eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
48.5هزار عکس
35.3هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
🔺 تأکید رهبر انقلاب بر لزوم توجه به سابقه نامزدها برای سنجش حرف‌ها و وعده‌های انتخاباتی 👈🏻 به عمل کار برآید کارآمدی را با حرف نمی‌شود تشخیص داد 🗳 فرمانده صلوات @zandahlm1357
🗳 لوح | انتخاب درست 🔻رهبر انقلاب: اگر شرکت پُرشور مردم در انتخابات همراه بشود با یک انتخاب درست، این نورٌعلیٰ‌نور است. ۱۳۹۹/۱۱/۲۹ فرمانده صلوات @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📹 نماهنگ | در مسیر انتخاب 👈🏻 گزیده‌ای از توصیه‌های اخیر رهبر انقلاب خطاب به مردم و نامزدهای انتخابات ریاست جمهوری فرمانده صلوات @zandahlm1357
🔰سخن‌نگاشت: توصیه رهبر انقلاب برای انتخابات ریاست جمهوری ۱۴۰۰: 👈🏼 اثبات کارآمدی به حرف نیست، به عمل است 🔻رهبر انقلاب: من تأکید میکنم که به وعده و حرف نمیشود اطمینان کرد. حرف، آسان است؛ هر کسی می‌آید یک ادّعایی میکند، یک وعده‌ای میدهد، یک حرفی میزند؛ به اینها نمیشود اعتماد کرد؛ باید نگاه کرد و دید که آیا یک عملی در گذشته‌ی این شخص وجود دارد که این وعده را تأیید کند و تصدیق کند، یا نه؛ اگر چنانچه وجود داشت میشود به او اعتماد کرد، وَالّا نه. بنابراین کارآمدی را با حرف نمیشود تشخیص داد. ۱۴۰۰/۳/۱۴ 🗳 فرمانده صلوات @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کانال رمان عاشقانه مذهبی ( علوی) رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت صد و بیست و سوم خنده روی صورتش خشک شد و خوب فهمید که فعلاً شوق همراهی‌اش را چون گذشته ندارم که ساکت سر به زیر انداخت و همانطور که با چنگالش بازی می‌کرد، دل به دریا زد و با صدایی گرفته پرسید: «هنوز منو نبخشیدی؟» نگاهم را به بشقاب غذایم دوختم و با بی‌تفاوتی جواب دادم: «نه! حالم خوب نیس!» سرش را بالا آورد و با نگرانی پرسید: «چیزی شده الهه جان؟» نمی‌خواستم پرده از دردهای مبهمی که به جانم افتاده بود، بردارم که حتی تمایلی برای دردِ دل کردن هم نداشتم، ولی برای اینکه جوابی داده باشم، حال ناخوش این چند روزه را بهانه کردم و گفتم: «نمی‌دونم. یه کم سرم درد می‌کنه!» و باز هم همه را نگفتم که آن چیزی که پایم را برای همراهی‌اش عقب می‌کشید نه سردرد و کمردرد که احساس سردِ خفته در قلبم بود و دلِ او آنقدر عاشق بود که به همین کلام کوتاه به ورطه نگرانی افتاده و بپرسد: «می‌خوای همین شبی بریم درمانگاه؟» لبخندی زدم و با گفتن «نه، چیزِ مهمی نیس!» خیالش را به ظاهر راحت کردم، هر چند باز هم دست بردار نبود و مدام سفارش می‌کرد تا بیشتر استراحت کنم و اصرار داشت تا برای یک معاینه ساده هم که شده، مرا به دکتر ببرد. ظرف‌های شام را شستم و خواستم به سراغ شستن پرتقال‌ها بروم که از جا پرید تا کمکم کند. دست زیر جعبه بزرگ پرتقال گرفت و با ذکر «یا علی!» جعبه را برایم نگه داشت تا پرتقال‌ها را در سینک دستشویی بریزم که دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم و با لحنی لبریز از تردید و سرشار از سرزنش پرسیدم: «بازم فکر می‌کنی امام علی (علیه‌السلام) کمکت می‌کنه؟!!!» و کلامم آنقدر پر نیش و کنایه بود که برای چند لحظه فقط نگاهم کرد و با سکوتی سنگین جواب طعنه تلخم را داد. خوب می‌دانستم که امشب، شب عید غدیر است و فقط بخاطر دلخوری‌های این مدت من و کینه‌ای که از عقایدش به دل گرفته‌ام، همچون عیدهای گذشته با جعبه شیرینی به خانه نیامده که لبخند تلخی زده و باز طعنه زدم: «خیلی دلت می‌خواست امشب شیرینی بخری و عید غدیر رو تو خونه جشن بگیری، مگه نه؟» و به گمانم شیشه قلبش ترک برداشت که آیینه چشمانش را غبار غم گرفت و با لحنی دل شکسته پرسید: «الهه! چرا با من این کارو می‌کنی؟» و دیگر