eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.8هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: ✍ تعبیرِ جالبی از یک مهندسِ شهید برای نمازِ اول وقت وقتی صدای اذان رو می‌شنید ، دست از غذا خوردن می‌کشید و می‌رفت نماز بخونه. بهش اصرار می‌کردیم و می‌گفتیم: غذات سرد میشه ، تمومش کن ، بعد برو نمازت رو بخون. اما محمود می‌گفت: اگه نروم نماز بخونم، غذای روحم سرد میشه... 🌷خاطره ای از زندگی سردار شهید محمود شهبازی 📚منبع: کتاب محراب عشق ، صفحه 35 https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: 🌺 وعده‌ی حضرت زهرا(س) که در روز آخر جنگ محقق شد سید صادق عاشقِ سینه‌چاکِ حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها بود. می‌گفت: هر وقت نام حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها رو می‌برید، حتما بعدش بگید: سلام الله علیها... وقتی قطعنامه رو پذیرفتند و جنگ تمام شد، خیلی ناراحت بودکه شهید نشده. به دوستش‌گفت: من از خودِ حضرت زهراسلام‌الله‌علیها شنیدم‌ که توی همین جنگ و همین جبهه شهید میشم؛ اما الان جنگ‌تموم شده؛ یعنی میشه وعده‌ی حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها عملی نشه... یهو خبر رسید که عراق بعد از قطعنامه، دوباره حمله‌کرده، رفت و توی اون عملیات شهید شد. . 🌹خاطره‌ای از زندگی شهید سیدصادق آقااعلایی ✍منبع: کتاب مِهر مادر ، صفحه ۱۰۰ . https://eitaa.com/zandahlm1357
✍ رازِ دفترچه‌ای که همیشه با شهید بود : محمّد علی یه دفترچه کوچیک داشت که همیشه باهاش بود و به هیچکس هم نشونش نمی‌داد. یه بار دفترچه رو برداشتم ببینم چه چیزی داخلش می‌نویسه. فکرش رو می‌کردم. کارهای روزانه‌ی خودش رو نوشته بود. مثلاً نوشته بود: سرِ کی داد زده! چه کسی رو ناراحت کرده! به کی بدهکاره و... همه رو به صورت ریز و درشت نوشته بود تا یادش باشه و دراولین فرصت صافشون کنه... 📌خاطره‌ای از زندگی شهید دکتر محمدعلی رهنمون 📚منبع: یادگاران16 « کتاب شهید رهنمون » صفحه 4 https://eitaa.com/zandahlm1357
دوست‌واقعی‌خداست...: 🌺 حرکت زیبا و عجیب شهید ، در لحظه‌ی شهادت لحظه‌ی شهادت ترکشی به پهلویش اصابت کرد و به زمین افتاد. از ما خواست که بلندش کنیم، وقتی روی پای خودش قرار گرفت، به سمت کربلا ایستاد، دستش را به سینه گذاشته و آخرین‌کلام را بر زبان جاری کرد: السلام علیک یا اباعبدالله... بعد با همون حالت هم شهید شد و به دیدار اربابِ بی‌کفن خود رفت... جالب اینکه وقتی توی بهشت زهرا تابوتش رو که باز کردند، هنوز دستش روی سینه‌اش بود... 🦋خاطره‌ای از زندگی عارف شهید احمدعلی نیّری ✍منبع: کتاب عارفانه به نقل از همرزم شهید https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: 🌺 اهل کدام جناح سیاسی هستی؟ پاسخ زیبای شهید... از هاشم پرسیدم: جزوِ کدوم جناحِ سیاسی هستی؟ گفت: پدرجان! دین من اسلام و کتابم قرآنه. هر چه قرآن بگه عمل می کنم، کاری هم به دسته بندی‌های سیاسی ندارم... هاشم این را گفت و سکوت کرد. بعد از کمی فکر ادامه داد: اگه ولایت فقیه بگه دو دستی اسلحه ی خودتون رو تحویلِ دشمن دهید، من اینکار رو می کنم، چون سخنِ ولایت فقیه ، سخن قرآن و خداست... 📌خاطره‌ای از زندگی سردار شهید هاشم اعتمادی 📚منبع: کتاب همچون مالک اشتر ، صفحه ۴۰ https://eitaa.com/zandahlm1357
