#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
✨✨ 📚#جهاد_با_نفس 🎧👆 ✨ جلسه ۳۰ ✨موضوع: حقیقت #تقوا . مراتب و مقامات تقوا. ارزش لباس تقوا. رابطه ا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
روایت 184 کتاب جهاد.mp3
7.42M
✨✨ 📚#جهاد_با_نفس 🎧👆
✨ جلسه ۳۱
✨موضوع: گفتاری درباره #ورع .
رابطه معنای ورع و تقوا.
ورع مهمترین سیاست در موفقیت فردی و اجتماعی.
چگونه مشمول دعای امام زمان عج باشیم؟
🔊 #کلیپ_صوتی :
📚 شرح روایات کتاب الجهاد اثر شیخ #حر_عاملی (ره)
✨ #درس_اخلاق
✅ ارسال به دیگران فراموش نشود 🙏
═══✼🍃🌹🍃✼══
#مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
.......: آشنا آشنا: نور ستارگان وقتی اختلاف شد در اینکه نور ستارگان اصلی است یا چون ماه از خورشید ک
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خلوت
نظامی در بیان جدا شدن از مردم گوید:
قدر دل و پایه ی جان یافتن
جز بریاضت نتوان یافتن
جثه ی خود پاکتر از جان کنی
چون که چهل روز به زندان کنی
مرد به زندان شرف آرد بدست
یوسف از این روی بزندان نشست
رو به پس پرده و بیدار باش
خلوتی پرده ی اسرار باش
هر چه خلاف آمد عادت بود
قافله سالار سعادت بود
خاقانی
همچنین فرد باش خاقانی
کافتاب اینچنین دلفروز است
یار موی سفید دید و گریخت
که به دزدی دلش نوآموز است
آری از صبح دزد بگریزد
گر پی جان سلامت اندوز است
گرچه مویم سفید شد بی وقت
سال عمرم هنوز نوروز است
شب کوته که صبح زود دمد
نه نشان درازی روز است
امیر خسرو دهلوی
سخن گرچه هر لحظه دلکش تر است
چو بینی خموشی از آن بهتر است
در فتنه بستن دهان بستن است
که گیتی به نیک و بد آبستن است
پشیمان زگفتار دیدم بسی
پشیمان نگشت از خموشی کسی
شنیدن زگفتن به اردل نهی
گر این پر شود مردم از وی تهی
صدف زان سبب گشت گوهر فروش
که از پای تا سر همه گشت گوش
همه تن زبان گشت شمشیر تیز
بخون ریختن زان کند رستخیز
خاقانی
نور خدا بر دمد از خوی خوش
موی سفیدی کند از بوی خوش
مکرم اگر چند کشد جور دهر
هم دهد از منفعت خویش بهر
در که شکستند نه باطل شود
سرمه ی چشم و فرح دل شود
مردمی از مردم بی رو که دید
روی در آینه ی زانو که دید
#کشکول شیخ بهاء
https://eitaa.com/zandahlm1357
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
صفحه
من نهج البلاغه میخوانم
https://eitaa.com/zandahlm1357
🌴#کلمات_قصار_نهج_البلاغه
🌹#حکمت_شماره_190
و قال عليهالسلام
وَا عَجَبَاهْ! أَ تَكُونُ الْخِلَافَةُ بِالصَّحَابَةِ وَ (لاَ تَكُونُ بِالصَّحَابَةِ وَ) الْقَرَابَةِ؟
امام عليه السلام فرمود:
عجبا! آيا خلافت با همنشينى پيامبر حاصل مىشود؛ ولى با همنشينى و خويشاوندى حاصل نمىگردد؟
مرحوم سيد مىگويد: از آن حضرت شعرى در همين زمينه نقل شده است كه (خطاب به خليفۀ اوّل) مىگويد:
اگر تو به سبب شورا مالك امور مردم شدى اين چه شورايى است كه طرفهاى مشورت (امثال من و جمعى از بنىهاشم و ديگران) غايب بودند؟
و اگر از طريق قرابت با پيامبر در برابر مخالفانت استدلال كردى ديگرى (اشاره به شخص امام است) از تو به پيامبر سزاواتر و نزديكتر است.
قالَ الرَّضِيُ وَ رُوِيَ لَهُ شِعْرٌ في هذَا الْمَعْنى:
فَإِنْ كُنْتَ بِالشُّورى مَلَكْتَ أُمُورَهُمْ فَكَيْفَ بِهذا وَ الْمُشيرُونَ غُيَّبٌ
وَ إنْ كُنْتَ بِالْقُرْبى حَجَجْتَ خَصيمَهُمْ وَ غَيْرُكَ أوْلى بِالنَّبِيِّ وَ أَقْرَبٌ شرح و تفسير
عذر واهى براى تصدّى خلافت
امام عليه السلام در اين كلام پرمعنا به سراغ استدلالهاى باطل مدعيان خلافت رفته و مىفرمايد:«عجبا! آيا خلافت با همنشينى پيامبر حاصل مىشود؛ ولى با همنشينى و خويشاوندى حاصل نمىگردد؟»؛ (وَا عَجَبَاهُ! أَ تَكُونُ الخِلاَفَةُ بِالصَّحَابَةِ وَ الْقَرَابَةِ؟) .
مرحوم سيد رضى بعد از روايت اين كلام مىگويد:«از آن حضرت شعرى در همين زمينه نقل شده است (خطاب به خليفۀ اوّل) مىگويد:
(اگر تو به سبب شورا مالك امور مردم شدى اين چه شورايى است كه طرفهاى مشورت (امثال من و جمعى از بنىهاشم و ديگران) غايب بودند؟
و اگر از طريق قرابت با پيامبر در برابر مخالفانت استدلال كردى ديگرى (اشاره به شخص امام است) از تو به پيامبر سزاواتر و نزديكتر است».
