.......:
فصل دوازدهم: آداب داخل شدن به خانه و بیرون رفتن از آن
از حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم منقول است: بعد از یک خواب اوّل شب از خانه بیرون مروید که خدا را خلقی چند هست که در این وقت پهن میشوند در زمین و آنچه میفرماید میکنند.
در حدیث صحیح از امام رضاعلیه السلام منقول است: چون از خانه بیرون روی بگو: «بِسْمِ اللَّهِ، آمَنْتُ بِاللَّهِ، تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ، ما شاءَ اللَّهُ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلّا بِاللَّهِ»، که چون این را بگویی ملائکه به روی شیطان میزنند و او را از تو دور میکنند.
از حضرت رسول صلی الله علیه وآله وسلم منقول است: هرگاه کسی از خانه بیرون آید و بگوید: «بِسْمِ اللَّه، ملائکه به او میگویند: سلامت ماندی. پس چون بگوید: «لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلّا بِاللَّه»، به او میگویند: کارهایت ساخته شد. پس چون بگوید: «تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ»، ملائکه به او میگویند که از بلاها نگاه داشته شدی.
در حدیث معتبر از امام رضاعلیه السلام منقول است: چون پدرم از خانه بیرون میآمد، این دعا میخواند: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ خَرَجْتُ بِحَوْلِ اللَّهِ وَقُوَّتِهِ لا بِحَوْلی وَقُوَّتی بَلْ بِحَوْلِکَ وَقُوَّتِکَ یا رَبِّ مُتَعَرِّضاً لِرِزْقِکَ فَأْتِنی بِهِ فِی عافِیَةٍ».
در حدیث معتبر از امیر المؤمنین علیه السلام منقول است: چون کسی داخل خانه خود شود بر اهلش سلام کند و اگر اهلی نداشته باشد بگوید: «اَلسَّلامُ عَلَینا مِنْ رَبِّنا».
و چون داخل خانه شود سوره "قل هو اللَّه احد" بخواند که فقر و پریشانی را برطرف میکند و چون کسی خواهد پیِ حاجتی برود، بامداد روز پنج شنبه برود و آیات سوره "آل عمران" را که پیش گذشت، «اِنَّ فی خَلْقِ السَّمواتِ وَالْاَرْضِ»، تا «اِنَّکَ لا تُخْلِفُ الْمیعادِ» [آل عمران / آیه ۱۹۴-۱۹۰]. بخواند و آیة الکرسی و سوره "انا انزلناه" و سوره حمد بخواند.
در حدیث صحیح از حضرت صادق علیه السلام منقول است: چون از خانه بیرون روی بگو: «بِسْمِ اللَّهِ، تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ، ما شاءَ اللَّهُ لا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلّا بِاللَّهِ، اَللَّهُمَّ اِنِّی اَسْألُکَ خَیْرَ ما خَرَجْتُ لَهُ وَاَعُوذُبِکَ مِنْ شَرّ ما خَرَجْتُ اِلَیْهِ اَللَّهُمَّ اَوْسِعَ عَلَیَّ مِنْ فَضْلِکَ وَاَتِمَّ عَلَیَّ نِعْمَتکَ وَاسْتَعْمِلْنی فی طاعَتِکَ وَاجْعَلْنی راغِباً فیما عِنْدَکَ وَتَوَفَّنی فی سَبیلِکَ وَعَلی مِلَّتِکَ وَمِلَّةِ رَسُولِکَ صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ».
در حدیث دیگر از امام محمّد باقرعلیه السلام منقول است: هرکه در وقت بیرون آمدن از در خانه این دعا بخواند، خدا گناهانش را بیامرزد و توبه اش را قبول کند و کارهایش را بسازد و او را از بدیها و شرور نگاه دارد. دعا این است: «اَعُوذُ بِما عاذَتْ بِهِ مَلائِکَةُ اللَّهِ وَرُسُلُهُ مِنْ شَرِّ هذا الْیَومِ الْجَدیدِ الَّذِی اِذا غابَتْ شَمْسُهُ لَمْ تَعُدْ مِنْ شَرِّ نَفْسی وَمِنْ شَرِّ غَیْری وَمِنْ شَرِّ الشّیاطینَ وَمِنْ شَرِّ مَنْ نَصَبَ لِاَوْلِیاءِ اللَّهِ وَمِنْ شَرِّ الْجِنِّ وَالاِنْسِ وَمِنْ شَرِّ السِّباعِ وَالْهَوامِ وَمِنْ شَرِّ رُکُوْبِ الَْمحارِمِ کُلِّها اجیرُ نَفْسی بِاللَّهِ مِنْ کُلِّ سُوءٍ».
