eitaa logo
زن و خانواده
141 دنبال‌کننده
2هزار عکس
409 ویدیو
26 فایل
واحد مطالعات زن و خانواده دانشگاه فردوسی مشهد_نهاد نمایندگی مقام معظم رهبری ارتباط با مدیر کانال : @yavareseyedali
مشاهده در ایتا
دانلود
در اوقات فراغت فقط استراحت نكنیم ⁉️‌ آسیب های عدم برنامه ریزی برای اوقات فراغت چیست؟ 🌸اوقات فراغت به دلیل آزاد شدن ذهن و فرصت برای پرداختن به علاقمندی ها، معمولا باید بستر نوآوری و خلاقیت باشد. متاسفانه افراد با این تصور که اوقات فراغت یعنی زمان خوشگذرانی و لذت جویی، بدون هیچ طرح و برنامه ای آن را سپری می کنند و فقط به استراحت و تن پروری می پردازند. 🚶♀فقط تماشاگر نباشیم فراغت ها با نبودن برنامه‌ی هدفمند، به سمت فراغت انفعالی میرود و فرد را مصرف‌كننده‌ی محض بار می آورد. به این دلیل است كه افراد در مواجهه با انواع محرک‌های صوتی و تصویری (رادیو/تلویزیون/بازی های اینترنتی و فضای مجازی) به عنوان اولین و راحت ترین سرگرمی ها، با هجوم اطلاعاتی مواجه می‌شوند که به دلیل بی‌برنامگی و باور بر خوشگذرانی صرف،‌ نسبت به آن ها تفكر انتقادی ندارد و در نتیجه خلاقیت و اراده‌ی وی به مرور زمان از بین می‌رود. این مساله قابل انکار نیست که بی‌برنامگی در ایام فراغت، موجب انواع آسیب‌هاست. پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: بیشتر مردم در دو خصلت دچار گمراهی و ضلالت هستند: سلامتی و فراغت. 🔆آگاهی، شرط لازم برای برنامه‌ریزی بی‌کاری و فراغت خصوصا در سنین نوجوانی و جوانی جدای از آسیب های اجتماعی، آسیب های فردی ایجاد می کند و بهداشت جسمی و روحی افراد را به مخاطره می‌اندازد كه از جمله این آسیب‌ها می‌توان به این موارد اشاره كرد : ایجاد روحیه‌ی مصرف‌گرایی که با باورهای دینی ما در تضاد شدید است، تنبلی و تن پروری، انحرافات جنسی، افسردگی، آسیب‌پذیر شدن نسبت به انحرافات موجود در فضای مجازی، خشونت و... . این همان گرفتاری در گمراهی است که پیامبر (ص) اشاره داشته اند. 🎁اوقات فراغت، بهترین زمان برای پیشرفت فرد و جامعه دینی تکلیف‌گراست و بیکار ماندن برای افراد به منزله‌ی سقوط است. امام سجاد(ع) در دعای مکارم الاخلاق می فرمایند: ...واستفرغ ایامی فیما خلقتنی له... ( ایام فراغت مرا به آن هدفی كه مرا برای آن خلق كردی اختصاص بده). بنابراین یادمان باشد در ایام فراغت صرفا به دنبال استراحت نباشیم و بخشی از آن را با برنامه‌ای متناسب شخصیت و باورهای خود برای رسیدن به اهداف زندگی، شکوفایی استعدادها، نوآوری و خلاقیت اختصاص دهیم. 🌱 🆔🌺 @zanvakhanevade 🌿
⚁ #روانشناسی_زنان 💠 وقتی زن ناراحت است برای حل مشکلش نیازمند کسی هست که به حرفهایش گوش بدهد. 💠 در مواقع ناراحتی نباید زن را به حال خودش رها کنید چرا که روحیه‌اش خرابتر می‌‌شود! 🍃❤️ @zanvakhanevade 🌿
🌺 #رهبر_انقلاب: روز بيست و پنجم ماه ذی‌قعده روز #دحوالارض است كه روز با بركتی است. @Esteftaate_rahbar 🆔🌺 @zanvakhanevade 🌿
#فرمول_گله‌گذاری_موفق_ازهمسر 🔴 فرمول ششم 💠 در گله‌گذاری، ضمن حل مسایل سعی كنید حرف‌هایتان را با #زخم‌زبان، كنایه، تحقیر، #تمسخر و تخطئه بیان نكنید زیرا وضع از آنچه كه است، بدتر می‌شود. یك گفت‌وگوی خوب، از تهدید، ارعاب و حمله‌ به دور است. اگر چنین كردید، باید بدانید دیگر هیچ امیدی به ادامه مذاكره و #مصالحه نخواهد بود. 🍃❤️ @zanvakhanevade 🌿
#اینفوگرافیک | ۲۵ ذی القعده؛ روز دحوالارض ویژگی ها و اعمال این روز شریف 🆔🌼 @zanvakhanevade 🌿
