.......:
ثواب شهدا
حضرت صادق (علیه السلام) در حدیثی فرمود: هرکه او را - حضرت رضا (علیه السلام) - با معرفت به حق او زیارت کند، خداوند عزّوجّل پاداش هفتاد شهید از شهدای راستین در مقابل رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) را به او خواهد داد.
حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: به خدا سوگند هیچ کدام از ما نیست مگر این که کشته یا شهید میشود، اباصلت پرسید: چه کسی شما را میکشد ای پسر رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلم) حضرت فرمود: بدترین خلق خدا در زمان من، مرا با سم میکشد و در خانه ای تنگ و سرزمینی غریب، دفن میکند، بدانید هرکه مرا در غربتم زیارت کند، خداوند عزّوجّل پاداش یکصد هزار شهید و یکصد هزار صدّیق و یکصد هزار حج و عمره و یکصد هزار رزمنده به او میدهد و با گروه ما محشور میشود و در درجات والای بهشت با ما خواهد بود.
زایر خدا
حضرت موسی بن جعفر (علیه السلام) فرمود: هرکه قبر پسرم علی را زیارت کند، نزد خداوند همچون کسی است که هفتاد حج نیکو به جا آورده باشد.
راوی پرسید: هفتاد حج؟! حضرت فرمود: بله و هفتاد هزار حج. راوی با تعجب پرسید: هفتاد هزار حج؟ حضرت فرمود: چه بسا حجّی که مقبول نمی شود، هرکه او را زیارت کند و شبی نزد او بماند همانند کسی است که خداوند را در عرش زیارت کرده باشد...
📚حکایت آفتاب نگاهی به زندگی امام رضا علیه السلام
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
💠 پاسخ به #شبهات #مهدویت 🔰 نائب اول امام زمان عج از کجا پیدا شد؟ مردم چطور به او اعتماد کردند ؟ قبل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
17.22M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
💠 سلسله کلیپ های #کتب_تحلیلی_اساتید 1
🎬 قسمت اول 1️⃣ کدام کتب #شهید_مطهری را بخوانیم ⁉️ چگونه بخوانیم ⁉️ شروع از کدام کتابها باشد ⁉️
🎤 با توضیحات #استاد_احسان_عبادی
👈 مشاهده کلیپ با کیفیت های بالاتر در https://www.aparat.com/v/OkjNA
👌 انقلابی باید قوی شود
🔰سیاست همراه دیانت🔰
3.77M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مردم #امام_زمان(عج) را میبینند، اما نمیشناسند. مانند حضرت #یوسف (ع) که برادرانش او را میدیدند، روی فرش آنها راه میرفت، ولی نمیشناختند.
❤️ #مقام_معظم_رهبری (حفظه الله)❤️
═══✼🍃💖🍃✼══
@zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📖کــتاب صــوتی « ققنوس فـــاتــــــــح » 🔵 زندگــینــــامـــه داستـــانی ســــردار شهـــید مــــح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
www.iranseda.irPart05_ققنوس فاتح.mp3
زمان:
حجم:
29.13M
📖کــتاب صــوتی
« ققنوس فـــاتــــــــح »
🔵 زندگــینــــامـــه داستـــانی ســــردار شهـــید مــــحـــسـن وزوایــــی
🔷 قـــــســــمـــت 5
🍃🌸
🌸🍃🌸
🍃🌸🍃🌸
🌸🍃🌸🍃🌸
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: دایی عزیز چند ماه بود که در منطقه بودم. از خانوادهام بی خبر بودم. یک روز که در خرمشهر بود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
ترس
عراقیها ورودی گمرک را به شدت زیر آتش داشتند. همن جا یک نفر مجروح افتاده بود. به هر زحمتی بود پانسمانش کردم و توسط برادر و خواهر «وطن خواه» مجروح را سوار جیپی شد و به عقب منتقل شد. من ماندم تنها. امکان داشت هر لحظه اسیر بشوم
. چرا که ۱۰۰-۱۵۰ متر بیشتر با عراقیها فاصله
نداشتم... از دور دیدم یک نفر با لباس عراقی نزدیک میشود. نزدیک که آمد، دیدم از بچههای خرمشهر است به من گفت: «نمی ترسی؟ »
گفتم: «اگر میترسیدم اینجا نبودم. » مجروح بود، پانسمانش کردم و برگشت به خط. [۱]
----------
[۱]: راوی: زهره فرهادی
آخرین دیدار
به دنبال مصطفی از جبهه ای به جبهه دیگر میرفتم. روزهایی را در زیرزمین دفتر نخست وزیری زندگی کردیم. در روزهای سخت جنگ کردستان در پاوه و سردشت در کنار مصطفی بودم. در ماههای شروع جنگ تا شهادت در دفتر ستاد فرماندهی جنگ در اهواز زندگی میکردیم. شب آخر با مصطفی واقعاً عجیب بود. نمی دانم آن شب چی شد! صبح وقتی
مصطفی میخواست برود، من مثل همیشه لباس و اسلحه اش را آماده کردم و آب سرد دادم دستش برای توی راه.
مصطفی اینها را گرفت و به من گفت: «تو خیلی دختر خوبی هستی! »
بعد یک دفعه یک عده آمدند توی اتاق و من مجبور شدم بروم طبقه بالا. صبح زود بود و هوا هنوز روشن نشده بود. کلید برق را که زدم چراغ اتاق روشن و یک دفعه خاموش شد. انگار سوخت. من فکر کردم یعنی امروز دیگر مصطفی شهید میشود. این شمع دیگر روشن نمی شود. نور نمی دهد. تازه داشتم متوجه میشدم چرا این قدر اصرار داشت و تأکید میکرد که امروز ظهر شهید میشوم. یقین پیدا کردم که مصطفی اگر امروز برود دیگر بر نمی گردد. دویدم و کلت کوچکم را برداشتم، آمدم پایین. نیّتم این بود مصطفی را بزنم! بزنم به پایش تا نرود.
مصطفی در اتاق نبود. آمدم دم ستاد و
همان موقع مصطفی سوار ماشین شد. من هرچه اصرار کردم که میخواهم بروم دنبال مصطفی نمی گذاشتند. فکر میکردند دیوانه شده ام! کلت دستم بود! به هرحال مصطفی رفته بود... همان روز مصطفی آسمانی شد. [۱]
----------
[۱]: راوی: همسر شهید مصطفی چمران
📚خاطراتی از حضور زنان در دفاع مقدس
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: عدم تکلیف بر اوامر دشوار قوله علیه السلام: وَ لَمْ یُکَلِّفْنَا إِلاَّ وُسْعاً، وَ لَمْ یُ
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا