هیچکس بر دیگری برتری ندارد💙🦋
مــــــــگر به " فهم و شعور "
مــــــــگر به " درک و ادب "
آدمی فقط در یک صورت
حق دارد به دیگران از بالا نگاه کند، و آن هنگامی است که بخواهد
دست کسی را که بر زمین افتاده بگیرد و او را بلند کند!
#دست_گیری
@zarboolmasall
7.48M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸داستان ضرب المثل
🔺هرکس نقش خویش میبیند در آب🔺
چیست و از کجا آمده است؟
#ریشه_ضربالمثل
@zarboolmasall
چرا استفاده از ضرب المثل به ما کمک می کند؟ 🤍🌼
ضرب المثل باعث میشه که در کمترین زمان منظور خودمون رو با استفاده از تعداد کمی از کلمات به طرف مقابل برسونیم.
از طرفی خیلی از حرف ها رو نمیتونیم به صورت رک و مستقیم بزنیم ، ضرب المثل ها باعث میشن که بتونیم به راحتی با استفاده از دو پهلو حرف زدن حرف خودمونو بزنیم.
خیلی از ضرب المثل ها هم معنی دقیق ندارن و وقتی با یه نفر صحبت می کنیم می تونیم به عنوان تموم کننده اون بحث از ضرب المثل استفاده کنیم تا طرف مقابل به معنیش فک کنه و از ادامه بحث خودداری کنه.
یه وقتایی هم واقعا برای توصیف یه موضوع هیچ چیزی بهتر از یه ضرب المثل نیست و اون وضعیت و اون حال و هوا رو فقط یه ضرب المثل میتونه توصیف کنه.
یکی از مواردی هم که می تونه به جذاب تر شدن صحبت های شما کمک کنه همین ضرب المثل ها و استفاده از اون هاست. 🤍🕊
@zarboolmasall
🍁لا به لای رنگهای زیبا
🍂و هوای دلپذیر پاییزی
🍁آرامش و خوشبختی
🍂و عشق ماندگار
🍁را براتـون آرزو میکنم
روزتون پراز لبخند😊
شادی و شیرینی زندگیتـون
همیشگی
@zarboolmasall
قصه حسن کرد شبستری تعریف کردن🕊🤍
یکی از داستان های عامیانه بسیار مشهور زبان فارسی داستان "حسین کرد شبستری "است که متاسفانه نویسنده آن ناشناس است.
داستان کتاب همانگونه که از نامش مشخص می باشد ، در مورد پهلوانی خیالی به نام "حسین کرد" است، که در عهد صفویه زندگی می کرده و در ابتدا در خدمت یکی از پهلوانان به نام تبریز بوده ولی پس از اختلاف با همسر پهلوان به اصفهان می رود و جزو پهلوانان "شاه عباس اول "می شود.
با وجود تمام نکات مثبتی که این داستان دارد، ولی ایراد اصلی کتاب این است که، بیش از اندازه بلند است و سرشار از زیاده گویی های بیهوده می باشد.
در نتیجه خود نام کتاب به صورت یک مثل در زبان فارسی در آمده است ، هر وقت کسی در یک گفتگو بیش از اندازه مطلبی را توضیح می دهد می گویند :"قصه حسین کرد شبستری "تعریف می کنی، که کنایه از پر حرفی و اطناب در کلام است.
@zarboolmasall
🔴آیا نصب دوربین در مشاعات ساختمان جرم است؟
نصب دوبین در قسمت مشاعات ساختمان مانند، حیاط ساختمان، راهپله، پارکینگ و ... بلامانع است. اما نصب آن در بخشهایی که جزو حریم شخصی ساکنین محسوب میشود، مانند درب وروردی آپارتمان ممنوع است. همچنین پس از نصب دوربین باید با استفاده از برچسب به ساکنین و دیگر افراد اطلاع داد که ساختمان به دوربین مداربسته مجهز است.
برای خواندن ادامه مطلب و نیز مشاوره با وکلای پایه یک دادگستری به کانال وکیل بروید👇👇👇
@vakil_et
معنی هر چی سنگه مال پای لنگه چیست؟🤍🕊
۱- یعنی هرچه گرفتاری و مشکلات در این عالم وجود دارد، سر راه آدم های بیچاره قرار می گیرد!
