eitaa logo
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
1.6هزار دنبال‌کننده
48.9هزار عکس
35.6هزار ویدیو
1.7هزار فایل
#نذر_ظهور ارتباط با ما @Zh4653 @zandahlm1357 سلام خدمت بزرگواران این کانال پیروفرمایشات امام خامنه ای باب فعالیت درفضای مجازی ایجاد شده ازهمراهی شما سپاسگزاریم درصورت رضایت ؛کانال را به دیگران معرفی بفرمایید🍃🍃🍃🍃https://eitaa.com/zandahlm1357
مشاهده در ایتا
دانلود
🌴 🌹 و قال عليه‌السلام كَانَ‌ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ‌ فِي اللَّهِ‌ وَ كَانَ‌ يُعْظِمُهُ‌ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ‌ وَ كَانَ‌ خَارِجاً مِنْ‌ سُلْطَانِ‌ بَطْنِهِ‌ فَلا يَشْتَهِي مَا لا يَجِدُ وَ لا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ وَ كَانَ‌ أَكْثَرَ دَهْرِهِ‌ صَامِتاً فَإِنْ‌ قَالَ‌ بَذَّ الْقَائِلِينَ‌ وَ نَقَعَ‌ غَلِيلَ‌ السَّائِلِينَ‌ وَ كَانَ‌ ضَعِيفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِنْ‌ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَيْثُ‌ غَابٍ‌ وَ صِلُّ‌ وَادٍ لا يُدْلِي بِحُجَّةٍ‌ حَتَّى يَأْتِيَ‌ قَاضِياً وَ كَانَ‌ لا يَلُومُ‌ أَحَداً عَلَى مَا يَجِدُ الْعُذْرَ فِي مِثْلِهِ‌ حَتَّى يَسْمَعَ‌ اعْتِذَارَهُ‌ وَ كَانَ‌ لا يَشْكُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ‌ وَ كَانَ‌ يَقُولُ‌ مَا يَفْعَلُ‌ وَ لا يَقُولُ‌ مَا لا يَفْعَلُ‌ وَ كَانَ‌ إِذَا غُلِبَ‌ عَلَى الْكَلامِ‌ لَمْ‌ يُغْلَبْ‌ عَلَى السُّكُوتِ‌ وَ كَانَ‌ عَلَى مَا يَسْمَعُ‌ أَحْرَصَ‌ مِنْهُ‌ عَلَى أَنْ‌ يَتَكَلَّمَ‌ وَ كَانَ‌ إِذَا بَدَهَهُ‌ أَمْرَانِ‌ يَنْظُرُ أَيُّهُمَا أَقْرَبُ‌ إِلَى الْهَوَى فَيُخَالِفُهُ‌ فَعَلَيْكُمْ‌ بِهَذِهِ‌ الْخَلائِقِ‌ فَالْزَمُوهَا وَ تَنَافَسُوا فِيهَا فَإِنْ‌ لَمْ‌ تَسْتَطِيعُوهَا فَاعْلَمُوا أَنَّ‌ أَخْذَ الْقَلِيلِ‌ خَيْرٌ مِنْ‌ تَرْكِ‌ الْكَثِيرِ. امام عليه السلام فرمود: در گذشته برادرى الهى و دينى داشتم (كه وصفش چنين بود): آنچه او را در نظرم بزرگ جلوه مى‌داد كوچكى دنيا در نظر او بود. او از تحت حكومت شكم خارج بود، ازاين‌رو آنچه نمى‌يافت اشتهايش را نداشت (و به دنبال آن نمى‌رفت) و آنچه را مى‌يافت زياد مصرف نمى‌كرد. بيشتر اوقات زندگانى‌اش ساكت بود و (در عين حال) اگر سخنى مى‌گفت بر گويندگان چيره مى‌شد و عطش سؤال كنندگان را فرو مى‌نشاند.(به دليل نهايت تواضع بر حسب ظاهر) انسان ضعيفى بود و مردم نيز او را ضعيف مى‌شمردند؛ ولى هرگاه كار مهم و جدى به ميان مى‌آمد همچون شير بيشه مى‌خروشيد و مانند مار بيابانى به حركت درمى‌آمد. پيش از حضور در مجلس داورى، دليلى اقامه نمى‌كرد. هيچ‌كس را نسبت به كارى كه انجام داده، در آن‌جا كه امكان داشت عذرى داشته باشد ملامت نمى‌كرد تا عذر او را بشنود. او هرگز از درد خود جز هنگام بهبودى شكايت نمى‌كرد. همواره سخنى مى‌گفت كه خود انجام مى‌داد و چيزى را كه انجام نمى‌داد نمى‌گفت. اگر در سخن گفتن مغلوب مى‌شد هرگز در سكوت، كسى بر او غلبه نمى‌يافت. او بر شنيدن حريص‌تر بود تا گفتن. او چنان بود كه هرگاه دو كار برايش پيش مى‌آمد انديشه مى‌كرد كه كدام به هوا و هوس نزديك‌تر است، با آن مخالفت مى‌ورزيد.(و آن را كه خلاف هواى نفس بود مقدم مى‌شمرد، اگر مى‌خواهيد راه سعادت و نجات را پيدا كنيد) بر شما باد كه اين صفات را تحصيل كنيد، پيوسته با آن باشيد و از يكديگر در داشتن آن‌ها سبقت بگيريد و اگر نمى‌توانيد همۀ آن‌ها را انجام دهيد (به مقدار توان انجام دهيد) و بدانيد انجام دادن مقدار كم بهتر از ترك بسيار است
شرح و تفسير برادرى با تمام صفات انسانى در اين گفتار نورانى امام عليه السلام، سخن از برادرى است كه داراى يازده صفت برجسته از فضايل مهم انسانى است؛ فضائلى كه در قرآن مجيد و روايات اسلامى با اهميت فراوان ذكر شده است. در اين‌كه آيا اين برادر دينى يك شخص معين خارجى بوده و يا ازقبيل تمثيل است مختلف سخن گفته‌اند. گروهى از شارحان نهج البلاغه معتقدند كلام امام عليه السلام اشاره به شخص خاصى است؛ اما در اين‌كه اين شخص چه كسى بوده اختلاف نظر دارند. بعضى او را ابوذر غفارى و برخى عثمان بن مظعون، عدّه‌اى مقداد و گروهى حتى رسول خدا پيغمبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله ذكر كرده‌اند. جمعى ديگر معتقدند اين بيان ازقبيل تمثيل است. امام عليه السلام براى اين‌كه الگو و اسوه‌اى جهت شناخت انسان‌هاى بافضيلت و والا مقام ارائه دهد، شخصى را فرض كرده كه واجد اين صفات عالى است. و قرائنى در كار است كه نظر دوم را تأييد مى‌كند كه بعداً به آن اشاره مى‌كنيم. ولى هركدام از اين دو نظر واقعيت داشته باشد، در اهميت گفتار حكيمانۀ مزبور تفاوتى ندارد و انسانى بافضيلت و واقعى در اين كلام ترسيم شده است تا طالبان فضيلت و پويندگان راه قربِ‌ پروردگار از او سرمشق بگيرند. نخست مى‌فرمايد:«در گذشته برادرى الهى و دينى داشتم (كه وصفش چنين بود)»؛ (كَانَ‌ لِي فِيمَا مَضَى أَخٌ‌ فِي اللَّهِ‌) . آن‌گاه امام عليه السلام يازده صفت بسيار ممتاز دربارۀ اين برادر دينى الهى بيان مى‌كند: نخست مى‌فرمايد:«آنچه او را در نظرم بزرگ جلوه مى‌داد كوچكى دنيا در نظر او بود»؛ (وَ كَانَ‌ يُعْظِمُهُ‌ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ‌) . اين مسئله‌اى مهم است كه دنيا در نظر انسان كوچك باشد و خداوند، بزرگ. اين كوچكى سبب مى‌شود كه براى رسيدن به مال و مقام و ثروت و شهوت به سراغ گناه نرود و براى رسيدن به آن زياد دست و پا نزند. حرص و طمع و حسادت و صفاتى از اين قبيل را كه زاييدۀ حب دنياست از خود دور سازد. امام عليه السلام در خطبۀ «همام» دربارۀ صفات پرهيزكاران نيز به همين معنا با عبارت زيباى ديگرى اشاره كرده مى‌فرمايد: «عَظُمَ‌ الْخَالِقُ‌ فِي أَنْفُسِهِمْ‌ فَصَغُرَ مَا دُونَهُ‌ فِي أَعْيُنِهِمْ‌؛ خداوند، با عظمت در نظر آن‌ها جلوه كرده ازاين‌رو ما سِوَى اللّه در نظر آن‌ها كوچك است». در حكمت ١٢٩ باز همين معنا به تعبير ديگرى آمده است، مى‌فرمايد: «عِظَمُ‌ الْخَالِقِ‌ عِنْدَكَ‌ يُصَغِّرُ الْمَخْلُوقَ‌ فِي عَيْنِكَ‌؛ بزرگى خالق نزد تو، مخلوق را در چشمت كوچك مى‌كند». تا انسان به اين مقام نرسد پيوسته دين و ايمان او در خطر است. در تعبير ديگرى از امام سجاد عليه السلام مى‌خوانيم كه از آن حضرت پرسيدند: والامقام‌ترين انسان‌ها كيست‌؟ (مَنْ‌ أَعْظَمُ‌ النَّاسِ‌ خَطَراً) امام عليه السلام در پاسخ فرمود: «كسى كه دنيا را براى خود بزرگ نشمرد»؛ (مَنْ‌ لَمْ‌ يَرَ لِلدُّنْيَا خَطَراً لِنَفْسِهِ‌) . ١ در دومين وصف مى‌فرمايد:«او از تحت حكومت شكم خارج بود ازاين‌رو آنچه نمى‌يافت اشتهايش را نداشت (و به دنبال او نمى‌رفت) و آنچه را مى‌يافت زياد مصرف نمى‌كرد»؛ (وَ كَانَ‌ خَارِجاً مِنْ‌ سُلْطَانِ‌ بَطْنِهِ‌ فَلا يَشْتَهِي مَا لا يَجِدُ وَ لا يُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ) . در حديثى كه در كتاب شريف كافى از رسول خدا صلى الله عليه و آله نقل شده مى‌خوانيم: «أَكْثَرُ مَا تَلِجُ‌ بِهِ‌ أُمَّتِي النَّارَ الْأَجْوَفَانِ‌ الْبَطْنُ‌ وَ الْفَرْجُ‌؛ بيشترين چيزى كه امت من به وسيلۀ آن وارد آتش دوزخ مى‌شوند دو چيز ميان تهى است: شكم و فرج». ١ حديث ديگرى از همان حضرت و در همان كتاب آمده است: «ثَلاثٌ‌ أَخَافُهُنَّ‌ عَلَى أُمَّتِي مِنْ‌ بَعْدِي الضَّلالَةُ‌ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ‌ وَ مَضَلَّاتُ‌ الْفِتَنِ‌ وَ شَهْوَةُ‌ الْبَطْنِ‌ وَ الْفَرْجِ‌؛ سه چيز است كه بعد از خودم بر امتم از آن بيمناكم: گمراهى بعد از معرفت و آزمايش‌هاى گمراه كننده و شهوت شكم و شهوت جنسى». ٢ در حديث ديگرى نيز در همان باب از امام باقر عليه السلام آمده است كه فرمود:«هيچ عبادتى برتر از خويشتن‌دارى در مورد شكم و شهوت جنسى نيست»؛ (مَا مِنْ‌ عِبَادَةٍ‌ أَفْضَلَ‌ مِنْ‌ عِفَّةِ‌ بَطْنٍ‌ وَ فَرْجٍ‌) . ٣ در سومين وصف مى‌فرمايد:«بيشتر اوقات زندگانى‌اش ساكت بود و (در عين حال) اگر سخنى مى‌گفت بر گويندگان چيره مى‌شد و عطش سؤال كنندگان را فرو مى‌نشاند»؛ (وَ كَانَ‌ أَكْثَرَ دَهْرِهِ‌ صَامِتاً فَإِنْ‌ قَالَ‌ بَذَّ الْقَائِلِينَ‌ وَ نَقَعَ‌ غَلِيلَ‌ السَّائِلِينَ‌) . «بَذَّ» به معناى غلبه و پيشى گرفتن است و «نَقَعَ‌» به معناى سيراب كردن و «غليل» به معناى تشنگى. اشاره به اين‌كه هرگاه سخن مى‌گفت گزيده و حساب‌شده مى‌گفت به‌گونه‌اى كه از همه پيشى مى‌گرفت و مستمعين را بهره‌مند مى‌ساخت و عطش آن‌ها را فرو مى‌نشاند. آن‌گاه در چهارمين وصف مى‌فرمايد:«(به دليل نهايت تواضع بر حسب ظاهر)
انسان ضعيفى بود و مردم نيز او را ضعيف مى‌شمردند ولى هرگاه كار مهم و جدى به ميان مى‌آمد همچون شير بيشه مى‌خروشيد و مانند مار بيابانى به حركت درمى‌آمد»؛ (وَ كَانَ‌ ضَعِيفاً مُسْتَضْعَفاً فَإِنْ‌ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَيْثُ‌ غَابٍ‌ وَ صِلُّ‌ وَادٍ) . آرى آن‌ها اظهار قدرت و توانايى نمى‌كنند و متكبر و خودبزرگ‌بين نيستند ولى مرد عملند؛ به هنگام بروز مشكلات