eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.4هزار دنبال‌کننده
47.9هزار عکس
34.9هزار ویدیو
1.6هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
.......: سکوت حکیمی گوید: هیبت سکوت را به کلام ارزان نفروش. عطا بی منت خزینه دار امین کسی است که آنچه به نیازمندان می‌دهد با رضایت کامل بوده باشد. نگاه ناروا گفته شده چشم تیری مسموم از تیرهای ابلیس است. فیضی ما اگر مکتوب ننویسیم عیب ما مکن در میان راز مشتاقان قلم نامحرم است شیخ بهاء https://eitaa.com/zandahlm1357
سؤال👇 سلام وقت بخیر معمولا برادر و خواهر من شب عید فطر منزل مادر هستن و موقع افطار با خوراکی که از خودشون هست افطار میکنن و تقریبا چند روز اونجا هستن ایا فطریه به گردن مادرم هست در صورتیکه میهمانها خودشون راضی نیستن فطریه به گردن دیگری بیفته مرجع حضرت آقا پاسخ👇 سلام علیکم مهمان یک شبه نان خور محسوب نمی​شود، لذا زکات فطره او بر میزبان واجب نیست، ولی اگر کسی غیر از شب عید مدتی مهمان دیگری است که عرفاً نان خور او محسوب می​شود، فطریه او به عهده میزبان است.
سؤال👇 سلام چادر مشکی و دو لباسی دیگه گرفتم فقط یه دور تو خونه پوشیدم جلو آینه بعد در آوردم ولی باش بیرون نرفتم حالا خمس داره یا نه؟ مرجع:آیت الله مکارم شیرازی پاسخ👇 سلام علیکم لباس هاى متعدّد و همچنین انگشتر و زیور آلات و وسایل مختلف زندگى، اگر همه آنها مورد نیاز و در حدّ شان او باشد و از درآمد همان سال تهیّه شده باشد خمس ندارد، ولى اگر زاید بر نیاز و شان باشد، مقدار زیادى خمس دارد.
سؤال👇 سلام، خسته نباشید اگر روی زمین ذره ای عین نجاست چسبیده شده و ما اتفاقی آون قسمت از زمین را آب کر، خیس کرده باشیم ولی متوجه عین نجاست نشده باشیم، و بعد مثلا شلنگ را در نزدیکی همون محل بگذاریم، آیا شلنگ نجس شده، البته شلنگ روی عین نجاست نیست فقط در نزدیکی عین نجاست است و البته زمین اون قسمت هم خیسه. ممنون،مرجع رهبری پاسخ👇 سلام علیکم اگر در حین شستشو نجاست از بین رفته باشد، مشکلی نیست و الا نجس است.
سؤال👇 سلام دختری که یه ماهه مهمان خانه پدرش است آیا فطریه اش را پدر باید بدهد یا خودش رهبری پاسخ👇 سلام علیکم فطریه به عهده پدر است.
سؤال👇 سلام چند ماه هست وضعمون خراب هست دو ماه حقوق ندادن اون ماه کلش رفت پای وام الان بخواهیم فطره بدیم باید قرض کنیم آیا باز گردنمون هست رهبر اگر پول تو کارت باشه چطور نیت کنیم میگن تا غروب باید کنار گذاشت پاسخ👇 سلام علیکم 1- اگر چیزی ندارید، فطریه به عهده شما نیست اما اگر به مقدار یک نفر دارید، دست به دست کنید یعنی به عنوان فطریه به همدیگر پرداخت کنید و در آخر به فقیر بپردازید. 2- به مبلغ فطریه ای که باید پرداخت کنید، نیت کنید این مبلغ پولی که در کارت است برای فطریه
سؤال👇 سلام فردی که در اثر پیری روزه نگرفته و قضا هم نمی تواند بکند باز کفاره داره امام و رهبری پاسخ👇 سلام علیکم بله
