eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.9هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
سؤال👇 1. برروی مهرهای که کثیف وسیاه شدن میشه نماز خوند 2. اگه بااب بشوریم ایااشکال دارد ممنونم آیت الله سیستانی پاسخ👇 سلام علیکم 1. اگر سیاه شدن به قدری است که مانع رسیدن پیشانی به مهر می شود، نمی توان بر آن سجده کرد. 2. خیر
سؤال👇 من دوهفته روزه قضا دارم یک ماه پیش یک هفته گرفتم و یک هفته دیگه مونده آلان 3روز دوزه گرفتم. 4روزدیگه ازروزه هام مونده ومادرم اجازه نمیدن وناراحت میشن تکلیف چیست ممنون سیستانی پاسخ👇 سلام علیکم در انجام واجبات نیازی به رضایت والدین نیست. اما هنوز تا رمضان فرصت باقی است لذا سعی کنید به گونه ای عمل کنید که ایشان نیز ناراحت نشوند.
سؤال👇 سلام علیکم آیا میتوان خمس مال را برای ساخت مسجد داد؟؟؟ پاسخ👇 سلام علیکم برخی از مراجع در مواردی مقداری از سهم امام را اجازه می دهند. لذا می بایست با مراجعه به دفتر مرجعتان یا یکی از نمایندگان مسلم ایشان، اجازه بگیرید.
سؤال👇 باسلام اگر کسی از پشت کنتور کسی برق بگیره برای انجام کار جوشکاری حکمش چیست؟ الان طرف میخواد مبلغی و برای اینکه حقی گردنش نباشه از اموالش در بیارد این برق مصرفی روی قبض اون شخص نیومده چون از پشت کنتور بوده حکمش چیست؟ پاسخ👇 سلام علیکم می بایست این مبلغ را به اداره برق پرداخت کند.
سؤال👇 سلام علیکم 1. آیا نانوا میتواند از سهم آردی که دریافت میکند یک کیسه ان را به کسی که قصدنان پختن دارد بفروشد ؟؟؟ 2. اگر مقداری کاه گل برای شهرداری باشد وکنار خیابان گذاشته باشند میتوان از ان استفاده کرد ؟؟؟ 3. اگر داخل اداره ای شدیم و وقت نماز باشد میتوان با اب ان اداره وضو گرفت و داخل نماز خانه ان نماز جماعت خواند ؟؟؟ 4. اگر وارد مسجدی شدیم وخواستیم نماز جماعت بخوانیم واجب است که بدانیم وبپرسیم که پشت سر چه کسی نماز میخوانیم؟؟ پاسخ👇 سلام علیکم 1. خیر زیرا این آردها به قیمت دولتی پرداخت می شود تا برای همه مردم نان تهیه شود. 2. بدون اجازه مسئول نمی توانید استفاده کنید. 3. اشکالی ندارد. 4.خیر همین مقدار که تعدادی از مؤمنین اقتدا کرده اند، کفایت م یکند.
سؤال👇 سلام علیکم. اگر شخصی در یک کارگاهی مشغول به کار باشد آیا می تواند بدون اجازه صاحب کار و در حالی که از کار هم مضایقه نمی کند و کم نمی‌گذارد به نماز بایستند و نماز بخواند؟؟ نماز او صحیح است یا خیر؟؟ آیت الله مکارم. پاسخ👇 سلام علیکم در صورتی که مقررات اجازه می دهد می توانند نماز را اول وقت و با سرعت بخوانند و فقط به نماز قناعت نمایند.
