eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.7هزار دنبال‌کننده
48.9هزار عکس
35.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️آریا عظیمی نژاد از گریه زنده‌یاد کریمخانی هنگام ضبط قطعه مشهور «آمدم ای شاه پناهم بده» می‌گوید
35.97M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✅ کارگاه 6 💠 جلسه 6️⃣ 🎤 استاد احسان عبادی از اساتید مهدویت کشور 👌 انتشار فایل آزاد و حلال
متن با ترجمه زیارت ناحیه مقدسه.pdf
439.6K
📕 مقتل از زبان منتقم متن همراه با ترجمه " زیارت ناحیه مقدسه " ، دو رنگ و با خط درشت ◀️ زیارت نامه ای مهم که در حقیقت باید آن را مقتل امام حسین (ع) از زبان منتقم خون امام حسین (ع) دانست ✌️ پاسخ به دو شبهه مهم 1️⃣ آیا این زیارت نامه سند دارد ؟ 🔰 پاسخ : این زیارت از طریق یکى از نایبان خاص امام زمان(عج) به دست برخى از اساتید شیخ مفید و سپس به شیخ مفید و سید مرتضى و ابن مشهدى رسیده است. «زیارت ناحیه» داراى سندهاى مختلف و معتبر بوده، در کتابهاى این سه بزرگوار ثبت و ضبط گردیده است. متأخرین از سید بن طاووس تا زمان حال نیز آن را نقل و صریحاً تأیید کرده‌اند 2️⃣ اگر سند دارد، چرا شیخ عباس قمی در کتاب مفاتیح این زیارت نامه را نیاورده است؟ 🔰 پاسخ : شیخ عباس قمی خیلی از دعاها را نیاورده است، ایشان هدفش جمع همه ادعیه نبوده ، بلکه هدفش جمع گلچینی از دعاها بوده است ، ایشان اتفاقا در کتاب دیگرشان به نام " نفس المهموم " اشاره ای به این زیارت ناحیه می کنند. 🏴 در این ماه ، از این زیارتنامه مهم غافل نشویم و همراه با امام زمان (عج) با مقتلی که ایشان برای ما گفتند ، برای امام حسین (ع) گریه کنیم 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مرده‌اند... .......: @zandahlm1357
.......: مأموریتی تازه یک تکان هم کافی است. ولی پیک گردان که شب گذشته همراه حاجی به قرارگاه رفته بود، تو را حسابی تکان می‌دهد. «... بلند شو، بلند شو... زود باش، حاجی کارت داره... » هنوز باورت نمی شود که اتفاقی افتاده و تو مجبوری از داخل کیسه خواب بیرون بیایی. «... منو، منو کار داره... حاجی کجاست؟ » ول کن هم نیست. دوباره تکان می‌دهد. شانه‌ها را گرفته و به شدت تکان می‌دهد. کلافه کننده است. یکی دیگر از مسئول گروهانها هم بلند شده و در حال پوشیدن چکمه هاست. معلوم می‌شود خبری شده و باید بلند شویم. لایه‌های کیسه خواب لای زیپ آن گیر کرده و پایین نمی رود. تو هم خواب آلوده و کلافه با آن بازی می‌کنی. عجله پیک گردان هم تو را عصبانی تر می‌کند. ساعت را نگاه می‌کنی. ۲۵ / ۳ دقیقه بامداد. پیک گردان می‌رود تا مسئول گروهان دیگر را نیز بیدار کند. به هر حال خارج می‌شوی. آهسته و آرام. نباید بچه‌های دیگر بیدار شوند. البته شاید نتوانی با صدای توپ هم آنها را بیدار کنی. زیپ اورکت را تا آخر بالا می‌کشی و کلاه آن را هم روی کلاهی که بر سر داری، می‌کشی. تا چند [صفحه ۲۰۳] لحظه بعد هر سه آماده شده اید. - خانی چه خبره؟ چی شده؟ حاجی کجاست؟ - حاجی تو قرارگاهه. گفت بیام شماها رو ببرم اونجا. باید برین شناسایی. - شناسایی؟!... بچه‌ها گاومون زاییده. بازم عملیات توی برف. ناگهان مسئول گروهان سه ما را صدا می‌زند. به او نزدیک می‌شویم. بچه‌هایی را که داخل کیسه خواب خوابیده اند نشان می‌دهد. تقریبا یخ زده اند. تمام صورتشان برفک زده. دانه‌های ریز یخ روی ریش و سبیل و صورت آنها نشست، تکان هم نمی خورند. ولی هنوز خواب هستند. جای گریه دارد، ولی چه می‌توان کرد. امکانات نیست و جنگ سخت است. بعضی از آنها شب گذشته نتوانستند چکمه هایشان را از پا در آوردند. پاهایشان ورم کرده. و حاج آقای گردان اجازه دادند از روی چکمه مسح کنند. حتی پاره کردن چکمه‌ها ممکن است به پاهای آنها آسیب برساند. حالا هم سرما در حال نابودی آنهاست. یکی از بچه‌ها را به زور و زحمت بیدار کردیم. وضعیت را به او گفتیم و از او خواستیم تا دیگران را بیدار کند و آتشی بر پا کنند و نزدیک آتش بخوابند. همین طور که به سوی تویوتا می‌رفتیم، مسئول گروهان سه به عقب و به بدنهای نیمه یخزده نیروها نگاه می‌کرد و حالتی همچون گریه داشت. هر چهار نفر جلوی تویوتا نشستیم. با زحمت و