🌺 کار تمیز فرهنگی یعنی این حرکت شهید هاشمی نوجوان‌ که بود کلاسِ زبان می‌رفت. هم از بقیه‌ی بچه‌ها قوی‌تر بود، و هم شاگرد اولِ مدرسه... دمِ درِ خونه‌شون تابلویی زده ، و روی اون نوشته بود: کلاسِ تقویتی درسِ زبان در مسجدِ امام علی علیه‌السلام؛ ساعت دو تا چهار ؛ هزینه‌ی هر ساعت ده تا صلوات؛ قبولی با خدا... علی با برگزاریِ این‌ کلاس خیلی از بچه‌هایِ محل رو جذبِ مسجد کرد... 🌹خاطره‌ای از زندگی سردار شهید علی هاشمی 📚منبع: کتاب هوری ، صفحه ۱۴ ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄ شهیدی که نمی‌خواست همرنگ جماعت باشد تا سفره‌ی ناهار پهن شد، اذان گفتند. عبدالعلی بلند شد تا نمازش رو اولِ وقت بخونه. یکی از اهلِ خانه بهش گفت: شما هم مثلِ همه سـرِ سفـره بشین و بعداً نمـاز بخوان...عبدالعلی خندید و گفت: چرا بقیه مثلِ من اول نمازشون رو نمی‌خوانند و بعد ناهار نمی خورند؟!!! 🌹خاطره‌ای از زندگی سردار شهید عبدالعلی ناظم‌پور 📚منبع: کتاب همسفر تا بهشت ۵ ، صفحه ۶۹ ┄┅┅❅🔸🔹🔶🔲🔶🔹🔸❅┅┅┄
دوست‌واقعی‌خداست...: ✍ پایانِ قشنگ زندگیِ شهیدی که با قرآن انس داشت ، به روایت شهیدی دیگر شهید سید مهدی اسلامی‌خواه می‌گفت: تار و پود و وجودِ حسن قدومش رو قرآن فرا گرفته بود. یک روز چند قدمی‌اش ایستاده بودم ؛ دیدم داره قرآن می خونه. گلوله ای اومد و بدنِ حسن قطعه قطعه شد. سـرش هم از پیکرش جدا ، و روی زمین افتاد. امـا تا چند لحظه لب هایِ قشنگش به هم می خورد و قـرآن می خواند... 📌خاطره ای از زندگی شهید حسن قدومش 📚منبع: کتاب روایت مقدس ، صفحه
🔸امام‌خامنه‌ای تماس گرفته و فرمودند: دلم گرفته؛ می‌خوام بیام تشییع شهید آوینی... |قرار نبود امام‌خامنه‌ای در مراسمِ تشییعِ شهید سید مرتضی آوینی شرکت کنند، اما ایشون دقیقاً در اولین ساعاتِ روزِ تشییع تماس گرفتند و فرمودند: " من دلم گرفته، دلم غم دارد، می‌خواهم بیایم تشییع پیکر پاک شهید آوینی؛ من افتخار می‌کنم به وجود بچه های نویسنده و هنرمندی که در این مجموعۀ هنری تلاش می‌کنند؛ آدم وقتی سیما و چهره‌ی نورانیِ آقای آوینی رو می‌بینه، همینطور دوست داره بهش علاقمند بشه... 👤خاطره‌ای از عروج هنرمند شهید سید مرتضی آوینی 📚منبع: کتاب راز خون ، صفحه ۳۰ 🇮🇷۲۰ فروردین سالروز عروج شهید آوینی گرامی‌باد @zandahlm1357
🔸وسایلت رو جمع کن؛ برو... |توی خونه مشکلی برام پیش اومده بود و با ناراحتی رفتم سرکار، حاج احمد تا منو دید، بلافاصله گفت: چی شده؟ چرا ناراحتی؟ گفتم: با مادرم حرفم شده... جزئیات ماجرا رو که توضیح دادم؛ احمد خیلی از دستم عصبانی شد و گفت: وسایلت رو جمع کن و برو... کسی که با مادرش دعوا کرده؛ کار خیرش توی مسجد هم قبول نیست. بعد هم گفت: من هر چه دارم به برکتِ دعای مادرمه... واقعا هم همین طور بود. خیلی به مادرش ارادت داشت و با احترام خاصی با ایشون برخورد می‌کرد. می‌گفت: برا جذب توی سپاه در روند کار اداری‌ام به مشکل برخوردم و کلا ناامید شدم؛ اگه مادرم دعا نمی‌کرد، پاسدار نمی‌شدم. به من هم سفارش کرد: اگه می‌خوای توی دنیا و آخرت عاقبت به خیر بشی؛ حتما باید دمِ مادرت رو ببینی... ●واژه‌یاب: ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357