به کوروش به آرش به جمشید قسم به نـقـش و نـگار تخت جمشید قسـم ایــــران همی قلب و خون مـن اســــت گـــرفــتـــه زجــان در وجـــود مــن اســت بـــخــوانـیــم ایــن جـــمـلـه در گــوش بــــاد چـــو ایــــــران مـــبــــاشــد تــن مـــن مــبــاد صفحه شاعران ایران زمین .......: @zandahlm1357
ابواسماعیل عبدالله بن ابی‌منصور محمد (زادهٔ ۲ شعبان ۳۹۶ ه‍. ق/ ۳۸۵ ه‍.ش / ۱۰۰۶ م. در شهر هرات درگذشتهٔ ۲۲ ذی الحجه ۴۸۱ ه‍. ق/ ۴۶۷ ه‍.ش / ۱۰۸۸ م) معروف به «پیر هرات» و «پیر انصار» و «خواجه عبدالله انصاری» و «انصاری هروی»، دانشمند و عارف صوفی مسلک ایرانی بود. وی از اعقاب ابوایوب انصاری است که صحابهٔ پیغمبر بود. مادرش از مردم بلخ بود و عبدالله خود در هرات یکی از شهرهای غربی افغانستان کنونی متولد شد. او از کودکی زبانی گویا و طبعی توانا داشت چنان که شعر فارسی و عربی را نیکو می‌سرود و در جوانی در علوم ادبی و دینی و حفظ اشعار عرب مشهور بود. او در فقه روش امام حنبل را پیروی می‌کرد. وی در تصوف از استادان زیادی تعلیم گرفت و دو بار به دیدار شیخ ابوالحسن خرقانی شتافت. این دیدارها تاًثیر زیادی در روحیات و منش وی داشته‌است. محل اقامتش بیشتر در هرات بود و در آنجا تا پایان زندگانی به تعلیم و ارشاد اشتغال داشت. انصاری شعر می‌سرود ولیکن بیشتر شهرت وی به جهت رسالات و کتب مشهوری است که تألیف کرده است و از آن جمله است ترجمهٔ املاء طبقات‌الصوفیهٔ سلمی به لهجه هروی و تفسیر قرآن که اساس کار میبدی در تألیف کشف‌الاسرار قرار گرفته‌است. از رسائل منثور او که به نثر مسجع نوشته مناجات‌نامه، نصایح، زادالعارفین، کنزالسالکین، قلندرنامه، محبت‌نامه، هفت‌حصار، رسالهٔ دل و جان، رسالهٔ واردات و الهی‌نامه را می‌توان نام برد. مناجات نامه یا الهی نامه خواجه عبدالله انصاری شامل چندین مناجات کوتاه و لطیف است که به همت سید جابر موسوی در گنجور در دسترس قرار گرفته است. کتاب «طبقات الصوفیه» که مجموعه‌ای از تقریرات یکی از مریدان وی از مجالس وعظ و تعلیم اوست و کتاب «صد میدان» نیز از روی نسخهٔ آماده شده به کوشش خانم اکرم شفائی در دسترس از طریق وبگاه تصوف ایرانی به گنجور اضافه شده است. https://eitaa.com/zandahlm1357
از میدان صبر میدان جهاد زاید. و جهاد باز کوشیدنست با نفس و با دیو و با دشمن. قوله تعالی: «و جاهدوا فی اللّه حق جهاده». و جهاد را سه رکنست : با دشمن بتیغ، و با نفس بقهر، و با دیو بصبر. مجاهدان بتیغ سه‌اند: کوشنده مأجور، و خسته مغفور، و کشته شهید. و مجاهدان با نفس سه‌اند: یکی می‌کوشد او از ابرار است، و یکی می‌یاود او از اوتادست، و سیم بازرسته او از ابدالست. و مجاهدان با دیو سه‌اند: یکی بعلم مشغول او از مقربانست، و یکی بعبادت مشغول او از صدیقانست، و یکی بزهد مشغول او از اولیایانست.   میدان نهم ریاضتست: از میدان جهاد میدان ریاضت زاید. قوله تعالی: «فیه ... » « میدان هفتم صبرست: از میدان قصد میدان صبر زاید. قوله تعالی: «و أن ...
