eitaa logo
آیت‌الله‌العظمی شبیری زنجانی
4.7هزار دنبال‌کننده
1.7هزار عکس
82 ویدیو
0 فایل
تنها کانال رسمی دفتر آیت‌الله‌العظمی شبیری زنجانی «مدّ ظلّه» در ایتا □ ارتباط با مدیر کانال: @Mh_Admin
مشاهده در ایتا
دانلود
📷 مجلس عزاداری سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها در دفتر آیت‌الله‌العظمی شبیری زنجانی🔺 پنج‌شنبه 1400/10/16 @zanjani_net
سخنرانی آقای جوانمرد 14001016.MP3
6.69M
🎤 حجت‌الاسلام والمسلمین آقای جوانمرد ◼️ مجلس عزاداری سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها - پنج‌شنبه 1400/10/16 🔺دفتر آیت‌الله‌العظمی شبیری زنجانی @zanjani_net
مداحی آقای حیدرزاده 14001016.MP3
5.99M
🎤 آقای حاج عباس حیدرزاده ◼️ مجلس عزاداری سالروز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها - پنج‌شنبه 1400/10/16 🔺دفتر آیت‌الله‌العظمی شبیری زنجانی @zanjani_net
💠 گزارشی از داستان ❖ مرحوم آیت‌الله‌العظمی حاج سید احمد زنجانی در کتاب می‌نویسد: 🔻 📝 اين ماه دی است. هفدهم دى سنه 1314 مطابق روز منحوس 13 شوال 1354، روزى بود كه زن شاه كه ملكه‏‌اش ناميده بودند، با دو تا دختر شاه، بدون حجاب به دانشسرا رفتند؛ امّا ملكه در عين حال، در حجاب بود؛ چنانچه در عكسى كه همان روز برداشته بودند، فقط يك قسمت از صورتش پيدا بود و بقيّه مستور بود؛ مثل اينكه آثار جبر و اكراه، در پيكرش نمايان بود؛ ولى دخترانش در نهايت لاقيدى، مثل اينكه اصلاً تقيّد به آئين اسلام ندارند. ● ... اين آژان‏‌هاى شهربانى‌‏ها، چه آتشى روشن كردند. اینکه در کوچه‌ها، چادر از سر زن‌ها برداشتند و روسری‌ها پاره کردند، به جاى خود؛ در خانه‌‏ها، از صندوق‌‏ها و در حمّام‏‌ها، از بقچه‌‏ها نيز چادر بيرون آورده، بردند. يكى از ارباب اطّلاع نقل كرد كه شهربانى مشهد، به مركز راپورت داده بود كه هجده هزار روسرى در شهربانى جمع شده، تكليف آن چيست؟ چه زن‌‏هاى عفيف در حالتى كه چون بيد مى‏‌لرزيدند، جلب به شهربانی‌ها كردند و در دادگسترى‏‌ها، جرم و حبس نوشتند؛ در صورتى كه اصلاً چنين قانونى نبود كه آن‌ها را مخالف آن قانون قرار داده باشد. چه قدر زن، از ترس بچّه سقط كرد و چه قدر زهره چاك شد، سر به خاك فنا نهادند، شماره‌‏اش را خدا مى‏‌داند. اسم اين، نهضت بانوان بود، با اينكه بيچاره زن‏ها، در زير اين شكنجه‌‏ها، سخت در فشار بودند. ● خوشم آمد از يك زنى كه عازم مشهد بوده، همين كه به دروازه مشهد رسيده بود، آژان كه مأمور دروازه بود جلو او را گرفته بود كه بايد سرت را باز كنى، او قبول نكرده بود. آژان هم راه نداده بود. هر چه خواسته بود با پول و التماس، دست تعرّض او را كوتاه نمايد، نشده بود. با اينكه آژان، نوكر پول است و قانون به هر مهمّى را فداى پول مى‌‏كند، نمى‏‌دانم چه طور شده بود كه پول نيز حلّ اين مشكل را نكرده بود. زن از همان جا، رو به گنبد شريف