نظر متخصصان در مورد روروئک:
به دلیل صدمات ناشی از روروئک، طبق دستور آکادمی طب کودکان آمریکا، کارخانه های سازنده موظفند برچسب اطلاعیه خطر را روی محصولشان نصب کنند و پزشکان کودکان آمریکا بالاخره بر ممنوعیت فروش این وسیله تاکید کردند و برای فروشندگان هر دستگاه هزار دلار جریمه در نظر گرفته شده است.
در کشور کانادا نیز از سال ۲۰۰۴ فروش و استفاده از این وسیله ممنوع شده است و دپارتمان سلامت کودکان آمریکا بر وسایل سرگرمی جایگزین نظیر تاتی رو تاکید کرده است.
اکثر متخصصان استفاده از روروئک برای کودکان را در هیچ زمانی توصیه نمیکنند و مضررات متعددی را برای روروئک برشمرده اند از قبیل:
- هنگامی که کودک از روروئک استفاده می کند نمی تواند پاهایش را نگاه کند لذا دیرتر به راه می افتد و روند تکامل حرکتی کودک را به تاخیر می اندازد.
- ممکن است باعث خطرات احتمالی مثل پرت شدن یا سقوط از بلندی یا گیر کردن به فرش و افتادن روروک و رفتن شیرخوار به فضاهای پرخطر مثل آشپزخانه شود
- این وسیله بیشتر باعث افزایش قدرت در ساق پاها شده ولی روی توان حرکتی رانها و لگن تاثیری ندارد و عضلات دست، پشت کمر و زانو بصورت متعادل و یکنواخت تقویت نمیشود.
- راه رفتن نادرست با روروئک ممکن است بر روی راسته استخوان ساق پا و فضای مفصلی ران بچه تأثیر بد بگذارد.
- نحوه نشستن درون روروئک در شکل استخوانها و عضلات تأثیر منفی دارد.
- عدم سینه خیز رفتن و تجسس روی زمین تأثیر منفی در رشد هوشی کودک دارد.
👈مجله پزشکی دکتر سلام
🆔🌺 @zanvakhanevade 🌿
زن و خانواده
#قصه_شب 📚فنجانی چای با خدا ♨️ #قسمت_سی_یکم هرچه صوفی بیشتر می گفت.. مانور درد در وجودم بیشتر میشد.
#قصه_شب
📚فنجانی چای با خدا
♨️ #قسمت_سی_دوم
نمیتوانستم باور کنم. یعنی اصلا نمیخواستم که بار کنم. با تمام توان تحلیل رفته ام به سمتش خم شدم.. ( چرنده.. مزخرفه.. تمام حرفات مزخرف بود.. امکان نداره که برادر من چنین کارهای کثیفی انجام بده.. شما مسلمونااا همه تون یه مشت روان پریش هستن..)
صوفی نگاهم کرد.. سرد و یخ زده ( بشین سرجات بچه.. من انقدر بیکار نیستم که واسه گفتن یه مشت دروغ و چرندیات؛ از اونور دنیا پاشم بیام تو این شهر نفرت انگیز، که هر طرفش سر میچرخوندم برادرتو اون خاطرات نحسشو ببینم.. اصلا چرا باید اینکارو بکنم؟؟ بابای میلیاردر داری؟؟ یا شخصیت مهم سیاسی ؟؟ چی با خودت فکر کردی کوچولو؟؟ اگه من اینجام فقط و فقط به خاطر اصرارهای دیوونه کننده ی این دوست بی عقلته.. اونجایی که تو فکر میکنی با رفتن بهش، میتونی برادرِ مهربون و عاشق پیشه اتو پیدا کنه، خوده خوده جهنمه.. و شک نکن که برادرت یکی از مامورهای عذابشه.. اصلا به فرض که همه چیز در مورد برادرت دروغ بوده.. اصل ماجرا چطور؟؟ اونا رو میتونی انکار کنی؟؟ با یه تحقیق کوچیک میتونی خیلی بیشتر از جنایتهای که من تعریف کردم رو پیدا کنی..