يا در ميدان جهاد در مقابل دشمن، توانايى خويش را آشكار مى‌سازند و دشمن را دَرهم مى‌كوبند. سپس در پنجمين وصف مى‌فرمايد:«پيش از حضور در مجلس داورى، دليلى اقامه نمى‌كرد»؛ (لا يُدْلِي بِحُجَّةٍ‌ حَتَّى يَأْتِيَ‌ قَاضِياً) . «يُدْلِى» از مادۀ «ادلاء» در اصل به معناى فرستادن دلو در چاه براى كشيدن آب است و گاه به معناى رشوه دادن نيز استعمال شده و به اقامۀ دليل در نزد قاضى يا جز او نيز «ادلاء» گفته مى‌شود. اشاره به اين‌كه اگر حقى را مى‌خواست از ديگرى بگيرد، جار و جنجال به راه نمى‌انداخت و زمين و آسمان را از فرياد خود پر نمى‌ساخت فقط‍‌ بعد از حضور در محضر قاضى دليل خود را ارائه مى‌كرد. به تعبير ديگر او پيوسته تابع قانون شرع بود و چيزى ماوراى قانون خدا از كسى نمى‌طلبيد. اضافه بر اين، اين كار باعث آبرومندى اوست زيرا چه بسا قبل از رفتن به محكمۀ قاضى جار و جنجال زيادى راه بيندازد كه حق من پايمال شده؛ ولى هنگامى كه قاضى به قضاوت مى‌نشيند حكم به بى‌حقى او مى‌كند و اين باعث سرافكندگى اوست. آن‌گاه امام عليه السلام در ششمين وصف اين برادر الهى مى‌فرمايد:«هيچ كس را نسبت به كارى كه انجام داده، در آن‌جا كه امكان داشت عذرى داشته باشد ملامت نمى‌كرد تا عذر او را بشنود»؛ (وَ كَانَ‌ لا يَلُومُ‌ أَحَداً عَلَى مَا يَجِدُ الْعُذْرَ فِي مِثْلِهِ‌ حَتَّى يَسْمَعَ‌ اعْتِذَارَهُ‌) . به يقين شتاب كردن در ملامت افراد كار عاقلانه‌اى نيست. چه بسا براى كار خلافى كه انجام داده‌اند عذرى داشته‌اند كه اگر انسان آن عذر را بشنود آن‌ها را معذور مى‌دارد و از ملامتى كه قبلاً كرده پشيمان مى‌شود و ناچار از عذرخواهى مى‌گردد، بنابراين چرا عجله كند و پيش از شنيدن عذر طرف، زبان به ملامت و سرزنش او بگشايد. به خصوص اگر اين گونه مسائل در مورد افراد عالم و عاقل و فهميده باشد كه احتياط‍‌ كردن بسيار سزاوارتر است. قرآن مجيد در داستان حضرت خضر و موسى عليهم السلام در سورۀ «كهف»، صحنه‌هايى از اين مطلب را نشان داده كه موسى عليه السلام در قضاوت عجله مى‌كرد و خضر را بر كارش سرزنش مى‌نمود اما هنگامى كه عذر او را شنيد دانست كه آنچه انجام داده، حق و به فرمان خدا بوده است. آن‌گاه در هفتمين وصف مى‌فرمايد:«او هرگز از درد خود جز هنگام بهبودى شكايت نمى‌كرد»؛ (وَ كَانَ‌ لا يَشْكُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ‌) . روشن است، اگر انسان هنگام ابتلا به درد شكايت كند، چنانچه براى دوستان باشد سبب آزردگى خاطر آن‌ها مى‌شود و اگر براى دشمنان باشد سبب شادى و شماتت آن‌ها مى‌گردد؛ اما اگر به هنگام بهبودى باشد توأم با نوعى شكرگزارى است و به بيان ديگر حكايت است نه شكايت. كلينى رحمه الله در كتاب شريف كافى از امام صادق عليه السلام چنين نقل مى‌كند: «مَنِ‌ اشْتَكَى لَيْلَةً‌ فَقَبِلَهَا بِقَبُولِهَا وَ أَدَّى إِلَى اللَّهِ‌ شُكْرَهَا كَانَتْ‌ كَعِبَادَةِ‌ سِتِّينَ‌ سَنَةً‌ قَالَ‌ أَبِي فَقُلْتُ‌ لَهُ‌ مَا قَبُولُهَا؛ هر كسى شبى بيمار شود و آن‌گونه كه شايسته است بيمارى را قبول و تحمّل كند و شكر آن را به پيشگاه خداوند به جا آورد، مانند عبادت شصت سال است. راوى مى‌گويد: پرسيدم: قبول آن به‌طور شايسته يعنى چه‌؟ امام عليه السلام فرمود: «يَصْبِرُ عَلَيْهَا وَ لا يُخْبِرُ بِمَا كَانَ‌ فِيهَا فَإِذَا أَصْبَحَ‌ حَمِدَ اللَّهَ‌ عَلَى مَا كَانَ‌؛ بر آن صبر مى‌كند و به كسى از آن خبر نمى‌دهد؛ ولى هنگامى كه صبح شد (و عافيت يافت) خدا را بر آنچه واقع شده است شكر مى‌گويد». ١ در همين باب روايات فراوان ديگرى در اين زمينه وارد شده است. البته روشن است كه حكايت از بيمارى براى طبيب و امثال آن ارتباطى به شكايت ندارد. شاهد اين سخن حديثى است كه كلينى رحمه الله در باب بعد، تحت عنوان «حد الشكاية» از امام صادق عليه السلام نقل مى‌كند كه از آن حضرت دربارۀ شكايت مريض سؤال كردند، فرمود: اگر كسى بگويد ديشب بيمار بودم و براثر بيمارى خوابم نبرد اين (حكايت است و) شكايت نيست. شكايت اين است كه بگويد به چيزى مبتلا شدم كه احدى به آن مبتلا نشده بود. ٢ سپس در هشتمين وصف مى‌فرمايد:«همواره سخنى مى‌گفت كه خود انجام مى‌داد و چيزى را كه انجام نمى‌داد نمى‌گفت»؛ (وَ كَانَ‌ يَقُولُ‌ مَا يَفْعَلُ‌ وَ لا يَقُولُ‌ مَا لا يَفْعَلُ‌) .
اين جمله شبيه چيزى است كه از امام عليه السلام در جاى ديگر نقل شده و فرموده است: «أَيُّهَا النَّاسُ‌ إِنِّي وَ اللَّهِ‌ مَا أَحُثُّكُمْ‌ عَلَى طَاعَةٍ‌ إِلَّا وَ أَسْبِقُكُمْ‌ إِلَيْهَا وَ لا أَنْهَاكُمْ‌ عَنْ‌ مَعْصِيَةٍ‌ إِلَّا وَ أَتَنَاهَى قَبْلَكُمْ‌ عَنْهَا؛ اى مردم به خدا سوگند من شما را دعوت به اطاعتى (نسبت به اوامر الهى) نمى‌كنم جز اين‌كه خودم پيش از شما آن را انجام مى‌دهم و شما را از معصيتى نهى نمى‌كنم جز اين‌كه خودم قبلاً آن را ترك مى‌گويم». ٣ قرآن مجيد نيز شاهد اين مدعاست آن‌جا كه به زبان سرزنش و توبيخ مى‌گويد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ‌ آمَنُوا لِمَ‌ تَقُولُونَ‌ ما لا تَفْعَلُونَ‌* كَبُرَ مَقْتاً عِنْ دَ اللّهِ‌ أَنْ‌ تَقُولُوا ما لا تَفْعَلُونَ‌» ؛اى كسانى كه ايمان آورده‌ايد! چرا سخنى مى‌گوييد كه عمل نمى‌كنيد؟! اين كار مايۀ خشم عظيم خداوند است كه سخنى بگوييد و عمل ننماييد». ١ بعضى از شارحان نهج البلاغه تفسير ديگرى براى اين جملۀ امام عليه السلام دارند و مى‌گويند: منظور اين است كه همواره قولى مى‌دهد كه به آن قول عمل مى‌كند نه اين‌كه به مردم قول دهد و بعداً عمل نكند؛ ولى تفسير اوّل مناسب‌تر به نظر مى‌رسد. در نهمين وصف مى‌فرمايد:«اگر در سخن گفتن مغلوب مى‌شد هرگز در سكوت كسى بر او غلبه نمى‌يافت»؛ (وَ كَانَ‌ إِذَا غُلِبَ‌ عَلَى الْكَلامِ‌ لَمْ‌ يُغْلَبْ‌ عَلَى السُّكُوتِ‌) . اشاره به اين‌كه او كمتر سخن مى‌گفت و بيشتر سكوت مى‌كرد
