📚 داستانی جالب و سرشار از تعالیم اخلاقی!
اَصمَعی (وزیر مامون) میگوید: روزی برای شکار به سوی بیابان روانه شدیم. من از جمع دور شدم و در بیابان گم شدم، در حالی که تشنه و گرسنه بودم. چشمم به خیمهای افتاد. به سوی خیمه رفتم، دیدم زنی #جوان و باحجاب در خیمه نشسته. به او سلام کردم او جواب سلامم را داد و تعارف کرد و گفت بفرمایید. بالای خیمه نشستم و آن زن هم در گوشه دیگر خیمه نشست. من خیلی تشنه بودم، به او گفتم: یک مقدار آب به من بده: دیدم رنگش تغییر کرد، رنگش زرد شد. گفت: ای مرد، من از شوهرم اجاره ندارم که به شما آب دهم (یکی از حقوقی که مرد بر زن دارد این است که بدون اجازهاش در مال #شوهر تصرف نکند) اما مقداری #شیر دارم. این شیر برای نهار خودم است و این شیر را به شما میدهم. شما بخورید، من نهار نمیخورم. شیر را آورد و من خوردم. یکی دو ساعت نشستم دیدم یک سیاهی از دور پیدا شد. زن، آب را برداشت و رفت خارج از خیمه. پیرمردی #سیاه سوار بر شتر آمد. پاها و دست و صورتش را شست و او را برداشت و آورد در بالای خیمه نشانید. پیرمرد، بداخلاقی میکرد و نق میزد، ولی زن میخندید و تبسم میکرد و با او حرف میزد. این مرد از بس به این زن بداخلاقی کرد من دیگر نتوانستم در خیمه بمانم و آفتاب داغ را ترجیح دادم. بلند شدم و خداحافظی کردم. مرد خیلی اعتنا نکرد، با روی ترشی جواب خداحافظی را داد، اما زن به مشایعت من آمد. وقتی آمد مرا #مشایعت کند، مرا شناخت که اصمعی وزیر مامون هستم.
من به او گفتم: خانم، حیف تو نیست که جمال و زیبایی و #جوانی خود را به پای این پیرمرد سیاه #بداخلاق فنا کردی؟ آخر به چه چیز او دل خوش کردی، به جمال و جوانیش؟! ثروتش؟! تا این جملات را از من شنید، دیدم رنگش تغییر کرد. این زنی که این همه با اخلاق بود با عصبانیت به من گفت: حیف تو نیست میخواهی بین من و #شوهرم اختلاف بیندازی. "هُنَّ لِباس لَکم وَ اَنتُم لباس لَهُنَّ» چون زن دید من خیلی جا خوردم و ناراحت شدم، خواست مرا دلداری دهد گفت: اصمعی! دنیا میگذرد، خواه وسط بیابان باشم، خواه در قصر. اصمعی! امروز گذشت. من که دربیابان بودم گذشت و اگر وسط قصر هم میبودم باز میگذشت. اصمعی! یک چیز نمیگذرد و آن #آخرت است. من یک روایت از پیامبر اکرم شنیدم و میخواهم به آن عمل کنم. آن حضرت فرمود: ایمان نیمی از ایمان، #صبر و نیم دیگرش #شکر است.
اصمعی! من در بیابان به بداخلاقی و تند خویی و #زشتی شوهرم صبر میکنم و به #شکرانه جمال و جوانی و سلامتی که خدا به من عنایت فرمود، به این مرد #خدمت میکنم که ایمانم #کامل شود.
به عقیق دعوتید
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
💢چرا شاه نماند؟❓❓
تاریخ را از هر طرف #بخوانی چه از دید موافقان چه مخالفان، سقوط رژیم پهلوی همه را بهت زده و متعجب میکند. چرا؟ چون #شاه همه چیز داشت.
شاه #قدرت داشت، #ارتش قوی داشت، #ساواک داشت، نفت داشت در سی و هفت سال حکومت یک روز هم در #تحریم نبود، از حمایت #کامل آمریکایی ها برخوردار بود، اما شاه یک چیز نداشت: مردم خودش را!
در این چهل سال دشمنان داخلی و خارجی برای سرنگونی انقلاب همه کار کردند: تجزیه، ترور، جنگ، تحریم اما یک کار نتوانستند انجام دهند: مردم را از انقلاب بگیرند.
حالا تنها استراتژی دشمن، بی اعتماد کردن، عصبانی کردن و منفور کردن مردم با هر روشی از #انقلاب خودشان است.
گروهی را با #حجاب_اجباری، گروهی را با فشار اقتصادی، بخشی از مردم را با ناامید کردن، با شایعه، با خبرسازی و جنگ روانی و...
تنها راه و پادزهر داشتن مردم و جلب حمایت مردم است.
این مردم برای انقلابِ خودشان عزیزانشان را فدا کرده اند، به نام کوچه ها و خیابانها نگاه کنید، پُر است از نام شهید...
مردمی باشیم.
#علیرضا_زادبر
👇⚜🌹مجله عقیق🌹⚜👇
http://eitaa.com/joinchat/1366032390C8fbb147e93
لطفا نشر دهید🙏
💢مخفی بودن #قبر علی(ع)
✅با شناختی که از صفات #امیرالمومنین داریم، شاید جای تعجب داشته باشد که تا زمان امام صادق(ع) به دلیل شدت بغض و کینه از علی(ع) قبر او مخفی بود!!
جامعه به کجا میرسد که حتی #تحمل مزار علی(ع) را هم ندارد؟
✅در #روایتی نقل شده که آنحضرت فرمود پس از دفنشان، #چهار قبر در چهار مکان حفر کند؛ مسجد کوفه، رحبه، نجف و در خانه جَعده بن هُبَیره.
📚فرحة الغری، ص 32.
اما #براستی چرا؟
دو دلیل داشت: بغض بنی امیه و خوارج
علی(ع) به این دو گروه امان نمیداد
هرچند خوارج را از بنی امیه پایین تر میدانست، اما برخورد قاطع و سخت او با این دو #گروه کاری کرد که رسما در نماز جمعه ها و منبرها علی(ع) را #لعن کنند و ثواب ببرند.
✅چون علی(ع) در اجرای #کامل دین اهل تعارف نبود.
🔵«من چشم فتنه را درآوردم که جز من کسى جرئت آنرا نداشت».
📚الإستنفار و الغارات، ج 1، ص 5
@Aghygh