زن و خانواده
📹ببینید| برخورد تعجب برانگیز حاج احمد متوسلیان با خانواده ضد انقلاب در کردستان
🔺️فیلم کامل خاطره گویی خانم کاتبی در #شب_خاطره_دفاع_مقدس در حضور رهبر انقلاب. ۹۶/۳/۳
@khamenei_ir
❇️ *تفسیر رهبر انقلاب از حدیث #المراة_ریحانه*
❗️تصور از زن در خانه، تصور یک موجود درجهی دویی است که موظف به خدمتگزاری به دیگران است.
⚠️ این تصور بین خیلیها هست؛ حالا بعضیها به زبان میآورند، بعضیها هم به رو نمیآورند، اما در دلشان این است. این درست نقطهی مقابل آن چیزی است که اسلام بیان کرده است.
🕯 من مکرر عرض کردهام این حدیث معروف را که «المرأة ریحانة و لیست بقهرمانة» قهرمان، در تعبیرات رایج عربی، به کارگزار میگویند؛
📛 در این حدیث میگوید خیال نکن زن کارگزار تو داخل خانه است که باید کارهای خانه را انجام دهد؛ اینجوری نیست.
🌱 خب ببینید، این خودش یک فصلی است که از آن چندین فصل گشوده میشود:
🌸 مسئلهی احترام کار زن در خانه و عدم الزام او
🌸 مجبور نبودن او
🌸 قابل خریداری شدن این کار یعنی قابل مبادلهی با پول.
🌟 اینها چیزهایی است که خب در فقه اسلام هست؛ واقعاً فقه ما فقه مترقی و برجستهای است. ۱۳۹۳/۰۱/۳۰
#خانواده_اسلامی
زن، خانواده و #سبک_زندگی در نگاه رهبرانقلاب👇
❣ @khamenei_reyhaneh
🆔🌸 @zanvakhanevade 🌿
❇️ *تفسیر رهبر انقلاب از حدیث #المراة_ریحانه*
❗️تصور از زن در خانه، تصور یک موجود درجهی دویی است که موظف به خدمتگزاری به دیگران است.
⚠️ این تصور بین خیلیها هست؛ حالا بعضیها به زبان میآورند، بعضیها هم به رو نمیآورند، اما در دلشان این است. این درست نقطهی مقابل آن چیزی است که اسلام بیان کرده است.
🕯 من مکرر عرض کردهام این حدیث معروف را که «المرأة ریحانة و لیست بقهرمانة»
🆔🌺 @zanvakhan🌿
هدایت شده از عقیق
🔴تلآویو و واشنگتن، تیمی مشترک برای آشوب در ایران تشکیل دادند
🔻کانال 10 تلویزیون رژیمصهیونیستی گزارش داد، آمریکا و رژیمصهیونیستی از چند ماه پیش کارگروهی مشترکی با هدف راهاندازی اعتراض و آشوب در داخل ایران تشکیل دادهاند
🎀👇دعوتید 👇🎀
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
⚜⚜لطفا رسانه باشید⚜⚜
🎤سخنرانی استاد داوودی نژاد
📌پدر و مادری که بچه ۱۴ الی ۲۱ ساله دارید سعی کنید نور را وارد زندگی شان کنید.
نور 👈👈 ن: نظارت، و: وزارت ، ر: رفاقت
🔴 پدر و مادرها توجه کنند نظارت 👈 گاهی بیرونی است و گاهی درونی
💢نظارت بیرونی 👈 یعنی دیگران مراقب بچه شما هستند. 👈👈 بدانید بهترین ناظر بیرونی پدر و مادر هستند بخاطر سه امتیاز👇👇
🔆۱. پدر و مادر عاشق ترین افراد هستند نسبت به فرزند
🔆۲. بخاطر محبت و مهربانی پدر و مادر
🔆۳. رابطه با پدر و مادر دائمی است نه موقت
🔴 پدر و مادر ها سعی کنید در نظارت بر تربیت فرزندتان اغنایی باشید نه التزامی
نظارت اغنایی👈👈 یعنی تربیت تشویقی
💢 نظارت درونی 👈 کاری کنید فرزندتان خودش تصمیم بگیرد که خوب باشد.
