیکم بنفسی انت و امی آقا جان فدایتان شویم.لطفا بیایید مشکلات زندگی ما را حل کنید!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: از اوهام در بیاییم و فکر نکنیم به همین راحتی آقا می آید و حاجات ما هم رفع می شود!باید دوران آموزشی را گذرانده باشیم نمی شود همین طور منتظر بنشینیم تا آقا بیاید دستمان را بگیرد و بگوید بفرما! مگر چه جهادی کرده ایم و چه قدر در عالم معنا جلو رفته ایم؟! دیدن آقا و شرکت در حکومتش آموزش قبل از ظهور می خواهد. امروز باید دوره ی آموزشی مان را طی کنیم و طرحمان را ببینیم تا فردا بتوانیم در ارگان هایی که برای حضرت است،یار او باشیم.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: کدام دوران آموزشی؟ سه جها د داریم:جهاد اکبر،جهاد اوسط و جهاد اصغر. 🔸جهاد اصغر،ترک حرام های فقهی است. 🔸جهاد اوسط ترک رذایل اخلاقی است. 🔸جهاد اکبر ترک اوهام و خرافات اندیشه ای است. بیاییم در طومار حاجت ها و درخواست هایی که از حضرت داریم تجدید نظر کنیم.قدری کار کنیم.واقعا آخرالزمان است.دوره ی آموزش قبل از سربازی است. در مقابل آنان که دوره ی آموزشی دیده اند،قوی،محکم،آگاه،بصیر،عارف،صبور،قاطع حماسی، شجاع و رها شده از خود و غیر در مقابل همه چیز می ایستند و قدم به قدم طبق خواست مولا و امامشان پیش می روند. چندی دیگر همه ی ما را به سربازی فرامیخوانندآن وقت وای بر آن ها که بلدنیستند!وای بر نازپرده هایی که نبرند راه به عیش!آنان که فکر کرده اند همین که دو رکعت خم و راست شدند،آقایشان باید قباله ی "جنات تجری من تحت الانهار" را مفت،کف دستشان بگذارد! اینان سریعا از دشمن تیر می خورند.
⭕️استاد عالی: مقام یار امام زمان(عج)بودن 🔸امام صادق(ع)فرمودند "اگر من مهدی(عج)را درک میکردم، تمام عمر خادم او بودم" 🔹اگر جزو حلقه یاران امام زمان(عج)بودن کار دشواری هست، حداقل میتونیم کاری کنیم که دل امام زمان(عج)رو نشکنیم... #تلنگر #امام_زمان #اللهم_عجل_لولیک_الفرج https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آیا میدانید؟ https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
در قرن 18 در اروپا آناناس نه بعنوان یک غذا یا میوه بلکه بعنوان1 شی تزئینی بسیار لاکچری حساب می شد؛بسیاری هنگام رفتن به مهمانیها یک آناناس اجاره میکردند و باخود میبردند. https://eitaa.com/zandahlm1357
عجیبترین نوع سرو قهوه در جهان متعلق به کشور اندونزی است. در این کشور همانطور که داخل شربت از یخ استفاده می شود، زغال داغ و آتشین داخل فنجان قهوه انداخته می شود! https://eitaa.com/zandahlm1357
«ﭼﻮﺏ ﻣﺴﻮﺍﮎ ﺍﯾﺮﺍﻧﯽ‌» ﮐﻪ ﺍﺭﻭﭘﺎﯾﯽﻫﺎ ﺷﯿﻔﺘﻪ ﺁﻥ ﻫﺴﺘﻨﺪ چوب مسواک اراک به عنوان مسواکی رایج در اروپا استفاده میشود حتی داروسازی های اروپا برای تبلیغات خود از این مسواک استفاده میکنند https://eitaa.com/zandahlm1357
در یک انبار در جزیره نروژی از 850 هزار دانه گیاهان مختلف نگهداری می شود که در صورت بروز فاجعه ای در کره زمین بازماندگان با استفاده از این دانه ها بتوانند گیاهان را بازتولید کنند
