eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
49.5هزار عکس
36.1هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
D1737206T15222554(Web)-mc.mp3
3.08M
مادربزرگ تصمیم گرفته بود در روز ولادت امام رضا (ع) همه ی بچه ها و نوه هایش را دعوت کند. رضا کوچولو، نوه ی مادربزرگ، در روز تولد امام رضا (ع) به دنیا آمده بود. مادربزرگ جشنی گرفت و همه را دعوت کرد. او برای رضا که هشت سالش شده بود، یک هدیه ی جالب گرفت ... 🔎 موضوعات قصه: علیه السلام @zandahlm1357
10.42M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔻 استاد رحیم‌پور: امروزه هزاران بوق می‌بینیم که به یک میکروفون وصل هستند❗️ ⬅️ هوشمندانه ترین نوع دیکتاتوری که اکنون بر جهان حاکم است... ⬅️ ولی میشود این فضا را عوض کرد... @zandahlm1357
چشم به راه - قسمت نود و سوم.mp3
28.81M
🎬 قسمت: نود و سوم 👇👇👇👇👇👇 قابل توجه اعضاء محترم این مجموعه از فایلها تاریخشون به روز نیست @zandahlm1357
10.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🍂 فتوکلیپ زیبای رزمندگان گردان کربلا در عملیات والفجر ۸ 🔸 با مثنوی زیبای حاج صادق آهنگران        ‌‌‍‌‎‌┄═❁๑🍃๑🌸๑🍃๑❁═‌‌‍‌‎‌‌‌‍‌‎‌┄ @zandahlm1357
🍂 🔻 7⃣3⃣ سردار علی ناصری بلافاصله فرمانده نظامی القرنه دستور می دهد آن سرباز را بازداشت کنند و به او می گوید: می روم؛ اما اگر خبری نبود، پدرت را در می آرم. وای به حالت! ابوعروبه با چند نفر دیگر سوار ماشین می شوند و به طرف پل المزرعه حرکت می کنند. تا وسط پل هم می روند که نیروهای ما با آرپی جی به آنها شلیک می کنند. پس از این ماجرا، نیروهای ایرانی وارد شهر القرنه می شوند و شهر را به تصرف خود در می آورند. مردم روستاهای اطراف، از نیروهای ما استقبال خوبی می کنند. مردم شهر مقاومتی نمی کنند و برخی هم می گریزند که نیروهای ما به دستور صریح آقا محسن هیچ ممانعتی نمی کنند. روز دوم یا سوم عملیات، برادر شمخانی و رشید مرا خواستند در راه پاسگاه خاتمی به پاسگاه برزگر، محلی را برای فرود هلی کوپترهای هوانیروز درست کرده بودیم تا نیروها را از آنجا به جزیره مجنون هلی برن کنند. روز دوم یا سوم عملیات بود. رفتم آنجا. غوغایی بود. هلیکوپترها مرتب در حال فرود و صعود بودند. چند تن از فرماندهان نیز حضور داشتند. من و شمخانی و رشید و صیاد شیرازی جلسه ای درباره آخرین وضعیت نیروهای مستقر در روطه و القرنه تشکیل دادیم و در این باره صحبت کردیم. قرار شد من با هلیکوپتر صیاد شیرازی بروم و از بالا آخرین وضعیت را بررسی کنم. صیاد به من گفت: . آقای ناصری، منطقه را که بلد هستید؟ . بله، آنجا رفته و شناسایی کرده ام. البته لطف کنید و خلبان ارتشی به من ندهید. صیاد خندید و قبول کرد که خلبان پاسدار در اختیارم بگذارد. دو پاسدار خلبان و کمک خلبان سوار هلی کوپتر شدند و من هم عقب نشستم و پرواز کردیم. از روی موقعیت شهید بقایی عبور کردیم. رزمندگان سوار در قایق برایمان دست تکان می دادند. آنان را دعا کردم. از آنجا به روطه رفتیم. با دوربین نگاه کردم و دیدم آنجا نیروهای خودی مستقر هستند. به خلبان گفتم: - برو به طرف نیروهای خودی. خلبان پایین آمد و در جای مناسبی نشست. من منطقه را کاملا شناسایی کردم و سپس به طرف پاسگاه الهویدی و و زردان پرواز کردیم. از بالا متوجه شدم که سیل عظیمی از دشمن، شامل انواع نفربر و تانک، به طرف منطقه در حال حرکت است. ما در آن منطقه نیروی زرهی نداشتیم و بچه ها با گوشت تنشان می جنگیدند. خلبان گفت: زرهی خودی است یا دشمن؟ ۔ خودی هستند. می دانستم اگر بگویم دشمن هستند، زود برمی گردد و من نمی توانستم خوب شناسایی کنم. برای احتیاط گفتم: .کمی فاصله بگیر. - بابا، اینها تانکهای دشمن است! - نه، خودی هستند. بالای پاسگاه زردان رسیده بودیم که از ستون زرهی عراق به طرف ما شلیک شد. نزدیک بود گلوله ها به هلیکوپتر بخورد. خلبان با ناراحتی گفت: - آدم نفهم، اینها دشمن هستند. می خواهی ما را به کشتن بدهی؟ - حرف دهنت را بفهم. تو خودت زیاد رفتی پایین. من نگفتم فاصله بگیر؟ پیگیر باشید @zandahlm1357