از میدان محاسبت میدان یقظت زاید. قوله تعالی: «و لاتکن من الغافلین». و یقظت را سه رکنست: نعمتهای بزرگ از وی دیدن و جرمهای بزرگ از خود دیدن، و عیار روزگار خود از زیادت و نقصان شناختن، و دایم از جملهٔ مکر ترسیدن. اول نعمتهای او را بسه چیز توان یافت: به نیاز دل، و شنیدن علم، و پاکی قوت. و جرم بسه چیز توان یافت: کوتاهی امید، و دوام فکر، و بیداری سحرگاه. و آخر بسه چیز توان یافت: بدگمانی بخود، و بریدن از علایق، و تعظیم حق.   میدان سیزدهم زهد است: از میدان یقطنت میدان زهد زاید. قوله تعالی: «بقیة ... » « میدان یازدهم محاسبتست: از میدان تهذیب میدان محاسبت زاید. قوله تعالی: ... https://eitaa.com/zandahlm1357
صفحه امر به معروف و نهی از منکر .......: @zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*ماشاءالله ، احسنت به این شجاعت و صلابت😍👌🏻* *امام زمان به چنین یارایی نیاز دارنا✌🏻* ... نه کسایی که فقط بلدن بگن امام زمان بیا قربونت بشم ،بمیرم ۳۱۳ تا یار نداری 🙄😐 چرا نمیای آقا 😥 .... *اگر واقعا آقا رو میخای و ادعای امام زمان دوستی میکنی ، باید بگم که یارای آقا همراه دعا + امر به معروف و نهی از منکر می‌کنند😊* ⚪🔵⚪🔵⚪🔵⚪ *❌امر به معروف فرقه های شیطان پرستی در پارک نهج البلاغه تهران* 💢دنبال جایی می‌گشتم بتونم نمازم بخونم و دوستم گفت بریم پارک نهج البلاغه.... از ورودی پارک ظاهرهای تعجب آوری دیدم...دختران و پسرانی که با زنجیر علایم شیطان پرستی رو به خودشون آویزان کرده بودن و خیلی عادی روزه خواری هم میکردند😔 💫هیات های دختران انقلاب که شرکت میکنم مربی تون گفته بود امر به معروف مثل نماز واجبه و از فروع دینه و از طرفی کتاب سربلند ش.ه.ی.دحججی رو می‌خوندم که هروقت گناهی میدید بی تفاوت رد نمیشد....خلاصه رفتم جلو👌 ⁉️چرااااااا مردم مذهبی که کنار مقبره ش.ه.د.ا میرفتن از کنار این همه گناه بی تفاوت رد میشدم ....باور کنیم ش.ه.د.ا بیشتر از گریه کن نیاز به رهرو دارن 🔵⚪🔵⚪🔵⚪🔵 **
🔺ثبت و تایید چک با پیامک 🔹با ارسال یک پیامک بدون متن به سرشماره ۴۰۴۰۷۰۱۷۰۱ می‌توانید راهنمای خدمات چک را دریافت کنید. 🔹با استفاده از این راهنما می‌توانید نسبت به ثبت، تایید، انتقال، انواع استعلام (وضعیت چک و صادرکننده آن) و معرفی شماره همراه خود برای اطلاع از ثبت چک به نام شما اقدام کنید. 🔹ذینفعان چک می‌توانند با استفاده از این روش از وضعیت چک‌های صادرکننده شامل چک‌های برگشتی، رفع سوء اثر شده و چک‌های در راه صادرکننده چک باخبر شوند. Mr_Vakiil
۱- كتاب اول كليات باب اول مواد عمومي ماده ۱ قانون مجازات اسلامي راجع است به تعيين انواع جرايم و مجازات و اقدامات تاميني و تربيتي كه درباره مجرم اعمال مي‌شود. ماده ۲ هر فعل يا ترك فعلي كه در قانون براي آن مجازات تعيين شده باشد جرم محسوب مي‌شود. ماده ۳ قوانين جزايي درباره كليه كساني كه در قلمرو حاكميت زميني دريايي و هوايي جمهوري اسلامي ايران مرتكب جرم شوند اعمال مي‌گردد مگر آنكه به موجب قانون ترتيب ديگري مقرر شده باشد. ماده ۴ هرگاه قسمتي از جرم در ايران واقع و نتيجه آن در خارج از قلمرو حاكميت ايران حاصل شود و يا قسمتي از جرم