#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
💠☀️💠☀️💠☀️💠 ☀️اخلاق مهدوی☀️ ◀️قسمت دویست و سی ویکم 👌.. یک نکته هم این است در دعا کردن در بحث ربو
💠☀️💠☀️💠☀️💠
☀️اخلاق مهدوی☀️
◀️قسمت دویست و سی و دوم
👌ادامه مباحثی که می خواهیم خدمت شما عزیزان داشته باشیم در بحث های دعا، می رسیم به بحث مهمی که سه مانع هست برای ارتباط ما با خدا از زبان امام سجاد (ع)✨. در دعای مهم امام سجاد در صحیفه سجادیه 📑 دعای دوازدهم، ایشان می فرمایند؛ «اللَّهُمَّ إِنَّهُ یحْجُبُنِی عَنْ مَسْأَلَتِک خِلَالٌ ثَلَاثٌ..» سه چیز هست خدای متعال که مانع از این میشود من امام سجاد با تو حرف بزنم و از تو چیزی بخواهم. اینها باعث می شود زبانم لال بشود و بند بیاید.🍁
⚠️سه مانعی که امام سجاد (ع) نام میبرد چی هست؟👇
1⃣ «یحْجُبُنِی أَمْرٌ أَمَرْتَ بِهِ فَأَبْطَأْتُ عَنْهُ» اولین چیزی که من را از اینکه با تو حرف بزنم باز می دارد امری است که به آن فرمان دادی و در اجابت کردن آن درنگ کردم.
🔹یعنی خدایا تو دستوراتی به من دادی به من گفتی فلان کار را بکن.. ولی من این دستورات را انجام ندادم، الان شرمنده هستم با چه رویی پیش تو بیایم. من بگویم فلان😞 چیز را به من بده، خدا میگوید آن چیزهایی که به تو گفتم انجام دادی؟؟
2⃣ «وَ نَهْی نَهَیتَنِی عَنْهُ فَأَسْرَعْتُ إِلَیهِ» نهی است که از آن جلوگیری کردی ولی من به سمت آن شتافتم. گفتی نکن ولی من انجامش دادم.❌ حالا در درجات بالاتر مکروهات هم هست یعنی فقط گناه نیست، حتی بعضی مکروهات هم حجاب می آورد باعث می شود انسان نتواند به درجات بالا برسد و دعا بکند.
3⃣ «وَ نِعْمَةٌ أَنْعَمْتَ بِهَا عَلَی فَقَصَّرْتُ فِی شُکرِهَا» نعمتی به من دادی ولی من از سپاسگزاری آن کوتاهی کردم شکرش را نکردم.
👤انسانیت اقتضا می کند وقتی به انسان نعمتی داد؛
👈اولا از نظر درونی بفهمیم چه کسی این نعمت را به من داده، که ما به ذهنمان نمیآید اینطور مواقع این نعمت ها از خداست. گاهی می گوییم تلاش کردیم به ما دادند، خدا را فراموش می کنیم.
👈ثانیا از نظر زبانی سپاسگزاری کنیم. خدایا متشکریم، الحمدلله.💐
👈ثالثا بدترین از این نعمتی که به من دادی، من چکار می کردم؟ در راه خشم تو، در راه گناه تو، در راه غیر رضای تو، مصرف کردم.
↩️پس سه مانع ارتباط با خداست، یعنی خدایا من می خواهم با تو صحبت کنم سه تا مانع وجود دارد، اول گفتی واجب را انجام بده ندادم، گفتی گناه نکن کردم، سوم اینکه نعمت ها را در جای خودش استفاده نکردم.
🔹ادامه دارد ....
💽برگرفته از سخنرانی"اخلاق
مهدوی" فایل شماره (64)
🎤استاد احسان عبادی
#اخلاق_مهدوی 232
💠☀️💠☀️💠☀️💠
_______________
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فایل آموزش معارف مهدویت شماره (٢٣) موضوع: وظایف منتظران ١
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از معرفت مهدوی | استاد عبادی
4_523942300229828765.3gpp
1.99M
فایل آموزش معارف مهدویت
شماره (۲۴)
موضوع: وظایف منتظران ٢
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥آیا انبیا الهی هم غیبت داشته اند؟
#استاد_کلباسی
#گامی_به_سوی_ظهور
🔶🔹🔶
#مهدوی
#مهدویت
🌺 کرامات مهدوی
📚 شفای زن سرطانی
☪ خانم «ن ـ پ» 27 ساله، متأهل و ساکن تهران، سرآسیاب و همسر آقای «ا ـ ز» سرپرست مکانیک ماشین های سنگین شرکت هپکو.
بیماری: سرطان کبد و طحال.
پزشک معالج: دکتر کیهانی متخصص سرطان در بیمارستان آزاد.
نقل از پدر نامبرده، آقای «ع ـ پ»
💖 «مدتی بود که دخترم هر روز لاغر و نحیف می شد تا این که موجب ناراحتی ما شد. ابتدا او را نزد دکتر سید محمّد سه دهی بردیم. ایشان پس از انجام معاینات گفت: کار من نیست. باید او را پیش دکتر کیهانی ببرید.
وقتی به آقای دکتر کیهانی مراجعه کردیم، ایشان بلافاصله او را در بیمارستان آزاد، بستری کرد. عسکبرداری های متعدد صورت گرفت و از جمله، توسط دکتر کلباسی تکه برداری به عمل آمد.