من نهج البلاغه میخوانم: به‌گونه‌اى كه ديگران در سخن گفتن بر او پيشى مى‌گرفتند؛ ولى هيچ‌كس در سكوت بر او پيشى نمى‌گرفت و اين در واقع نكوهش و مذمتى است از پرگويى و مدح و ستايشى است دربارۀ سكوت، زيرا مى‌دانيم سخن گفتن خطرات زيادى دارد؛ بسيارى از گناهان كبيره با سخن انجام مى‌شود و پرهيز از آنان به وسيلۀ سكوت حاصل مى‌گردد. سالكان طريق الى اللّه يكى از مهم‌ترين مواد برنامۀ خود را صمت و سكوت مى‌دانند و هرگز حضور قلب و نيروهاى خود را با سخن گفتن بسيار به هدر نمى‌دهند و در حال سكوت مى‌توانند بيشتر دربارۀ عظمت خدا بينديشند و به اصلاح خويش بپردازند. به همين دليل افرادى كه سكوت فراوان دارند، افرادى فكور و آگاهند. در حديثى از امام على بن موسى الرضا عليه السلام مى‌خوانيم: «مِنْ‌ عَلامَاتِ‌ الْفِقْهِ‌ الْحِلْمُ‌ وَ الْعِلْمُ‌ وَ الصَّمْتُ‌ إِنَّ‌ الصَّمْتَ‌ بَابٌ‌ مِنْ‌ أَبْوَابِ‌ الْحِكْمَةِ‌ إِنَّ‌ الصَّمْتَ‌ يَكْسِبُ‌ الْمَحَبَّةَ‌ إِنَّهُ‌ دَلِيلٌ‌ عَلَى كُلِّ‌ خَيْرٍ؛ از نشانه‌هاى فهم و شعور، بردبارى و علم و سكوت است. به يقين سكوت، درى از درهاى دانش است. سكوت، محبت مردم را به انسان جلب مى‌كند و راهنما به سوى هر خير است. ١ از رواياتى كه كلينى رحمه الله در باب پيش‌گفته (الصُّمْتُ‌ وَ حِفْظُ‍‌ اللِّسانِ‌) نقل كرده معلوم مى‌شود كه در عصر ائمه عليهم السلام بعضى از اصحاب، زبان خود را در مدح آن حضرت و اسرار اهل بيت عليهم السلام باز مى‌گذاشتند و سبب مشكلاتى براى شيعيان مى‌شدند. در آن زمان، ائمۀ هدى عليهم السلام پيروان خود را به سكوت مضاعف دعوت مى‌كردند، ازاين‌رو در حديثى مى‌خوانيم كه امام صادق عليه السلام به يكى از ياران خود به نام «سالم» فرمود: «يَا سَالِمُ‌ احْفَظْ‍‌ لِسَانَكَ‌ تَسْلَمْ‌ وَ لا تَحْمِلِ‌ النَّاسَ‌ عَلَى رِقَابِنَا؛ اى سالم! زبانت را حفظ‍‌ كن تا سالم بمانى و مردم را بر گردن ما سوار نكن». ٢ دربارۀ سكوت به‌كرار به تناسب سخنان مولا عليه السلام سخن گفتيم و پس از اين نيز خواهد آمد. البته روشن است سخنان سنجيده و حساب شده در باب تعليم و تعلم، امر به معروف و نهى از منكر و امثال آن مستثناست. در ذيل كلام حكمت‌آميز ١٨٢ بحث فراوانى در اين زمينه داشتيم. سپس در دهمين وصف او كه در واقع تأييدى بر وصف گذشته است، مى‌فرمايد:«او بر شنيدن حريص‌تر بود تا گفتن»؛ (وَ كَانَ‌ عَلَى مَا يَسْمَعُ‌ أَحْرَصَ‌ مِنْهُ‌ عَلَى أَنْ‌ يَتَكَلَّمَ‌) . روشن است كه بسيارى از علوم و دانش‌هايى كه عايد انسان مى‌شود از طريق شنوايى است. تمام دروس را انسان از استادش با شنيدن فرا مى‌گيرد و حل مشكلات را از اين طريق انجام مى‌دهد. درست است كه سخن گفتن اگر به صورت تعليم به ديگران باشد آن هم داراى فضيلت بسيار است؛ ولى فراموش نكنيم كه اين سخن گفتن در صورتى مفيد است كه طرف، سكوت كند و سخنان را بشنود. به خصوص اگر انسان در محضر عالمى حضور پيدا كند، هرچه سكوت و استماعش بيشتر باشد بهرۀ او بيشتر خواهد بود و به عكس اگر در محضر او پرحرفى كند از فوايد مهمى محروم خواهد شد. بعضى از شعرا در اين‌جا نكته‌اى دارند و مى‌گويند: اگر خداوند دو گوش به انسان داده و يك زبان، معنايش اين است كه شنيدن تو بايد دو برابر گفتن تو باشد. دادند دو گوش و يك زبانت ز آغاز يعنى كه دو بشنو و يكى بيش مگو آن‌گاه در يازدهمين و آخرين وصف مى‌فرمايد:«او چنان بود كه هرگاه دو كار برايش پيش مى‌آمد انديشه مى‌كرد كه كدام به هوا و هوس نزديك‌تر است، با آن مخالفت مى‌ورزيد.