نتوانستم تحمل کنم که هم خودم کلافه و عصبی بودم و هم جگر مجیدِ مهربانم را آتش زده بودم که بدون آنکه شیر آب را ببندم، با بدنی که از غصه به لرزه افتاده بود، از آشپزخانه بیرون زدم و به سمت اتاق دویدم و او دیگر به دنبالم نیامد که شاید به قدری از دستم رنجیده بود که نمی‌توانست در چشمانم نگاه کند و چقدر دلم آرام گرفت وقتی این رنجش به درازا نکشید و پس از چند لحظه با مهربانی به سراغم آمد و کنارم لب تخت نشست. به نیم رخ صورتم نگاه کرد و به آرامی پرسید: «الهه! نمیشه دیگه منو ببخشی؟» به سمتش صورت چرخاندم و دیدم که نگاهش از سردی احساسم، آتش گرفته و می‌خواهد با آرامشی مردانه پنهانش کند که زیر لب زمزمه کردم: «مجید! من حال خودم خوب نیس!» و به راستی نمی‌دانستم چرا اینهمه بهانه گیر و کم طاقت شده‌ام که با لبخندی رنجیده جواب داد: «خُب حالت بخاطر رفتار من خوب نیس دیگه!» و بعد با بغضی که به وضوح در آهنگ صدایش شنیده می‌شد، سؤال کرد: «الهه جان! من چی کار کنم تا منو ببخشی؟ چی کار کنم که باور کنی با این رفتارت داری منو پیر می کنی؟» گوشم به کلام غمزده‌اش بود و چشمم به صورت مهربانش که در این دو ماه، به اندازه سال‌ها از بین رفته و دیگر رنگی به رویش نمانده بود و چه می‌توانستم بکنم که حال خودم هم بهتر از او نبود. همانطور که سرم را پایین انداخته و دکمه لباسم را با سرانگشتانم به بازی گرفته بودم، با صدایی که از اعماق قلب غمگینم بر می آمد، پاسخ دادم: «مجید... من... من حالم دست خودم نیس...» سپس نگاه ناتوانم رنگ تمنا گرفت و با لحنی عاجزانه التماسش کردم: «مجید! به من فرصت بده تا یه کم حالم بهتر شه!» و این آخرین جمله‌ای بود که توانستم در برابر چشمان منتظر محبتش به زبان بیاورم و بعد با قدم‌هایی که انگار می‌خواست از معرکه احساسش بگریزد، از اتاق بیرون زدم و باز هم مجیدم را در دنیایِ پُر از تنهایی‌اش، رها کردم. https://eitaa.com/zandahlm1357 با ما همراه باشید
مهارتهای کلامی_11.mp3
9.45M
۱۱ ← |برای رسیدن به اَمنیّت زبان و ادب کلام؛ بطوریکه دیگران در کنارمان احساس امنیّت کنند؛ باید بسرعت از روح فاصله بگیریم ...| خودمان را دائماً بجای دیگران قرار داده، و بتوانیم به آنها حق بدهیم. در اینصورت بخش عظیمی از تیزی‌ها و تندی‌های زبان ما، از بین خواهند رفت. @ostad_shojae
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
@shervamosigiirani-7 - آواز.mp3
1.67M
✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🍂🌺🍂 🌺 عشق شادي‌ست، عشق آزادي‌ست عشق آغاز آدمي زادي‌ست عشق آتش به سينه داشت است دم همت بر او گماشتن است جنبشي در نهفت پرده ي جان در بن جان زندگي پنهان زندگي چيست؟ عشق ورزيدن زندگي را به عشق بخشيدن زنده است آن که عشق مي‌ورزد دل و جانش به عشق مي ارزد آدمي بي زلال اين آتش مشت خاکي‌ست پر کدورت و غش صنما گر بدي و گر نيکي تو شبي بي چراغ تاريکي چون درخت آمدي زغال مرو ميوه‌اي پخته شو کال مرو خشک و تر هرچه در جهان باشد مايه‌ي سوختن در آن باشد شاخه در کار خرقه دوختن است در خيالش سماع سوختن است دانه از آن زمان که در خاک است با دلش آفتاب ادارک است سرگذشت درخت مي داند رقم سرنوشته مي خواند گرچه با رقص و ناز در چمن است سرنوشت درخت سوختن است آن درخت کهن منم که زمان بر سرم راند بس بهار و خزان مرغ شب خوان که با دلم مي‌خواند رفت و اين آشيانه خالي ماند آهوان گم شدند در شب دشت آه از آن رفتگان بي برگشت گرنه کل دادم و برآوردم بر سري چند سايه گستردم دست هيزم شکن فرود آمد در دل هيمه بوي دود آمد کنده‌ي پير آتش انديشم آرزومند آتش خويشم 🌺 🍂🌺🍂 🍃🍂🌺🍃🍂🌺 ✨🍃🍂🌺🍃🍂🌺🍃🍂🌺 🆔 @shervamusiqiirani
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رای می دهم چون 2.MP3
2.89M
