eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.9هزار عکس
34.8هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
🍃🌸 شنیده بودم آیت‌اللّٰهی هست به نام آقای بهجت که اهل معناست. دوست داشتم ببینمش، جست‌وجو کردم و خانه‌اش را یافتم. رفتم پشت درِ خانه و در زدم... پیرمردی با لباسِ خانه و محاسنی کوتاه در را باز کرد. در مورد آقا پرسیدم. گفت: «امری دارید؟» گفتم: «با آقا عرضی دارم.» گفت: «بفرمایید مطلب را!» گفتم: «با خودشان عرضی داشتم.» پیرمرد لبخند زد و گفت: «همین مقدور است!» فکر کردم فایده ندارد؛ اجازه نمی‌دهد که آقا را ببینم. ناچار خداحافظی کردم و برگشتم. توی راه با خودم گفتم: «به مسجد می‌روم و با خودش قراری می‌گذارم.» غروب در مسجد نشسته بودم و در این فکر بودم که چه هیئتی خواهد داشت؟ مدتی بعد از اذان، روحانیِ ساده‌ای وارد مسجد شد و به‌سمت محراب رفت. گفتم: «اینجا هم که نشد.» کمی دلگیر شدم. پرسیدم: «آقای بهجت نمی‌آیند؟» همان روحانیِ ساده را نشان داد و گفت: «ایشان که آمدند.» همان پیرمردی بود که درب منزل دیدم. شصت سال بود در وادی علوم دینی و معرفتی سیر می‌کردم؛ فکر می‌کردم می‌توانم با یک نگاه، یا یک جمله، سِره را از ناسِره تشخیص دهم، اما نتوانستم بین حضرت آقا و یک خادم فرق بگذارم. تمام نماز مغرب و مقداری از نماز عشا را در این افکار غرق بودم که روایتی از سیرۀ پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله به یادم آمد: «در میان اصحاب، چنان بود که هیچ غریبه‌ای نمی‌توانست تشخیص دهد کدام رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله است.» 📚این بهشت، آن بهشت، ص42-44؛ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰 ماجرای آشنایی شهید آوینی ، با امام خمینی(ره) به واسطه فرهاد مهراد؛ مستند آقامرتضی •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• https://eitaa.com/zandahlm1357
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت هفتاد و یکم حال سخت و زجرآوری بود که هر لحظه‌اش برای دل تنگ و غمزده‌ام، یک عمر می‌گذشت. حدود یکسال بود که گاه و بی‌گاه مادر از درد مبهمی در شکمش می‌نالید و هر روز اشتهایش کمتر و بدنش نحیف‌تر می‌شد و هر بار که درد به سراغش می‌آمد، من کاری جز دادن قرص معده و تهیه نبات داغ نمی‌کردم و حالا نتیجه این همه سهل‌انگاری، بیماری وحشتناکی شده بود که حتی از به زبان آوردن اسمش می‌ترسیدم. وضو گرفتم و با دست‌هایی لرزان قرآن را از مقابل آیینه برداشتم، بلکه کلام خدا آرامم کند. هر چند زبانم توان چرخیدن نداشت و نمی‌توانستم حتی یک آیه را قرائت کنم که تنها به آیینه پاک و زلال آیات کتاب الهی نگاه می‌کردم و اشک می‌ریختم. نماز مغربم را با گریه تمام کردم، چادر نماز خیس از اشکم را از سرم برداشتم و همانجا روی زمین نشستم. حتی دیگر نمی‌توانستم گریه کنم که چشمه اشکم خشک شده و نگاه بی‌رمقم به گوشه‌ای خیره مانده بود. دلم می‌خواست خودم را در آغوش مادرم رها کرده و تا نفس دارم گریه کنم، اما چه کنم که حتی تصور دیدار دوباره مادر هم دلم را می‌لرزاند. ای کاش می‌دانستم تا الآن عبدالله حرفی به مادر زده یا هنوز به انتظار من نشسته تا به یاری‌اش بروم. خسته از این همه فکر بی‌نتیجه، خودم را به کناری کشیدم و سرم را به دیوار گذاشتم که در اتاق باز شد و مجید با صورتی شاد و لب‌هایی که چون همیشه می‌خندید، قدم به اتاق گذاشت. نگاه مصیبت‌زده‌ام را از زمین برداشتم و بی‌آنکه چیزی بگویم، به چشمان مهربان و زیبایش پناه بردم. با دیدن چهره تکیده و چشمان سرخ و مجروحم، همانجا مقابل در خشکش زد. رنگ از رخسارش پرید و با صدایی لرزان پرسید: «چی شده الهه؟» نفسی که در سینه‌ام حبس شده بود، به سختی بالا آمد و حلقه اشکی که پای چشمم به خواب رفته بود، باز سرازیر شد. کیفش را کنار در انداخت و با گام‌هایی بلند به سمتم آمد. مقابلم روی دو زانو نشست و با نگرانی پرسید: «الهه! تو رو خدا بگو چی شده؟» به چشمان وحشتزده‌اش نگاهی بی‌رنگ انداختم و خواستم حرفی بزنم که هجوم ناله امانم نداد و باز صدای گریه‌ام فضای اتاق را پُر کرد. سرم را به دیوار فشار می‌دادم و بی‌پروا اشک می‌ریختم که حتی نمی‌توانستم قصه غمزده قلبم را برایش بازگو کنم. شانه‌های لرزانم را با هر دو دستش محکم گرفت و فریاد کشید: «الهه! بهت میگم بگو چی شده؟» هر چه بیشتر تلاش می‌کرد تا زبان مرا باز کند، چشمانم بی‌قرارتر می‌شد و اشک‌هایم بی‌تاب‌تر. شانه‌هایم را محکم فشار داد و با صدایی که دیگر رنگ التماس گرفته بود، صدایم زد: «الهه! جون مامان قَسَمِت میدم... بگو چی شده!» تا نام مادر را شنیدم، مثل کسی که تحملش تمام شده باشد، شانه‌های خمیده‌ام را از حلقه دستان نگرانش بیرون کشیدم و با قدم‌هایی که انگار می‌خواستند از چیزی فرار کنند، به سمت اتاق دویدم. روی قالیچه پای تختم نشستم و همچنانکه سرم را در تشک فرو می‌کردم تا طنین ضجه‌هایم را مادر نشنود، زار می‌زدم که صدای مضطرّ مجید در گوشم نشست: «الهه... تو رو خدا... داری دیوونه‌ام می‌کنی...» بازوانم را گرفت، با قدرت مرا به سمت خودش چرخاند و با چشمانی که از نگرانی سرخ شده بود، به صورتم خیره شد و التماس کرد: «الهه! با من این کارو نکن... بخدا هر کاری کردم، حقم این نیس...» با کف دستم پرده اشک را از صورتم کنار زدم و با صدایی که از شدت گریه بُریده بالا می‌آمد، پاسخ اینهمه نگرانی‌اش را به یک کلمه دادم: «مامانم...» و او بلافاصله پرسید: «مامانت چی؟» با نگاه غمبارم به چشمانش پناه بردم و ناله زدم: «مجید مامانم... مامانم سرطان داره... مجید مامانم داره از دستم میره...» و باز هجوم گریه گلویم را پُر کرد. مثل اینکه دستانش بی‌حس شده باشد، بازوانم را رها کرد و نگرانی روی صورتش خشکید. با چشمانی که از بُهتی غمگین پُر شده بود، تنها نگاهم می کرد و دیگر هیچ نمی‌گفت و حالا دریای دردِ دل من به تلاطم افتاده بود: «مجید مامانم این مدت خیلی درد کشید. ولی هیچ کس به فکرش نبود... خیلی دیر به دادش رسیدیم... خیلی دیر... دکتر گفته باید زودتر می‌بردیمش...» هر آنچه در این مدت از دردها و غصه‌های مادر در دلم ریخته بودم، همه را با اشک و ناله بازگو می‌کردم و مجید با چشمانی که از غصه می‌سوخت، تنها نگاهم می‌کرد و انگار می‌خواست همه دردهای دلم را به جان بخرد تا قدری قرار بگیرم. https://eitaa.com/zandahlm1357
کارگاه انصاف_17.mp3
11.3M
۱۷ ▪️انسان‌ها همیشه؛ بزرگترین بی‌انصافی‌ها را در حق خودشان مرتکب می‌شوند! جنایتی که گاهی به سقطِ روح، در بستر جسم، می‌انجامد 🔥... 🎤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shervamosigiirani-8 - آواز شور ،ابوعطا.mp3
2.2M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 هر کس به تماشایی رفتند به صحرایی ما را که تو منظوری خاطر نرود جایی با چشم نمی‌بیند یا راه نمی‌داند هر کو به وجود خود دارد ز تو پروایی دیوانه عشقت را جایی نظر افتاده‌ست کان جا نتواند رفت اندیشه دانایی امید تو بیرون برد از دل همه امیدی سودای تو خالی کرد از سر همه سودایی گویند رفیقانم در عشق چه سر داری گویم که سری دارم درباخته در پایی زنهار نمی‌خواهم کز کشتن امانم ده تا سیرترت بینم یک لحظه مدارایی من دست نخواهم برد الا به سر زلفت گر دسترسی باشد یک روز به یغمایی گویند تمنایی از دوست بکن سعدی جز دوست نخواهم کرد از دوست تمنایی 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
سوره فاطر (آیه ۱۵) أَنْتُمُ الْفُقَرَآءُ إِلَى اللَّهِ وَاللَّهُ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ (١٥) ماهمه به خدا محتاجیم و فقط خداست که بی نیاز است. عکس نوشته! 🌹 الّلهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ و عَجّل فَرَجَهم 🌹 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈• •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تلاوت سوره مبارکه اسراء آیات 9 الی 12 با صوت دلنشین شھید محسن حاجی حسنی ڪارگر
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
6 - دفاع قاطع حضرت رضا ( ع ) از حق ، در برابر طاغوت زمانش هنگامي كه حضرت رضا ( ع ) در خراسان ، بود ماءمون ( خليفه وقت ) روزهاي دوشنبه و پنجشنبه را روزهاي ملاقات مردم با او قرار داده بود ، محمد بن سنان ( ره ) مي گويد : در يكي از اين دو روز ملاقاتي ، حضرت رضا ( ع ) حضور داشت ، و ماءمون در جانب راست حضرت رضا ( ع ) نشسته بود ، به ماءمون خبر رسيد كه يكي از پارسايان عابد ، دزدي كرده است ، ماءمون دستور داد او را نزد او بياورند ، ماءمورين رفتند و او را نزد ماءمون آوردند ، ماءمون به چهره او نگاه كرد ، ديد بر اثر عبادت و سجده هاي زياد ، پيشانيش پينه بسته است به او گفت : ( خجالت نمي كشي ، تو با اين سيماي مذهبي ، دزدي ميكني ؟ ) عابد : من از روي اضطرار و ناچاري دست به دزدي زدم ، زير مرا از حقي كه در خمس و بيت المال دارم باز مي داري ، و بر اثر تهيدستي ناچار به دزدي مي شدم . ماءمون : تو چه حقي در خمس و بيت المال داري ؟ عابد : خداوند مصرف خمس را در شش مورد ، تقسيم و فرموده است : و اعلموا انما غنمتم من شي ء فان لله خمسه و للرسول ولذي القربي واليتامي والمساكين و ابن السبيل ان كنتم آمنتم بالله وما انزلنا علي عبدنا يوم الفرقان يوم التقي الجمعان . . . ( 114 ) . ( بدانيد هر گونه غنيمتي كه به شما رسد ، خمس آن براي خدا و پيامبر ( ص ) و براي خويشان پيامبر ( ص ) و يتيمان و مسكينان و درماندگان در سفر است اگر شما به خدا وآنچه بر بنده خود ، در روز جدايي حق از باطل ، و روز درگيري دو گروه ( با ايمان و بي ايمان - يعني روز جنگ بدر ) نازل كرده ايم ايمان آورده ايد ) . ( و همچنين اين مطلب در مورد بيت المال در آيه 7 سوره حشر آمده است ) . بنابراين چرا حق مرا به من نمي دهي ، با اينكه من درمانده در سفر هستم ، و بر اثر تهيدستي نمي توانم به وطن بازگردم ، وانگهي من از آگاهان به آيات قرآن هستم . ماءمون : براي اجراي حد الهي و حكم اسلام كه درباره دزد ، مقرر شده آماده باش ، ما نمي توانيم به خاطر اين ياوه سرائي تو ، حدود الهي را تعطيل كنيم . عابد : نخست از خودت شروع كن ، و خود را با اجراي حد الهي پاكساز و بعد به ديگري بپرداز . ماءمون در اينجا به حضرت رضا ( ع ) رو كرد و عرض نمود : اين شخص چه مي گويد ؟ ( نظر شما چيست ؟ ) امام رضا ( ع ) فرمود : او مي گويد : تو دزدي كردي ، من هم دزدي كردم . ماءمون ، بسيار خشمگين شد ، سپس به عابد رو كرد و گفت : ( سوگند به خدا به جرم دزدي ، دستت را قطع مي كنم ) . عابد : آيا دست مرا قطع مي كني ، با اينكه برده وغلام من هستي ؟ ! ماءمون : واي بر تو ، از كجا من غلام تو شده ام ؟ ! عابد : مادر تو را ( پدرت هارون ) از بيت المال مسلمانان خريده است بنابراين ، مادر تو جزء اموال همه مسلمانان مغرب و مشرق است و تو كه از او به وجود آمده اي برده و غلام همه مسلمانان هستي ، تا وقتي كه آنها تو را آزاد كنند ، ولي من از سهمي كه دارم تو را آزاد نخواهم كرد ، وانگهي تو خمس مردم را چپاول كردي و حق آل رسول ( ص ) را به آنها ندادي و حق من وامثال مرا ندادي ، و از سوي ديگر چيز ناپاك ، پاك كننده ناپاك ديگر نيست ، بلكه ناپاك را چيز پاك ، پاك مي كند ، و كسي كه بر گردن او حد است ، حد ديگران را جاري نمي سازد تا نخست حد خود را جاري كند ، و بعد به ديگران برسد ، آيا سخن خدا را نشنيده اي كه مي فرمايد : اتاءمرون الناس بابر و تنسون انفسكم وانتم تتلون الكتاب افلا تعقلون ( آيا مردم را به نيكي دعوت مي كنيد ، ولي خودتان را فراموش مي نمائيد ، با اينكه شما خودتان كتاب ( آسماني ) را مي خوانيد ، آيا هيچ فكر نمي كنيد ؟ ! ) ( 115 ) . ماءمون در برابر گفتار شيواي عابد ، درمانده شده بود ، متوجه حضرت رضا ( ع ) شد و عرض كرد : ( نظر شما درباره اين شخص چيست ؟ ) حضرت رضا ( ع ) فرمود : خداوند به محمد ( ص ) فرمود : قل فلله الحجة البالغة : ( براي خدا دليل رسا و قاطع هست ) ( 116 ) به طروي كه بهانه اي براي هيچ كس باقي نمي ماند ، و اين حجتها همان است كه نادان با وجود ناداني به آن پي مي برد ، چنانكه شخص نادان با علم خود به آن آگاه مي گردد ، و دنيا و آخرت بر اساس حجت ودليل ، پابرجا است ، و اين مرد ( عابد ) هم براي خود حجت و دليل آورد . در اين هنگام ماءمون دستور آزادي عابد را صادر كرد ، و از مردم روي گردانيد با حضرت رضا ( ع ) به تنهايي به صحبت پرداخت ( و تمام كنيه و فكر و ذكر خود را در مورد قتل حضرت رضا ( ع ) به كار برد ) تا اينكه آن حضرت را مسموم كرده و به شهادت رسانيد ( 117 ) . https://eitaa.com/zandahlm1357
🌹امام رضا علیه السلام: هر كس ماه رمضان يك آيه از كتاب خدا را قرائت كند مثل اينست كه درماه هاى ديگر تمام قرآن را بخواند. 📚بحار،ج 93، ص 341 اَلَّلهُمـّ_عجِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج_اَلــــــسٰاعة 🌱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹ماه رمضـــــــان رخصت دَق الباب است 🌷بر آستان حضرت دوست 🌹عریضه هرچه هســـت 🌹حاجت دل هـــــر چه، 🌷برایتان آرزوے اجابت دارم 🌹رمزهادر رمضانست 🌷خدا مى‏ داند 🌹برترین ماه زمانست 🌷خدا مى ‏داند 🌹موسم بندگى چشم و 🌷زبان وگوش است 🌹نه همین صوم دهانست 🌷خدا مى ‏داند 🌹روزه این نیست ڪه 🌷یک وعده غذاڪم بشود 🌹روزه آن ست ڪه 🌷ایمان من و تو محڪم بشود ماه رمضان ماه طاعات و عبادات است 💖 التماس دعاے فرج ان شاءالله 🌙 حلول ماه رمضان مبارڪ🌙 ‌‌‌‌‌ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 می بخشین من تازه وارد این گروه شدم. نمیدونم به این سوال پاسخ داده شده یا نه!!! مدتیه این متن استوری میشه در اینستا که یکی از دوستان بنده هم استوری کردن. من ازشون وقت خواستم تا یک جواب جامع و کوتاه به اطلاعات غلطی که پشت این استوری هست بدم. تا کمی روشنگری بشه مینویسم براتون: نجات دهنده در گور خفته است... صدها سال است که کسی می اید...، اما نمی اید! کسی که در جنگ جهانی اول نیامد ... در جنگ جهانی دوم هم نیامد... میلیون ها تن سلاخی شدند نیامد... زنان بی ابرو شدند، نیامد... به جوانان در بند ها تجاوز شد، نیامد... کجاست؟ کی می اید؟؟ می آید که چه کند؟؟ جنگ افروزی کند؟؟ انتقام یک بانو را بعد از هزاران سال بگیرد؟؟ انتقام کشتار عاشورا را از نسل های بعدی بگیرد ؟؟ دو سوم جهان را بکشد؟؟ چه انتظاری میکشند منتظران !!!! ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ ✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇 💢اولا قرار نیست با آمدن امام زمان (عج) دو سوم مردم جهان کشته شوند، اینها متأسفانه برداشت غلطی هست که این افراد از روایات کردند و هر روایتی را در این زمینه نباید پذیرفت. 🔰نکته بعدی اینکه اینها میگن چرا امام زمان نیومده برای.. یک نکته مهم را فراموش کردند آن هم اینکه زمینه باید فراهم بشه یا نه⁉️ شما وقتی میخواهی یک حرکت عظیمی در سطح جهان ایجاد بکنی و حکومت عدل و حکومت عدالت را ایجاد بکنی و برقرار بکنی، قطعا زمینه‌هایی نیاز داره؛ 🔸یکی از این زمینه‌ها یاران است (یاران هم عرض کردیم ۳۱۳ تا نیستند، بیشتر از ۳۱۳ تا هستند) 🔸و یکی از اینها اینکه مردم جهان به یک پذیرش نسبی برسند. 📑مواردی که این افراد میگن در آن زمان.. آیا مردم به پذیرش نسبی رسیده بودند یا نه⁉️ اگر به این پذیرش نرسن دقیقاً همان قضیه ی حضرت امام حسین (ع) برای امام زمان (عج) تکرار میشه. مردم به پذیرش نرسیدن و خودشان رفتن به جنگ با امام حسین.🍂 ⚠️این آمادگی باید ایجاد بشه، پس این تقصیر امام زمان نیست. امام زمان از قصد که دست خودشان نیست.. شرایط باید فراهم بشه. وقتی شرایط فراهم نیست امام زمان چه جوری بیاد⁉️ 👥شرایط را ما باید فراهم کنیم مردم باید به این باور برسند که منجی تنها راه نجات است، این دیگه دست امام زمان نیست! خلبان بالاست میخواد فرود بیاد باند فرودگاه آماده نیست، خُب تقصیر خلبان نیست که، فرودگاه باید باند را آماده کند تا هواپیما فرود بیاد. اینها متاسفانه متن های احساسیه که هیچگونه پشتوانه علمی نداره❌ و این طرف قضیه را نگاه نمی‌کنند که این غیبت و امثال اینها یکی از عوامل اصلی اش خود ماییم، نه اینکه بیاییم این را به امام زمان بچسبانیم. ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ 👤پاسخ دهنده: (👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)