📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و ششم
میدانستم که به خاطر من نمازش را نخوانده تا زودتر بساط شام را مهیا کند که از همانجا با ناله ضعیفم صدایش کردم: «مجید جان! بیا نمازت رو بخون.» و او از آشپزخانه پاسخ تعارفم را با مهربانی داد: «تو باید زودتر غذا بخوری! من بعد شام نمازم رو میخونم.» و به نیم ساعت نکشید که سفره شام را همانجا کنار سجاده روی زمین پهن کرد. با هر دو دست زیر سر و کمرم را گرفت و کمکم کرد تا بلند شوم و به پایه مخملی کاناپه تکیه بدهم. خودش با دنیایی محبت برایم لقمه گرفت و همین که لقمه را نزدیک دهانم آورد، حالم طوری به هم خورد که بدن سنگینم را از جا کَندم و خودم را به دستشویی رساندم. از بوی غذا، دلم زیر و رو شده بود و چیزی در معدهام نبود تا بالا بیاید که فقط عُق میزدم. مجید با حالتی مضطرب در پاشنه درِ دستشویی ایستاده و دیگر کاری از دستش برایم بر نمیآمد که فقط با غصه نگاهم میکرد. دستم را به لبه سرامیکی دستشویی گرفته بودم و از شدت حالت تهوع ناله میزدم که نگاهم در آیینه به صورتم افتاد. رنگم از سفیدی به مُرده میزد و هاله سیاهی که پای چشمم افتاده بود، اوج ناخوشیام را نشان میداد. مجید دست دراز کرد تا دستم را بگیرد و کمکم کند از دستشویی خارج شوم که دیدم از اندوه حال خرابم، چشمانش از اشک پُر شده و باز میخواست با کلمات شیرین و لبریز محبتش، دلم را به حمایتش خوش کند و من نه فقط از حالت تهوع و کمر درد که از بلایی که به سرم آمده بود، دوباره به تب و تاب افتاده و شکیباییام را از دست داده بودم. به پهلو روی کاناپه دراز کشیده بودم و باز از اعماق جگر سوختهام ضجه میزدم که دیشب در خانه و کنار خانواده خودم بودم و امشب در خانه یک غریبه به پناه آمده و جز همسرم کسی برایم نمانده بود و چه ساده همه عزیزانم را در یک شب از دست داده بودم. سفره غذا دست نخورده مانده بود و مجید به غمخواری غمهای بیکرانم، کنار کاناپه نشسته و پا به پای مویههای غریبانهام، بیصدا گریه میکرد که سرِ درد دلم باز شد: «مجید! دلم خیلی میسوزه! مگه من چه گناهی کردم که باید این همه عذاب بکشم؟ مجید دلم برای مامانم خیلی تنگ شده! وقتی مامانم زنده بود، همیشه حمایتم میکرد، نمیذاشت بابا اذیتم کنه. هر وقت بابا میخواست دعوام کنه، مامان وساطت میکرد. ولی امروز دیگه مامانم نبود که ازم دفاع کنه، امروز خیلی تنها بودم. اگه مامان زنده بود، بابا انقدر اذیتم نمیکرد. مجید بابا امروز منو کشت...» با یک دستش، انگشتان سردم را گرفته بود تا کمتر از گریه بلرزد و با دست دیگرش، قطرات اشکم را از روی صورتم پاک میکرد. میدیدم که او هم میخواهد از دردهای مانده بر دلش، با صدای بلند گریه کند و باز با سکوت صبورانهاش، برای شکوائیههای من آغوش باز کرده بود تا هر چه میخواهم بگویم و من چطور میتوانستم از این مجال عاشقانه بگذرم که هر چه بر سینهام سنگینی میکرد، پیش محرم زندگیام زار میزدم: «مجید! بخدا من نمیخواستم ازت جدا شم، ولی بابا مجبورم کرد که برم تقاضا بدم. به خدا تا اون