🌀 مقام معظم رهبری : حضور پرشور مردم در صحنه ، اولویت اول است. 🔰 سلسله فایلهای صوتی ... 2 ❇️ استدلال های عقلانی و علمی برای ترغیب مردم به حضور در پای صندوق های رأی 🎬 جلسه 2️⃣ 💠 مثلا اگر رأی ندهیم چه می شود❓ 💠 یک رأی چه تاثیری در نتیجه دارد که داده شود یا نه ❓ 🎤 🎤 با پاسخ از اساتید مهدویت و پژوهشگر تاریخ 👈لطفا نشر حداکثری این فایلها برای روشنگری جهت حضور حداکثری مردم 👉 .......: https://eitaa.com/zandahlm1357
مباحث روز.m4a
15.01M
🎙 ✍سوره آل عمران /۱۱۰ ✍عوامل و ارکان دو قطبی سازی در ایران کدامند؟ ۱۴۰۰ ┄┅═●✾🇮🇷✾●═┅┄
فقط یک ادعا نیست؛ قوه قضائیه در سال گذشته، بیشتر از ۲۰۰ نفر از پرسنلِ متخلفِ خود را دستگیر و به سمت زندان‌ها ارشاد کرده است؛ حالا، دولت چند نفر از کارکنان متخلف خود را به دستگاه قضایی معرفی کرده است؟!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
●❥ ﷽ ❥● 🌺هم نشینی آیات و تصاویر🌺 🔷بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَٰنِ الرَّحِيمِ وَالسَّمَاءِ ذَاتِ الْبُرُوجِ -------------------------------- 🔶قسم به آسمان بلند که دارای کاخهای با عظمت است ------------------------------- 🔺By the sky containing great stars -------------------------- 📙آیه ۱ سوره‌ بروج
15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⬅️فراز ماندگار و بسیار زیبا 🔹قاری: استاد شحات محمد انور 🔹سوره: نور آیات 15تا16 🔹مدت فراز: 3دقیقه و 35ثانیه 📣فرازی شنیدنی و فاخر از دوران جوانی استاد در مصر -=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-=-
هر روز با امام رضا @zandahlm1357 @HashtominEmam آرشیو مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
.......: ۲ محمد بن اسحاق بن عمار گويد: به امام كاظم عرض كردم: آيا مرا به كسى راه نمى نمايى كه دين خويش را از او فرا گيرم؟ فرمود: اين فرزندم على است، دين خود را از او فرا گير. ۳ زياد بن مروان قندى كه خود از واقفيان بود، گويد: خدمت ابوابراهيم (امام كاظم عليه السلام) رسيدم، فرزندش ابوالحسن هم نزد او بود. فرمود: اى زياد! اين فرزند من، گفته هايش گفته من، نوشته هايش نوشته من و فرستاده اش به سوى شما، نماينده من است. هرچه گويد، حقّ همان است. ۴ مخزومى كه مادرش از فرزندان جعفر بن ابى طالب بود، گويد: حضرت موسى بن جعفر عليه السلام ما را به منزلش فرا خواند، ما پيرامون آن جناب گرد آمديم، جضرت فرمود: آيا مى دانيد چرا شما را در اين جا فرا خوانده ام؟ گفتيم: خير. فرمود : گواهى دهيد كه اين فرزندم، وصى ّ من است و پس از من جانشين و سرپرست امور مربوط به من خواهد بود ۵ داود بن ذربى گويد: خدمت امام كاظم عليه السلام رسيدم، اموالى را نيز با خود براى آن جناب برده بودم. حضرت مقدارى از آن اموال را پذيرفت. پرسيدم: چرا همه را قبول نكرديد؟ فرمود: امام شما در موقع خود آن را از شما خواهد خواست. هنگامى كه خبر شهادت حضرت به ما رسيد، فرزندش ابوالحسن الرضاعليه السلام مال را از من خواست و من همه را تسليم ايشان كردم. ۶ محمد بن فضل هاشمى گويد: خدمت حضرت موسى بن جعفر عليه السلام رسيدم. آن حضرت بشدّت از اوضاع نگران و ناراحت بود. عرض كردم: اگر حادثه اى پيش آيد بايد از كه پيروى كنيم؟ فرمود: از فرزندم على. او وصى ّ و جانشين من در ميان شماست. ۷ على بن يقطين گويد: خدمت امام كاظم عليه السلام بودم و فرزندش على هم نزد او بود. موسى بن جعفر فرمود: اى على بن يقطين! اين فرزند، سرور فرزندانم است و من كنيه خود را به او بخشيده‌ام در اين هنگام هشام بن سالم دست خود را بر پيشانى زد و گفت: به خدا سوگند كه از مرگ خويش خبر داد! ۸ سليمان بن حفص مروزى گويد: خدمت امام كاظم عليه السلام رسيدم و در انديشه‌ام اين بود كه درباره https://eitaa.com/zandahlm1357