eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.4هزار عکس
36هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: متن حديث العُجب ابن شعبة الحرّانى قال: و سأله عليه السلام أحمد بن نجم عن العُجْب الّذى يفسد العمل، فقال عليه السلام: العُجب درجات: منها أن يزيّن للعبد سوء عمله فيراه حسناً، فيعجبه و يحسب أنّه يحسن صنعاً، و منها أن يؤمن العبد بربّه، فيَمنّ علي الله و للّه المنّة عليه فيه. خودپسندي ابن شعبه حراني گويد: احمد بن نجم درباره خودپسندي كه تباه كننده عمل است، از آن حضرت (ع) سؤال كرد، حضرتش فرمود: خودپسندي درجاتي دارد از جمله آن كه زشتكاريِ بنده را آراسته، و او آن را زيبا بيند، پس از آن به خود باليده و گمان برد كاري نيك انجام داده است، ديگر آن كه بنده به پروردگارش ايمان داشته بدان بر خدا منّت گذارد حال آن كه منّت خدا بر اوست۱. منبع حديث ۱- تحف العقول ۴۴۴. امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: ۱. آشنایی کامل حضرت به زبان‌های گوناگون رایج آن زمان اباصلت هروی گوید: حضرت رضا (علیه السلام) با مردمی که زبان‌های مختلف داشتند، به زبان خودشان سخن می‌گفت، به خدا سوگند که او فصیح ترین مردم و آگاه ترین آن‌ها به هر زبان و لغتی بود. [۱] وی روزی به حضرت رضا (علیه السلام) گفت: ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) من از این همه تسلّط شما به زبان‌های گوناگون در شگفتم. حضرت فرمود: یا اَباصَلْت اَنَا حُجّهُ اللهِ عَلی خَلْقِهِ و ما کانَ اللهُ لِیَّتخِذَ حُجَّهً عَلی قومٍ و هُوَ لایَعْرِفُ لُغاتِهِم... ای اباصلت من حجت خداوند بر خلق او هستم، خداوند هرگز حجتی را بر گروهی قرار نمی دهد که زبان آن‌ها را نشناسد، مگر به تو نرسیده است سخن امیرالمؤمنین (علیه السلام) (که فرمود) به ما فصل الخطاب داده اند، و این جز آگاهی لغات نیست. [۲] شخصی به نام ابواسماعیل سندی از هند به دنبال حجت خدا آمده بود. او را به حضرت رضا (علیه السلام) راهنمایی کردند. وی می‌گوید: من نزد حضرت رفتم اما عربی نمی دانستم، به زبان سندی سلام کردم، حضرت به زبان خودم پاسخ داد. با حضرت سخن گفتم و او به زبان خودم با من سخن می‌گفت؛ گفتم: به دنبال حجت خدا در عرب آمده ام. فرمود: منم آن (حجت خدا) هرچه می‌خواهی بپرس، من مسائل خود را پرسیدم و حضرت به زبان خودم پاسخ داد. وقتی خواستم بروم، گفتم: من عربی نمی دانم، از خداوند بخواهید زبان عربی را به من الهام کند! حضرت دست مبارک بر لب هایم کشید همان موقع به زبان عربی تکلم کردم! [۱] ---------- [۱]: عیون اخبارالرضا (علیه السلام)، ۲/۲۷. [۲]: عیون اخبارالرضا (علیه السلام)، ۲/۲۷. [۱]: کشف الغمه، ۳/۹۱؛ الخرائج والجرائح، ۱/۳۴۰؛ بحارالانوار، ج ۴۹، ص ۵۰. در شهر بصره وقتی یکی از مخالفان به نام عمروبن هدّاب از ایشان خواست تا ادّعای خود را در مورد دانستن هر زبان ثابت کند و با رومیان و هندوها و فارسیان و ترک زبان‌ها که در شهر هستند سخن گوید، حضرت فرمود: آن‌ها را بیاورید. عده ای از اهل زبان‌های گوناگون را آوردند و حضرت با همه آن‌ها به گونه ای روان سخن گفت که همگی به دانش و فصاحت حضرت اعتراف کردند و مردم از دیدن این منظره شگفت زده شدند. [۲] [زیرا واضح بود که حضرت رضا (علیه السلام) هرگز در این مورد استادی ندیده و نزد کسی زبان‌های گوناگون را یاد ---------- [۲]: الخرائج و الجرائح ۱/۳۴۱، الثاقب فی المناقب: ۱۸۶، بحارالانوار ۴۹/۷۳. نگرفته و با این افراد در مدینه معاشرتی که سبب یادگیری این همه زبان با این فصاحت باشد، نداشته است. ] 📚حکایت آفتاب نگاهی به زندگی امام رضا علیه السلام https://eitaa.com/zandahlm1357