«راپونزل» نام اسب هشت ساله هلندی است که به دلیل موهای بلوند زیبایش ؛ به یک سلبریتی معروف در اینستاگرام تبدیل شده ؛ راپونزل ۳۵ هزار فالوئر در اینستاگرام دارد و به عقیده بسیاری از طرفدارانش زیباترین اسب دنیاست‌.. ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بزن بریم صفحه خنده ههههه😂😂😂 https://eitaa.com/zandahlm1357 🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃🍃
از ملا نصرالدين پرسيدند: زن ايده ال بايد چطور باشه؟ گفت: بايد سه خصلت داشته باشه: اول از همه بايد نجيب باشه. گفتند: يعنى به تو وفادار باشه؟ گفت نه، يعنى با جيب من كارى نداشته باشه! دوم اينكه بايد خانه دار باشه. گفتند: يعنى همه كارهاى خونه را خوب بلد باشه؟ گفت نه، يعنى از خودش خونه داشته باشه! سوم بايد مثل ماه باشه گفتند: يعنى مثل ماه خيلى زيبا باشه؟ گفت نه، يعنى مثل ماه شب بياد و روز ناپديد بشه! .https://eitaa.com/zandahlm1357
روزی ملانصرالدین وارد یک آسیابِ گندم شد دید آسیاب به گردنِ الاغ بسته شده الاغ میچرخید و اسیاب کار میکرد به گردن الاغ یک زنگوله آویزان بود 🔔 از آسیابان پرسید: برای چه به گردن الاغ زنگوله بسته اید؟ آسیابان گفت: برای اینکه ایستاد بدانم کار نمیکند... ملا دوباره پرسید: خُب اگر الاغ ایستاد وسرش را تکان داد چه؟ آسیابان گفت: ملا خواهشاً این پدرسوخته بازیارو نشون الاغ نده 😐😂😂 .https://eitaa.com/zandahlm1357
💎روزی ملانصرالدین از بازار رد می‌شد كه دید عده ای برای خرید پرنده‌ی كوچكی سر و دست می‌شكنند و روی آن ده سكه‌ی طلا قیمت گذاشته‌اند. ملا با خودش گفت مثل اینكه قیمت مرغ این روزها خیلی بالا رفته. سپس با عجله بوقلمون بزرگی گرفت و به بازار برد. دلالی بوقلمونِ ملا را خوب سبك سنگین كرد و روی آن ده سكه‌ی نقره قیمت گذاشت. ملا خیلی ناراحت شد و گفت: مرغ به این خوش قد و قامتی ده سكه‌ی نقره و پرنده‌ای قد كبوتر ده سكه ی طلا؟ دلال گفت: آن پرنده‌ی كوچك طوطی خوش زبانی است كه مثل آدمیزاد می‌تواند یك ساعت پشت‌سر هم حرف بزند. ملانصرالدین نگاهی انداخت به بوقلمون كه داشت در بغلش چرت می‌زد و گفت: اگر طوطی شما یك ساعت حرف می‌زند در عوض بوقلمون من دو ساعت تمام فكر می‌كند.🙈😂😂 https://eitaa.com/zandahlm1357
🌱🕊 ⭕️✍حکایتی بسیار زیبا و خواندنی 🌺🍃🍁🍃🍂🍃🍁🍃🍂 🍃 روزی کسی در کوچه پس گردنی محکمی به ملا زد و سپس شروع به عذرخواهی کرد که ببخشید اشتباه کردم و شما را بجای کس دیگر گرفته بودم. ملا قانع نشد ، گریبان او را گرفت و پیش قاضی برد و ماجرا را باز گفت. قاضی حکم کرد: ملا در عوض یک پس گردنی به آن شخص بزند. ملا به این امر راضی نشد. قاضی حکم کرد به عوض پس گردنی یک سکه طلا بایستی آن مرد به ملا بدهد. ناچار تسلیم شده و برای آوردن سکه از محکمه بیرون رفت. ملا قدری به انتظار نشست. بعد در حالی که داشت در محکمه قدم میزد نگاهش به پس گردن کلفت قاضی افتاد پس درنگ نکرد و پس گردنی محکمی نثار قاضی کرد و گفت: چون عیال در خانه منتظر من است و من زیاد وقت نشستن ندارم هر وقت آن مرد سکه را آورد شما در مقابل این پس گردنی آن سکه طلا را بگیرید. https://eitaa.com/zandahlm1357
داستان شب.... https://eitaa.com/zandahlm1357
. . ❤❤ . 🔮 . -سلام -😐..باز هم شما؟! شما دست بردار نیستین،؟ -ببخشید...اصلا من قصد مزاحمت ندارم...ولی حرفم رو باید بزنم... -چه حرفی آخه؟!من حرفی ندارم... -اما من دارم 😕 اجازه بدین بگم 🙏 -گرچه مایل نیستم بشنوم ولی بفرمایین... -راستیتش من به شما... -نمیخواد ادامش رو بگین...پس حدسم درست بود😑این همه نقش بازی کردن ها همه با هدف بود -چه نقش بازی کردنی؟!😯 -انتظار ندارین باور کنم یه شبه به راه راست هدایت شدین و... -نمیدونم شما چرا اینقدر بدبین هستین ولی من تغییرم اصلا به خاطر شما نبود...به خدا شهدا بود... -بیچاره شهدا...چه کسایی ازشون دم میزنن 😁...آقای به اصطلاح مذهبی...توی طلاییه شما و دوستاتون پشت سر ما بودین و من همه حرفاتون رو شنیدم...شاید خواست خدا بود که بشنوم و گولتون رو نخورم -میدونم چی میگید😔ولی من اون روز هنوز عوض نشده بودم -شما دقیقا فرداش اومدین جلوم رو گرفتین... -میدونم...چجوری بگم...من درست هنون شب خواب دیده بودم. -خواب؟؟؟؟چه خوابی؟!😐 -خواب شهدا رو😕 -یعنی انتظار دارین من این حرفها رو باور کنم؟! ببینید شهدا خیلی احترام دارن و بهتره مسخره دست ما نشن...چطور بگم...ولی بین شما و شهدا هیچ وجه اشتراکی نیست...پس سعی نکنید خودتونو به دروغ بهشون بچسبونید 😐 -اما... -من دیگه حرفی ندارم باهاتون... نزاشت حرفم رو ادامه بدم و سریع به سمت در دانشگاه حرکت کرد 😕 بغضم گرفته بود... میخواست اشکم دربیاد ولی به زور جلوی خودم رو گرفتم... از خودم...از دنیا...از همه چیز داشت حالم بهم میخورد 😕 شاید راست میگفت...بین من و شهدا هیچ وجه اشتراکی نیست . 🔮از زبان مریم بعد از صحبت با اون پسر سریع به سمت در خروجی حرکت کردم... منتظر تاکسی بودم که دیدم یه ماشین از اونور بوق میزنه... اول بی اعتنا بودم که دیدم در عقب باز شد و معصومه اومد بیرون -مریم جوون...مریم جوون بیا اینور... نگاه کردم دیدم آقا میلاد هم تو ماشین نشسته... -رفتم عقب ماشین پیش معصومه نشستم و آقا میلاد هم گفت: -سلام بر خانم آینده 😊خسته نباشید... -سلام...لطف دارین...شما ها چرا اومدین اینجا؟! معصومه: راستش اومدبم جلو در خونتون دنبالت که بریم بیرون مامانت گفت دانشگاهی...آدرس دانشگاه رو گرفتیم و اومدیم... -ای بابا...چرا زحمت افتادین آخه؟! -چه زحمتی...حالا حالاها مونده ما و آقا میلاد بیایم دنبال شما راستی میلاد این همون دانشگاه که خاله اکرم میگفت آقا سهیلم اینجا درس میخونه. پرسیدم کدوم سهیل؟😯 -همون سهیل که بچگی ها باهامون بازی میکرد دیگه.. . رمان های عاشقانه مذهبی بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357