تقاضای طلاق رو نوشتم، هزار بار مُردم و زنده شدم. فقط میخواستم بابا دست از سرم برداره. امید داشتم تو قبول کنی سُنی شی و همه چی تموم شه، ولی نشد. دیشب وقتی بابا احضاریه دادگاه رو اُورد، داغون شدم. نمیدونستم دیگه باید چی کار کنم، نمیتونستم باهات حرف بزنم، ازت خجالت میکشیدم! برا همین تلفن رو جواب نمیدادم. امروز به سرم زد که تهدیدت کنم، گفتم شاید اگه تهدید کنم که ازت جدا میشم، قبول کنی...» و حالا نوبت او بود که به یاد لحظات بعد از ظهر امروز، بیتاب شود. سفیدی چشمانش از بارش بیقرار اشکهایش به رنگ خون در آمده و با صدایی که زیر ضرب سر انگشت غصه به لرزه افتاده بود، شروع کرد: «الهه! وقتی گفتی ازم طلاق میگیری، بخدا مرگ رو جلوی چشمام دیدم! نفهمیدم چجوری از پالایشگاه زدم بیرون! باورم نمیشد تو بهم این حرف رو بزنی! نمیدونستم باید چی کار کنم، فقط میخواستم زودتر خودم رو بهت برسونم، میخواستم به پات بیفتم...» و نگفت که با اینهمه آشفته حالی، تسلیم مذهب اهل تسنن شده بود یا نه و من هم چیزی نپرسیدم که با مصیبتی که امروز به سرم آمده بود، تنها حفظ کرامت زنانه و زندگی دخترم برایم ارزش پیدا کرده بود و او همچنان با نفسهای خیسش نجوا میکرد: «وقتی گوشی رو خاموش کردی دیوونه شدم! فکر کردم دیگه حتی نمیخوای صِدام رو بشنوی! باورم نمیشد انقدر ازم متنفر شده باشی! نمیدونی اون یه ساعتی که گوشیات خاموش بود و جوابمو نمیدادی، چی کشیدم! ولی وقتی خودت بهم زنگ زدی و گفتی بیام دنبالت، بیشتر ترسیدم! نمیدونستم چه بلایی سرت اومده که اینجوری بُریدی...»
https://eitaa.com/zandahlm1357
با ما همراه باشید🌹
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
🔰 سلسله جلسات #جهاد_با_نفس 21 👌 جلساتی برای خودسازی معنوی جهت سربازی حضرت 👈 تدریس کتاب جهاد با
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جهاد با نفس 22.MP3
2.4M
🔰 سلسله جلسات #جهاد_با_نفس 22
👌 جلساتی برای خودسازی معنوی جهت سربازی حضرت
👈 تدریس کتاب جهاد با نفس ، کتاب مورد توصیه آیت الله بهجت جهت رشد معنوی و ترک گناه
❇️ جلسه 2️⃣2️⃣
🎤 با تدریس #استاد_احسان_عبادی از اساتید مهدویت
👈 در نشر این فایلها کوشا باشید حتی با لینک خودتان
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
کتاب صوتی "صلح امام حسن علیه السلام" (پرشکوه ترین نرمش قهرمانانه تاریخ)
اثر شیخ راضی ال یاسین
ترجمه #آیت_الله_خامنه_ای
#صلح_امام_حسن
#شیخ_راضی_آل_یاسین
#آیت_الله_خامنه_ای
#امام_شناسی #اعتقادی
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
*آغاز سرنوشت *نامه قیس بن سعد به امام حسن (ع) *فرار و خیانت ۸۰۰۰ نفر از اردوگاه امام *وعده و رشوه سل
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از کتابخانه صوتی
Part15_صلح امام حسن.mp3
8.1M
*تحلیلی از شخصیت معاویه
*فتنه انگیزی و حیله گری خصلت بارز معاویه
*نامه های کوفیان به معاویه
*ارسال هیئت معاویه به اردوگاه امام
*نقشه هیئت شامی و ایجاد شایعه صلح
