هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: هم باید ساکت بود و هم به گونه ای خاص به پرسشهای سوالات زیاد درون پاسخ گفت. نمی توانی بپرسی.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
طناب مزدور کش
شلیکها شروع میشود. این دفعه بچهها پشت سر یک تپه کوچک پناه گرفته اند. ولی سنگر کمین عراق اجازه حرکت نمی دهد. بی امان شلیک میکند. گاهی هم چند لحظه صبر میکند و وقتی جلوی خود را دید دوباره شلیک میکند. دوشکاچی هنگام شلیک نمی تواند جلوی خود را خوب ببیند. چون آتش دهانه دوشکا، دید تیرانداز را کم میکند. اما این عراقیها هیچی نمی فهمند. یک سره شلیک میکنند. بالا و پایین و چپ و راست.
برادر حمید از کنار ستون میگذرد. یک رشته طناب هم در دست دارد. کسی متوجه نشد چرا او با خودش طناب آورد. قبل از عملیات هم هر کسی از او سوال کرد، پاسخ مناسبی نداد و با آن لهجه ی آذری زیبایش، گفت: «این طناب دنبال گلوی حرامزاده میگردد».
حالا همین حمید آقا با آن طناب حرامزاده کش به جلوی ستون میرود. از ستون جدا میشود و در تاریکی گم میشود... یا حضرت عباس! کجا میرود؟ میخواهد چه بکند؟ اگر میتوانست این دوشکا را خفه کند خیلی خوب میشد. بعد از چند دقیقه دوشکا خفه شد و دیگر شلیک نمی کند. برادر حمید موسوی میآید. اما با زحمت. چیزی را به همراه میکشد. یک عراقی را به پشت میکشد.
[صفحه ۴۲]
او را خفه کرده. جای فکر کردن نیست. فقط معلوم است او رفته و از پشت سر دوشکاچی عراقی را خفه کرده و آمده.
کوهپیمایی توأم با درگیری پراکنده در ارتفاع تا صبح ادامه مییابد. از پشت هر درخت و سنگی انتظار شلیک میرود. شاید یک عراقی کمین کرده باشد و به ستون حمله کند. تعداد زیادی از نفرات گردان در بین راه مانده اند. علاوه بر
شهید و مجروح عده ای از پای درآمده و خسته شده اند. ولی نباید ایستاد و نیروها باید خود را به بالا برسانند. نماز صبح در گرگ و میش آسمان یعنی شدت نبرد. با پوتین. بعضیها با تیمم. رو به قبله در یک استراحت کوتاه و باز هم حرکت.
حالا که هوا روشن شده، متوجه عظمت کار میشوی. عجب کوه بزرگی. هیچ کس در آن پیدا نیست. آن همه نیرو در آن گم شده. فقط آن پایین و در دشت و اطراف شهر، صدها دستگاه نفربر و تانک و خودرو و آمبولانس در حرکت اند و این همه نشان از عظمت عملیات دارد. حتما نیروی زیادی وارد کار شده اند. شاید حدود هشت لشکر بزرگ. به بالا که نگاه میکنی. گویی هنوز در ابتدای راه قرار داری. نفسی تازه میکنی و دوباره به راه میافتی. دیگر حرکت گردانی نیست. حتی به دسته تبدیل شده. در هر گوشه ۳۰ - ۲۰ نفر دنبال یکدیگر راه افتاده و بالا میروند. شاید این طوری بهتر باشد. از حجم تلفات کم میشود. باید پراکنده بود، تا ضمن حفظ نیروها بتوان تمام نقاط ارتفاع را پاکسازی کرد. هوای روشن یعنی صبحانه. یک چیزی برای خوردن،
حتی اندک. آذوقههای باقیمانده خارج میشود و هر کس در گوشه ای مشغول خوردن است. نان و خرما، تن ماهی، یک تکه شکلات خشک و سفت، آجیل و... عملیات ادامه دارد ولی اینجا مانند جنگ در دشت نیست. حدود خط درگیری کاملا مشخص نیست. این طرف کمی پایین تر و آن طرف کمی بالاتر درگیری وجود دارد. وضعیت پاتک هم مشخص نیست. اینجا تانک وجود ندارد، ولی گلولههای زیادی به زمین میخورد.
احتمالا عراق سعی میکند این عملیات را با تأخیر در رسیدن به اهداف مواجه کند.
