🟩فإذا عَزَمْتَ فَتَوکَّلْ عَلی اللّهِ؛
🔹️پس چون اراده کاری کردی برخدا توکل کن.» (سوره ی آل عمران، آیه ی)
🔸️با توکل زانوی اشتر ببند.
#توکل #زانو #قرآنی
@zarboolmasall
بهترین متن؛ گوش جان بسپاریم!🤍💌
ﺩﺭ ﺑﺎﺯﯼ ﺯﻧﺪﮔﯽ ...
ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ؛
ﺍﻋﺘﻤﺎﺩ ﺑﻪ ﺣﺮﻑ ﻫﺎﯼ ﻗﺸﻨﮓ ﺑﺪﻭﻥ ﭘﺸﺘﻮﺍﻧﻪ ... ﻣﺜﻞ ﺁﻭﯾﺨﺘﻦ ﺑﻪ ﻃﻨﺎﺑﯽ
ﭘﻮﺳﯿﺪﺳﺖ ...
ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ؛
ﻧﺰﺩﯾﮑﺘﺮﯾﻦ ﻫﺎ ﺑﻪ ﺗﻮ ... ﮔﺎﻫﯽ ﻣﯿﺘﻮﺍﻧﻨﺪ ﺩﻭﺭﺗﺮﯾﻦ ﻫﺎ ﺑﺎﺷﻨﺪ ...
ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ؛
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺕ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯ ﻣﺒﺎﺩﺍ ﭘﺲ ﺍﻧﺪﺍﺯ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯽ ...
ﺗﺎ ﺑﺘﻮﺍﻧﯽ ﯾﮏ ﺭﻭﺯﯼ ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﺩﺕ ﺭﺍ ﺑﻐﻞ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﺮﻭﯼ ...
ﻭ ﺩﺭ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺷﻨﯿﺪﻩ ﻭﻓﻬﻤﯿﺪﻩ ﻧﺸﻮﯼ ﻧﻤﺎﻧﯽ ....
ﯾﺎﺩ ﻣﯿﮕﯿﺮﯼ؛
ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺧﻮﺏ ﺍﺳﺖ ..
ﺳﺎﯾﻪ ﺩﺭﺧﺖ ﻣﻄﻠﻮﺏ ﺍﺳﺖ ..
ﺍﻣﺎ ﻫﯿﭻ ﺗﮑﯿﻪ ﮔﺎﻫﯽ ﺍﺑﺪﯼ ﻧﯿﺴﺖ...
و همیشه این ضرب المثل یادمان باشد
کس نخارد پشت من
جز ناخن انگشت من🤍
#توکل
#بازی_زندگی
@zarboolmasall
📚#سخن بزرگان(حکایت)
✍ابراهیم خواص گوید: شبی در بیابان گم شدم. صدای درندگان تمام بدنم را میلرزاند.
به خدا توکل کردم و آرامش بر من حاکم شد. مدتی به رفتن ادامه دادم، صدای خروسی شنیدم و یقین کردم به آبادی رسیدهام و دیگر طعمۀ درندگان بیابان نخواهم شد.
به نزدیک صدای خروس رسیدم؛ خرابهای دیدم، ناگهان سه راهزن مرا گرفتند و هرچه داشتم غارت کردند.
ناراحت و عبوس به گوشۀ دیگر خرابه رفتم و با خدای خود گفتم، من که #توکل کردم، چرا با من چنین کردی؟!
خوابیدم و در عالم رؤیا خبرم دادند، توکل کردی ولی باید تا آخر میرفتی.
وقتی صدای خروس را شنیدی ترس تو از بین رفت و یقین کردی از خطر رها شدی و توکل تو کم شد. و ما نظر حمایت از تو برداشتیم وفرشتگان محافظت را امر کردیم تو را به حال امیدت که خروس بود رها کنند، پس گرفتار راهزنان شدی.
سحر برخیز و به خرابه برگرد.
طلوع آفتاب به خرابه رفتم و دیدم سه گرگ، راهزنان را طعمۀ خود کردهاند و هرچه از من به تاراج برده بودند آنجا بود.
توکلت علی الله
#خدایا پناهم باش، من فقط به تو توکل میکنم.
@zarboolmasall
🔴 سخن بزرگان(حکایت)
ابراهیم خواص گوید: شبی در بیابان گم شدم. صدای درندگان تمام بدنم را میلرزاند.
به خدا توکل کردم و آرامش بر من حاکم شد. مدتی به رفتن ادامه دادم، صدای خروسی شنیدم و یقین کردم به آبادی رسیدهام و دیگر طعمۀ درندگان بیابان نخواهم شد.
به نزدیک صدای خروس رسیدم؛ خرابهای دیدم، ناگهان سه راهزن مرا گرفتند و هرچه داشتم غارت کردند.
ناراحت و عبوس به گوشۀ دیگر خرابه رفتم و با خدای خود گفتم، من که #توکل کردم، چرا با من چنین کردی؟!
خوابیدم و در عالم رؤیا خبرم دادند، توکل کردی ولی باید تا آخر میرفتی.
وقتی صدای خروس را شنیدی ترس تو از بین رفت و یقین کردی از خطر رها شدی و توکل تو کم شد. و ما نظر حمایت از تو برداشتیم وفرشتگان محافظت را امر کردیم تو را به حال امیدت که خروس بود رها کنند، پس گرفتار راهزنان شدی.
سحر برخیز و به خرابه برگرد.
طلوع آفتاب به خرابه رفتم و دیدم سه گرگ، راهزنان را طعمۀ خود کردهاند و هرچه از من به تاراج برده بودند آنجا بود.
❤️ توکلت علی الله
خدایا پناهم باش، من فقط به تو توکل میکنم.
@zarboolmasall