فشار. ولی بهتر از عقب است. قرارگاه زیاد عقب نیست. سه کیلومتر عقبتر. درست جایی که گلوله‌های توپ به زمین می‌خورد. قبضه‌های توپ خودی هم آنجا هستند. آنها هم شلیک می‌کنند. آتش دو طرفه است. می‌آید و می‌رود. هر دو سنگین و کشنده. قرارگاه هم سردتر از مقر گردان است. همه یک پتو روی خود انداخته و اطراف یک نقشه جمع شده اند. فرماندهی لشکر به همراه فرماندهان دیگر، مشغول صحبت است. پس از ورود و عرض سلام در گوشه ای می‌نشینیم. اگر چند لحظه دیگر با ما صحبت نکنند، خوابمان می‌برد. ولی یک لیوان چای داغ نجاتمان می‌دهد. [صفحه ۲۰۴] فرمانده لشکر در حالی که خیلی جدی و مصمم است ما را با خوشرویی به جلو می‌خواند. هنوز نقشه پهن است. یک کالک عملیاتی. دقیق دقیق. همه چیز مشخص شده. با رنگهای مختلف. ارتفاعات، جاده ها، مقرها،... معلوم است فرمانده لشکر هم چند روزی است استراحت نکرده. خیلی خسته است. به سختی سخن می‌گوید. زانوی پای راست را زیر چانه اش گذاشته و گاهی چشمانش را روی هم می‌گذارد. خیلی خسته است. خسته تر از ما. با توضیحات فرمانده لشکر و مسئول طرح و عملیات و مسئول گردان متوجه می‌شویم که باید صبح و بعد از روشن شدن هوا، یک ارتفاع را با نیروهای گردان بپوشانیم. به این معنی که طی عملیات چند شب گذشته و پیشرویها و عقب نشینیهای مکرر، یک ارتفاع هنوز خالی است و یکی از طرفین ایران و عراق باید زودتر آن را تصرف کند. هر که زودتر نیرو به آن برساند موفق تر است. ما هنوز به طور کامل مطمئن نیستیم که عراق روی آن نیرو ندارد. به خاطر همین، باید منتظر بمانیم و پس از شناسایی کامل و با دید باز، نیروها را به روی آن ببریم. در حال حاضر هم تنها گردان غیر درگیر، گردان ماست و باید با استفاده از نیروهای باقیمانده، آن ارتفاع را برای یک شب پوشش بدهیم. چنانچه عراق خود را به روی آن ارتفاع برساند و یا صبح متوجه شویم که عراق روی آن نیرو دارد، کار چند ارتفاع دیگر به مشکل بر می‌خورد و مجبوریم ارتفاع را تخلیه کنیم. وضعیت عجیبی است. شاید همین یک ارتفاع مسیر عملیات را عوض کند. پس باید سریعتر عمل کرد. جای درنگ نیست. نبرد هوش با استفاده از حداکثر قدرت و توان نظامی. فرماندهی لشکر خودش به خستگی و کمی روحیه نیروهای گردان واقف است و به آن اشاره می‌کند، ولی چاره ی دیگری نمانده و بهترین گردان انتخاب شده و ان شاء الله پس از فردا شب، برای رفتن نیروها به اردوگاه و عقب اقدام خواهد شد. حالا هم باید برای شناسایی آن ارتفاع به دی
دگاه رفت تا از آنجا به طور کامل و دقیق شرایط را بررسی کرد. برو بچه‌های اطلاعات و عملیات هم منتظر ما هستند تا ما را برای کار، توجیه کنند. صدای انفجار خمپاره‌ها همیشه بعد از دیدن نور آنها شنیده می‌شود. منطقه عملیاتی است و به طور عادی درگیری خمپاره اندازها و توپخانه‌ها ادامه دارد. هم نیروها را نشانه می‌گیرند و هم مواضع یکدیگر را. از قرارگاه تا دیدگاه که روی یک ارتفاع بلند مشرف به منطقه مورد نظر قرار دارد، چندین گلوله ی سرگردان در اطراف ماشین منفجر می‌شود. صبح نزدیک است و ان شاء الله قرار است همزمان با روشن شدن هوا، منطقه را دید بزنیم و بعد برویم و نیروها را برای کار آماده کنیم. شوخی‌ها شروع می‌شود. حاج رحیم عکس العمل نیروها را ترسیم می‌کند و می‌خنداند. بذله می‌گوید و با آن لهجه ی زیبایش مزاح می‌کند. «من مسئول گروهان سه هستم، به بچه هام می‌گم من مخالف بودم، ولی مسئول گروهان یک و دو قبول کردند، من هم مجبور شدم. در ضمن من چند تا پیرمرد هم توی گردان دارم که مجبورم این دفعه اونارو کول کنم... » میگوید و می‌خندد. خواب از سر همه پرانده. در عین حال خیلی فعال و مطیع است. همیشه از فرصت استفاده می‌کند و دیگران را می‌خنداند. حرفها و کلمات را عمدا جا به جا می‌گوید و می‌خنداند. تویوتا زوزه کشان از جاده ی پر پیچ و خم و پر برف ارتفاع بالا می‌آید و قدم به قدم به قله نزدیکتر می‌شود. ولی برف امان او را هم بریده. در برف گیر می‌کند. کمک ما هم فایده ای ندارد. بهتر است ۲۰۰ متر باقیمانده تا دیدگاه را پیاده برویم. دفاع مقدس سینای شلمچه https://eitaa.com/zandahlm1357
- شهد‌شیرین‌شهــٰادت‌رو‌کسانی‌میچشند‌ که‌شهد‌شیرین‌گنــاه‌رو‌‌نچشند . .!!!