در حدیث حسن از حضرت صادق علیه السلام منقول است: هرکه در وقت بیرون رفتن از خانه، ده مرتبه سوره "قل هو اللَّه احد" بخواند پیوسته در حفظ و حمایت الهی باشد تا به خانه خود برگردد.
در حدیث معتبر دیگر منقول است: آن حضرت در وقت بیرون رفتن از خانه این دعا میخواندند: «اَللَّهُمَّ بِکَ خَرَجْتُ وَلَکَ اَسْلَمْتُ وَبِکَ امَنْتُ وَعَلَیْکَ تَوَکَّلْتُ، اَللَّهُمَّ بارِکْ لی فی یَوْمی هذا وَارْزُقنی فَوْزَهُ وَفَتْحَهُ وَنَصْرَهُ وَطَهُورَهُ وَهُداهُ وَبَرَکَتَهُ وَاصْرِفْ عَنّی شَرَّهُ وَشَرَّ ما فیهِ، بِاسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ وَاللَّهُ اکْبَرُ وَالْحَمْدُ للَّهِ ِ رَبِّ الْعالَمینَ اَللَّهُمَّ اِنِّی خَرَجْتُ فَبارِکْ لی فی خُروُجی وَانْفَعْنی بِهِ».
در حدیث حسن از آن حضرت منقول است: چون آدمی از خانه بیرون آید «اللَّه اَکبَر» بگوید، پس سه مرتبه بگوید: «بِاللَّهِ اَخْرُجُ وَبِاللَّهِ اَدْخُلُ وَعَلَی اللَّهِ اَتَوَکَّلُ»، سه مرتبه بگوید: «اَللَّهُمَّ افْتَحْ لِی فی وَجْهی هَذا بِخَیْرٍ وَاخْتِمْ لی بِخَیْرٍ وَقِنِی شَرَّ کُلِّ دابَّةٍ اَنْتَ اخِذٌ بِنا صِیَتِها اِنَّ رَبّی عَلی صِراطٍ مُسْتَقیمٍ»، چون این دعا بخواند پیوسته در ضمان حق تعالی باشد تا برگرداند او را به آن مکان که در آنجا بوده است.
در حدیث موثّق از امام محمّد باقرعلیه السلام منقول است: هرکه در وقت بیرون آمدن از خانه این دعا بخواند، حق تعالی کارهای دنیا و آخرت او را برآورد: «بِسْمِ اللَّهِ، حَسْبِی اللَّهُ، تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ، اَللَّهُمَّ اِنِّی اَسْألُکَ خَیْرَ اُمُوری کُلِّها وَاَعُوذُبِ
کَ مِنْ خِزْیِ الدُّنْیا وَعَذابِ الاخِرَةِ».
در روایت دیگر منقول است: چون آن حضرت از خانه بیرون میآمدند، این دعا میخواندند: «بِسْمِ اللَّهِ خَرَجْتُ وَعَلَی اللَّهِ تَوَکَّلْتُ لا حَوْلَ وَلا قُوّةَ اِلّا بِاللَّهِ».
از امیر المؤمنین علیه السلام منقول است: هرکه در وقت بیرون آمدن از خانه، نگین انگشتر خود را به کف دست بگرداند و در او نظر کند و سوره "انا انزلناه" بخواند، پس بگوید: «آمَنْتُ بِاللَّهِ
وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، آمَنْتُ بِسِرِّ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَلانِیَتِهِمْ» در آن روز نبیند چیزی که مکروه او باشد.
در روایت دیگر منقول است: در وقت بیرون آمدن از خانه بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ وَلا حَوْلَ وَلا قُوَّةَ اِلّا بِاللَّهِ تَوَکَّلْتُ عَلَی اللَّهِ»، پس سوره حمد و "قل هو اللَّه احد" و "قل اعوذ برب الناس" و "قل اعوذ برب الفلق" و آیة الکرسی هر یک را از جانب پیش رو و پشت سر و جانب راست و جانب چپ و بر بالای سر و پایین پا بخواند و در وقت داخل شدن خانه بگوید: «بِسْمِ اللَّهِ وَبِاللَّهِ اَشْهَدُ اَنْ لا اِله اِلّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ وَاَشْهَدُ اَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسُولُهُ»، پس سلام بر اهل خانه بکند و اگر کسی در خانه نباشد، بعد از آن دعا بگوید: «اَلسَّلامُ عَلی مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ خاتَمِ النَّبِیّنَ، السَّلامُ عَلَی الاَئِمَّةِ الْهادینَ الْمَهْدِیّینَ، السَّلامُ عَلَیْنا وَعَلی عِبادِ اللَّهِ الصّالِحینَ».
در حدیث دیگر از حضرت صادق علیه السلام منقول است: ضامنم برای کسی که تحت الحنک بسته باشد از خانه بیرون رود آن که سلامت به خانه برگردد.