اصلا دانیال فرشته.. با مبنای وجودی این گروه، که به هوایِ داشتن برادرت؛ میخوای عضوش شی چیکار میکنی؟؟ بریدن سر.. آواره کردن مردم.. تجاوز به زنان و دختران.. کشتن زن و بچه.. با اینا چجوری کنار میای؟؟ فکرکردی میری و اونا یه گروه ویژه با تمام امکانات میذارن در اختیارت که بری، پیداش کنی؟؟ نه.. باید سرویس بدی.. مثه همه اون بدبختایی که دارن سرویس میدن، چه داوطلب، چه گول خورده مثه من.. میدونی فلج شدن یعنی چی؟؟ ایدز یعنی چی؟؟ سقط جنین یعنی چی؟؟
اینکه ندونی کدوم یکی از اون سربازا، پدرِ بچه ی تو شکمتِ یعنی چی؟؟ تو اردوگاهی که بودم اکثر زنها از فرط جهاد نکاح دیگه توانایی راه رفتن نداشتن.. فلج شده بودن.. روز و شب از درد به خودشون میپیچیدن و ضجه میزدن.. اما هیچکس دلش نمیسوخت.. عفونت و نکبتی سرتاسر وجود اهالی رو گرفته بود.. فکر میکنی سرآخر چی شد؟؟ یه فرمانده ی جدید اومد واسه بازرسی و گفت (مردان جنگ، زنان تازه نفس میخوان.. اینا به دیگه به درد نمیخورن..) یه عده که وضعشون بهتر بود رو بردن واسه درمان.. یه عده رو که پشیمونی شونو فریاد میزدن، سر به نیست کردن.. موندن یه گروه که انقدر حالشون وخیم بود، که ارزش درمان یا حتی کشتن رو هم واسشون نداشتن.
حدس بزن باهاشون چیکار کردن؟؟ با یه ماشین بردن بیرون از سوریه و ولشون کردن. وسط بیابون.. منم یکی از همونام.. تب داشتم.. میلرزیدم.. مدام بالا میاوردم.. اما بر خلاف خیلی از اون زنها زنده موندم.. چون انگیزه داشتم.. واسه زنده موندن، کشتنِ دانیال بزرگترین انگیزه ی ممکن بود.. میدونی تا خودمو برسونم به مرز،چقدر پیاده روی کردم؟؟ چقدر زمین خوردم؟؟ چقدر ترسیدم؟؟ چقدر اشک ریختم و جیغ زدم؟؟ چقدر لرزیدمو درد کشیدیم؟؟ اما هر طور بود زنده موندم.. بعد از چندین روز گرسنگی و راه رفتن بالاخره به مرز ترکیه رسیدم.. اونجا دستگیر شدم. بعد از کلی بازجویی وقتی فهمیدن از کجا اومدم، با خودشون گفتن ما هم بی نصیب نمونیم.. واسه چند ساعت با اون همه درد و عذاب، شدم برده جنسیِ چندتا آشغال مثله برادرت.. خلاصه زندگی یه لطف کوچیک در حقم کردو به بیمارستان منتقل شدم که بعد از کلی آزمایش متوجه شدن که ایدز دارمو حامله ام..
خوش بختانه بعد از چند روز به خاطر خونریزی، بچه سقط شد.. اما ایدز نه.. همیشه همراهمه.. و قرار نیست تا جون برادرتو نگرفتم، جونمو بگیره.. هر چند تو اصلا نمیفهمی، چون جای من نبودی.. دیدی، واسه ملاقات با برادرت باید این همه بها بدی.. من که میگم ارزششو نداره، حتی اگه دانیال هیچکدوم از اون کارها رو نکرده باشه و من در موردش بهت دروغ گفته باشم.. چون در هر حال، ماهیت این گروه عوض نمیشه..)
کمی روی میز به ستم خم شد(اینو واسه خاتمه میگم.. اون برادر حیوونت.. واسه تو هم نقشه داشت.. یه شب تو مستی از رستگار کردنت، حرفایی میزد.. اما نمیدونم هنوز واسه انجام این ماموریت الهی زنده س یا نه..)