*شایعه پراکنی معاویه در لشکر مسکن و مدائن
@audio_ketab
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
دوران كودكي دوران كودكي ما نان گندم نمي توانستيم بخوريم، نان جو گندم ميخورديم چون نان گندم گران تر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
.......:
خانه ي پدر رئيس جمهور
خانه ي پدر رئيس جمهور در دوران رياست جمهوري كه مرحوم پدر و مادرم در منزل خودشان زندگي ميكردند، هيچ وقت به ذهن هيچ كس -نه به ذهن آنها، و نه به ذهن ما- خطور نمي كرد كه حالا مثلاً چون ما رئيس جمهور هستيم، دستي بر اين خانه بكشيم و
آن را تعميري بكنيم. حتي هنگامي كه يكي از همسايههاي ما در اين جا ساختمان بلندي ايجاد كرده بود كه بر اين حياط مشرف بود و مادر ما هم نمي توانست ديگر بدون چادر در حياط راه برود، بعضي از دوستان گفتند خوب است شما بگوييد اين كار را نكنند؛ ما پيغام داديم، ديديم كه گوش نكردند! ما راه قانوني هم نداشتيم؛ يعني آن قدر داعي و انگيزه پيدا نشد كه به آن همسايه فشار بياورند كه خانه ات را مثلاً يك متر كوتاه تر درست كن. اين از آن چيزهايي است كه در يك نظام و در يك كشور، براي همه ماي? خشنودي و دلگرمي است. مقامات دنيوي و امكانات مادي موجب نمي شود كه اشخاص وضع شخصي خودشان را با وضع عمومي اشتباه بگيرند و فكر كنند كه بايد در رفاه بيشتري زندگي كنند.
بيانات در بازديد از منزل پدري در مشهد به تاريخ هفدهم مرداد ۱۳۷۴
https://eitaa.com/zandahlm1357
فوری و مهم؛
#حسن_روحانی روز گذشته درپی احضاریه قضایی، به صورت محرمانه در یکی از دادگاهها حاضر و نسبت به اتهامات وارده تفهیم اتهام شد.✌️
درود به شرف و شجاعت آقای محسنی اژهای.
بالاخره مطالبه گریها جواب داد.
#محاکمه_روحانی
#شنیدهها
https://sapp.ir/joingroup/KOwcfFpBCixzgEJGabZID0No
کانال ما در پیام رسان ایتا👇👇
https://eitaa.com/zandahlm1357
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#تلاوت
🎙🎙بسیار دلنشین
💛۞ أَوَلَمْ يَرَوْا أَنَّ اللَّهَ الَّذِي خَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضَ قَادِرٌ عَلَىٰ أَن يَخْلُقَ مِثْلَهُمْ وَجَعَلَ لَهُمْ أَجَلًا لَّا رَيْبَ فِيهِ فَأَبَى الظَّالِمُونَ إِلَّا كُفُورًا💮💮💮
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
هر روز با امام رضا
@zandahlm1357
@HashtominEmam
آرشیو
مطالب صفحه هرروز با امام رضا (ع)
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
موضع گيرى ششم امام رضا (ع) به اينها نيز بسنده نكرد بلكه در هر فرصتى تأكيد مى كرد كه مأمون او را به
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
موضع گيرى هفتم
امام (ع) از كوچك ترين فرصتى كه به دست مى آورد سود جسته اين معنا را به ديگران يادآورى ميكرد كه مأمون در اعطاى سمت وليعهدى كار مهمى نكرده جز آن كه در راه برگرداندن حقّ مسلم خود او كه قبلاً از دستش به غصب ربوده بود، گام بر مى داشته است. امام به مردم قانونى نبودن خلافت مأمون را پيوسته خاطرنشان مى ساخت.