۲- کسی که این ضرب المثل را به کار می برد، معتقد است که از بدشانسی اش، همیشه سر راه او مشکلات فراوانی سبز می شوند و گویا او مشکلات را به خود جذب می کند. (درحالیکه واقعا اینطور نیست)
۳ – کسی که چند بار پشت سر هم اتفاقات ناخوشایندی را تجربه کرده است، آن را به حساب بدشانسی اش می گذارد و وقتی اتفاق بد دیگری در ادامه اتفاقات قبلی می افتد، این ضرب المثل را به کار می برد.
۴- معنای ظاهری ضرب المثل یعنی اگر در زمین سنگی باشد یا سنگی در حال پرتاب شدن باشد، به آدمی که پایش لنگ است و مشکل دارد اصابت می کند نه آدم سالم!
معنای کنایی اش یعنی کسی که بد شانس است همیشه گرفتاری ها برای اوست.
توجه: چیزی در این عالم به نام بدشانسی و خوش شانسی حقیقتا وجود ندارد. عالم و اداره آن به دست خداست و تمام رفتارهای ما که از اراده خودمان برخاسته، در زندگی مان تاثیر دارند. نباید خود را با کلماتی همچون بدشانسی که بار منفی دارند، ناامید کنیم.
#سنگ
@zarboolmasall
معنی رو که نیست سنگ پای قزوینه یعنی چه؟
۱- یعنی بسیار پررو و گستاخ است.
۲- سنگ پا سفت است و حالتش هم تغییری نمی کند؛ به کسی که حرف حقی را نمی پذیرد و منعطف نمی شود این مَثل را به کار می برند. حتی به کسانی که دست از فضولی کردن و یا حرف های بیهوده بر نمی دارند نیز این ضرب المثل اطلاق می شود.
۳- یعنی در هر چیزی دخالت می کند و از رو نمی رود.
#سنگ
#قزوین
@zarboolmasall
حکایت بسیار زیبا و خواندنی💭🤍
روایت شده است در حدود
600 سال پیش بهترین معماران ایرانی
مشغول ساخت مسجدی عظیم در
اصفهان بودند …
در روزهای پایانی اتمام بنای مسجد
و چند روز مانده به افتتاح مسجد کارگرها
و معماران جمع شده بودند و آخرین خرده
کاری ها را انجام می دادند
پیر زنی از آنجا رد میشد وقتی مسجد را
دید به یکی از کارگران گفت :
فکر کنم یکی از مناره ها کمی کجه !
کارگرها خندیدند و گفتند نه مادر جان
این مناره را بهترین معماران
ایران ساخته اند …
اما معمار تا این حرف را شنید
سریع گفت :
چوب بیاورید ! کارگر بیاورید!
چوب را به مناره تکیه بدهید و
فشار بدهید…
فششششششااااررر دهید دارد
صاف می شود …
در حال فشار روی مناره مدام از پیر زن
میپرسید : مادر ببنید درست شد؟
مدتی طول کشید تا پیرزن گفت :
بله الان درست شد دیگر فشار ندهید !!!
پیر زن بخاطر اینکه حرفش را قبول کردند
تشکر کرد و دعایی کرد و رفت …
کارگرها حکمت این کار بیهوده و فشار
دادن مناره را از معمار با تجربه پرسیدند ؟
معمار گفت : اگر این پیر زن راجع به کج
بودن این مناره با دیگران صحبت می کرد
و شایعه پا می گرفت
این مناره تا ابد کج میماند و دیگر
نمیتوانستیم اثرات منفی این شایعه
را پاک کنیم
این است که من گفتم
در همین ابتدا جلوی آن را بگیرم !