🔶 مسلمانان دو نوع تقوا دارند : 👇👇
۱. تقوای پرهیز👈👈 مقابل دیگران مسلمان اما در خلوت مرتکب گناه میشود.
۲. تقوای حضور 👈👈یعنی در خلوت و جلوت خود گناهی مرتکب نمیشود.
🔷 وزارت 👈👈 پدر و مادر ها به فرزند خود از سن ۱۵ الی ۲۱ سالگی شخصیت دهید و با او مشورت کنید.
👈👈بیاد داشته باشید مشورت کردن به معنای انجام کار نیست بلکه به منظور شخصیت دادن به فرزند شماست.
🔷رفاقت 👈👈 پدر و مادر ها توجه کنید با فرزندتان رفاقت کنید تا با شما مشورت کند همانند رفیقش
🔴 پدر و مادر ها از فرزندتان محافظت کنید .
لطفا منتشر کنید تا در کمک به دیگران موثر باشید
#تربیت_فرزند
🆔🌺 @zanvakhanevade 🌿
🌸سلام و شب بخیر خدمت همه عزیزان و همراهان کانال زن و خانواده🌸
ابتدا عرض معذرت و تاسف دارم بابت وقفه طولانی ایجاد شده ی #قصه_شب 🙏 امیدوارم شما بزرگواران این قصور مارو ببخشید😌🌺
و اما بعد شما همراهان قصه شب رو دعوت میکنم به ادامه داستان "فنجانی چای با خدا" 😊🌹🍃
با آرزوی سعادت و موفقیت برای تک تک شما عزیزان❤️
زن و خانواده
#قصه_شب 📚فنجانی چای با خدا ♨️ #قسمت_بیست_پنجم بی وزن ایستادم.. درِ کافه نمیدیدم.. اما جهت سرما را
#قصه_شب
📚فنجانی چای باخدا
♨️ #قسمت_بیست_ششم
آنقدر سرعتِ چرخیدنِ سرم به سمت دانیال زیاد بود که صدایِ مهره های یخ زده گردنم را به گوش شنیدم ( چی گفتی؟)
و عثمان لیوان قهوه را به طرفم دراز کرد (بخور.. الانه که کل بدنت تَرَک برداره.. دختر، تو چطوری انقدر تحملِ سرمات بالاست. از کافه تا اینجا قدم به قدم شال و کلاه به دست، پشت سرت اومدم.. دریغ از یه بار لرزیدن.. ببینم نکنه ملکه برفی که میگن، خودِ تویی؟! دیگه کم کم باید ازت بترسمااا )
وقتی در بورانِ حسدهای دنیا تبدیل به آدم برفی شوی، دیگر زمستانِ زمین برایت حکمِ شومینه را دارد..
عثمان با بی خیالی از جایش بلند شد ( دیگه این کمر، کمر بشو نیست. اوه اوه ببین چه قندیلیم بسته..)
چرا جواب سوال و نگاهم را نداد. ایستادم. درست در مقابلش ( دانیال کجاست؟؟ برگردیم پیش صوفی.. چرا دروغ گفت؟ اما اون گفت که مرده.. گفت که خودش دانیال و کشته.. ) و با گامهایی تند به سمتِ مسیرِ کافه رفتم. عثمان به دنبالم دوید و محکم دستم را کشید (صبر کن.. کجا با این عجله؟؟ صوفی رفته..).
ناگهان زیر پایم خالی شد. دست پاچه و وحشت زده، یقه ی عثمان را چنگ زدم ( کجا رفته؟؟ تو فرستادیش که بره، درسته؟ توئه عوضی داری چه به روز زندگیم میاری؟ اصلا به تو چه که من میخوام وارد این گروه بشم، هان؟ اصلا تو صوفی رو از کجا پیدا کردی؟ از کجا معلوم که همه اینا چرت و پرت نباشه؟ اول میگین دانیال مرده، حالا میگی زنده ست.. توام یه مسلمونِ آشغالی.. مثه پدرم، مثه اون دوست دانیال که زندگیمو با دین و خداش آتیش زد، مثه همه مسلمونای وحشی و سادیسمی.. چرا دست از سر این زمین و آدماش برنمیدارین هان؟ ازت متنف….) و سیلی محکمی که روی صورتم نشستو زبانی که بند آمد..