نخست در شيوه اخذ بيعت مى بينيم كه امام جهل مأمون را نسبت به شيوه رسول خدا كه مدعى جانشينيش بود، برملا ساخت. مردم براى بيعت با امام آمده بودند كه امام
دست خود را به گونه اى نگاه داشت كه پشت دست در برابر صورتش و روى دستش رو به مردم قرار مى گرفت. مأمون گفت چرا دستت را براى بيعت پيش نمي آورى. امام فرمود: تو نمى دانى كه رسول خدا به همين شيوه از مردم بيعت مى گرفت. (۲۲)
اما اشعار اين مطلب كه خلافت حق مسلم امام رضا (ع) است نه مأمون، اين موضع از نظر هر كسى كه كوچك ترين آشنايى با زندگى امام داشته و وقايعى نظير نيشابور و غيره را شناخته باشد، بسيار روشن است. امام خود در نيشابور امامت خويش را شرط كلمه توحيد و راه ورود به دژ محكم الهى معرفى كرده بود. وى همچنين امامان قانونى را در بسيارى از موارد از جمله در رساله اى كه براى مأمون نوشته بود شماره كرده و خود نيز در شمار آنان بود. به اين نكته در ظهر نويس سند وليعهدى نيز اشاره فرموده است.
ديگر از نكات شايان توجه آن كه در مجلس بيعت، امام به جاى ايراد سخنرانى طولانى، عبارات كوتاه زير را بر زبان جارى مى ساخت:
ما به خاطر رسول خدا بر شما حقى داريم و شما نيز به خاطر او بر ما حقى داريد. يعني هر گاه شما حق ما را پاييديد بر ما نيز واجب مى شود كه حق شما را منظور بداريم. »
اين جملات ميان اهل تاريخ و سيره نويسان معروف است و غير از آن نيز چيزى از امام (ع)
در آن مجلس نقل نكرده اند.
امام از اين كه حتى كوچك ترين سپاس گذارى از مأمون بكند خوددارى كرد، و اين موضع خود سرسختانه و قاطعى بود كه مى خواست ماهيّت بيعت را در ذهن مردم خوب جاى دهد و در ضمن موقعيّت خويش را نسبت به زمامدارى در همان مجلس حساس بفهماند.
https://eitaa.com/zandahlm1357
.......:
آيا نمي داني كه من زوارم را دوست دارم
يكي از اهل تقوي و يقين كه در زمان عالم رباني مرحوم حاج شيخ محمد جواد بيد آبادي را درك كرده نقل كرد: زماني كه آن بزرگوار به قصد زيارت حضرت رضا عليه السلام و توقف چهل روز در مشهد مقدس به اتفاق خواهرش از اصفهان حركت نمود و به مشهد مشرف شدند چون هيجده روز از مدت توقف در آن مكان شريف گذشت شب، حضرت رضا عليه السلام در عالم واقعه به ايشان امر فرمودند: كه فردا بايد به اصفهان برگردي.
عرض ميكند اي مولاي من، من قصد توقف چهل روز در جوار حضرتت كرده و هيجده روز بيشتر نگذشته.
[صفحه ۹۳]
امام عليه السلام فرمود: چون خواهرت از دوري مادرش دل تنگ است و از ما مراجعتش را به اصفهان خواسته، براي خاطر او بايد برگردي، آيا
نميداني كه من زوارم را دوست ميدارم چون مرحوم حاجي به خود ميآيد از خواهرش ميپرسد كه از حضرت رضا عليه السلام روز گذشته چه خواستي؟
مي گويد: چون از مفارقت مادرم سخت ناراحت بودم به آن حضرت شكايت كرده درخواست مراجعت نمودم.