در ايران و يا درخارج و نتيجه آن در ايران حاصل شود در حكم جرم واقع شده در ايران است ماده ۵ هر ايراني يا بيگانه اي كه در خارج از قلمرو حاكميت ايران مرتكب يكي از جرايم ذيل شود و در ايران يافت شود و يا به ايران مسترد گردد طبق قانون مجازات جمهوري اسلامي ايران مجازات مي‌شود: ۱ اقدام عليه حكومت جمهوري اسلامي ايران و امنيت داخلي و خارجي و تماميت ارضي يا استقلال كشور جمهوري اسلامي ايران ۲ جعل فرمان يا دستخط يا مهر يا امضاي مقام رهبري و يا استفاده از آن ۳ جعل نوشته رسمي رييس جمهور يا رييس مجلس شوراي اسلامي و يا شوراي نگهبان و يا رييس مجلس خبرگان يا رييس قوه قضاييه يا معاونان رييس جمهور يا رييس ديوان عالي كشور يا دادستان كل كشور يا هر يك از وزيران يا استفاده از آنها. ۴ جعل اسكناس رايج ايران يا اسناد بانكي ايران مانند براتهاي قبول شده از طرف بانكها يا چكهاي صادر شده از طرف بانكها و يا اسناد تعهدآور بانكها و همچنين جعل اسناد خزانه و اوراق قرضه صادره و يا تضمين شده از طرف دولت يا شبيه سازي و هرگونه تقلب در موردمسكوكات رايج داخل ماده ۶ هر جرمي كه اتباع بيگانه كه در خدمت دولت جمهوري اسلامي ايران هستند و يا مستخدمان دولت به مناسبت شغل و وظيفه خود در خارج از قلمرو حاكميت جمهوري اسلامي ايران مرتكب مي‌شوند و همچنين هر جرمي كه مامورران سياسي و كنسولي وفرهنگي دولت ايران كه از مصونيت سياسي استفاده مي‌كنند مرتكب گردند، طبق قوانين جزايي جمهوري اسلامي ايران مجازات مي‌شوند. ماده ۷ علاوه بر موارد مذكور در مواد ۵ و ۶ هر ايراني كه در خارج ايران مرتكب جرمي شود و در ايران يافت شود طبق قوانين جزايي جمهوري اسلامي ايران مجازات خواهد شد.... کیفری.... https://eitaa.com/zandahlm1357
ادامه داستان یک فنجان چای با خدا😌 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇 قسمت چهل و یک: و انگار مهربانی عثمان واگیر دار بود و هر انسانی در همنشینی با او، دچارش میشد. این را از محبتهای یان فهمیدم وقتی چند روز متوالی تمام وقتش را صرف محیا کردنِ مقدمات سفرمن و مادر به ایران کرد. و در این بین خبری از عثمان نبود. نه تماس… نه ملاقات.. و من متوجه شدم که مردها کودکترین، کودکان جهانند.. بعد مدتی همه ی کارها انجام شد و من و مادر برای پرواز به ایران بی خداحافظی از عثمان، همراه با یان به فرودگاه رفتیم.. در مسیر فرودگاه، ترسی در دلم زبانه میکشید.. بهایِ‌ سلامتی مادر زیادی سنگین بود.. دل کندن  ازامنیت و آرامش.. بریدن از خاطرات.. جدا شدن از رودخانه و میله های یخ زده اش.. و پریدن در گردابی، داعش مسلک به نام ایران.. کلِ داشته هایم در زنی میانسال به نام مادر خلاصه میشد که آن هم جز احساس دِین، برایم هیچ ارزشی نداشت. حالا بیشتر از هر وقت دیگر دلم برای سرما ونم نم باران تنگ میشد و شاید قهوه های تلخ عثمان، پشتِ شیشه های باران خورده ی کافه ی محل کارش، که حماقت دانیال فرصت نشان دادنش را از من گرفت.. در سالن فرودگاه منتظر بودیم و یان با آن کت و شلوار اتو کشیده اش، مدام موارد مختلف را متذکر میشد. از داروهای مادر گرفته تا مراجعه به آموزشگاه زبان یکی از دوستانش در ایران، محضِ تدریسِ زبان آلمانی و پر شدن وقت.. بیچاره یان که نمیدانست،‌ نمیتوانم بیشتر از چند کلمه فارسی حرف بزنم و برایم خوابِ آموزش دیده بود... حسی گنگ مرا چشم به راه خداحافظی با عثمان میکرد و من بی تفاوت از کنارش رد میشدم. درست مانند زندگیم..  