به کوروش به آرش به جمشید قسم به نـقـش و نـگار تخت جمشید قسـم ایــــران همی قلب و خون مـن اســــت گـــرفــتـــه زجــان در وجـــود مــن اســت بـــخــوانـیــم ایــن جـــمـلـه در گــوش بــــاد چـــو ایــــــران مـــبــــاشــد تــن مـــن مــبــاد صفحه شاعران ایران زمین .......: @zandahlm1357
animation.gif
2.8K
ابوالمعالی نصرالله منشی از دبیران دستگاه حکومت غزنویان و معاصر بهرامشاه و خسروشاه غزنوی است. وی به عربی نیز شعر می‌سروده است و به روایت عوفی در لباب الالباب در اثر سعایت بدخواهان در زمان خسروشاه غزنوی به زندان افتاد و کشته شد. اثر مهم وی ترجمهٔ آزادکلیله و دمنه از عربی (ترجمه شده از پهلوی به عربی توسطعبدالله بن مقفع) است که آن را به نثری مسجع و آمیخته به انواع روایات و اشعار فارسی و عربی درآورده است. آثار او در این مجموعه: کلیله و دمنه https://eitaa.com/zandahlm1357
آورده‌اند که بفلان شهر درختی بود، و در زیر درخت سوراخ موش، و نزدیک آن گربه ای خانه داشت؛ و صیادان آنجا بسیار آمدندی. روزی صیاد دام بنهاد. گربه در دام افتاد و بماند. و موش بطلب طعمه از سوراخ بیرون رفت. بهرجانب برای احتیاط چشم می‌انداخت و راه سره می‌کرد، ناگاه نظر برگربه افگند. چون گربه رابسته دید شاد گشت. در این میان از پس نگریست راسویی از جهت او کمین کرده بود، سوی درخت التفاتی نمود بومی قصد او داشت. بترسید و اندیشید که: اگر بازگردم راسو در من آویزم، و اگر برجای قرار گیرم بوم فرود آید، واگر پیشتر روم گربه در راهست. با خود گفت: در بلاها باز است و انواع آفت بمن محیط و راه مخوف، و با این همه دل از خود نشاید برد. و هیچ پناهی مرا به از سایه عقل و هیچ کس دست گیرتر از سالار خرد نیست. و قوی رای بهیچ حال دهشت را بخود راه ندهد و خوف و حیرت را در حواشی دل مجال نگذارد، چه محنت اهل کیاست و حصافت تا آن حد نرسد که عقل را بپوشاند، و راحت در ضمیر ایشان هم آن محل نیابد که بطر مستولی گردد و تدبیری فروماند. و مثال باطن ایشان چون غور دریاست که قعر آن در نتوان یافت واندازه ژرفی آن نتوان شناخت، و هرچه در وی انداخته شود در وی پدید نیاید و در حوصله وی بگنجد واثر تیرگی در وی ظاهر نگردد. و مرا هیچ تدبیر موافق تر از صلح گربه نیست که در عین بلا مانده ست و بی معونت من ازان خلاص نتواند یافت، و شاید بود که سخن من بگوش خرد استماع نماید و تمییز عاقلانه در میان آرد و برصدق گفتار من وقوف یابد، وبداند که آن را باخداع و نفاق آسیبی صورت نبندد و از معرض مکر و زرق دور است، و بطمع معونت مصالحت من بپذیرد، و هردو را ببرکات راستی و یمن وفاق نجاتی حاصل آید. پس نزدیک گربه رفت و پرسید که حال چیست؟ گفت: مقرون بابواب بلا و مشقت. موش گفت: لو لم اترک الکذب تاثما لبترکته تکرما و تذمما. هرگز هیچ شنوده ای از من جز راست؟ و من همیشه بغم تو شاد بودمی و ناکامی ترا عین شاد کامی خود شمردی، و نهمت برآنچه بمضرت پیوندد مقصور داشتمی، لکن امروز شریک توام در بلا، و خلاص خویش دران می‌پندارم که بر خلاص تو مشتمل است، بدان سبب مهربان گشته ام. و برخرد و حصافت تو پوشیده نیست که من راست می‌گویم و درین خیانت و بدسگالی نمی دانم، و نیز راسو را براثر من و بوم را بر بالای درخت می‌توان دید، و هر دو قصد من دارند و دشمنان تو، اند، وهرگاه که بتو نزدیک شدم طمع ایشان از من منقطع گشت. لقای