@zarboolmasall
داستان کوتاه📚🤍
شخصی تعریف میکرد : توی رستوران نشسته بودم که یک دفعه یه مرده که با تلفن صحبت میکرد فریاد کشید و خیلی خوشحالی کرد و بعد از تمام شدن تلفن، رو به گارسون گفت : همه کسانی که در رستورانند، مهمان من هستن به ""باقالی پلو و ماهیچه""
""بعد از 18 سال دارم بابا میشم""
چند روز بعد تو صف سینما، همون مرد رو دیدم که دست بچه ی 3یا 4 ساله ای را گرفته بود که به او بابا میگفت
پیش مرد رفتم و علت کار اون روزشو پرسیدم
مرد با شرمندگی زیاد گفت: آن روز در میز بغل دست من، پیرمردی با همسرش نشسته بودند پیر زن با دیدن منوی غذاها گفت: ای کاش میشد امروز باقالی پلو با ماهیچه میخوردیم، شوهرش با شرمندگی ازش عذر خواهی کرد و خواست به خاطر پول کمشان، فقط سوپ بخورند
من هم با آن تلفن ساختگی خواستم که همه مهمان من باشند تا اون پیرمرد بتونه بدون شرمندگی، غذای دلخواه همسرش را فراهم کنه.
ﻧﺼﯿﺤﺖ ﭘﺪﺭم ﺧﯿﻠﯽ ﺳﺎﻟﻪ ﺗﻮ ﺫﻫﻨﻢ ﻣﻮﻧﺪﻩ .
ﻣﯿﮕﻔﺖ: ﺍﮔﻪ ﻣﻬﻤﻮﻥ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﯼ ﺑﻮﺩﯾﻦ ﻭ
ﺻﺎﺣﺐ ﺧﻮﻧﻪ ﺑﺮﺍﺗﻮﻥ ﭼﺎﯼ ﺁﻭﺭﺩ
ﺭﺩ ﻧﮑﻨﯿﻦ ،
ﺷﺎﯾﺪ
ﺍﯾﻦ ﺗﻨﻬﺎ ﭼﯿﺰﯾﻪ ﮐﻪ ﺑﺮﺍﯼ ﭘﺬﯾﺮﺍﯾﯽ
ﺍﺯ ﻣﻬﻤﻮﻧﺶ ﺩﺍﺭﻩ
ﻭ ﺍﮔﻪ ﻧﺨﻮﺭﯾﻦ ﻧﻤﯿﺪﻭﻧﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﭼﯿﮑﺎﺭ ﮐﻨﻪ ....
ﺣﻮﺍﺳﻤﻮﻥ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﺎﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﺎﺷﻪ
عجب دنیاییست!
در کله پزی ها هم زبان از مغز گرانتر است!
درست مثل جامعه که چرب زبانها از عاقلان ارزشمندترند!
@zarboolmasall
حکایت ملا نصرالدین و رحمت خداوند🤍🕊
◇• روزی از روزهای بهاری باران به شدت در حال باریدین بود. خوب در این حالت هر کسی دوست دارد، زودتر خود را به جای برساند که کمتر خیس شود. ملا نصرالدین از پنجره به بیرون نگاه کرد و همسایه خودش را دید. او می دوید تا زودتر خودش را به خانه برساند.
ملا نصرالدین پنجره را باز کرد و فریاد زد.
های همسایه! چیکار می کنی؟ خجالت نمی کشی؟ از رحمت خدا فرار می کنی؟
مرد همسایه وقتی این حرف ملا را شنید، دست از دویدن کشید و آرام ارام به سمت خانه رفت. در حالی که کاملا موش آب کشیده شده بود.
چند روز گذشت. این بار ملا نصرالدین خود در میانه باران گرفتار شد. به سرعت در حال دویدن به سوی خانه بود که همسایه سرش را از پنجره بیرون آورد و گفت:
های ملا نصرالیدن! خجالت نمی کشی از رحمت خدا فرار می کنی! چند روز قبل را یادت هست؟ به من می گفتی چرا از رحمت خدا فرار می کنی؟ حال خودت همان کار را می کنی؟
ملا نصرالدین در حالی که سرعت خودش را زیادتر کرده بود، گفت:
چرا یادم هست. به همین خاطر تندتر می دوم که زیادتر رحمت خدا را زیر پایم نکنم.
سخن پایانی
این داستان کنایه از افرادی که از زمین و زمان ایراد می گیرند، اما برای رفتارهای خودشان هزار و صد توجیح ذکر می کنند.◇•
#رحمت
@zarboolmasall