درمیان پرچانه گی های یان، شماره ی پروازمان خوانده شد.. لرزیدم نه از سرما.. لرزیدم از فرط ترسید.. از ایرانی که دیگر عثمان و یانی در آن نداشتم.. و عثمانی که به بدرقه ام نیامد.. با قدمهایی لرزان آرام آرام، صدایِ شاید آخرین گامهایم را روی خاک آلمان مرور میکردم. اینجا سرزمین من بود و انگار مادر دوست نداشت که بفهمد.. من اینجا دانیال را داشتم، حداقل خاطرات شیرینش را.. و من همیشه مجبور بودم.. نفسهایم را عمیقتر کشیدم.. باید تا چند ساعت هوا برای امنیت ذخیره میکردم. امنیتی که با ورود به هواپیما دیگر نداشتم. صدایی مردانه، نامم را خواند (سارا.. سارا..) عثمان بود.. شک نداشتم.. سر چرخاندم. کاپشن چرم و قهوه ایی رنگش از دور نظرم را جلب کرد. یان ایستاده لبخند زد (بالاخره اومد.. پسره ی لجباز..) عثمان قدمهایش تند و نفسهایش تندتربود ( فکر کردم پرواز کردین.. خیلی ترسیدم .. ) کاش بالی داشتم تا آرزوی قدم زدن را به دل زمین میگذاشتم.. یان با همان لبخند کنج لبش به سمتم آمد ( بلیطا رو بده من.. منو مادر ردیفش میکنیم تا تو بیای..) دوست نداشتم با عثمان تنها بمانم اما چاره ایی نبود. بی حرف نگاهش کردم. چشمانش چه رنگی بود؟؟ هیچ وقت نفهمیدم.. زبان به روی لبهایش کشید ( تصمیمتو گرفتی؟؟ میخوای بری؟) با مکث، سری به نشانه ی تایید تکان دادم. لبهایش را جمع کرد (پس اینکه بگم نرو، بی فایدست، درسته؟) و من فقط نگاهش کردم.. او در مورد من چه فکر میکرد؟ به چه چیزی دلبسته بود؟ دلم به حالش میسوخت.. دستی به چانه اش کشید (پس فقط میتونم بگم، سفر خوبی داشته باشی..) سری تکان دادم وعزم رفتن کردم که صدایم زد ( سارا..) ایستادم. در مقابلم قرار گرفت.. صورت به صورت ( هیچ وقت به خاطر علاقه ایی که بهت داشتم، کمکت نکردم.. ) استوار نگاهش کردم (‌میدونم..) لبخند زد با لحنی پر مِن مِن ( سا..سارا.. من.. من واقعا دوستت دارم.. اگه مطمئن شم که توام…) حرفش را بریدم سرد و بی روح (تو فقط یه دوست خوبی.. نه بیشتر..)  خشکش زد.. چشمانش شیشه ایی شد.. لبخنده کنارِ‌لبش طعمِ تلخی به کامم نشاند. سری تکان داد، پر از بغض ( نگران نباش.. جایی که میری، خاکش رسمِ جوونه زدن یادت میده.. من.. منم همیشه دوست.. دوستت میمونم.. هر وقت احتیاج به کمک داشتی روم حساب کن..) جوانه زدن؟؟ آن هم در خاکی که برای زنده به گوری به سمتش میرفتم؟؟ دلم به حالِ‌ عثمان سوخت. کاش هیچ وقت دل نمیبست، آن هم به دختری که از دل فقط اسمش را به ارث برده بود.. خیره به چشمانش سری تکان دادم و به یان پیوستم. او هم آمد و ماند، تا آخرین  لحظه.. و  لبخندی که در صورتش به اشکی سرکش و بغضی خفه کننده تبدیل شد.. کاش من هم معنی دوست داشتنم را میفهمیدم.. اما دریغ.. هواپیما پرید و من تپشهای ترس را در گوشم شنیدم.. بدون عثمان… بدون یان… ادامه دارد....... بامــــاهمـــراه باشــید🌹 https://eitaa.com/zandahlm1357