محبت و رأفت حضرت رضا عليه السلام درباره عموم شيعيان خصوصا زوار قبرش از مسلميات است، چنانكه در زيارتش دارد «السلام عليك ايها الامام الرؤف»
اگر مرا از قيد غم رها كني چه ميشود؟
اگر نگاه مرحمت به من كني چه ميشود
نظر به اين كبوتر حرم كني چه ميشود
جواز كربلا به ما كرم كني چه ميشود؟
https://eitaa.com/zandahlm1357
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇 استاد من شنیدم شخصی بنام شعیب قبل از قیام حضرت قیام میکنه و پرچمدار حضرت هست
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
☑️متن شبهه و سوال👇👇👇👇👇
تا حالا به این موضوع فکر کردین؟
رستم 700 سال عمر کرد
افسانه است
نــوح 950 سال عمر کرد
حقیقت است
کــاوه ضحاک را از مـیـان برد
افسانه است
موسی فرعون را از میان برد
حقیقت است
از دوش ضحاک مـار رویید
افسانه است
عـصـای مـوسـی اژدهـا شد
حقیقت است
کیکاووس بــا عقابها پرواز کرد
افسانه است
سلیمان بر قالی پرنده پرواز کرد
حقیقت است
رستم دیو سپید را شکست داد
افسانه است
داوود جــالــوت را شکست داد
حقیقت است
زال توسط سیمرغ پرورش یافت
افسانه است
یونس در شکم نهنگ زندگی کرد
حقیقت است
بـیـژن مدتی درون چـاه زندگی کرد
افسانه است
یوسف مدتی درون چاه زندگی کرد
حقیقت است
داراب در سبدی روی آب پیدا شد
افسانه است
موسی در سبدی روی آب پیدا شد
حقیقت است
سیاوش به سلامت از آتش گذشت
افسانه است
ابراهیم به سلامت از آتش گذشت
حقیقت است
فریدون و یارانش از دجله گذشتند
افسانه است
موسی و یارانش از نیل گذشتند
حقیقت است
آرش با کمان مرز ایران را تعیین کرد
افسانه است
نوح حیواناتش را سوار کشتی کرد
حقیقت است
سیاوش از وسوسۀ نامادری گریخت
افسانه است
یوسف از وسوسۀ نامادری گریخت
حقیقت است
به راستی چرا آنچه به نفع باور دینی مردم است معجزه و حقیقت محسوب میشود؟ ولی آنچه مربوط به تمدن ماست افسانه و خرافات است.
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
✅متن پاسخ به شبهه👇👇👇👇👇
☝️🏻خُب این هم از آن چیزهایی هست که به آن می گویند صنعت مغالطه. باز هم میگویم مغالطه در منطق بسیار بسیار بحث مهمی است. حتما حتما عزیزان بحث های مغالطه را حداقل از کتاب شهید مطهری که ساده و روان توضیح داده مطالب را بخوانند و مباحث مغالطه را یاد بگیرن.
🌀نگاه بکنید بحث رستم و اینها کسی خود شاهنامه را اگر بخواند می فهمد خود آقای فردوسی می گوید رستم یلی بود در سیستان، منم کردمش رستم دستان یعنی خود شاهنامه به صورت اساطیری و اسطوره وار می آید می گوید، اینطور نیست همه ی آن داستانها واقعیت داشته باشد خودش می گوید. این افرادی که دم از ایران و ایرانی می زنند کسانی هستند که یکبار شاهنامه فردوسی را دست نگرفتند بخوانند که ببینند فردوسی چه میگوید از کجا این شعرها آمده ..
👈🏻اگر اینها ادعا می کنند اینها عین واقعیت است این داستانها و امثال اینها.. سندش را بیاورند، مدرکش را بیاورند، روی هوا که ما نمی توانیم بگوییم یک چیزی سند دارد.
خُب ما برای حرف هایمان سند داریم برای این مباحثی دینی که خدمت شما عرض کردیم سندهای متعدد هست، این افراد هم بیایند سندهایی که ادعا می کنند را بیاورند، اگر این مطلبشان درست است سندش را بیاورند تا ما هم استفاده کنیم.
#پرسش_پاسخ
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
👤پاسخ دهنده: #استاد_احسان_عبادی
(👆جزو اساتید مهدویت ، پژوهشگر تاریخ و محقق)