از فرطِ گیجی توانایی حرف زدن نداشتم. صوفی ایستاد. کلاهش را روی سرش مرتب کرد و کیفِ قهوه ایی رنگ را روی دوشش انداخت ( من امشب از اینجا میرم.. خیلی چیزها رو واسه عثمان تعریف کردم. سوالی داشتی ازش بپرس..)
یک قدم برداشت، اما ایستاد و برگشت ( راستی اگر دانیالو دیدی.. بهش بگو اگه فقط یه نفس، به زنده بودنم، مونده باشه.. زندگیشو میگیرم..)
رو به عثمان پوزخندی صدا دار بر لب نشاند ( راستی ، اگه خدا رو دیدی، سلام منو بهش برسون.. بگو به اندازه تمام اشکهایی که ریختم ازش متنفرم.. بگو حتما انتقامِ التماسهایی که واسه نجات از دست اون حرومزاده، بهش کردم رو ازش میگیرم.. )
و رفت.. با چکمه های بلند و پاشنه دارش..
ادامه دارد..
🌸 @zanvakhanevade 🍃
✅فمینیستها دشمن حجاب، بخش اول
📝مرکز پژوهشهای مجلس: «تحصيلات» رابطه معنادار و مثبتی با بدپوششی زنان دارد و با افزایش تحصيلات ميزان حجاب زنان كاهش مییابد.
👈حال باید از متولیان فرهنگی و آموزشی کشور و آنهایی که برنامههای علمی و فرهنگی دانشگاهها را از غرب کپی کردهاند، پرسید که چرا نظام علمی غربی را در دانشگاههای جمهوری اسلامی پیاده کردهاند که خروجی آن، بیحجابی شده است؟!
🆔 @zanvakhanevade
🍀🍀حضرت محمد(ص):🍀🍀
🌳سه نفر هستند که هنگام دیدار با خدا از هر دری که بخواهند وارد بهشت میشوند:👇
🌻 کسی که خوش اخلاق باشد.
🌻 کسی که هم در خلوت هم در حضور مردم از خدا بترسد.
🌻 کسی که جر و بحث را رها کند، حتی اگر حق با او باشد.
📚 اصول کافی'ج۲'ص ۳۰۰
🆔🌺 @zanvakhanevade 🌿
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
🎤سخنرانی حجت الاسلام و المسلمین داوود نژاد
🔆جشنواره تابستانی سرچشمه 97/5/4
#شب_چهارم
#روانشناسی
💓💓قانون محبت💗💗
🔷🔹در محبت کردن سیاست نهفته است.
👈ا ما سیاست باید صداقت گونه باشد.
✅ ️آقایان خوب توجه کنند سیاستی که مردان باید نسبت به زنان در زندگی داشته باشند:
👇👇👇
۱.محبت کردن از طریق زبان 👄
💫پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرمایند: با همسرانتان نیکو سخن بگوئید.
با زبانتان کلمات محبت آمیز بگوئید.
👈همسرانتان نیاز دارند شنیده شوند. پس به حرفهایشان گوش دهید.
۲. محبت کردن از طریق چشم👀
👈 با چشم هایتان به همسرتان محبت کنید.
💫پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند: مردی که به همسرش نگاه محبت آمیز کند باعث میشود همسرش به گناه مبتلی نشود. 💑
۳. محبت کردن از طریق هدیه دادن🎁
💫 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمودند:
هدیه ای که مرد به زنش می دهد عفت زن را زیاد می کند.
🌷لطفا بخاطر مهربانی منتشر کنید.🌷
🆔🌺 @zanvakhanevade 🌿
زن و خانواده
#قصه_شب 📚فنجانی چای با خدا ♨️ #قسمت_سی_دوم نمیتوانستم باور کنم. یعنی اصلا نمیخواستم که بار کنم. با
#قصه_شب
📚فنجانی چای با خدا
♨️ #قسمت_سی_سوم
درد، آه از نهادم بلند کرد. سرم را روی میز گذاشتم. ذهنم همچون، شکمِ زنی پا به ماه، عرصه ی لگد هایِ پی در پی و بی نظمِ جنینِ افکارم بود. نمیدانستم دقیقا باید به چه چیز فکر کنم.. دانیال..