تو سبب راحت است در ارواح بقای تو سبب صحت است در ابدان اکنون مرا ایمن گردان و تاکیدی بجای آر تا بتو پیوندم،و غرض من بحصول رسد و بندهای تو همه ببرم و فرج یابی. این سخن را یاد دار و بحسن سیرت و طهارت سریرت من واثق باش، که هیچ کس از یافتن حسنات و ادراک سعادات از دو تن محروم تر نباشد: اول آنکه برکسی اعتماد نکند و بگفتار خردمندان ثقت او مستحکم نشود، دیگر آنکه دیگران از قبول روایت و تصدیق شهادت او امتناع نمایند و در آنچه گوید خردمندان را جواب نبود. و من در عهد وفای خود می‌آیم و می‌گویم: اگر یگانه شوی با تو دل یگانه کنم زعشق و مهر دگر دلبران کرانه کنم این ملاطفت بپذیر و در این کار تاخیر منمای، که عاقل در مهمات توقف و در کارها تردد جایز نشمرد، ودل ببقای من خوش کن که من بحیات تو شادم، چه رستگاری هر یک از ما ببقای دیگری متعلق است، چنان که کشتی بسعی کشتی بان بکرانه رسد و کشتی بان بدالت کشتی خلاص یابد. و صدق من بآزمایش معلوم خواهد گشت و چون آفتاب روشن شد که قول من از عمل قاصر است و کردار من بر گفتار راجح. چون گربه سخن موش بشنود و جمال راستی بر صفحات آن بدید شاد شدو گفت: سخن تو بحق می‌ماند، و من این مصالحت می‌پذیرم، که فرمان باری عز اسمه بر آن جملتست: و ان جنحوا للسلم فاجنح لها. و امید می‌دارم که هر دو جانب را بیمن آن خلاص پیدا آید و من مجازات آن بر خود واجب گردانم و همه عمر التزام شکر ومنت نمایم. موش گفت: من چون بتو پیوستم باید که ترحیبی تمام و اجلالی بسزا رود، تا قاصدان من بمشاهده آن بر لطف حال مصافات و استحکام عقد موالات واقف شوند و خایب و خاسر بازگردند، و من با فراغت و مسرت بندهای تو ببرم. گفت: چنین کنم. آنگه موش پیشتر آمد. گربه او را گرم بپرسید، و راسو و بوم هر دو نومید برفتند، و موش بآهستگی بندها بریدن گرفت. گربه استبطایی کرد و گفت: زود ملول شدی، و اعتقاد من در کرم عهد تو بخلاف این بود، چون برحاجت خویش پیروز آمدی مگر نیت بدل کردی و در انجاز وعد مدافعت می‌اندیشی؟ بدان که قوت عزیمت و ثبات رای هرکس در هنگام نکبت توان آزمود، زیرا که حوادث زمانه بوته وفا و محک مردان است آتش کند هرآینه صافی عیار زر این مماطلت باخلاق کریمان لایق نیست و باعادات بزرگان مناسبتی ندارد، و منافع مودت و فواید حریت من هرچه عاجل تر بیافتی و طمع دشمنان غالب از ذات تو منقطع گشت، و حالی بمروت آن لایق تر که مکافات آن لازم شمردی و زودتر بندهای من ببری و
سوالف وحشت را فروگذاری، که این موافقت که میان ما تازه گشت سوابق مناقشت را،بحمدالله ومنه، برداشت؛ و فضیلت وفاداری و شرف حق گزاری بر خرد و رای تو پوشیده نماند، و وصمت غدر و منقصت مکر سمیتی کریه است و خدشه ای زشت، کریم جمال مناقب و آینه محاسن خویش بدان ناقص و معیوب نگرداند. وهرکرا بحریت میلی است ظاهر و باطن با دوستان پس از معاهدت برابر دارد. و نیز اگر خواهی که کعبتین کژ در میان آری هم بران اطلاع افتد و معایب آن برهرکس مستور نماند. و هرکجا کرمی شامل و مروتی شایع است طبع اهمال حقوق نفور باشد و همت برگزارد مواجب آن مقصور. و مرد خوب سیرت نیکو سریرت بیک تودد قدم در میدان مخالصت نهد و بنای دوستی و مصادقت را باوج کیوان رساند، ونهال مردمی و مروت را پیراسته وسیراب گرداند، و اگر در ضمیر سابقه وحشتی و خشونتی بیند سبک محو کند و آن را غنیمت بزرگ و تجارتی مربح شمرد، خاصه که وثیقتی