11.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 سلسله کلیپهای 5 🔰 بررسی ویژگی های حکومت عجل الله فی فرجه 🎬 قسمت 5 : مقدار حکومت حضرت چقدر است❓ (بررسی روایات دسته دوم و سوم و سپس جمع بندی) 🎙با توضیحات از اساتید مهدویت کشور 👌دنیای بعد ظهور را بهتر بشناسیم
🔺کارت پستال نوجوان تونسی که به نام سیمای پیامبر (ص) عرضه می‌شود! 👈 متاسفانه پوستر نگاره پیغمبر (ص)، کپی برداری از کارت پستالی اروپایی است که هیچ ارتباطی با «پیامبر اکرم (ص)» ندارد. تصویر عکسی است که در سال‌های ۱۹۰۴ و ۱۹۰۶ در تونس از پسربچه‌ای گرفته شده و برای استفاده تجاری منتشر شده است. عکاس آن نیز رودولف لنرت (Rudolf Franz Lehnret ) است. در آن روزگار عکس‌های کشور تونس، مشتری داشت. لذا این عکاس و دوستانش به تونس رفته و مجموعه‌ای از عکس‌های تونس را تهیه کرده و در اوایل دهه بیست به صورت کارت پستال چاپ می‌کردند. این مجموعه عکس شامل مناظر طبیعی، بیابان، تپه‌های شن روان، بازارها و مناطق محلی، پسران و دختران نابالغ جوان بود که سنی بین کودکی و نوجوانی و چهره‌ای بین زن و مرد داشتند. عکس‌ها مطابق تصورات اروپاییان از شرق بود که تصوّری رازآلود و وسوسه‌انگیز از شرق داشتند و با استفاده از تکنیک چاپ نقره تهیه، و سپس گراورسازی و چاپ شده‌است. عکس یادشده در ژانویه سال ۱۹۱۴ در مقاله‌ای با نام «اینجا و آنجا در شمال آفریقا» در یکی از مجلات غربی چاپ شد و زیر عکس نوشته شده بود «عربی با یک گل». 🔹متاسفانه برخی روی این عکس کار کردند و جلوه چشم‌ها و صورت را افزون ساختند و به نام نگاره تاریخی پیغمبر اکرم (ص) چاپ کردند و فروختند!! ✍
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
.......: يك بعد از ظهر به ياد ماندني ولي نعمتي نژاد عمليات و الفجر دو، در منطقه حاج عمران - جبهه‌هاي غرب - به وقوع پيوسته بود و لشكر عاشورا در اين عمليات مأموريت پدافندي داشت. از كاسه گران در غرب به اشنويه آمديم. من توي گردان حضرت ابوالفضل (ع) به فرماندهي سيد اژدر مولايي بودم. شهيد رضا نيكنام لاله هم فرمانده گروهان و رحيم نوعي اقدم هم معاون رضا بود. توي اشنويه سه نفر به انتخاب نيكنام به عنوان نيروي گشت رزمي مأمور شديم به عمليات لشكر كه اسد قرباني مسووليتش را برعهده داشت. من، علي حداد [۱۶] و عمران منجم [۱۷]. موقعي كه نيكنام ما را مي‌فرستاد رحيم نوعي اقدم خيلي اصرار داشت كه او را هم با ما بفرستد. خيلي التماس كرد؛ منتهي نيكنام قبول نكرد. واحد عمليات لشكر توي پادگان پيرانشهر بود (پادگان ارتش). [ صفحه ۳۴] پاي مان كه به پادگان رسيد، خيلي از فرماندهان لشكر را آنجا ديديم؛ آقا مهدي باكري، مصطفي مولوي و... به اين شكل به جمع نيروهاي اسد قرباني پيوستيم. چند روزي توي پادگان پيرانشهر مانديم تا اين كه يك روز سر و صدا بلند شد كه هواپيماهاي عراقي چترباز ريخته اند توي منطقه. حتي آمدند دنبال بروبچه‌هاي لشكر ما كه چكار بايد بكنيم؟ منتهي تعداد ما در آن حد نبود كه بتوانيم كمكي بكنيم. پس از ساعتي خبردار شديم كه دشمن ماكت آدمي در قالب سرباز توي پيرانشهر ريخته، و به اين شكل اين عمليات دشمن كه بيشتر جنبه رواني داشت به خير گذشت. منتقل شديم به منطقه حاج عمران كه لشكر آنجا خط پدافندي داشت. بچه‌هاي عمليات چادري داشتند كه ما هم آنجا مي‌مانديم. كار ما مقابله با هلي كوپترهاي دشمن بود. نيروهاي مستقر در خط ما، با مشكل هلي كوپترهاي دشمن مواجه بودند. به اين معني كه هلي كوپترهاي دشمن مي‌آمدند مي‌ايستادند بالاي تپه‌هايي كه خط دشمن به حساب مي‌آمد و از آنجا خط ما را قشنگ مي‌زدند. مسير آمدنشان هم از پشت تپه‌ها بود و ديده نمي شدند. اسد قرباني طرحي را براي مقابله با هلي كوپترهاي عراقي آماده كرده بود كه ما با راهنمايي نيروهاي بارزاني مستقر در منطقه به پشت خط دشمن نفوذ كنيم و هلي كوپترها را بزنيم. حدود بيست نفري مي‌شديم كه به اين مأموريت رفتيم؛ اسد قرباني، علي حداد، عمران منجم، غلام زاهدي (بي سيم چي)، سرندي [۱۸] (امدادگر) و... دو تن از بارزاني‌ها هم به عنوان راهنما با ما آمدند. خط دشمن را دور زديم و در جايي سنگر گرفتيم كه به محل مأموريت برده منتقل كرده بوديم. هلي كوپترها به هنگام شليك ما، يكي با شيرجه رفت پشت ارتفاع سمت دشمن. ما خيال كرديم سقوط كرد. ديگر از سرنوشتش خبري نشد ولي يكي دور زد آمد ايستاد بالاي تپه اي كه به حداد گفته بودم آنجا موضع بگيريم. اگر آنجا بوديم با سنگ هم مي‌شد زد. خيلي نزديك بود. پس از چند دقيقه آن هم برگشت و رفت. بار و بنديل مان را برداشتيم و برگشتيم محل خودمان. مسيري كه ما رفت و آمد مي‌كرديم سرسبز بود و طبيعت قشنگي داشت منتهي نه ما نيرو داشتيم و نه عراقي ها. بعد از آن ديگر هلي كوپترهاي دشمن نيامدند بچه‌هاي توي خط ما را اذيت كنند. روزي از روزها موقع ناهار توي چادر بوديم كه آقا مهدي باكري و آقا مرتضي ياغچيان آمدند. ناهار برنج بود علي حداد سريع دست به كار شد كه برنج را گرم كند و ناهارمان را بخوريم. منتهي تا حاضر شدن برنج، توي چند تا بشقاب داخل سفره ماست گذاشت. حداد گفت: «آقا ولي، اينارو بذار توي سفره تا حاضر شدن برنج با ماست مشغول باشن. » آقا مهدي منتظر برنج نشد. ماست را بان نان خورد. از خوردنشان معلوم بود گرسنه هست. آقا مرتضي مثل بچه اي كه پيش پدرش بنشيند خودش را نشان مي‌داد؛ مؤدب و... انگار به همسفره بودن با آقا مهدي فخر مي‌كرد. آقا مهدي گفت: مرتضي! از اين راهي كه ما مي‌ريم و مي‌آييم، عراقي‌ها هم مي‌تونن بيان ما را بزنن! بايد فكري بكنيم. آقا مهدي ماست را كه خورد تمام كرد، رو به حداد گفت: «قارداش! سن بيزي بوگون قاتيغينان دويوردون [۱۹] » براي خوردن برنج منتظر نماند، بلند شد رفت گوشه اي دراز كشيد و خوابيد. ولي آقا مرتضي نشست با ما به گفتگو، مواظب بوديم خواب آقا مهدي را بر هم نزنيم. وقتي او استراحت مي‌كرد، انگار كه ما استراحت مي‌كنيم. عصر از خواب بيدار شد و رفتند. در حالي كه عطر حضورشان در مشام مان بود. يك بار ديگر آقا مهدي توي و الفجر ۱، به دادمان رسيده بود. در روز اول عمليات كه از كانال اول زديم بيرون و مي‌خواستيم در امتداد كانال برويم خط مقدم. ديديم يكي از دور صدا مي‌زند: «اونجا ميدان مينه، بيايين اين طرف. » آمد نزديكتر، ديديم آقا مهدي باكري است فرمانده لشكرمان، توي خط مقدم داشت به وضعيت نيروها سر و سامان مي‌داد. او هميشه در صحنه‌هاي خطر حاظر بود. https://eitaa.com/zandahlm1357
Part10_خاطرات شهید صیاد شیرازی.mp3
5.37M
👆🏻 ◉━━━━━──── ↻ ◁ㅤ❚❚ㅤ▷ㅤ⇆ 🎧کـــتاب صــوتی " خاطــرات شهیــد علــی صیــادشــیرازی"« ره» 🔴قسمــت 10 💚سلامتی و تعجیل در فرج حضرت امــام زمــان «عــجل الله تعالی فرجه الشریف» و شــادی ارواح طــیبه شهــدا و حــاج_قــاسم صلــوات 🍃🌸 🌸🍃🌸 🍃🌸🍃🌸 🌸🍃🌸🍃🌸