صوفی.. داعش.. پیوستن به گروه.. پیدا کردن برادر.. جنایت.. و یا حتی مادر.. تمرکز نایاب ترین کلمه ممکن در لغتنامه ی آنیِ آن لحظاتم بود.
گرمایِ دست عثمان را روی شانه ام حس کردم (سارا خوبی؟ بازم درد داری؟)
خوب نبودم.. هیچ وقت خوب نبودم.. اصلا حالِ خوب چه مزه ایی داشت؟
به جایش تا دلت بخواهد خسته بود. به اندازه تمامِ آدمهای دنیا.. انقدر که اگر میخوابیدم ، اصحاب کهفی دیگر، رقم میخورد در تاریخِ آینده دنیا..
عثمان که جوابی نشنید، ایستاد، میز را جمع کرد و رفت. سرم را روی دستانم به سمت شیشه باران خورده چرخاندم. چقدر آدمها از پشتِ این شیشه های خیس و بخار گرفته، واقعی تر به نظر میرسیدند. پر پیچ و تاب، درست عینِ ذاتشان..
صدای عثمان را شنیدم، از جایی درست بالای سرم ( واست جوشنده آوردم.. بخور.. اما از من میشنوی حتما برو پیش دکتر.. انقدر از کنار خودت ساده نگذر.. وقتی تو واسه خودت وقت نمیذاری.. انتظار داری دنیا برات وقت بذاره؟؟) گرما لیوان را کنار موهایم حس میکردم ( بلند شو سارا.. بلندشو که یخ کنه دیگه فایده ایی نداره..) سرم را بلند کرد.
یکی از عکسهای دانیال روی میز جا مانده بود. همان عکسِ پر خنده و مهربانش کناره صوفی.. عکس را به لیوانِ سرامیکی و مشکی رنگه، جوشانده تکیه دادم. باورِ حرفهای صوفی در خنده ی چشمان دانیال نمی گنجید.. مگر میشد این مرد، کشتن را بلد باشد؟؟
عثمان رو به رویم نشست. درست در جای صوفی با همان لحن مهربان و آرامش ( چرا داری خودتو عذاب میدی؟ چرا نمیخوای قبول کنی که دانیال خودش انتخاب کرده؟ سارا.. دانیال یه پسربچه نبود.. خودش خواست.. خودش، تو رو رها کرد.. اون دیگه برادرِ سابقِ تو نیست.. صوفی رو دیدی؟
اون خیلی سختی کشیده.. خیلی بیشتر از منو تو.. همه ی اون بلاها هم به واسطه دانیال سرش اومده.. دانیال عاشقِ صوفی بود.. کسی که از عشقش بگذره، گذشتن از خواهر براش مثه آب خوردنه، اینو باور کن.. با عضویت تو اون گروه تمام زندگیتو میبازی.. چیزی در مورد زنان ایزدی شنیدی؟؟ در مورد خرید و فروششون تو بازار داعش به گوشت خورده؟؟ نه.. نشنیدی.. نمیدونی.. سارا، چند وقت پیش با یه زن و شوهر اهل موصل آشنا شدم.
زن تعریف میکرد که وقتی شهر رو اشغال کردن، شوهرش واسه انجام کاری به کردستان عراق رفته بود. داعش زمانی که وارد شهر میشه تمام زنهای ایزدی رو اسیر میکنه و مردهاشونو میکشه. و بعد از بیست روز زندانی شدن تو یه سالن بزرگ و روزانه یه وعده غذا، همه اون زنها و دخترها رو واسه فروش به بازار برده ها میبرن.