(و آن را كه خلاف هواى نفس بود مقدم مى‌شمرد)»؛ (وَ كَانَ‌ إِذَا بَدَهَهُ‌ أَمْرَانِ‌ يَنْظُرُ أَيُّهُمَا أَقْرَبُ‌ إِلَى الْهَوَى فَيُخَالِفُهُ‌ ١) . بسيار مى‌شود كه انسان در زندگى خود بر سر دو راهى قرار مى‌گيرد كه كارى را انجام دهد يا نه و گاه به ترديد مى‌افتد كه كدام يك از فعل و ترك يا كدام يك از دو كار متضاد، به رضاى خدا نزديك‌تر است. امام عليه السلام در بيان اين وصف برادر الهى معيارى بيان فرموده و آن اين‌كه بنگرد كدام طرف موافق هواى نفس است، آن را رها سازد و به سراغ طرفى برود كه برخلاف هواى نفس اوست و اين معيارى است براى شناخت حق از باطل در موارد شك و ترديد و قرار گرفتن بر سر دو راهى‌هاى زندگى. در پايان، امام عليه السلام در مقام نتيجه‌گيرى كلى از مجموع اين صفات برجستۀ انسانى كه اين برادر الهى واجد همۀ آن‌ها بود مى‌فرمايد:«(اگر مى‌خواهيد راه سعادت و نجات را پيدا كنيد) بر شما باد كه اين صفات را تحصيل كنيد، پيوسته با آن باشيد و از يكديگر در داشتن آن‌ها سبقت بگيريد و اگر نمى‌توانيد همۀ آن‌ها را انجام دهيد (به مقدار توان انجام دهيد) و بدانيد انجام مقدار كم بهتر از ترك بسيار است»؛ (فَعَلَيْكُمْ‌ بِهَذِهِ‌ الْخَلائِقِ‌ فَالْزَمُوهَا وَ تَنَافَسُوا فِيهَا فَإِنْ‌ لَمْ‌ تَسْتَطِيعُوهَا فَاعْلَمُوا أَنَّ‌ أَخْذَ الْقَلِيلِ‌ خَيْرٌ مِنْ‌ تَرْكِ‌
الْكَثِيرِ) نكته‌ها ١. مجموعه‌اى از صفات برجستۀ انسانى آنچه امام عليه السلام در اين كلام نورانى آورده مجموعه‌اى است از صفات برجستۀ انسانى كه هم جنبه‌هاى فكرى را فرا مى‌گيرد و هم مسائل اخلاقى و عملى را. تقريباً نيمى از اين مجموعه، نفى رذائل است و نيمى از آن كسب فضايل. نخست امام عليه السلام از مسئلۀ وسعت فكر و علو همت و جهان‌بينى صحيح سخن مى‌گويد و سپس به مسائل مثبتى مانند تواضع و شجاعت و سكوت و تسلط‍‌ بر نفس و نيز پرهيز از رذائلى همچون سلطان بطن و پرخورى و پيش‌داورى‌هاى بى‌مورد و ترك گفتار بدون عمل و سرزنش نكردن عذرخواهان و عدم ناله و شكايت از دردها اشاره مى‌كند. در بعضى جنبۀ مثبت و منفى هر دو با هم آمده است. در يك مورد نخست از سكوت سخن مى‌گويد و سپس از سخن گفتن نيكو و مفيد و سازنده و در مورد ديگر نخست از تواضع و ضعف ظاهرى دم مى‌زند و آن‌گاه از شجاعت و دلاورى. در مورد ديگر از قول توأم با عمل به ضميمۀ ترك قول بدون عمل. به يقين، اين مجموعه مى‌تواند سعادت دنيا و آخرت و فرد و اجتماع را تضمين كند و انسان را در طريق سير و سلوك الى اللّه يارى نمايد تا از نيكان و پاكان گردد و در صف اولياء اللّه قرار گيرد. ٢. اين برادر كه بود؟ همان‌گونه كه در ابتدا گفتيم، شارحان نهج‌البلاغه در اين موضوع اختلاف نظر دارند كه آيا اين سخن اشاره به شخص معينى است كه امام عليه السلام به عنوان يك برادر الهى از او ياد كرده است‌؟ و اين شخص كيست‌؟ به يقين پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله نمى‌تواند باشد، زيرا بعضى از صفاتى كه در اين بيان آمده در شأن پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نيست. آيا اين شخص ابوذر يا مالك اشتر و يا عثمان بن مظعون و يا ديگرى است‌؟ آن نيز محل گفت‌وگو است. يا اين‌كه اساساً اين سخن به عنوان تمثيل ذكر شده است‌؟ شايد نخستين كسى از شارحان نهج البلاغه كه اين احتمال را مطرح كرده و آن را به گروهى نسبت داده است ابن ابى الحديد باشد. او مى‌گويد: در نظم و نثر، چنين كارى عادت عرب بوده. و اين احتمال را قوى‌تر مى‌شمرد. مرحوم «كمره‌اى» در بخش تكميلى كه براى منهاج البراعة نگاشته به اين‌جا كه مى‌رسد مى‌گويد: بنابر آنچه ابن ابى الحديد آن را مناسب‌ترين وجه شمرده امام عليه السلام در اين گفتار خود مبتكر فن مهمى در ادب عربى است كه فن انشاء تمثيلات است و شبيه به چيزى است كه در عصر اخير به عنوان فن رمان‌نويسى يا روايات تمثيليه شايع شده است و اساس آن بر اين است كه داستانى را ابداع مى‌كنند كه تصويرى از هدفى آموزشى يا انتقادى و جز آن دارد و هنگامى كه به قرن چهارم هجرى بازگرديم مشاهده مى‌كنيم كه اين روش در آن قرن شايع شده بود. از كسانى كه در آن مهارت داشتند «بديع الزمان همدانى» است كه از او نقل شده چهارصد داستان (براى اهداف مختلف) ابداع كرد كه پنجاه بخش از آن چاپ و منتشر شده است. سپس مى‌افزايد:«هريرى، ابو محمد قاسم بن على» نيز از كسانى است كه در اين فن مهارت داشت. در پايان مى‌افزايد:(اگر احتمال فوق را دربارۀ اين كلام حكيمانه بپذيريم) استاد اين فن در رشته‌هاى ادبيات عرب اميرمؤمنان على عليه السلام بوده است، همان‌گونه كه استاد ساير فنون ادبى مانند نحو و بلاغت نيز وى است. ١ از جمله امورى كه اين تفسير را تقويت مى‌كند اين است كه شبيه همين تعبير در كلام امام حسن عليه السلام نيز آمده است كه مى‌فرمايد:«كان لى اخ...».
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحه گلدان من🌳🌳🌳🌳 با ما همراه باشید👇👇👇 @zandahlm1357
مشکلات عمده دیفن باخیا ✅ دیفن باخیا گیاهی ست حساس به سرما و در صورت سرمای بالا برگها زرد میشن ✅ در صورتی که آبیاری بیش از حد باشه برگها حالت سیاهی به خود میگیرند ✅در صورت آلودگی قارچی لکه های قهوه ای با حاشیه زرد ظاهر میشه. ✅کمبود پتاسیم باعث زردی لبه برگها میشه ،🌿چرا برگ‌های دیفن باخیا زرد می‌شود؟ دلایل مختلفی وجود دارد که ممکن است باعث زرد شدن برگ‌ها یا ساقه‌های دیفن باخیا شود. دلایلی مانند آب‌دهی زیاد، دمای پایین و نور بیش از حد از جمله دلایل زرد شدن این گیاه است. برای جلوگیری از این مشکل باید هر زمان که چند سانت بالایی خاک گیاه خشک شد اقوام به آبیاری مجدد بکنید. گیاه را در محیطی با دمای بین 15 الی 23 درجه نگهداری کنید و مراقب باشید که هیچ‌گاه دیفن باخیا را معرض نور شدید خورشید قرار ندهید زیرا ممکن است باعث آفتاب‌سوختگی در گیاه شود. ┄┅┅┅┅❀┅┅┅┅┄ 💯@zandahlm1357