✅فمینیست‌ها دشمن حجاب، بخش سوم 📝نظر سفیر آمریکا در اسرائیل، درباره چادر و اهمیت مبارزه با آن👆 👈آیا هدف فمینیسم در ایران براندازی نیست؟ فمینیسم تلاش دارد با بیرون کشیدن زنان از خانه‌ها و ولنگاری و تبرج و خودنمایی آنها در جامعه و ترویج بی‌حجابی، تئوری دشمنان ایران برای اندلسی کردن و براندازی جمهوری اسلامی را دنبال نماید. این وسط مسئولان و متولیان دولتی و فرهنگی، کجای کار هستند؟! @zanvakhanevade
👈پاسخ رهبرانقلاب درباره برخی از نگرانی‌ها نسبت به آینده انقلاب: ❌هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند 📣 این را به همه بگویید 🔻در روزهای اخیر جمعی از فعالان فرهنگی خارج از کشور با رهبر انقلاب دیدار کردند که در خلال آن یکی از حضار، دغدغه و نگرانی علاقمندان به انقلاب در آن سوی مرزها را از آینده بیان کرد. 🔷️رهبر انقلاب در پاسخ به نگرانی این شخص گفتند: 🔺️نسبت به اوضاع ما اصلا نگران نباشند، هیچکس هیچ غلطی نمی‌تواند بکند، مطمئن باشند، هیچ تردیدی در این جهت وجود ندارد؛ این را به همه بگویید. 🆔🌺 @zanvakhanevade 🌿
#فرمول_گله‌گذاری_موفق_ازهمسر 🔴 فرمول هفتم 💠 در گله‌گذاری هرگز همسرتان را با دیگری #مقایسه نكنید. اگر قرار است مقایسه‌ای در كار باشد او را با #خودش مقایسه كنید. 🍃❤️ @zanvakhanevade 🌿
#خبر دختران ورزشکار ایرانی در باکو (پایتخت کشور آذربایجان) 😍 🎓 دانشگاه حجاب 🎓 🆔🌺 @zanvakhanevade 🌿
هدایت شده از علیرضا پناهیان
Panahian-Clip-PoshtemoonGarme.mp3
1.48M
🎵اینجور پدر و مادر‌ها، فرزندانشان را بی‌ایمان می‌کنند! 📌 (۶) @Panahian_ir
زن و خانواده
#قصه_شب 📚فنجانی چای با خدا ♨️ #قسمت_سی_چهارم سرگشته که باشی، حتی چهارچوبِ قبر هم آرامت نمیکند و من
📚فنجانی چای با خدا ♨️ قدرت دستان مادر، هر دو ما را به سمت زمین پرتاب کرد. اما صدای تکه تکه شدنِ شیشه ی الکلِ پدر، زودتر از شوکِ پرتاب شدن، به گوشم رسیدم. پدر نقش زمین بود و من نقشِ سینه اش.. این اولین تجربه بود.. شنیدنِ ضربانِ قلبِ بی محبت مردی به نام بابا.. آنالیز ذهنم تمام نشده بود که به ضرب مادر از جایم کنده شدم. رو به رویم ایستاد و بی توجه به مردِ بیهوش و نقش زمین اش، بی صدا براندازم کرد. سپس بدونِ گفتنِ حتی کلمه ایی راهی اتاقش شد و در را بست. گیج بودم. از حرفای پدر.. از زمین خوردن.. از شنیدن صدای تپشهای ضعیف و یکی در میان.. از برخورد مادر. بالای سرش ایستادم.. دهانش باز بود و بوی الکل از آن فاصله، باز هم بینی ام را مچاله میکرد. سینه اش به سختی بالاو پایین میرفت. وسوسه شدم. به بهانه ی اطمینان از زنده بودنش. دوباره سینه و صدای ضربانش را امتحان کردم. کاش دنیا کمی هم با من دوست میشد. گوشهایم یخ زد.. تپیدنهایش بی جان بود و بی خبر از ذره ایی عشق. همان حسی که اگر میدیمش هم نمیشناختم. روی دو زانو نشسته، نگاهش کردم. انگار جانهایش داشت ته میکشید.. نمیدانستم باید چه احساسی داشته باشم.. نگرانی.. شادی.. یا غمگینی.. اصلا هیچ کدامشان نبود و من در این بین فقط با خلاء، همان همزاد همیشگیم یک حس بودم. چند ثانیه خیره به چشمان بسته اش ماندم. گوشیم زنگ خورد. یک بار.. دوبار.. سه بار.. جواب دادم. صدای عثمان بلند شد (چرا جواب نمیدی دختر.. ) با بی تفاوت ترین لحن ممکن، زل زده به آخرین نفسهای زورکیِ پدر، عثمان را صدا زدم ( عثمان.. بیا خونمون.. همین الان) گوشی را روی زمین انداختم.. مدام و پشت سر هم زنگ میخورد. اما اهمیتی نداشت. عقب عقب رفتم. تکیه زده به دیوار، چانه ام را روی طاقچه ی زانوانم گذاشتم. یعنی این مرد در حال مرگ بود؟ چرا ناراحت نبودم؟ چرا هیچ وقت برایمان پدری نکرد؟ چرا سازمان و رجوی را به همه ی زندگیش ترجیح داد؟ هیچ وقت زندگی نکرد.. همانطور که به ما هم اجازه ی زندگی نداد.. حالا باید برایش دل میسوزاندم؟ دیگر دلی نداشتم که هیزمِ سوزاندنش کنم.. صدای زنگ در بلند شد. در را باز کردم. عثمان بود. با همان قد بلند و صورتِ سبزه اش.. نفس نفس زنان با چشمانی نگران به سمتم خم شد (چی شده؟؟ طوریت شده ؟) کلماتش بریده بریده بود و مانند همیشه نگران.. ( سارا با توام.. تموم راهو دوییدم.. حالت خوبه؟) به سمت پدرم رفتم ( بیا تو.. درم ببند) پشت سرم آمد. در رابست. وقتی چشمش به پدرم افتاد خشکش زد (سارا .. اینجا چه خبره؟ چه بلایی سرش اومده) سر جای قبلم نشستم. ( مست بود.. داشت اذیتم میکرد.. مادرم هلش داد.. ) فشاری که به دندانهایش میآورد چانه اش را سخت نشان میداد. بی صدا و حرف آرام به سمت پدر رفت. نبضش را گرفت.  گوشی را برداشت و با اورژانس تماس گرفت. (سارا وقتی اورژانس اومد، هیچ حرفی نمیزنی.. مثه الان ساکت میشینی سرجات..) زبانی روی لبهای خشکیده ام کشیدم (مرده؟) به سمت آشپزخانه رفت و با لیوانی آّب برگشت ( نه.. اما وضعش خوب به نظر نمیاد..) جلوی پایم زانو زد ( بخور.. رنگت پریده..) لیوان را میان دو مشتم گرفتم. سری از تاسف تکان داد و کنارم نشست ( مراقب مادرت باش یه وقت بیرون نیاد.. یا حرفی نزنه..) به مَرده جنازه نمای روبه رویم خیره شدم ( بیرون نمیاد.. فکر نکنم دیگه هیچ وقت هم حرف بزنه..) سرش را به سمتم چرخاند. دستش را به طرف موهایم برد که صدای زنگ در بلند شد. به سرعت به طرف در رفت ( پس یادت نره چی گفتم).  مامورین امداد در حین رفتن به طرف پدر، ماجرا را جویا شدند. عثمان با آرامش خاصی برایشان تعریف کرد که پدر مست وارد خانه شد، تلو تلو خوران پایش به فرش گیر کرد و نقش زمین شد. و من فقط نگاهش میکردم. بی حرف و بی احساس. امدادگران کارشان را شروع کردند. ماساژ قلبی.. تنفس مصنوعی.. احیا.. هیچ کدام فایده ایی نداشت.. نتیجه شد ایست قلبی به دلیل مصرف بیش از حد الکل.. مُرد.. تمام شد لحظه ایی که تمام عمر منتظرش بودم، رسید..اما چرا خوشحالی در کار نبود؟  یکی از امدادگران به سمتم آمد. (خانوم شما حالتون خوبه؟). صدای عثمان بلند شد ( دخترشه.. ترسیده)  چرا دروغ میگفت، من که نترسید  بودم. امدادگر با لحنی مهربان رو به رویم زانو زد ( اجازه میدی، معاینه ات کنم.. ) عثمان کنارم نشست و اجازه را صادر کرد. کاش دنیا چند ثانیه میایستاد، من با این جنازه خیلی کار داشتم. بوی متعفن الکل و آن چهره ی کبود و بی روح، داشت حالم را بهم میزد. بی توجه به عثمان و امدادگر از جایم بلند شدم. باید به اتاقم میرفتم، دلم هوایِ بی پدر میخواست.. زانوهایم قدرت ایستادن نداشت. دستم را به دیوار گرفتم و آرام آرام گام برداشتم. صدای متعجب عثمان بلند شد ( سارا جان کجا میری؟صبر کن.. باید معاینه شی ) چقدر فضا سنگین بود.. انقدر سنگین که شانه هایم بی طاقت افتاد و زانوم خم شد ادامه دارد.. 🌸 @zanvakhanevade 🍃
#فرمول_گله‌گذاری_موفق_ازهمسر 🔴 فرمول هشتم 💠 عصبانیت هنگام گله‌گذاری، نه‌ تنها شما را #بی‌منطق جلوه می‌دهد، بلكه مانعی بر سر راه خواسته‌هایتان ایجاد خواهد كرد. اگر احساس كردید همسرتان #خشمگین است، به او فرصت دهید این انرژی مخرب را تخلیه كند. همه حرف‌هایش را بزند و به‌ #آرامش برسد، پس از ایجاد فضای آرام، مذاكره روند واقعی خود را پیدا می‌كند. 🍃❤️ @zanvakhanevade 🌿