eitaa logo
کانال زنگی آباد کرمان
3.3هزار دنبال‌کننده
17.4هزار عکس
4هزار ویدیو
92 فایل
کانالی برای انتشار اخبار مهم جهان، ایران و خصوصا کرمان و زنگی آباد کرمان این کانال به هیچ فرد، گروه و دسته و ارگانی وابسته نیست و کانالی صرفا مردمی است. eitaa.com/zangiabad
مشاهده در ایتا
دانلود
(((برخوان کرَم))) ازرحمت وکرامت بی مُنتهای تو شکرو سپاس گویمَت ای خالق بشر شهرالحرام عشقی وباب بهشت من ماه صیامی و رحمت حقی و پُر ثمر برخوان معرفت بنشاندی کرم نما سعی و صفا ببخش دراین ذکربا اثر خواندی مرا که عفو نمایی گناه من خوانم تورا به زمزمه ای دردل سحر درلحظه لحظه سحر اشکهای من کُنج خیال خویش مرادیده ای اگر وقتی شکست بغض گلویم توهم بدان یک ذره ازنگاه تو می خواست رهگذر عباس نخعی 💝💝💝💝 @zangiabad
(🌷(شبَر)🌷) 🌷مدح کریم اهل بیت امام حسن🌷 (ع) از نای زمانه صوت دل جوی حسن گل عطرفشان زخلق نیکوی حسن احسان و کرم ز دامن جودو سخا زان عطر بهشتی که دهد بوی حسن از رایحه بهشت جبریل دمید بردامن گل نشست وشد خوی حسن آندم شده قرص ماه کامل به صیام گردیده خجل ز تابش روی حسن جبریل هبوط کرده از جانب حق احساس ملائک شده ره پوی حسن سیمای قمر سای شب نیمه ماه شد آینه هلالِ. ابروی حسن عمری به چهارده قمر دل بستم دل می کِشدَم بار دگر سوی حسن وابسته اگرشدم چه باک است مرا چون((رهگذرم))من به سرِ کوی حسن نخعی 💝💝💝💝 @zangiabad
من آمدم که پاک زعصیان شوم خدا مأنوس آن تلاوت قرآن شوم خدا تحت لوای دوست به امیدوآرزو درگوشه نگاه تو مهمان شوم خدا دل می طپدبه وقت سحردرتب قنوت بااین امیددورزشیطان شوم خدا باکوله باری ازگنه وجرم ازخطا بی امتحان دوباره مسلمان شوم خدا من معتکف شدم به امیدی که روزحشر آن بنده ای که خواسته ای،آن شوم خدا بوی بهشت رابه مشامم رسان که تا ازبرزخ گنه به گلستان شوم خدا ذکرمجیر و جوشن والعفو گفته ام تادرحساب هم یل میدان شوم خدا طعم عطش چشیدم و مأنوس او شدم تادست بوس فاضل عطشان شوم خدا بر دامن کرامت بی منتهای تو دستی زدم که پاک زعصیان شوم خدا نخعی @zangiabad
🌷🌷 یک شب به هنگام سفردرشهر رؤیا پرواز روحم دید اعجاز خدا را ترسیم شدیک هاله ای ازشرق تاغرب ازجلوه اش نور رسالت بود پیدا ازماورای کهکشان تا بستر فرش گویی طلوع صبح صادق شد هویدا شهدی گوارا برزمین جاری شد از نور برساحلش چرخ و فلک غرق تماشا شد جلوه گر سیمایی ازفضل الهی خورشیدعالمتاب حق محبوب دل ها حور و پری همچون نگینی دور احمد دردست هریک جامی ازشهدی گوارا آنجاکه بودم چهارده خورشید تابان آیینه رخسار شان بی مثل و همتا آن سوی مجلس نوح بود و خضر و الیاس سوی دگر موسی کلیم الله و عیسی درصدرمجلس ختم مُرسل نوریزدان زانو به زانویش علی هم کفو زهرا عالم سراسرفضل ورحمت ساحلش نور از جلوه اش رنگین کمان تا عرش اعلا درحیرتم آنجا که من بودم کجابود نه خانقاه بودو نه مسجد نه کلیسا آنجا ملائک در کنار نهر جاری گویی همه مستِ نگاروجام صهبا من ساعتی درخواب خوش بودم ولیکن انگارصدسال است من بودم درآنجا جبریل اگرشَهپَرنمی زد،بَه،چه می شد من بودم وخواب خوشم تا صبح فردا جایی که مُرسل بود و زهرا بودو حیدر یک پرده حائل شد ندیدم آشکارا آنجاکه من بودم بهاری بی خزان بود ای کاش می دیدم شبی آن بزم و رؤیا نخعی @zangiabad
