eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.2هزار عکس
35.9هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
امام سجاد ع و جهاد تبیین.mp3
5.12M
امام سجاد و 🔻چگونه امام سجاد علیه‌السلام در بر بنی امیه غلبه کرد؟ 🎙 حجت‌الاسلام دکتر قربانی مقدم https://eitaa.com/zandahlm1357
979.4K
⁉️چرا دولت هیچ برنامه‌ای نداره 🎙پاسخ به بعضی ها که میگویند : وضعیت اصلا" خوب نیست و چرا دولت هیچ برنامه ای برای کنترل دلار ندارد؟ کارشناس: محمود قاسمی https://eitaa.com/zandahlm1357
نقد الحاد مدرن ۲.mp3
8.35M
🔰 آیا قانون پایستگی جرم-انرژی با وجود خداوند متعال ناسازگاره؟ 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
واجب عینی.zip
7.7M
به ۴جمله ی زیر توجه کرده و پاسخ آن را در این فایل صوتی کوتاه دریافت کنید🤔 ❓چرا در اسلام منع وجود دارد؟ ❔نتیجه حذف روحانیت از حکومت؟ ❗️همسو بودن جریان قبل و بعد انقلاب برای برداشتن حجاب!!!! ❕تو دردت بیمار مغزی هست! تو حس بدبختی داری که از رسانه حاصل شده نه از اقتصاد!
.......: زائر مرقد رسول اكرم (صلى الله عليه و آله) «يحيى مازِنى» از اصحاب اميرمؤمنان على (عليه السلام) مى گويد: من در مدينه مدت‌ها همسايه اميرمؤمنان على (عليه السلام) بودم. اما به خدا سوگند! هرگز شكل و شمايل دخترش زينب (عليها السلام) را نديدم و صداى او را نشنيدم. آن بزرگوار چنان عفيف و با حيا بود كه هرگاه مى خواست از خانه خارج شود و به زيارت مرقد رسول خدا (صلى الله عليه و آله) برود، شبانه مى رفت و اين در حالى بود كه امام حسن (عليه السلام) سمت راست و امام حسين (عليه السلام) سمت چپ و اميرمؤمنان (عليه السلام) جلوى ايشان حركت مى كردند. زمانى كه نزديك مرقد شريف رسول خدا (صلى الله عليه و آله) مى رسيدند، اميرمؤمنان على (عليه السلام) جلو مى رفت و چراغى را كه بر فراز قبر پيامبر (صلى الله عليه و آله) روشن بود، خاموش مى كرد. يك بار امام حسن (عليه السلام) پرسيد: «پدرجان! چرا اين چراغ را خاموش مى كنيد؟ » حضرت فرمود: «مى ترسم چشم نامحرمى به خواهرت زينب بيفتد» [۱] آرى، اين شعاع كوچكى از خورشيد عفت و حياى دختر على (عليه السلام) است. زنان ما بايد افتخار كنند كه آموزگار بزرگى چون زينب كبرا (عليها السلام) دارند؛ آموزگارى كه درس پاكى و عفافى كه او و خانواده اش به انسان‌ها مى دهند، بى مانند است. ---------- [۱]: فاطمة الزهرا٣، رحماني همداني، ص۶۴٢. تقویت فرهنگ حجاب https://eitaa.com/zandahlm1357
.......: دعاى مادر اجابت شد آية اللّه حسينى تهرانى در كتاب معادشناسى از قول يكى از اقوام كه از اهل علم سامرّاء بوده و مدّتى نيز در كاظمين ساكن بوده و اكنون در تهران مقيم است نقل مى كند: هنگامى كه در سامرّا بودم مبتلا به مرض حصبه شدم. بيماريم شديد شد و هر چه اطبّاء آنجا مداوا نمودند مفيد واقع نشد. مادرم و برادرانم مرا از سامرّاء به كاظمين براى معالجه آوردند و در آن شهر نزديك صحن مطهّر يك اطاق در مسافرخانه اى تهيّه كرديم. آنجا نير معالجات مؤ ثر واقع نشد و من بى حال در بستر افتاده بودم. طبيبى از بغداد به كاظمين آوردند ولى معالجه وى نيز سودى نبخشيد. تا آنجا كه ديدم حضرت عزرائيل وارد شد با لباس سفيد و چهره اى بسيار زيبا و خوشرو و بعد از آن پنج تن آل عبا: حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله و حضرت اميرالمؤ منين عليه السلام و حضرت فاطمه زهرا عليها السلام و حضرت امام حسن عليه السلام و حضرت امام حسين عليه السلام به ترتيب وارد شدند و همه نشستند و به من تسكين دادند و من مشغول صحبت كردن با انها شدم و آنها نيز با هم مشغول گفتگو بودند. در اين حال كه من بصورت ظاهر بيهوش افتاده بودم، ديدم مادرم پريشان است و از پلّه هاى مسافرخانه بالا رفت و روى بام قرار گرفت و به گنبدهاى مطهّر موسى بن جعفر عليه السلام و حضرت جوادالائمه عليه السلام نگاهى نمود و عرض كرد: يا موسى بن جعفر عليه السلام! يا جوادالائمه عليه السلام! من بخاطر شما فرزندم را اينجا آوردم شما راضى هستيد بچّه‌ام را اينجا دفن كنند و من تنها برگردم؟ حاشا و كلاّ (البته اين مناظر را اين آقاى مريض با چشم ملكوتى خود مى ديده است نه با چشم سر. زيرا چشم سر بسته و بدن افتاده و عازم ارتحال بود) همينكه مادرم با آن بزرگواران كه هر دو باب الحوائجند مشغول تكلّم بود ديدم آن حضرات به اطاق ما تشريف آوردند و به حضرت رسول اللّه صلى الله عليه و آله عرض كردند: خواهش مى كنيم تقاضاى مادر اين سيّد را بپذيريد! حضرت رسول اكرم صلى الله عليه و آله رو كردند به ملك الموت وفرمودند: برو تا زمانى كه پروردگار مقرّر فرمايد پروردگار به واسطه توسّل مادرش عمر او را تمديد كرده است! ما هم مى رويم. انشاءاللّه براى موقع ديگر. ها پايين آمد و من نشستم و آنقدر از دست مادر عصبانى بودم كه حد نداشت و به مادر مى گفتم: چرا اين كار را كردى، من داشتم با اميرالمؤ منين عليه السلام مى رفتم. با پيغمبر صلى الله عليه و آله مى رفتم! با حضرت فاطمه عليها السلام و آقا اباعبداللّه عليه السلام و آقا امام مجتبى عليه السلام مى رفتم. تو آمدى جلوى ما را گرفتى و نگذاشتى كه ما حركت كنيم! (۱۰) https://eitaa.com/zandahlm1357