این اولین سیلیِ عمرم بود؛ آن هم از یک مسلمان.. قبلا هم اولین کتک عمرم را از دانیال خوردم، درست بعد از مسلمان شدنش.. چه اولین هایی را با این دین تجربه کردم..
آنقدر مغرور بودم که دست رویِ گونه ام نکشم. گونه ایی که سرمازده گیش، سیلیِ عثمان را مانندبرشهای تیغ به گیرنده های حسی ام منتقل میکرد. دست از یقیه اش کشیدم. انگار زمان قصدِ استراحت نداشت.
عثمان عصبی، دست به صورت و گردنش میکشید و کلافه دور خودش میچرخید. و من باز اشکهایم را شمرده شمرده قورت دادم. باید میرفتم. آرام گام برداشتم. بی حس و بی هدف. این شانه ها برایِ این همه درد زیادی کوچک نبود؟ دانیال یادت هست، گاهی شانه هایم را فشار میدادو با خنده میگفتی، که با یک فشار میتوانی خوردشان کنم؟؟ جان سخت تر از چیزی که هستم که فکرش را میکردی..
ناگهان درد شدیدی به شقیقه هایم هجوم آورد. تهوع به معده ام مشت زد.. ناخواسته روی زمین نشستم. فقط صدای قدمهای تند عثمان بود و زانو زدنش، درست در کنارم روی سنگ فرش پیاده رو. نفسهای داغ و پرخشمش با نیمرخ صورتم گلاویز بود. زیر بازویم را گرفت تا بلندم کنم، اما عثمان هم یک مسلمان خبیث بود و من لجبازتر از هانیه. کمکش را نمیخواستم، پس دستم را کشیدم. صدای دو رگه شده از فرطِ جدال اعصابش واضح بود ( به درک..) ایستاد. و با گامهایی محکم به راهش ادامه داد.. او هم نفرت انگیز بود، درست ماننده تمامِ هم کیشانش.. انگار تهوع و درد هم، دستم را خوانده بودند و خوب گربه رقصی میکردند، محضه نابودیم..
ادامه دارد..
🌸 @zanvakhanevade 🍃
اینفوگرافیک | خلاصه نموداری ۴۰ برنامه سمت خدا با موضوع تربیت فرزند/ کارشناس برنامه: علیرضا پناهیان
ویژه خانوادهها و مربیان و علاقمندان مبحث تربیتی 👇👇👇
🆔🌺 @zanvakhanevade 🌿
🎤سخنرانی استاد داودی نژاد
💠
#همسرداری👉
📌خانم ها و آقایان اگر میخواهید زندگی تان را حفظ کنید خوب دقت کنید.
🔻اگر زن میخواهد که زندگی اش حفظ شود ؛ باید اقتدار مرد را از بین نبرد.
قرآن می فرماید: به مرد ها اقتدار دادیم و هرگاه اقتدارش را خُرد کنید خودتان ضربه می خورید.
🔺 آقایان اگر می خواهید زندگی تان حفظ شود؛ محبت به همسرتان را فراموش نکنید. حضرت علی(علیه السلام) میفرماید: المراه ریحانه 👈زن گل است. ذات زن ها محبت است حتی اگه سن شان بالا برود.
🕪 خانم ها بدانید اقتدار مرد به نفع زن است.
🕪آقایان بدانند اقتدار مرد ارزشمند است زمانی که همراه با آرامش باشد نه پرخاشگری
👈خداوند اقتدار را به مردها داده است و در مقابل آن مسئولیت را گردن مرد انداخته است. اگر اقتدار مرد را خُرد کنید در واقع مسئولیت های مرد را نابود کرده اید.
🔴 مسئولیت های که به مرد داده شده است در مقابل اقتداری که خداوند متعال به او داده است:
👈 ۱. مسئولیت اقتصاد خانواده؛ پیامبر رحمت (صلی الله علیه و آله) فرمودند: تلاش مرد برای تامین معاش خانواده همانند جهاد در راه خدا است.
مسئولیت اقتصادی از نظر اسلام یعنی:
خوراک ، پوشاک ، درمان و مسکن را با توجه به شرایط همسرش فراهم کند.