شجاعت امیرالمؤمنین (علیه السلام) از زبان عمر بن خطاب «نطنزی» در «الخصائص» از سفیان بن عُیَینِه از شقیق بن سلمه روایت کرد می‌گوید: عمر بن خطاب راه می‌رفت، به پشت سرش نگریست و دوید. از او در مورد آن سؤال کردم گفت: وای بر تو، آیا شیرزادۀ شیر، سخاوتمندزادۀ سخاوتمند، شکافندۀ شجاعان، ضربه زنندۀ بر سر ظالمان و سرکشان، و صاحب دو شمشیر را پشت سرم نمی بینی؟! گفتم: این علی بن ابی طالب (علیه السلام) است. گفت: مادرت به عزایت بنشیند تو او را تحقیر کردی، در جنگ احد با پیامبر (صلی الله علیه و آله) بیعت کردیم که هر کس از ما بگریزد گمراه و هر کس کشته شود شهید است و رسول الله (صلی الله علیه و آله) بهشت را برای او ضمانت می‌کند. وقتی دو گروه با هم روبه رو شدند ما را شکست دادند. اما علی (علیه السلام) به تنهایی با آن‌ها می‌جنگید تا این که نفَس رسول الله (صلی الله علیه و آله) و جبرئیل حبس شد سپس علی (علیه السلام) فرمود: او را شناختید و با او مخالفت کردید؟! و یک مشت خاکستر انداخت و فرمود: زشت باد چهره هاتان. به خدا قسم! کسی از ما نبود مگر این که خاکستر به چشمش اصابت کرد، و بازگشتیم در حالی که به چهره‌های خود دست می‌کشیدیم و می‌گفتیم: تو را به خدا ای اباالحسن، ما را ببخش، خدا تو را ببخشد؛ جنگ و گریز عادت عرب است. پس بگذر. و کم پیش آمده که او را تنها ببینم مگر این که از او ترسیدم. و پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: هر کس، کسی را بکشد، آن چه از او می‌گیرد از آن اوست، لیکن علی (علیه السلام) از این کار پرهیز می‌کرد. و کسی را که می‌گریخت تعقیب نمی کرد، و از هر کس که استغاثه می‌کرد عقب می نشست، و ضربه خلاص به زخمی نمی زد. وقتی علی (علیه السلام) «عَمرو» را کشت عَمرو گفت: ای پسر عمو مرا نیازی به تو افتاده؛ زشتی پسر عمویت را آشکار نکن و لباس او را از او مگیر. علی (علیه السلام) فرمود: این بر من آسان است و در مورد آن فرمود: «از لباس هایش چشم پوشیدم، اما اگر من ضربه خورده و پرت شده بودم لباس هایم را به غارت می‌برد. » [۱] ---------- [۱]: . مناقب ابن شهرآشوب ۱/۳۸۳؛ بحار الانوار ۴۱/۷۲؛ حلیة الابرار ۲/۴۲۷؛ مدینة المعاجز ۲/۸۱. https://eitaa.com/zandahlm1357
حکیمی گوید: تحمل نمی شود تلخی دنیا مگر به شیرینی دوستان قابل اعتماد. اسرار نیز حکیمی گوید: کسی که با دوستی برخورد کند و اسرار خود را به او بگوید، تمام شادی را در برگرفته و از غم و غصه یک عمر خلاص شده است. دوست دیگری نیز می‌گوید: دیدار دوست، غم را می‌زداید و جدایی، دل‌ها را جریحه دار می‌کند. فرق ظل و فیء در ادب الکاتب آمده است: برخی ادیبان گویند ظل و فیء یک معنا دارند ولی چنین نیست، چون ظل از اول روز تا آخر روز هست و معنای پوشش است ولی فیء پس از زوال ظهر تا غروب است. فیء را فیء گویند، چون سایه از جانبی به جانب دیگر متمایل می‌شود. پس فیء سایه ایست که از مغرب به مشرق متمایل گردد، فیء به معنای رجوع می‌باشد، خدا که می‌فرماید: حَتّٰی تَفِیءَ إِلیٰ أَمْرِ اللّٰهِ، یعنی تا وقتی به فرمان خدا باز گردی. شیخ بهاء https://eitaa.com/zandahlm1357