[صفحه ۴۳]
در گوشه و کنار و سر راه، چند نفر مجروح و شهید از شب قبل باقی مانده اند اگر مجروحان خودشان به فکر خودشان باشند. بهتر است، چون کمتر حمل مجروحی پیدا میشود که توان داشته باشد یک مجروح را دهها متر به پایین ببرد. هر چند آمبولانسها از جادههای موجود استفاده میکنند، و خود را به بالا میرسانند، ولی مجروحان ساده خودشان راه پایین را در پیش گرفته و به سمت دشت میروند. معلوم نیست عراقیها چرا این همه سنگر در این سینه کش ارتفاع درست کرده اند. هر جا میروی، سنگر میبینی، انفرادی و اجتماعی. جادههای باریک و مالرو هم سنگرها را به یکدیگر متصل کرده. حتی میتوان از روی این جادهها به سنگرهای دست نخورده عراقی رسید. هیچ عراقی در سنگرها وجود ندارد. آن هنگام که نیروهای سپاه اسلام در دشت و دامنه با سنگرهای کمین درگیر شده اند، سربازان این سنگرها، فرار کرده و به عقب رفته اند. ولی برای رفتن اول باید بروند بالای ارتفاع بعد از آن طرف سرازیر شوند. پس آن بالا خیلی خبرهاست. باید رفت بالا. دنبال ستون. به فرمان مسئول
گروهان. نظم چندانی مشاهده نمی شود ولی هدف این است که نیروهای باقی مانده به قله برسند.
سنگرها به وسیله ی نیروها پاکسازی میشوند و از میان آنها وسایل زیادی به دست میآید. بهترین غنیمت رادیو است. یکی از بچهها روشن میکند و با صدای بلند روی یک گونی از سنگر میگذارد تا بقیه هم بشنوند.
«... رزمندگان اسلام شب گذشته در یک عملیات بزرگ، خطوط مقدم عراق... »
گزارشگر در
حال گزارش جنگ است. کلیات عملیات به اطلاع مردم میرسد و هزاران مادر و پدر خانواده نگران فرزندشان، دست به دعا بر خواهند داشت.
بچهها میخندند، یکدیگر را میخندانند. از داخل س
نگرها چیزهای عجیبی به دست میآید. بعضیها به جای پاکسازی، جارو میکنند و هر چه داخل سنگرهاست به بیرون میریزند و بعد تفتیش میکنند. پتو. لباس. ساک. رادیو. غذا. ظرف. پوتین. نان. شیر خشک. کنسرو گوشت. گاهی اوقات هم آنقدر
[صفحه ۴۴]
انفجار گلولهها کم میشود که آدم فراموش میکند در حال عملیات نظامی است. صدای مسئول گروهان و مسئول دسته یک لحظه هم قطع نمی شود. بنده ی خداها براساس وظیفه، به دنبال تک تک نیروها راه میافتند و آنها را به ستون و حرکت مجدد میخوانند.
دفاع مقدس
سینای شلمچه
https://eitaa.com/zandahlm1357
7.08M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 لحظه کشف پیکر مطهر شهید دوران دفاع مقدس در منطقه کله قندی مهران در ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱
•┈••✾❀🕊🕊❀✾••┈••
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
راه خدا روایت شده که یکی از انبیاء خدا را مناجات کرد و گفت: پروردگارم چگونه میشود بسوی تو آمد؟ خدا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تو ز دیو نفس اگر جویی امان
رو نهان شو چون پری از مردمان
گنج خواهی کنج عزلت کن مقام
واستتر واستخف عن کل الانام
چون شب قدر از همه مستور شد
لاجرم از پای تا سر نور شد
اسم اعظم چون کسی نشناسدش
سروری بر کل اسماء باشدش
تا تو نیز از خلق پنهانی همی
لیلة القدری و اسم اعظمی
این پنج بیت را در ماه ذی قعده سال ۱۰۰۷ هجری در مشهد مقدس رضوی سرودم.
شب روز بعد از آنکه اشعار را سرودم پدرم «ره» را در خواب دیدم رقعه به من اعطا کرد در آن رقعه این آیه نوشته بود:
تِلْکَ الدّٰارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهٰا لِلَّذِینَ لاٰ یُرِیدُونَ عُلُوًّا فِی الْأَرْضِ وَ لاٰ فَسٰاداً وَ الْعٰاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ. [۱]
از فتنه ی این زمانه ی شورانگیز
برخیز و بهر جا که توانی بگریز
ور پای گریختن نداری باری
دستی زن و در دامن عزلت آویز
----------
[۱]: ۱) - آن خانه آخرت را برای مردمی مقرر میکنیم که در روی زمین تصمیم تباهی و خودخواهی ندارند و سرانجام با پرهیزگارانست. قصص، ۸۳.
#کشکول شیخ بهاء
https://eitaa.com/zandahlm1357