در میان آمده باشد و بسوگندان مغلظه موکد گشته. و بباید شناخت که عقوبت غادران زود نازل گردد، و سوگند دروغ قواعد عمر و اساس زندگانی زود با خلل کند، و زبان نبوت بدین دقیقه اشارت کند که:الیمین الغعموس تدع الدیار بلافع. و آن کس که بتواضع و تضرع مقدمات آزار فرو نتواند گذاشت و در عفو و تجاوز پیش دستی و مبادرت نتواند نمود از پیرایه نیکونامی عاطل گردد و درپیش مردان سرافگنده ماند. یاری که ببندگیت اقرار دهد با او تو چنین کنی ! دلت بار دهد؟ موش گفت: هرکس که در وفای تو سوگند بشکند پشت و دلش بزخم حوادث زمانه شکسته باد. و بدان که دوستان د ونوع اند: اول آنکه بصدق رغبت و طول دل بموالات گرایند؛ ودوم آنکه از روی اضطرار صحبتی نمایند. و هر دو جنس از التماس منافع و احتمال مضار غافل نتوانند بود؛ اما آنکه بی مخافت بدواعی صفای عقیدت افتتاحی کند بر وی در همه احوال اعتماد باشد و بهمه وقت ازو ایمن توان زیست، و هر انبساط که نموده آید از خرد دور نیفتد، و آنکه بضرورت در پناه دوستی کسی درآید حالات میان ایشان متفاوت رود: گاه آمیختگی و مباسطت، و گاه دامن درچیدن و محانبت، و همیشه زیرک بعضی از حاجات چنین کس را در صورت تعذر فرا می‌نماید. آنگاه آن را بآهستگی به تیسیر می‌رساند، و در اثنای آن خویشتن نگاه می‌دارد، که صیانت نفس در همه احوال فرض است، تا هم بمنقبت مروت مذکور گردد و هم برتبت رای و رویت مشهور شود. و کلی مواصلات عالمیان جز برای عاجل نفع ممکن نباشد. و من بدانچه قبول کرده ام قیام می‌نمایم و در صیانت ذات مبالغت جایز می‌شمرم. چه مخافت من از تو زیادت از آنست که از آن طایفه که باهتمام تو از قصد ایشان ایمن گشتم و قبول صلح تو برای رد حمله ایشان فرض گشت، و مجاملتی که از جهت تو در میان آمد هم برای مصلحت وقت و دفع مضرت حالی بود، که هرکاری را حیلتی است. و هرکه صلاح آن ساعته را فروگذاشت چگونه توان گفت او را در عواقب کارها نظری است؟ و من تمامی بندهای تو می‌برم و هنگام فرصت آن نگاه می‌دارم، و یک عقده را برای گرو جان خود گوش می‌دارم تا بوقتی برم که ترا از قصد من فریضه تر کاری باشد وبدان نپردازی که بمن رنجی رسانی. و هم بر این جمله که تحریر افتاد موش بندها ببرید و یکی که عمده بود بگذاشت، و آن شب ببودند. چندان که سیمرغ سحرگاه در افق مشرقی پروازی کرد و بال نورگستر خود را براطراف عالم پوشانید صیاد از دور پدید آمد. موش گفت: وقت آنست که باقی ضمان خود بادا رسانم؛ و آن عقده ببرید. و گربه بهلاک چنان متیقن بود و بدگمانی و دهشت چنان مستولی بود که از موشش یاد نیامد، پای کشان بر سردرخت رفت، و موش در سوراخ خزید، و صیاد پای دام گسسته و نومید و خایب بازگشت.   بخش ۳ » « بخش ۱ - باب گربه و موش https://eitaa.com/zandahlm1357
🔴 سوال: من ۵ سال پیش یک واحد از آپارتمان های مسکن مهر خود را فروختم وچون خودم بابت قسط بانکی به بانک سفته داده بودم از خریدار هم سفته گرفتم، حالا این بنده خدا خانه را فروخته و میگه شما سفته های من را بدهید و به جاش سفته های مالک جدید را بگیرید، میخواستم ببینم من با چه شرایطی میتوانم سفته ها را جا به جا کنم؟ 🔵 پاسخ: سلام این کار نیازمند شرایط خاصی نیست. به مجرد دریافت سفته از مالک جدید می توانید سفته های ایشان را مسترد کنید. توجه داشته باشید علت دریافت سفته را در سند جداگانه ای قید کرده و به امضای طرفین برسانید.