🏴▪️دل شوریده ▪️🏴 محرم آمدوچشم فلک زخون ترشد هوای دیدن کویت دوباره برسر شد هلال غم به رجزخوانی وغریبانه ستاره‌ای که درخشیدماه منظرشد دلم گرفته ازاین ماه های پی درپی چقدرزودگلاب رُخَت معطرشد دوباره آینه روزگار خورده تَرَک دوباره این دل شوریده ام مکدّرشد فرونشست عطش از فضائل سقا حیای دجله درآن دم نگاه آخرشد به زیر سایه خورشیددر کنارنی غبارقافله مرحم به زخم خواهرشد شکست بغض گلویش اگر چه آب نخورد به روی دست پدرغنچه ای که پَرپَرشد زمرگ لاله رخانی که پرپر افتادند سرشک چشم سلاله به رنگ ساغرشد دوباره سردرودیوار خانه عشاق به رنگ نیلی وهم بازوان مادرشد ستاره های شبستان بیقراری ها غروب کرده سیه پوش چرخ اختر شد نشسته برلب خشک فرات زخم ادب زبغض وگریه اوچشم آسمان ترشد نگاه مشک غریبانه بود بادندان چه ریخت، حاصل آن در جنان میسّر شد ستاره ها،همه بارنگ غم طلوع کنید زعطرسیب محرم فضا معطّرشد نخعی @zangiabad
حال وهوای خیمه ها امشب شبِ عباس. علمدارِ حسین است در سینه دلی هست. گرفتارِ حسین است طفلان حرم تشنه عمو. خواب ندارد زین غم نگران سید و سالارِ حسین است از خیمه به آن خیمه رود زینب گریان چشمش به قد و قامتِ دلدارِ حسین است تاول زده لب‌های فرات از غم اصغر شرمنده‌تر از دجله. سپهدارِحسین است بر دوش رباب است علی اصغر عطشان تاجِ سر هفتاد دو تن یارِ حسین است زینب به سرش می‌کشد آن دست رسا را این دست قلم گشته سردار حسین است لیلا بزند شانه به زُلف علی اکبر این قرص قمَر ماهِ شبِ تارِ حسین است ای وای در این آتش افروخته از کین چشم همه بر خیمه بیمارِ حسین است از خار مُغیلان تو مزن شکوه در این دشت چون فرش قدم‌های پرستارِ حسین است خورشیدزمین است وزمان است و فروزان او زنده‌ ترین زنده اعصار حسین است جز بر هدفش راه علی عشق نوَرزَد تقوا و نماز است که افکارِ حسین است امشب قلم (رهگذر) از خون خدا گفت، فردا که شود خادم دربارِ حسین است عباس نخعی ▪️ @zangiabad
🏴 🏴 هر کجا می نگرم نیزه و سر می بینم. راه پُرپیچ وخم وخوف وخطر می بینم . زیرِ بال و پرِ شاهنشهِ در خون خُفته حنجر زخمیِ شه زاده پسر می بینم. همه دل خوشی یَم.عمه مظلومه من. قامت حیدریش قوسِ قمر می بینم. هر کجا مینگرم یاس بخون غلطیده. رویشان شبنمی از خون جگر میبینم. در دل آتش هرخیمه و کاشانه یکی. کودکی درتب وتابُ،شعله ور می بینم. همدم پای یتیمان شده خار صحرا. دشمنان چکمه به پا،بسته کمر میبینم این طرف در پیِ خورشید، شتابان زینب. آن طرف نیزه و، شمشیر و،سپرمی بینم. ماهیان تشنه و بر، ساحل دریا بی تاب. دیوو دَد را همه سیرو، لبِ تَر می بینم. این طرف درس جوانمردی واخلاصُ وفا. آن‌ طرف مَسلخِ خونینِ پدر می بینم. همه جا می رسدم ناله جانسوزبه گوش. آن طرف هِلهِله وشور و شرَر می بینم. قامت سرو ابلفضل و علی اکبرو عون اِربأ اِربا شده با دست بشر می بینم. جسمِ هفتادو دو تن زیرسُمِ اسبان است. رأسِ شان برسرِ هر نِی چو گُهَرمی بینم. زیر هر نخل،علم،مشک،سری و دستی. آنطرف بَجدل وانگشت وتبر می بینم. این طرف عابد مظلوم به زنجیر بلا. چشم درچشم پدر،رنج سفرمی بینم. قلم((رهگذر))ازخون خداگفت اما کوفیان راهمه بی، مُزد و ثمَر می بینم. نخعی https://eitaa.com/zangiabad
🏴ماه صفر🏴 ای ماه صفر چهره گلگون داری در خاطر خود دولاله در خون داری با نام صفر ستاره ها می گریند در سوگ عزیز مصطفی می گریند ای ماه عزا غصه افزون داری بر خوان دلت دو تشت پر خون داری یک تشت به خون کرده دل مادر را یک تشت شکسته قامت خواهر را مهتاب غروب کرده با خون جگر خورشید طلوع کرده از تشت دگر یک تشت خرابه را منور کرده شب را ز جلای خود مصور کرده مهتاب تو چهره اش دگرگون گشته از نام تو سینه فلک خون گشته بر گونه تو عطر رسالت پیداست ای ماه صفر حساب تو با زهرا است صدپاره دلی شمع شب افروز تو شد یادت نرود مدینه پاسوزِتو شد تو بستر لاله های گلگون کفنی پیوسته سیه پوشی و اندر محنی بر درد دل رهگذر این بیت دوا ست ای ماه صفر مادر سادات کجاست؟ نخعی http://eitaa.com/zangiabad
درددل زینب.س. با برادر دل شوریده ام زار و حزین است از این غم اشکهایم آتشین است بیاد گلشن و گل های، زینب دوباره اربعین شد وای، زینب برادرباهمه رنجی که دیدم تو می دانی چه دیده چی شنیدم حسینم ازتوانگشتر ربودند. مرا در حسرت رویت نمودند زدامان تو اکبر پَر کشیده زمن هم عون وجعفر پَر کشیده حسین جان فرق بینِ ماکجا بود؟ مرا محمل تو را تشت طلا بود تو را بردند تاخورشید، "خورشید" مرا هم استخوان و مغز جوشید در آغوش تو هفتادو دو دلدار کنار خواهرت سجاد تب دار قدمگاه تو خاک نینوا شد نصیب من غم و شام بلا شد همان ها کَز تو پیراهن ربودند مرا هم راهی دوران نمودند همان ها که تو را صد پاره کردند چهل منزل مرا آواره کردند خجالت از تو دارم ای برادر خرابه کرده ذهنم را مکدّر ببین بی یار و یاور می روم من مدینه نزد مادر می روم من نخعی http://eitaa.com/zangiabad
(یادش گرامی، نامش ماندگار ) خادمی بر درگهِ دادار بود، خیری خوشروی وخوش گفتاربود، صوت شیرین اذانش خاطره است، یک موذن سینه پُر اسرار بود، رنگ عشق او زلال چشمه سار، درپیِ کوثر، بر اين دربار بود، بر ابو فاضل ابالفضل رشید، عشق ورزیدو ولایت دار بود بنده حق بود و نامش هم علی، نوکری خوش خُلق خوش رفتار بود ، بانی این مسجد و این امر خیر، ((رهگذر)) شاهد بر این کرداربود ، بیاد (خیر )(خادم)(مؤذن)آقای علی شمسی فر رحمت الله علیه عباس نخعی https://eitaa.com/zangiabad
*((مهمانی دوست))* من آمدم که پاک زعصیان شوم خدا مأنوس آن تلاوت قرآن شوم خدا تحت لوای دوست به امید و آرزو درگوشه نگاه تو مهمان شوم خدا دل می طپدبه وقت سحردرتب قنوت با این امید دور ز شیطان شوم خدا با کوله باری از گنه و جرم و از خطا بی امتحان دوباره مسلمان شوم خدا من معتکف شدم به امیدی که روزحشر آن بنده ای که خواسته ای،آن شوم خدا عطر بهشت، تا رسد از ربنای تو از برزخ گنه به گلستان شوم خدا ذکر مجیرو جوشن و العفو گفته ام تادرحساب هم یل میدان شوم خدا طعم عطش چشیدم ومأنوس کوثرم، تادست بوس فاضل عطشان شوم خدا بر دامن کرامت بی منتهای تو دستی زدم که پاک زعصیان شوم خدا نخعی https://eitaa.com/zangiabad
((وداع باصیام)) بر درگهت یارب سر و سامان گرفتم خشکیده رودم شبنم ازباران گرفتم من قطره ناچیز دریای وجودم جاری شدم عطرخوشِ ریحان گرفتم عبدی ضعیف وناتوان ومانده بیجان انگار مولا مُرده بودم جان گرفتم زیر نگاه لحظه های ناب عرفان راه نجات از جاده ایمان گرفتم یاد تو را در زیرِ لب معنا نمودم ذکرمُجیرو جوشن از سبحان گرفتم قدر تو دانستم چوطفلی زاروگریان قرآن به سر درحالت عرفان گرفتم من باسلاح اشک گفتم یارب،اَلعَفو آرامش روح و تن از قرآن گرفتم ازخوان رحمت ربنا چیدم،زعطرش اَجری ومُزدی درخور انسان گرفتم بر مؤمنین و مؤمنات اهل ایمان از درگه حق روضه یِ رضوان گرفتم ‌وقت سحر از شبنم اشک ندامت دریا شدم امواج بی پایان گرفتم وقتی لب من ازعطش تکبیر می گفت از اشک و آهم بهر دل، درمان گرفتم آنجا که درمن تشنگی بیداد می کرد درس وفا از فاضلِ عطشان گرفتم جایی که جسم وجان و روحم بیمه اوست من این وداع تلخ را آسان گرفتم نخعی http://eitaa.com/zangiabad