در حدیث معتبر از امام محمّد باقرعلیه السلام منقول است: چون به طلب حاجت بیرون بروید، در روز بروید که در شب، حاجت برآورده نمی شود.
حلیة_المتقین
#https://eitaa.com/zandahlm1357
#فوت_شدن_همسر
سلام
دختر دوساله دارم که در ۱۹ماهگی همسرم فوت شد من نگرانش هستم که در اینده اسیب روحی نخوره چه کار باید بخورم عکس های همسرم رو جمع کنم که یادش بره؟ یا اینکه بزارم باشه راجع به باباش یه حرف هایی میزنه و یادشه مثلا گوشی همسرم میبینه یا لباس هایی که پدرش خریده میگه مامان کی خریده و خودش میدونه و اینکه بعضی چیزها تو ذهنش حک شده چون همسرم مرد خوبی بوده دوستندارم کلا فراموشش کنه بزرگ شد ولی الان دقیقا نمیدونم باید چه رفتاری داشته باشم؟بعد اینکه از چندسالگی دخترم میتونم سرکار برم و مهد بزارم؟
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#روانشناسی_اسلامی_خانواده
1_5636398295367548931.mp3
زمان:
حجم:
6.39M
#فوت_شدن_همسر
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#روانشناسی_اسلامی_خانواده
#کفویت_در_تحصیلات
سلام جناب پوراحمد
میخواستم بپرسم همتایی در تحصیلات چقدر مهمه ؟مثلاآقایی که تحصیلات زیر دیپلمه با خانمی که فوق دیپلمه واین آقا در فروشگاه دایی اش مشغول بکار هست بنظرتون اجازه بدیم برای اومدن به خواستگاری؟بنظر بنده باید تحصیلات آقا بیشتر باشه از خانم ودوست دارم ادامه تحصیل بدم و در این دوره تحصیلات مهمه
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#روانشناسی_اسلامی_خانواده
1_5652354412404801539.mp3
زمان:
حجم:
4.83M
#کفویت_در_تحصیلات
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#روانشناسی_اسلامی_خانواده
#پدرشوهر
سلام.
وقت بخیر.من ۲۷وهمسرم ۲۸
پسر یک ساله داریم.
مشکل من پدر شوهرم و تاثیراتش روی رفتار همسرم هست.
واقعا رفتارهای پدر شوهرم عجیب غریبه. همش ایراد میگیره.حتی دخترش پیش من ازش درد دل کرده.حتی مادر شوهرم.
ومن نمیدونم رفتار صحیح چیه. من احترام می ذارم و محبت میکنم. ولی ایشون یه عادت بدی داره پشت سر همه بلا استثنا حرف میزنه.
میدونم پشت سر من هم حرف میزنه.
نمیتونم ارتباطم رو محدود کنم چون اینجا تهران فقط ما رو دارن.
مورد بعدی اینه که خیلی فحش میدن.فحش های زشت.
مثلا تو خونه ما سر مادر شوهرم داد زدن و فحش دادن.
من خیلی حالم بد میشه .
بعضی وقتا هم پشت سر من و خانواده ام پیش همسرم حرف میزنن.
خیلی رفتارهای ایشون موروثی به همسر من هم سرایت کرده
رفتار صحیح در مقابل ایشون چیه؟
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
1_5663654965281816580.mp3
زمان:
حجم:
6.35M
#پدرشوهر
🌸 پاسخ استاد پوراحمد
#روانشناسی_اسلامی_خانواده
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان» 🖋 قسمت دویست و هفتاد و ششم چشمانش به زیر ا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖 رمان «جان شیعه، اهل سنت... عاشقانه ای برای مسلمانان»
🖋 قسمت دویست و هفتاد و هفتم
سرم به قدری منگ شده بود که نمیفهمیدم مجید چه میگوید و با چه کلماتی میخواهد آرامم کند و تنها نالههای زن بیچاره را میشنیدم: «به خدا اینا به ما خیلی ظلم کردن! زندگیمون رو نابود کردن! شوهرم رو از کار بیکار کردن! به خدا تا چند وقت پول نداشتیم کرایه خونه بدیم و آواره خونه فک و فامیل بودیم! فقط شوهر منم نبود، یه کارگر شیعه دیگه داشتن، اونم اخراج کردن! اینا شیعه رو کافر میدونن، اونوقت آخوند شیعه محله، اینا رو تو خونهاش پناه داده؟!!! این انصافه؟!!!» و خبر نداشت که نه تنها کارگران شیعه که پدرم حتی به دختر اهل سنت خودش هم رحم نکرد و مرا هم به جرم حمایت از شوهری