❓❓تصمیم به خرید خانه‌ای دارم که صاحب آن فوت کرده و ورثه طرف معامله من هستند. یکی از وراث خارج از کشور است و نمی‌تواند برای معامله حاضر شود. بدون حضور ایشان این معامله قانونی است یا خیر؟ ✅ برای تحقق معامله قانونی، همه وراث باید حاضر باشند، اما چنانچه یکی از وراث امکان حضور ندارد، می‌تواند از طریق دادن وکالت به دیگری سهم خود را بفروشد، در غیر این صورت معامله فقط نسبت به ورثه حاضر امکان‌پذیر است و معامله حاضرین نسبت به سهم خودشان از شش‌دانگ ملک معتبر است و فروش سهم ورثه غایب قانونی نیست. Vakiil
آیا چک حقوقی زندان ندارد؟ ✅اگر حکم قطعی شود و بدهکار اقدام به پرداخت مبلغ محکومیت خود نکند، و نتواند اعسار خود را نیز ثابت کند و یا اقساط وی معوق شود، مدیون جلب و زندانی خواهد شد. Vakiil
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت هفتم از صدای فریادهای ممتد پدر از خواب پریده و وحشتزده از اتاق بیرون دویدم. پوست آفتاب سوخته پدر زیر محاسن کوتاه و جو گندمی‌اش غرق چروک شده و همچنانکه گوشی موبایل در دستش می‌لرزید، پشت سر هم فریاد می‌کشید. لحظاتی خیره نگاهش کردم تا بلاخره موقعیت خودم را یافتم و متوجه شدم چه می‌گوید. داشت با محمد حرف می‌زد، از برگشت بار خرمایش به انبار می‌خروشید و به انباردار و راننده گرفته تا کارگر و مشتری بد و بیراه می‌گفت. به قدری با حال بدی از خواب بیدار شده بودم، که قلبم به شدت می‌تپید و پاهایم سُست بود. بی‌حال روی مبل کنار اتاق نشستم و نگاهی به ساعت روی دیوار انداختم که عقربه‌هایش به عدد هشت نزدیک می‌شد. ظاهراً صدای پدر تا حیاط هم رفته بود که مادر را سراسیمه از زیر‌زمین به اتاق کشاند. همزمان تلفن پدر هم تمام شد و مادر با ناراحتی اعتراض کرد: «چه خبره عبدالرحمن؟!!! صبح جمعه اس، مردم خوابن! ملاحظه آبروی خودتو نمی‌کنی، ملاحظه بچه‌هاتو نمی‌کنی، ملاحظه این مستأجر رو بکن!» پدر موبایلش را روی مبل کنار من پرت کرد و باز فریاد کشید: «کی ملاحظه منو می‌کنه؟!!! این پسرات که معلوم نیس دارن چه غلطی تو انبار می‌کنن، ملاحظه منو می‌کنن؟!!! یا اون بازاری مفت خور که خروس خون بار خرما رو پس می‌فرسته درِ انبار، ملاحظه منو می‌کنه؟!!!» مادر چند قدم جلو آمد و می‌خواست پدر را آرام کند که با لحنی ملایم دلداری‌اش داد: «اصلاً حق با شماس! ولی من می‌گم ملاحظه مردم رو بکن! وگرنه همین مستأجری که انقدر واسش ذوق کردی، می‌ذاره میره...» پدر صورتش را در هم کشید و با لحنی زننده پاسخ داد: «تو که عقل تو سرت نیس! یه روز غُر می‌زنی مستأجر نیار، یه روز غُر می‌زنی که حالا نفس نکش که مستأجر داریم!» در چشمان مادر بغض تلخی ته نشین شد و باز با متانت پاسخ داد: «عقل من میگه مردم‌دار باش! یه کاری نکن که مردم ازت فراری باشن...» کلام مادر به انتها نرسیده بود که عبدالله با یک بغل نان در چهارچوب در ظاهر شد و با چشمانی که از تعجب گرد شده بود، پرسید: «چی شده؟ اتفاقی افتاده؟» و پدر که انگار گوش تازه‌ای برای فریاد کشیدن یافته بود، دوباره شروع کرد: «چی می‌خواستی بشه؟!!! نصف انبار برگشت خورده، مالم داره تلف میشه، اونوقت مادر بی‌عقلت میگه داد نزن مردم بیدار میشن!» عبدالله که تازه از نگرانی در آمده بود، لبخندی زد و در حالی که سعی می‌کرد به کمک پاشنه پای چپش کفش را از پای راستش درآورد، پاسخ داد: «صلوات بفرست بابا! طوری نشده! الآن صبحونه می‌خوریم من فوری میرم ببینم چه خبره.» سپس نان‌ها را روی اُپن آشپزخانه گذاشت و ادامه داد: «توکل به خدا! ان شاء الله درست میشه!» اما نمی‌دانم چرا پدر با هر کلامی، هر چند آرام و متین، عصبانی‌تر می‌شد که دوباره فریاد کشید: «تو دیگه چی می‌گی؟!!! فکر کردی منم شاگردت هستم که درسم میدی؟!!! فکر کردی من بلد نیستم به خدا توکل کنم؟!!! چی درست میشه؟!!!» نگاهش به قدری پُر غیظ و غضب بود که عبدالله دیگر جرأت نکرد چیزی بگوید. مادر هم حسابی دلخور شده بود که بغض کرد و کنج اتاق چمباته زد. من هم گوشه مبل خزیده و هیچ نمی‌گفتم و پدر همچنان داد و بیداد می‌کرد تا از اتاق خارج شد و خیال کردم رفته که باز صدای فریادش در خانه پیچید و اینبار نوبت من بود: «الهه! کجایی؟ بیا اینجا ببینم!» با ترس خودم را به پدر رساندم که بیرون اتاق نشیمن در راهرو ایستاده بود. https://eitaa.com/zandahlm1357 / بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......: ⭕️ روزشمار انقلاب /دوازدهم بهمن صفحه امام به فرانسوی استوری گذاشته و در آن شهردار نوفل لوشاتو را منشن کرده است و نوشته است که از همه مردم به خاطر مدتی که در آنجا ساکن بودند و محبت داشتند تشکر میکند. بختیاردر توئیتی گفته است تمامی فرودگاه ها تعطیل است. مردم در حال عکس انداختن از خط های سفید خیابان و گل هایی هستند که برای ورود امام آماده کرده اند. همین وسط مسط ها گروهی با عنوان سازمان کماندویی مبارزه در راه قانون اساسی در پستی اینستاگرامی گفته:«اگر امام از فرانسه راه بیفتد، ما هواپیمای او را در هوا مهندم می کنیم.» هواداران امام هم در کامنت هایی متعدد به آنها اعلام کردند که «بیشین بینیم باآآآآ» تا بعد ببینیم چه می شود. شرکت ایرفرانس نیز در کامنت ها نوشته:«هواپیما توسط چند خیر ایرانی، اجاره و بیمه شده است.» امام ساعت نه و بیست و هفت دقیقه صبح روز دوازدهم بهمن وارد خاک کشور شد و در هوایی که مشخصا هوای خوبی و سرخوشی بود، با استقبال بی نظیر مردمی روبه رو گشت. سرود خمینی ای امام هم که منبع خاطرات زیادی برای هر سه چهار پنج شش نسل انقلاب است، برای اولین بار در فرودگاه مهرآباد خوانده شد. پخش مستقیم ورود امام به کشور از تلویزیون به ناگهان قطع شد و بختیار همان وقت در یک توئیت، رییس صداوسیما را خطاب قرار داد و گفت: این کار به دستور من نبوده، من خودم هم داشتم می دیدم. در مسیر بهشت زهرا هم موتور بلیرزر فرصت را غنیمت شمرد و خاموش شد و هرچه استارت خورد روشن نشد. امام قصد داشتند پیاده تا بهشت زهرا بروند که یک فروند هلیکوپتر اعلام کرد:«مگر من مرده باشم.» مردم مو به مو صحبت های امام را در بهشت زهرا تایپ می کردند و برای دیگران می فرستادند. طنز سیاسی ⚠️ ادامه دارد... https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨✨✨🌹 ✨✨🌹 ✨🌹 ✨وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ ✨لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَأَجْرٌ عَظِيمٌ ﴿۹﴾ ✨خدا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته كرده‏ اند ✨به آمرزش و پاداشى بزرگ وعده داده است (۹) 📚سوره مبارکه المائدة ✍آیه ۹ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• ✨🌹 ✨✨🌹 ✨✨✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا