فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خاطرات مقدس | یا حسین، یا زهرا
✍🏻 رسیدم بالای سرش...
سینهاش پُر از ترکش بود.
گفتم: «هستی؟»
گفت: «هستم. تو خودتی؟»
گفتم: «آره!»
پرسید: «تو چی شدی؟»
گفتم: «منم یه چیزایی گیرم اومده. راه نمیتونم برم.»
گفت: «یادته میخوندی سینه میزدیم؟»
روی یک چاله افتاده بود. توی چاله پر از خونِ لخته شده بود. دستش را میزد زیر خونها و میآورد بالا... میگفت: «اینا خونِ منه.»
می گفت: «یا حسین، یا زهرا.» به جای سینه زدن دست توی خون میزد. احوال عجیبی بود.
البته زیاد نکشید؛ شاید نیم ساعت، سه ربع؛ یا کمتر؛ یا بیشتر....
پ.ن: به خودم گفتم که یادم باشه....
#خاطرات
#حضرت_امام
#دفاع_مقدس
#کتاب_روزگاران
https://eitaa.com/zandahlm1357