شیعه، آواره کوچه و خیابان کرد! صدای مامان خدیجه را میشنیدم که به هر زبانی میخواست او را آرام کند و این زن زخم خورده، دلش پُرتر از این حرفها بود و به قلب شکستهاش حق میدادم که هر چه میخواهد نفرین کند: «الهی خیر از زندگیاش نبینه!!! الهی دودمانش به باد بره!!! حاج خانم اینا به خاطر محبت امام حسین (علیهالسلام) ما رو به خاک سیاه نشوندن، الهی به حق همون امام حسین (علیهالسلام) به خاک سیاه بشینن!» مجید مقابل پایم روی زمین نشسته و دستهای سرد و لرزانم را میان انگشتان گرم و مهربانش فشار میداد تا کمتر هول کنم و با صدایی آهسته دلداریام میداد: «آروم باش الهه جان! نترس عزیز دلم! من کنارتم!» که صدای آسید احمد هم بلند شد: «چی شده راضیه خانم؟ چرا انقدر داد و بیداد میکنی؟» و او با دیدن آسید احمد، مثل اینکه داغ دلش تازه شده باشد، با صدایی بلندتر سر به شکایت گذاشت: «حاج آقا! این خونه حرمت داره! این خونه محل روضه و دعا و قرآنه! این درسته که شما یه مشت وهابی رو تو این خونه پناه دادید؟!!! که دختره وهابی راست راست تو مجلس امام زمان (علیهالسلام) راه بره و به ریش من بخنده؟!!! اینا خون شیعه رو حلال میدونن و معامله با شیعه رو حروم! به خدا از اول مجلس هِی حرص میخوردم و نمیتونستم هیچی بگم! نمیخواستم مجلس امام زمان (علیهالسلام) رو به هم بزنم، وگرنه همون وسط رسواش میکردم!» و به قدری خونش به جوش آمده بود که به حرفهای آسید احمد هم توجهی نمیکرد و میان اشک و آهی مظلومانه، همچنان ناله میزد. صدای قدمهای خشمگینش را میشنیدم که طول حیاط را طی میکرد و آخرین خط و نشانهایش را با گریههایی عاجزانه برای آسید احمد میکشید: «به همین شب عزیز قسم میخورم! تا وقتی که این وهابیها تو این خونه باشن، دیگه نه پامو تو خونهات میذارم، نه پشت سرت نماز میخونم!» و در را آنچنان پشت سرش بر هم کوبید که قلبم از جا کنده شد و تمام تن و بدنم به لرزه افتاد. چشمان مهربان مجید به پای حال خرابم، به خون نشسته و انگار میخواست بار دیگر روزگار بدبختی و در به دریمان آغاز شود که دوباره روبروی هم عزا گرفته و هیچ کدام جرأت نداشتیم حرفی بزنیم. هر لحظه منتظر بودیم کسی به در اتاق بزند و به جرم گناه نکرده، احضارمان کند که با نگاهی وحشتزده چشم به در دوخته و حتی نفس هم نمیکشیدیم، ولی کسی به سراغمان نیامد و در عوض آسید احمد و مامان خدیجه در سکوتی ساده به خانه خودشان رفتند که صدای در اتاقشان به گوشمان رسید و نفس حبس شده در سینههایمان را بالا آورد. من این زن را نمیشناختم، ولی از حرفهایش فهمیدم همسر یکی از آن دو کارگری است که چند ماه پیش، محمد خبر اخراجشان از انبار رطب را برایم آورد و به استناد همین اقدام پدر، به من و مجید هشدار داد تا زودتر از خانه پدر برویم، ولی من به هوای خانه و خاطرات مادر، تذکرش را نپذیرفتم تا کارمان به اینهمه مصیبت کشید و حالا هم هنوز چند قطره آب خوش بیشتر از گلویمان پایین نرفته، باید دوباره رخت آوارگی به تن میکردیم. مجید دستهایم را محکم میان دستانش گرفته و آنچنان با محبت نگاهم میکرد که در برابر بارش بیدریغ احساسش، اشکم جاری شد و زیر لب ناله زدم: «مجید! ما که کاری نکردیم! ما که خودمون هر چی مصیبت بود از دست بابا کشیدیم! من که بچهام به خاطر همین در به دری از دستم رفت...» و دیگر نتوانستم ادامه دهم که پای حوریه به میان آمد و احساس مادریام در هم شکست که همه وجودم غرق اشک و ناله شد و میشنیدم مجید با آهنگ دلنشین کلامش، آهسته نجوا میکرد: «الهه جان! آروم باش عزیزم! من خودم همه چی رو برای آسید احمد تعریف میکنم! نترس عزیز دلم! صبح خودم میرم پیشش و همه چی رو بهش میگم!»
https://eitaa.com/zandahlm1357