اون زن میگفت زیباترین و خوشگلترینها رو واسه مشترهای پولدارِ حاشیه خلیج فارس کنار میذاشتن. هیچکس هم جز اهالی ترکیه و سوریه و کشورهای حاشیه خلیج فارس اجازه نداشتن بیشتر از سه برده بخرن .. اون زن تعریف میکرد که به دو مرد فروخته شد و بعد از کلی آزارو اذیت و تجاوز، تونست فرار کنه و خودشو به شوهرش برسونه. ساراجان.. حرفهای من، صوفی، اون دختر آلمانی، این زن ایزدی.. فقط و فقط یه چشمه از واقعیت ها و ماهیت این گروهه.. سارا زندگی کن.. دانیال از تو گذشت.. توام بگذر..)
خیره نگاهش کردم ( تو چی؟؟ از هانیه میگذری؟؟ )
فقط در سکوت نگاهم کرد.. حتی صدای نفسهایش هم سنگین بود. اگر دست و پا میگذشت، دل نمیگذشت..
سکوتش طولانی شد (عثمان جواب منو ندادی.. پرسیدم توام از هانیه میگذری؟؟)
چشمانش شفاف شد، شفافتر از همیشه و صدایی که خمیدگی کمرش را در آن دیدم ( راهی جز گذشتن هم دارم؟؟)
راست میگفت.. هیچ کداممان راهی جز گذاشتن و گذشتن نداشتیم.. و من، دلم چقدر بهانه جو بود.. بهانه جوی مردی که از عشقش گذشت.. سلاخی اش کرد.. و مرده تحویل زمین داد.. همان برادری که رهایم کرد و در مستی هایش به فکر رستگاریم در جهاد نکاح بود..
الحق که خواهری شرقیم..
عثمان را در برزخ سوال و جوابش با غلظتی از عطر قهوه، رها کردم و سلانه سلانه، باران را تا خانه همقدم شدم.. خانه که نه.. سردخانه ی زنده گان. در را باز کردم. برقها خاموش بود و همه جا سکوت.. حتی خبری از مادر تسبیح به دست هم نبود. به زندان اتاقم پناه بردم. افکارم سر سازش نداشت. ساعتها گذشت و صدای گریه های معمول و آرام مادر بلند شد.
همان گریه هایی که هرگز برای مهم نبود..
ادامه دارد..
🌸 @zanvakhanevade 🍃
مرگ 12 نفر در اروپا به سبب رسیدن درجه حرارت به 36 درجه سانتیگراد است .اما در کشور ما درجه حرارت تا 56 درجه هم میرسد:
ومردم در حیاط خونه چای می نوشند....
. ☀️
، 😌
_\||~🍺
┃ />
و بچه ها در پارک فوتبال بازی میکنن :
. ☀️
. 🌴 🌴 / 👦 \
. 🌴 || 🌴
. 🌴 ⚽️_//_
پدر کولر را خاموش میکند...
و یک نفر هم کت و شلوار پوشیده😨😂
. ☀️
. 😊✋️
.ᐸ👔/
. 👖
و یکی داره بالای بام خانه دوش میگیره 😂
...
. ✋️🚿✋️ ☀️
. /😂\ ☁️
. ☁️ | |
. _\ /_
و اون یکی دوچرخش رو تعمیر میکنه
. ✌️ ✋️ ☀️
. /😂\
. | | 🚲
. _\ /_
و دومی خوابیده و روی خودش پتو انداخته.😴 😭😂😄
و یکی با موتور سیکلت تک چرخ میزند. 😄✌️ .
🚵
و چند نفر دارند در پارک می دوند...
. ☀️
. 👋
. \😅 🌴 🌱
. || > 🏃 🌲
. / \ 🌾 🌴
. 👟👟
و مردم به بیابان و دشت میروند
. ☀️
🌊🏊 🏄
یه نفر هم داره آفتاب میگیره!!!😱😩😩😂
. ☀️ 👌
. \ 😎
. //\_
. /
. ☀️
. 🌴 🌳 🌿
. 🍈 🍃🌲
. 😅/ 🌱
. / | | 🌴 🌳
. / \
. ' '
و همشون خوشحالند ودارند زندگی خودشون رو میکنند.عجب ملت با حالی هستید!!ملتی که با انرژی خورشیدی کار میکنید.😂😂😂😂
بله اینجا ایران است😍
🆔🌺 @zanvakhanevade 🌿