باغ اِرَم شیراز، رویایی از بهشت
شیراز، شهر باغهاست، اما عکسهای شیراز را که نگاه کنید، باغی هست که یک پای ثابت همه عکسهاست و آن باغی نیست جز باغ ارم. باغ ارم شیراز، با درختهای سرو و نارنجش، زمانی تنها محل رفت و آمد بزرگان و اعیان بود، ولی حالا سالهاست که درهایش به روی گردشگران باز شده، میتوان در آن راه رفت و از آنهمه زیبایی به وجد آمد.
تاریخ دقیقی برای ساخت باغ ارم در دست نیست، ولی گفته میشود که در دوره سلجوقیان و آل اینجو هم بوده و کریم خان زند بیشترین بازسازیها را روی آن انجام داده، از بهسازی گوشه و کنار تا افزودن جوی های وسط. باغ زیبا و دلنشین ارم که در حال حاضر در اختیار دانشگاه شیراز قرار دارد، حدود ۱۱۰ هزار متر مربع مساحت دارد و اغلب با درختان نارنج و سرو پوشیده شده است.
یکی از اصلیترین قسمتهای باغ ارم، عمارت وسط باغ است. عمارتی که یکی از شاهکارهای دوره قاجار محسوب میشود. نقاشیهایی از شاهنامه فردوسی و نبرد قاجارها، کاشیکاری و گچبریها، در کنار کاشیکاریهای ایوان مرکزی که نمونهاش در دیگر بناهای دوره قاجار دیده نمیشود، باعث زیبایی هرچه بیشتر این بنای سه طبقه شده است.
https://eitaa.com/zandahlm1357
🌹 باغ عفیف آباد _ شیراز
باغ عفیف آباد یا باغ گلشن یکی از زیباترین باغهای ایرانی به شمار میرود که در خیابان عفیف آباد شیراز قرار دارد. مساحت این باغ ۱۲۷۰۰۰ مترمربع است که میرزا علی خان قوام الملک دوم در سال ۱۲۸۴ ه.ق آن را بر ویرانههای باغی که از عهد صفویه مانده بود ساخت.
در دوره قاجار، عفیفه خانم (خواهرزاده میرزا علی خان) این باغ را نوسازی و زیباسازی کرد و نام امروزی آن نیز از نام عفیفه خانم برگرفته شده است. در دوره پهلوی، صاحبان باغ آن را به فرح، همسر شاه هدیه دادند و وی نیز این اثر را در یک مزایده به سال ۱۳۴۰ به ارتش داد.
این باغ یک مجموعه شامل موزه سلاحهای قدیمی، عمارت سلطنتی و یک باغ ایرانی است که برای بازدید عموم در دسترس است.
در موزه نظامی باغ عفیف آباد مجموعهای ارزشمند از سلاحهای سرد و گرم شامل انواع شمشیر، نیزه، زره، انواع تفنگهای سر پر، سلاح شکاری، مسلسل و تپانچه نگهداری میشود. علاوه بر آن، تفنگهای شخصی ناصر الدین شاه، فتحعلی شاه، مظفر الدین شاه، رضا و محمدرضا شاه و سلاح های مبارزان نهضت جنگل و غیره نیز در این مجموعه در معرض نمایش قرار گرفته است.
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1_6613899.mp3
3.33M
✍آیت الله شهید مدنی مرد عمل بود و در کارهایش نیز جز خدا را در نظر نمی آورد و میگفت: ارزش عمل به نیت است. اگر نیت برای غیر خدا باشد، به چه درد میخورد؟ به همین سبب در تمام ابعاد زندگی اش دقیق و حساب شده عمل میکرد و در نمازش نیز چنین بود و به اطرافش هیچ توجه نمی کرد و تنها با خدایش سخن میگفت و میگریست. آقای بروجردی - داماد ایشان - در ضمن خاطراتش میگوید: در شب بیست و یکم ماه مبارک رمضان یکی از سالها شب قدر و احیا در مسجد شیخ انصاری در نجف اشرف مجلس بسیار عظیم و باشکوهی برگزار شد و علما و فضلا و کاسبها و اقشار مردم در مسجد گرد آمده بودند. شب از نیمه گذشته بود، شهید مدنی بالای منبر رفت و همه را موعظه فرمود و دلها را برای دعا و تضرع آماده ساخت تا این که چراغها را طبق مرسوم خاموش کردند. در آن تاریکی، ایشان جمله ای بیان کردند که مجلس واقعأ منقلب شد و همه را سخت متأثر و گریان کرد. ایشان فرمود: «رفقا! اگر شماها امشب آمده اید از گناهانتان در پیشگاه خداوند تبارک و تعالی توبه کنید، ولی من خدا را شاهد میگیرم که آمدهام از اعمال و عبادت هایم توبه کنم؛ زیرا فکر میکردم این اعمالی که انجام داده ام، برای خداوند بوده است؛ اما حالا میفهمم که آنها توهین به ذات مقدس حق تعالی بوده؛ از این رو امشب میخواهم از آنها توبه کنم! »
کنونت که چشم است اشکی ببار
زبان در دهان است عذری بیار
📙شهید مدنی جلوه ی اخلاص / 37؛ از خاطرات آقای بروجردی.
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#عارفانه🕊
کلیپ بسیار شنیدنی و تاثیرگذار👌🌱
#آقامجتبیتهرانی✨
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
❤️🎧 محبت امام زمان علیه السلام نسبت به شیعیان آخرالزمان
▫️بخشی از داستان تشرف #محمد_بن_مهزیار خدمت امام زمان (عج)
🍃«اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج»
•┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت هفتاد و هفتم مجید همچنانکه سرش پایین
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت هفتاد و هشتم
صدای سر میهماندار که ورودمان را به فرودگاه مهرآباد تهران خوشآمد میگفت، نگاهم را به صفحه موبایلم برد و دیدم ساعت ده صبح است. صبح شنبه 22 تیر ماه سال 92 و چهارم ماه مبارک رمضان که میتوانست به یُمن این ماه مبارک، شروع یک درمان موفق برای مادر باشد. در این چند شب گذشته از ماه رمضان، چقدر خدا را خوانده و هر سحر و افطار چقدر اشک ریخته و شفای مادرم را از درگاه پروردگار مهربانم طلب کرده بودم و حالا با قدم نهادن در این مسیر تازه، چقدر به بازگشت سلامتیاش دل بسته بودم.
مادر به کمک من و مجید از پلههای کوتاه هواپیما به سختی پایین میآمد و همین که هوای صبح گاهی به ریهاش وارد شد، باز به سرفه افتاد. هر بار که دستانش را میگرفتم، احساس میکردم از دفعه قبل استخوانیتر شده و لاغریِ بیمار گونهاش را بیشتر به رخم میکشید. سالن فردگاه به نسبت شلوغ بود و عده زیادی به استقبال یا بدرقه مسافرانشان آمده بودند. دست مادر را گرفته بودم و همپای قدمهای ناتوانش پیش میرفتم و مجید هم چمدان کوچک وسایلمان را حمل میکرد که صدای مردی که مجید را به نام میخواند، توجه ما را جلب کرد.
مرد جوانی با رویی خندان به سرعت به سمتمان آمد و همین که به مجید رسید، محکم در آغوشش کشید و احوالش را به گرمی پرسید. سپس رو به من و مادر شروع به سلام و احوالپرسی کرد و همزمان مجید معرفیاش نمود: «آقا مرتضی، پسر عمه فاطمه هستن.» و مرد جوان با خوشرویی دنبال حرف مجید را گرفت: «پسر عمه که چه عرض کنم، ما از بچگی با هم بزرگ شدیم. دیگه مثل داداشیم.» سپس سرش را به نشانه احترام خم کرد و با لبخندی صمیمی ادامه داد: «مامانم منو فرستاده و دستور داده که ببرمتون منزل. اگه قابل میدونید تا هر وقت که اینجا هستید، ما در خدمتتون هستیم.» و بیمعطلی چمدان را از دست مجید گرفت و همانطور که به سمت درب خروجی میرفت، رو به مجید صدا بلند کرد: «تا شما بیاید، من میرم ماشینو از پارکینگ بیارم جلو در.» و با عجله از سالن خارج شد.
مادر همچنانکه با قدمهایی سُست پیش میرفت، از مجید پرسید: «مجید جان! این آقا مرتضی همونی نیس که شب عروسی هم خیلی زحمت میکشید؟» و چون تأیید مجید را دید، ادامه داد: «اون شب همه زحمت سفارش میوه و شیرینی و شام با این بنده خدا بود. خدا خیرش بده!» مجید خندید و گفت: «آخه واقعاً ما با هم مثل برادریم. حالا ان شاءالله سر عروسیش جبران میکنم.»
از سالن که خارج شدیم، آقا مرتضی با اشاره دست ما را متوجه خودش کرد. پژوی نقرهای رنگش را در همان نزدیکی پارک کرده و درِ عقب را برای سوار شدن مادر باز گذاشته بود. با احترام و تعارفهای پیدرپی آقا مرتضی، من و مادر عقب نشستیم و مجید هم جلو سوار شد و حرکت کردیم.از محوطه فرودگاه که خارج شدیم، سر خوش صحبتی آقا مرتضی باز شد و رو به مادر کرد: «حاج خانم! این آقا مجید رو اینجوری نگاه نکنید که اومده بندر و یادی از ما نمیکنه. یه زمانی ما از صبح تا شب با هم بودیم. با هم سر سفره عزیز چایی شیرین میخوردیم، با هم تو کوچه فوتبال بازی میکردیم، سر ظهر هم یا مجید خونه ما بود یا من خونه عزیز!» مجید به سمت ما چرخید و برای شرح بیشتر حرفهای آقا مرتضی، توضیح داد: «آخه اون زمانی که من خونه عزیز بودم، عمه فاطمه طبقه بالای خونه عزیز زندگی میکردن.» و آقا مرتضی با تکان سر، توضیح مجید را تأیید کرد و باز سر سخن را به دست گرفت: «آره دیگه! کلاً ما با هم بودیم! هر کی هم میپرسید میگفتیم داداشیم!» مجید لبخندی زد و گفت: «خدا رحمت کنه شوهر عمه فاطمه رو! واقعاً به گردن من حق پدری داشتن!» که آقا مرتضی خندید و گفت: «البته حق پدری رو کامل اَدا نکرد! چون کتک زدنهاش مال من بود و قربون صدقههاش مال مجید!» مجید هم کم نیاورد و با خنده جوابش را داد: «خُب تقصیر خودت بود! خیلی اذیت میکردی!» و آقا مرتضی مثل اینکه با این حرف مجید به یاد شیطنتهایش افتاده باشد، خندید و گفت: «اینو راست میگه! خیلی شَر بودم!» سپس از آینه نگاهی به مادر کرد و ادامه داد: «عوضش حاج خانم هر چی من شَر بودم، این دامادتون مظلوم بود! تو مدرسه من همش گوشه کلاس وایساده بودم و شب باید جریمه مینوشتم، اونوقت مجید نمره انظباطش همیشه بیست بود! نتیجه هم این شد که الان مجید خونه و زن و زندگی داره و من همینجوری موندم!» مادر در جوابش خندید و گفت: «ان شاءالله شما هم سر و سامون میگیری و خوشبخت میشی پسرم!» و آقا مرتضی با گفتن «ان شاءالله!» آن هم با لحنی پُر از حسرت و آرزو، صدای خنده مجید را بلند کرد.
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
#کارگاه_انصاف ۲۲ ▪️انسان فقط در یکی از دو حالت زیر، قرار دارد؛ ـ یا در موضع انصاف ـ یا در موضع ظلم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کارگاه انصاف_23.mp3
11.37M
#کارگاه_انصاف ۲۳
▪️اولین نتیجهی نداشتن روح انصاف و ماندن در دایرهی ظلم، احساس اضطراب مداوم در خودمان، و تزریق عدم امنیت نسبت به ما، در دیگران است.
💥 بدون روح انصاف، دیگران محال است در کنار ما احساس امنیت کنند.
#استاد_شجاعی🎤
@shervamusiqiirani - ساز و آواز نوا - اساتید : شجریان & علی اصغر بهاری.mp3
5M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🍂🌺🍂
🌺
عقل کجا پی برد شیوهٔ سودای عشق
باز نیابی به عقل سر معمای عشق
عقل تو چون قطرهای است مانده ز دریا جدا
چند کند قطرهای فهم ز دریای عشق
گر ز خود و هر دو کون پاک تبرا کنی
راست بود آن زمان از تو تولای عشق
عشق چو کار دل است دیدهٔ دل باز کن
جان عزیزان نگر مست تماشای عشق
دوش درآمد به جان دمدمهٔ عشق او
گفت اگر فانی هست تو را جای عشق
جان چو قدم در نهاد تا که همی چشم زد
از بن و بیخش بکند قوت و غوغای عشق
چون اثر او نماند محو شد اجزای او
جای دل و جان گرفت جملهٔ اجزای عشق
هست درین بادیه جملهٔ جانها چو ابر
قطرهٔ باران او درد و دریغای عشق
تا دل عطار یافت پرتو این آفتاب
گشت ز عطار سیر، رفت به صحرای عشق
#عطار_نیشابوری
🌺
🍂🌺🍂
🍃🍂🌺🍃🍂🌺
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺
🆔 https://eitaa.com/zandahlm1357
- ناشناس.mp3
4.21M
🎵 تلاوت جزء 7 قرآن کریم با صدای استاد معتز آقایی (تند خوانی)
حرف های من و خدا_۷.pdf
265.8K
`🔖 حرفهای من و خدا
یا مُیَسِّر 🌟
سحر هفتم_ یا میسر.mp3
8.46M
#حرفهای_من_و_خدا
🌟نگاهی متفاوت و لطیف به یک اسم از أسماء جوشن کبیر ....
سحر هفتم ؛ اسم شریف #یا_میسر
¤ واحد #موسیقی مؤسسه منتظران منجی
ـ با صدای "سامان کجوری"
ـ آهنگسازی "یحییٰ عباسی "
ـ تنظیم " امید اردلان "
ـ و به قلم "سپیده پوررجب"
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📖شَهْرُ رَمَضَانَ الَّذِي أُنْزِلَ فِيهِ الْقُرْآنُ هُدًى لِلنَّاسِ وَبَيِّنَاتٍ مِنَ الْهُدَىٰ وَالْفُرْقَانِ
❣با صدای استاد محمد عبدالوهاب طنطاوی