eitaa logo
زنجان سیاسی
415 دنبال‌کننده
4.6هزار عکس
3هزار ویدیو
24 فایل
"ایران کشور امام حسین علیه السلام است" امام خامنه ای "ما ملت امام حسینیم " شهید سلیمانی "سیاست ما عین دیانت ماست"مدرس ره " زنجان باید سیاسی بماند "مهرآبادی زنجانی "زنجان🪑سیاسی" https://eitaa.com/joinchat/1182990847C14b51e99ca ک @zanjan_siyasi ا @aqa_ir
مشاهده در ایتا
دانلود
شب چهارم.mp3
11.85M
🎧 مجموعه پادکست‌های بشنو از نی شرح دعای ابو حمزه ثمالی با بیانی روان و متفاوت از استاد علی صفایی حائری 🎙 🌙 شب چهارم ماه مبارک رمضان ▪️مقدمات، شرایط و زمینه‌های دعای مطلوب چیست؟ ▫️چه کسی نمی‌تواند از دعا استفاده کند؟ ▪️چرا گاهی از دعاکردن خسته می‌شویم؟ 📚 #️⃣ | عضو شوید 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/2964258817C4593522bca
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌄 رمضانِ بی‌فایده ✍🏻 عین‌صاد ❞ بعضى وقت‌ها ابرى مى‌آيد، امّا نمى‌بارد. برق مى‌زند، امّا نمى‌بارد. فرصت‌ها را مى‌دهند، امّا ما بهره نمى‌گيريم. رمضان‌ها آمده و رفته، اما جز خيس خوردن چرك‌ها چيزى برايمان باقى نمانده است. در همين شب‌هاى ماه رمضان، كه ما دور هم مى‌نشينيم و مى‌گوييم ماه رمضان جديد آمد. بايد مواظب باشيم و به خودمان فكر كنيم، ولى مانند كسى هستيم كه به حمام آمده است، ولى نه براى تطهير، كه براى بازى. وقتى بچه بوديم، نزديك عيد كه مى‌شد، ما را به حمام مى‌فرستادند. چند تا بچه بوديم، بدجنس و بازى‌گوش. گاهى سه ساعت در حمام مى‌مانديم...همديگر را مى‌زديم و پوست همديگر را مى‌كنديم... وقتى مى‌آمديم خانه، پشت گوش‌ها و پاهامان همه كثيف مانده بود. مادر ما هم كه خيلى دقيق بود، پشت گوش‌ها و آرنج‌هاى ما را نگاه مى‌كرد و مى‌پرسيد: اينها چيه‌؟! ما را تنبيه مى‌كرد و گريه مى‌كرديم. ما حمّام رفته بوديم، اما بازى كرده بوديم. در مقام تطهير نبوديم.رمضان‌ها آمده و رفته، امّا ما لَعْبِ به رمضان داشته‌ايم و جدّى نبوده‌ايم 📚 | ص 30 #️⃣
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌄 قطار رمضان... ✍🏻 عین‌صاد ❞ انسان مى‌بيند كه رمضان دارد مى‌رود؛ مثل قطارى كه آخرين واگنش رسيده است و ما هم در راهى مانده‌ايم كه حتى اميد معجزه‌اى در آن نيست. اگر سوار نشويم، تنهايى است!! من يادم نمى‌رود كه يك احساس عجيبى از حركت ماشين‌ها يا قطارها از كودكى در ما بود؛ چون شنيده بوديم كه اگر به قطار دير برسيم، مى‌رود، بعد هم مشكلاتى پيش مى‌آيد. ما هم ديگر فكر نمى‌كرديم، همين مقدار رفتنِ قطار رنجمان مى‌داد. يادم نمى‌رود كه ما حتى از قطار پايين نمى‌آمديم، گاهى هم كه پايين مى‌آمديم خيلى فاصله نمى‌گرفتيم. گاهى هم فكر مى‌كرديم كه اگر قطار رفت به كجاى آن بچسبيم، اين احساس در ما بود. حال كه قطار رمضان، لحظه‌ها و روزها و شب‌هايش دارد مى‌گذرد، ما اگر جا مانديم و نرسيديم، محروميم و ملعونيم - نفرين شده‌ايم - به خصوص در آنجا كه جمعى داشته‌ايم و در كنار قبر «ولّى» بوده‌ايم. 📚 | ص 127 #️⃣