كرده، عرض كرده بود: «السلام عليك يا علىّ بن موسى الرضا!» من از راه دور، (گويا از تبريز يا اصفهان آمده بود) به قصد آستان‌بوسى تو آمده‌‏ام؛ ولى شريعت جدّت اجازه نمى‌‏دهد كه من با هيئت زشت وارد آستانه‌ات بشوم. همين عرض سلام مرا از اينجا قبول كن و مرا مرخّص كن. اين عرض را كرده، پس ماشين را برگردانيده، وارد مشهد نشده بود. واقعا مردانگى كرده! از اين مقوله زن، خيلى سراغ دارم كه از آن تاريخ كه آژان‌‏ها دست تعرّض به چادر آن ها دراز نمودند، از خانه قدم بيرون ننهادند. ● از انصاف نگذرم، همه آژان‌ها، بد جنس نبودند، آژان‏‌هاى نجيب و اصيل هم زياد است. خيلى از آن‌ها بودند كه خودشان را مورد مؤاخذه قرار مى‏‌دادند؛ ولى دست به طرف ناموس مردم دراز نمى‌‏كردند. جميع طبقات همين طورند؛ خوب هم دارند، بد هم دارند. همه را يك كاسه نمى‌‏شود حساب كرد. هستند اشخاصى كه در لباس تقوا و پرهيزگارى مى‌‏باشند؛ ولى در باطن، از هيچ گونه نافرمانى خدا فروگذار نمى‌‏كنند؛ گرگ‌اند در صورت ميش. و بالعكس، اشخاصى هم هستند در جامه نظامی؛ ولى در نهايت پرهيزگارى. @zanjani_net
● شکرگزاری 🔸 ابو هاشم جعفرى مى‌گويد: گرفتارى شديدى به‌من روى آورد. نزد امام هادی عليه‌السّلام رفتم. ایشان اجازه ورود دادند. آن‌گاه كه نشستم، فرمود: اى ابو هاشم! مي خواهی كدام نعمت از نعمتهایى را كه خدا به‌تو بخشيده است شكر بگویى؟ چهره درهم كشيدم و خاموش ماندم و نمی‌دانستم در جواب چه بگویم. حضرت خود سخن آغاز کرد و فرمود: «خداوند به تو ايمان عطا كرد و از این‌رو بدن تو بر آتش حرام خواهد بود، و نيز سلامتی به تو بخشيد و کمک کرد که بتوانی اوامر او را اطاعت کنی، و قناعت را روزیت کرد و آبروى تو را حفظ نمود. اى ابو هاشم! من اين‌گونه گفتم، چون قصد شكايت از كسى را داشتى كه به تو چنين نيكى كرده است. و اما فرمان دادم صد اشرفى به تو بدهند. آن‌ها را بگير.» [عَنْ أَبِي هَاشِمٍ الْجَعْفَرِيِّ قَالَ: أَصَابَتْنِي ضِيقَةٌ شَدِيدَةٌ فَصِرْتُ إِلَى أَبِي الْحَسَنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ علیه‌السلام فَأَذِنَ لِي فَلَمَّا جَلَسْتُ قَالَ يَا أَبَا هَاشِمٍ أَيُّ نِعَمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْكَ تُرِيدُ أَنْ تُؤَدِّيَ شُكْرَهَا قَالَ أَبُو هَاشِمٍ فَوَجَمْتُ فَلَمْ أَدْرِ مَا أَقُولُ لَهُ فَابْتَدَأَ ع فَقَالَ رَزَقَكَ الْإِيمَانَ فَحَرَّمَ بِهِ بَدَنَكَ عَلَى النَّارِ وَ رَزَقَكَ الْعَافِيَةَ فَأَعَانَتْكَ عَلَى الطَّاعَةِ وَ رَزَقَكَ الْقُنُوعَ فَصَانَكَ عَنِ التَّبَذُّلِ يَا أَبَا هَاشِمٍ إِنَّمَا ابْتَدَأْتُكَ بِهَذَا لِأَنِّي ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُرِيدُ أَنْ تَشْكُوَ إِلَيَّ مَنْ فَعَلَ بِكَ هَذَا وَ قَدْ أَمَرْتُ لَكَ بِمِائَةِ دِينَارٍ فَخُذْهَا] 📚 الأمالی (صدوق ره)؛ ص412 @zanjani_net