دکتر کلباسی گفت: متأسفانه، کار تمام شده است و زخم سرطان، طحال و کبد را پر کرده است و درمان هم نتیجه ای ندارد و در صورت انجام شدن یا نشدن عمل، مریض شش ماه بیش تر زنده نخواهد ماند. شما هم بی جهت خرج نکنید، ولی برای دلخوشی شما، پنجاه جلسه، شیمی درمانی می کنیم.
من همان شب خدمت آقای «م ـ ح» که از اعضای هیأت امنای مسجد مقدّس جمکران است، زنگ زدم و تقاضای دعا نمودم. هفته بعد هم به مسجد جمکران رفتیم و در آن جا ماندیم. من از حضرت مهدی(علیه السلام) شفای دخترم را خواستم. هیأت محبّان پنج تن آل عبای تهران هم بودند. علاوه بر توسل، نذر گوسفند و ولیمه ای را در مسجد جمکران نمودم.
پرونده بیماری فرزندم را به آمریکا نزد فرزندم که در آن جا است، فرستادم. او پرونده را به چند نفر از متخصصین سرطان نشان داد. آنها هم نظریه دکتر کیهانی را تأیید نمودند. خلاصه، هر چه توانستنم در این راه جدّ و جهد کردم. از جمله، بیمارستانی که در مکزیک با داروهای گیاهی بیماران را درمان می کند نیز داروهای گیاهی دادند، امّا مثمر ثمر واقع نشد. مهم تر از همه این که توسلات خود را به ائمه هدی(علیهم السلام) مخصوصاً حضرت حجّت(علیه السلام) قطع نکردم و به نذر و نیازها ادامه دادم.
جلسه هشتم شیمی درمانی بود که آقای دکتر کیهانی با تعجب به من گفت: حاج آقا! چه کار کردی که دیگر اثری از زخم ها وجود ندارد؟
عرض کردم: به کسی پناه بردم که همه درماندگان به آن پناه می برند؛ توسل به مولایم صاحب الزمان(علیه السلام) پیدا کردم.
ایشان برای اطمینان، مجدداً عکسبرداری کرد و آزمایشات لازم را انجام داد و شفای فرزندم را تأیید کرد و گفت: آثاری از مرض وجود ندارد و به لطف امام زمان(علیه السلام) حالشان خوب است و یقیناً شفا گرفته است.
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هنر آن است ڪه بمیرے پیش از آنڪه بمیرانندت و مبدا و منشا حیات آنانند ڪه چنین مردهاند...
.......:
@zandahlm1357
.
*دعای سگ مستجاب شد*
حجت الاسلام محمد باقر شفتی در مورد نتیجه ترحم و فراز و نشیب زندگی خود حکایتی شیرین دارد.
حجت الاسلام شفتی در ایام تحصیل خود در نجف و اصفهان به قدری فقیر بود که غالباً لباس از زیادی وصله به رنگ های مختلف جلوه می کرد گاهی از شدت گرسنگی و ضعف، غش میکرد، ولی فقر خود را کتمان می نمود و به کسی نمی گفت، روزی در مدرسه علمیه اصفهان، پول نماز وحشت در بین طلاب تقسیم شد وجه مختصری از این ناحیه به او رسید چون مدتی بود گوشت نخورده بود به بازار رفت و جگر گوسفندی را خریداری کرد، در مسیر راه ناگاه چشمش به سگی افتاد که بچههایش روی سینه او افتاده وشیر می خورند. ولی از سگ بیش از مشتی استخوان باقی نمانده بود و از ضعف قدرت حرکت نداشت .
حجت الاسلام به خود خطاب کرد و گفت اگر از روی انصاف داوری کنی این سگ برای خوردن این جگر از تو سزاوارتر است زیرا هم خودش و هم بچه های گرسنه اند ، از این رو جگر را قطعه قطعه کرد و جلوی آن سگ انداخت خود🌸
حجت الاسلام شفتی نقل می کند حکم.از وقتی پاره های جگر را نزد سگ انداختم گویی او را طوری یافتم که سر به طرف آسمان بلند کرد و صدایی نمود من دریافتم که او در حق من دعا می کند 🍏
از این جریان چندان نگذشت که یکی از بزرگان از زادگاه خود *شفت* مبلغ ۲۰۰ تومان برای من فرستاد و پیغام داد که من راضی نیستم که ازعین این پول مصرف کنید بلکه آن را نزد تاجری بگذار تا با آن تجارت کند و سود تجارت از او بگیر و مصرف کن.🍒
من به همین سفارش اقدام کردم ، و بعد از مدتی به قدری وضع مالیم خوب شد که از سود تجارت آن پول، مبلغ هنگفتی به دستم آمد و با آن حدود هزاردکان و کاروانسرا خریدم ویک روستا را که در اطراف محلمان بنا کرده بودند.،بطور دربست آن روستا را خریداری نمودم ،که اجاره کشاورزی آن در هرسال نهصد خروار برنج می شد، 🍒
دارای اهل و فرزند شدم وقریب صد نفر از در خانه من نان می خوردند ،تمام این ثروت و مکنت برای ترحمی بود که من به آن سگ گرسنه نمودم ،واو را برخورد ترجیح دادم .
🌸🍏🌸🌸🍏🌸🍏🌸
اقتباس از کتاب صدویک حکایت ص 158🌸🍏🌸