قالَ الرَّضِيُ وَ رُوِيَ لَهُ شِعْرٌ في هذَا الْمَعْنى:
فَإِنْ كُنْتَ بِالشُّورى مَلَكْتَ أُمُورَهُمْ فَكَيْفَ بِهذا وَ الْمُشيرُونَ غُيَّبٌ
وَ إنْ كُنْتَ بِالْقُرْبى حَجَجْتَ خَصيمَهُمْ وَ غَيْرُكَ أوْلى بِالنَّبِيِّ وَأَقْرَبٌ
ابن ابىالحديد معتقد است كه صدر اين كلام (قسمت قبل از شعر) خطاب به عمر است و دو بيتى كه در ذيل آن قرار دارد خطاب به ابوبكر است.(بسيارى ديگر از محققان نيز همين را پذيرفتهاند) زيرا هنگامى كه ابوبكر به عمر گفت: دستت را دراز كن تا با تو بيعت كنم عمر در پاسخ او چنين گفت:
«أنْتَ صاحِبُ رَسُولِ اللّهِ صلى الله عليه و آله فِى الْمَواطِنِ كُلِّها شِدَّتِها وَ رَخائِها فَامْدُدْ أنْتَ يَدَكَ ؛تو همراه پيغمبر در همه جا بودى در حالات شدت و سختى و آسانى تو دستت را دراز كن تا من با تو بيعت كنم». ١
على عليه السلام در پاسخ اين سخن مىگويد: اگر مصاحبت با پيغمبر سبب شايستگى او براى خلافت مىشود كسى كه همين مصاحبت را در طول عمر پيامبر اكرم (حتى پيش از اينكه ابوبكر اسلام بياورد) داشته است و افزون بر آن از خويشاوندان نزديك پيغمبر هم بوده شايستهتر است.
سپس ابن ابىالحديد مىافزايد: اما آن دو بيت شعر خطاب به ابوبكر است، زيرا ابوبكر در برابر انصار در سقيفه استدلال كرده بود كه ما عترت رسول اللّه هستيم (و به همين دليل براى خلافت شايستهتر از ديگران هستيم). على عليه السلام در برابر اين استدلال مىفرمايد: اگر خويشاوندى تو به پيامبر دليل شايستگى توست غير تو از تو به پيغمبر نزديكتر است.
البته مىدانيم نه مصاحبت با رسول اللّه و نه خويشاوندى با آن حضرت هيچ يك براى خلافت و جانشين او كافى نيست، بلكه خلافت پيامبر مرهون شايستگىهاى علمى و اخلاقى فراوانى است كه جز در على عليه السلام وجود نداشت؛ ولى از آنجا كه آنها در برابر مخالفان خود به اينگونه مسائل يعنى مصاحبت و قرابت استدلال كردند اميرمؤمنان على عليه السلام مىخواهد با سخن خودشان دليلشان را باطل كند.
نخستين بيت شعرى كه سيد رضى در ذيل اين كلام پرمعنا به آن حضرت نسبت داده و در بسيارى از كتب تاريخ و شعر و ادب نقل شده است اشاره به داستان سقيفه است كه به اصطلاح گروهى از صحابه به مشورت نشستند و ابوبكر را به خلافت منصوب نمودند در حالى كه اگر منظور آنها شوراى صحابۀ پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله بوده است اكثريت قاطع صحابه غايب بودند شورايى بود بسيار محدود و شتابزده كه با نقشۀ قبلى ترسيم شده بود. امام عليه السلام مىفرمايد: به فرض اينكه خلافت نياز به نص پيغمبر از سوى خداى متعال نداشته باشد و از طريق شورا انجام شود شوراى سقيفه هرگز صلاحيت براى اين كار نداشت.
بيت دوم اشاره به استدلالى است كه عمر در برابر طايفۀ انصار داشت. آنها گفتند: ما براى خلافت پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله شايستهتريم و به فرض كه اصرار داشته باشيد شما هم در خلافت سهيم باشيد يك نفر از سوى ما و يك نفر از سوى شما امر خلافت را اداره كنند؛ ولى عمر براى عقب راندن گروه انصار گفت: كسى اولويت دارد كه با پيغمبر صلى الله عليه و آله قرابت داشته باشد و ما قرابت و خويشاوندى با آن حضرت داريم نه شما. امام عليه السلام در برابر اين سخن مىفرمايد: اگر قرابت معيار اولويت باشد فرد ديگرى (اشاره به خود آن حضرت است) از ابوبكر بسيار
نزديكتر و اقرب است.
امام عليه السلام در خطبۀ ٦٧ نيز به اين معنا اشاره كرده مىفرمايد:«آنها به شجره (درخت) استدلال كردند اما ثمره و ميوهاش را ضايع نمودند؛
احتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ، وَ أضاعُوا الثَّمَرَةَ» .
دربارۀ ماجراى پرغوغاى سقيفۀ بنى ساعده و حوادثى كه در آن گذاشت و مطالب بسيار سؤال برانگيز كه در آن بود به طور مشروح در جلد سوم از همين كتاب در ذيل خطبۀ ٦٧ (با استفاده از مدارك و منابع معروف اهل سنت) سخن گفتيم.
هدایت شده از #مجله_مجازی_تازنده ایم_ رزمنده ایم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
صفحه
گلدان من🌳🌳🌳🌳
با ما همراه باشید👇👇👇
.......:
@zandahlm1357