🔺در مقابل اقتدار مردان امتیازاتی خداوند متعال به زنان داده مانند نفقه و ....🔻
👈 ۲. مسئولیت درد و دل کردن زن به عهده مرد می باشد. یعنی مرد باید سنگ صبور و تکیه گاه همسرش باشد.
👈 ۳. مسئولیت حمایت مرد از روابط اجتماعی همسرش
👈 ۴. اقتدار موجب میشود ؛ مرد مسئول آرامش و امنیت برای زن باشد.
👈 ۵. زن باید از اقتدار مردش احساس کند که همسرش تکیه گاه مهم او در زندگی اش می باشد.
🔴 خانمها مراقب باشند اقتدار مرد را خُرد نکنند. 🔴
ادامه دارد.....
#همسرداری
🆔🌺 @zanvakhanevade 🍀
#قصه_شب
📚فنجانی چای با خدا
♨️ #قسمت_بیست_پنجم
از فرط دردمعده، محکم خودم را جمع کردم که عثمان در جایش ایستاد و به سرعت به سمتم برگشت. و من در چشم بر هم زدنی از سرمای زمین کنده شدم. محکم بازویم را در مشتش گرفته بود و به دنبال خود میکشاند. یارای مقابله نداشتم، فقط تهوع بود و درد.. معده ام بهم خورد.
چند بار. و هر بار به تلافی خالی بودنش، قسمتی از زندگیم را بالا آورد؛ تنهایی.. بدبختی.. بی کسی.. و..و..و..
و عثمان هربار صبورانه، فقط سر تکان میداد از جایگاه تاسف.
دوباره به کافه رفتیم و عثمان با ظرفی از کیک و فنجانی چای مقابلم نشست ( همه اشونو میخوری.. فقط معده ات مونده که بالا نیاوردیش.)
رو برگردانم به سمت شیشه ی باران خورده ایی که کنارش نشسته بودم. من از چای متنفر بودم و او، این را نمیدانست. ظرف کیک را به سمتم هل داد (بخور.. همه اشو برات تعریف میکنم.. قضیه اصلا اونطور که تو فکر میکنی نیست..گفتم صوفی رفته، اما نه از آلمان. فقط رفته محل اقامتش تا استراحت کنه. من گفتم که بره. واسه امروز زیادی زیاد بود.. اگه میخوای به تمام سوالات جواب بدم، اینا رو بخور..)
و من باز تسلیم شدم ( من هیچ وقت چایی نخوردم و نمیخوردم). لبخند زد. رفت و با فنجانی قهوه برگشت( اول اینو بخور.. معدت گرم میشه.. ) با مهربانی نگاهم میکرد و من تکه تکه و جرعه جرعه کیک و قهوه به خورده معده ام میدادم و این تهوعم را بدتر و بدتر میکرد. (شروع کن.. بگو..).
با دستی زیر چانه اش ابرویی بالا انداخت ( اول تا تهشو میخوری بعد..) انگار درک نمیکرد بدی حالم را (حوصله ی این لوسبازیارو ندارم..) ایستادم، قاطع و محکم. دست به سینه به صندلیش تکیه داد ( باشه، هرطور مایلی.. پس صبر کن تا خونه برسونمت. دیر وقته..). چقدر شرقی بود این مرده پاکستانی..
گرمای داخل کافه، تهوعم را به بازی گرفته بود و این دیوانه ام میکرد. پس بی توجه به حرفهای عثمان به سرمای خیابان پناه بردم. هوا تاریک بود و خیابانها به لطف چراغها، روشن. من عاشق پیاده روی در باران بودم، تنها. و چتری که بالای سرم، صدای پچ پچ قطرات را بلندتر به گوشم برساند. عثمان آمد با چتری در دست (حتی صبر نکردی پالتومو بردارم..).
بی حرف و آرام کنار هم قدم میزدم و چتر بالای سرم چقدر خوش صدا بود، همخوانی اش با گریه آسمان. حالا خیالم راحتتر بود، حداقل میدانستم دانیال زنده است و صوفی جایی در همین شهر به خواب رفته.
اما دلواپسی و سوال کم نبود. با چیزهایی که صوفی گفت، باید قید برادرم را میزد چون او دیگر شباهتی به خدای مهربان من نداشت و این ممکن نبود. اما امیدوارم بودم همه اینها دروغی هایی احمقانه باشد.
(سارا. وقتی فهمیدم چی تو کله اته، نمیدونستم باید چیکار کنم.. داشتم دیوونه میشدم. چند ماه پیش یه عکس از دانیال بهم داده بود. یادته؟ واسه اینکه وقتی دارم دنبال هانیه میگرد، عکس برادرتم نشون بدم تا شاید کسی بشناسدش. همینطورم شد. به طور اتفاقی یکی از دوستان صوفی، عکس دانیال روشناخت. با کلی اصرار تونستم راضیش کنم تا شماره ی تلفن صوفی رو بهم بده. وقتی با صوفی تماس گرفتم حتی حاضر نبود باهام حرف بزنه. دو هفته طول کشید تا تونستم راضیش کنم بیاد اینجا. اولش منم مطمئن نبودم که راست گفته باشه، اما وقتی عکسا و فیلمهای خودشو دانیال رو نشونم داد، باور کردم. هیچ نقشه ای در کار نیست.. فردا صوفی میاد تا بقیه ی نگفته هاشو بگه..).
مکث کرد( همه مسلمونها هم بد نیستند، سارا.. یه روز اینو میفهمی.. فقط امیدوارم اون روز واسه زندگی، دیر نشده باشه..). چند قدم بیشتر به خانه نمانده بود.. مِن مِن کرد (بابت سیلی، متاسفم..) رو به رویم ایستاد. چشمانش چه رنگی بود؟ هر چه بود در آن تاریکی، تیره تر نشان میداد. صدایش آرام و سرسخت شد ( دیگه هیچ وقت نگو ازت متنفرم..)
انگار حرفهای صوفی در مورد عثمان، درست بود..
ادامه دارد..
🌸 @zanvakhanevade 🍃
هدایت شده از علیرضا پناهیان
🔰 توجه به مهربانی خدا چه آسیبی دارد؟
🔰یک راه برای اینکه از مهربانی خدا سوءاستفاده نکنیم:
🔴 #چگونه_مهربانی_خدا_را_باور_کنیم؟-ج۲۷
🔸کسی که به رحمت خدا بیتوجه بوده، وقتی به او بگویند «خدا خیلی مهربان است» ممکن است به محبت خدا مغرور شود و جرأت بر گناه پیدا کند (يا أَيُّهَا الْإِنْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ)
🔸اگر فقط یککم به رحمت خدا توجه کنیم، شاید این آسیب را داشته باشد که مغرور شویم؛ چارهاش این است که «خیلی» به مهربانی خدا توجه کنیم؛ بهحدّی که شرمندۀ محبت خدا بشویم.
🔸کسی که لذتِ مهربانی خدا را بچشد واقعاً شرمندۀ خدا میشود؛ چنین کسی از رحمت خدا سوءاستفاده نخواهد کرد و بهخاطر «حیای از خدا» دیگر رویش نمیشود خطا و گناه کند.
🚩مسجد امام صادق(ع)- ۹۷.۰۳.۲۳
📢صوت: @Panahian_mp3
🔻متن کامل: @Panahian_text
@Panahian_ir
🌸 قصه گویی، هنری مادرانه
📖 رهبرانقلاب: قصّهگویی، #هنر بسیار خوبی است. قصّههای خوب، سازندهی شخصیت کودک است.
👶 همان قصّههای قدیمی را که ما از مادر خودمان، از مادربزرگ و یا از پیرزن دیگری در کودکی شنیدهایم، امروز که مرور میکنیم، میبینیم در آنها چقدر حکمت وجود دارد!
💎 انسان، بعضی از خصال و تفکّرات خودش را که ریشهیابی میکند، به این قصّهها میرسد.
✅ قصّه مقولهی خیلی مهمّی است؛ منتها قصّههای خوب. ۱۳۷۷/۲/۲۳
روز #ادبیات_کودک_و_نوجوان
زن، خانواده و #سبک_زندگی در نگاه رهبرانقلاب👇
❣ @khamenei_reyhaneh
🆔🌸 @zanvakhanevade 🌿