eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.7هزار دنبال‌کننده
60.6هزار عکس
9.4هزار ویدیو
187 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
یه روز خــوب رو باید از همـون صبحش ساخت...!!! 🌺سلام صبحتون قشنگ🌺 ‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌🌺روزتون شاد🌺 @zarrhbin
هدایت شده از ذره‌بین درشهر
🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻🔻شما هم خبرنگار ما باشید🔍 برای پیوستن به باشگاه "شهروندخبرنگار" کانال مردمی "ذره بین درشهر" اخبار، تصاویر و سوژهای خودتان را برای ما ارسال کنید. 👇👇👇👇👇👇👇👇 "ذره بین درشهر" آیدی مدیران کانال برای ارسال پیام @Haditaheriardakani @shahryare2 eitaa.com/zarrhbin
🍃 اندیشه های ناب... 💠 هیچکس مستثنی نیست... ✅ حتی نیز در نظام عدالت خدا و اسلام نیست، او نیز مقامی است؛ باید برای هر قدمش، هر سخنش، بدهد. 📚 فاطمه، فاطمه است @zarrhbin
☘ #سه‌شنبه_خوانی خوانش نمایشنامه چهار صندوق نویسنده:بهرام بیضایی کارگردان:سید مهدی مدیر طاهری زمان:سه‌شنبه ۲۳ مرداد ماه ساعت:۲۰:۳۰ مکان:خانه سنایی @zarrhbin
سلام متاسفانه اتوبوس ها در ترمینال اردکان، حداقل هفته‌ای دو سه بار به همین راحتی برای شستشو آب هدر می‌دهند توی این وضعیت اسف‌بار حمل و نقل اردکان، هدر دادن آب دیگه قابل تحمل نیست. #شهر_من_آب_ندارد
📛شب گذشته در مراسمی ساده و به دور از تشریفات معمول، مراسم عروسی دختر حسن روحانی، رئیس جمهوری اسلامی ایران برگزار شد. 📛این مراسم صرفا به صرف شربت و شیرینی برگزار شد @zarrhbin
انشای پسری که وحید امیری را دوست داشت و در جریان فاجعه گرجستان جانش را از دست داد. 😔😔😔 @zarrhbin
نانوایی‌ها ۵۵ میلیون تومان تسهیلات می‌گیرند معاون وزیر جهاد کشاورزی گفت: به هر نانوایی ۵۵ میلیون تومان تسهیلات بهسازی و نوسازی پرداخت می‌شود. @zarrhbin
♦️۱۰ خریدار بزرگ سکه چه کسانی هستند؟ 🔗اسامی ده نفر از خریداران عمده سکه که حدود ۱۷۰ هزار قطعه سکه پیش خرید کرده اند/فارس @zarrhbin
🔳 بلای خانمانسوز..... 🍂 نمی دانم آیا تا کنون به این جمله که "اعتیاد بلای خانمانسوز" است، توجّه کرده اید؟! تا چه حد ذهنتان را درگیر این نموده اید؟! و یا اینکه آیا به صورت ملموس و عینی با آن برخوردی داشته اید؟! شاید این قصّه که در ادامه خواهد آمد کمی تلخ و گزنده باشد اما واقعیتهایی را در خود نهفته دارد که می تواند برای ما باشد. 🍃 چندی پیش یکی از دوستان دوران دبیرستانم را دیدم که در آن زمان یک دختر چهار یا پنج ساله ای داشت، (که حالا باید دختر عاقل و بالغی شده باشد) که همراه دوستم نبود جویای احوالش شدم. از چهره و چشمان معصوم هم کلاسیم پیدا بود که شکوه ها و گلایه های زیادی از دارد، از او پرسیدم از زندگی چه خبر؟! گفت: خدا را شکر، ما که روی خوشش را ندیدیم؛ احوال نور دیده اش را پرسیدم و گفتم: دختر خانمت کجاست؟ گفت: ازدواج کرده و در پیِ سرنوشتِ خویش است، گفتم: سنش برای ازدواج پایین نبود؟! چرا اینقدر زود؟! او هم گفت: از دوران تحصیل من و تو یک دهه می گذرد که آن زمان در زندگی نداشتم امّا مدّتی نگذشت که همسرم شد و به دام این بلای خانمانسوز گرفتار آمد و کارش به جایی رسید که تنها فرزندمان را در قبال دریافت پانصد هزارتومان، به یک خانواده واگذار کرد، تا بدین وسیله خرج را جور کند، من آن روزها با حالتِ قهر به خانه ی مادرم رفته بودم با شنیدن این خبر سراسیمه را به او رساندم و از او خواستم تا بگوید دخترم را کجا برده و به چه کسی داده است؟! او نیز که در به سر می برد، آدرس را به من داد و من به سراغ جگر گوشه ام رفته و او را از آنها پس گرفتم و برای زندگی به خانه ی مادرم رفتیم، بعد از آن حادثه ی تلخ گرفتم از همسرم جدا شوم و این کار را نیز کردم و دخترم را عوض از او مطالبه نمودم. 🍂 بعد از چندی موقعیت ازدواج مجدد برایم پیش آمد و برای اینکه زندگی والدینم نباشم، تن به ازدواج دوم دادم، که ثمره ی این ازدواج هم یک دختر و دو پسر شد که با ازدواج دوّم، مشکلات جدیدی، سر راه زندگیم سبز شد و اوّلینش این بود، همسرم از اینکه دخترم با ما زندگی کند چندان رضایت نداشت و از این وضعیت هم بود! بنابراین او را باز به خانه ی مادرم فرستادم تا اینکه یکی از همشهریانم او را برای پسرش، از مادرم خواستگاری کرد، و من برای اینکه هم خودم و هم دخترم را از این وضعیت کنم با این امر موافقت نمودم و به زودی هم مادربزرگ می شوم و حالا دخترم در از شهری به دور از اینجا، مشغول زندگی است. 🍃 دوستم بعد از تعریف کردن ی زندگیش سکوت کرد و از من خواست تا از خودم برایش بگویم، من نیز تا جایی که را نشکنم، دهان به سخن گشودم. 🍂 راستی نه رئیس می شناسد نه مرئوس، نه مُراد می شناسد و نه مُرید، نه پول دار می شناسد نه بدبخت و فقیر، اگر به گرفتار آمدی ، سَرور است و بنده و به هر کجا که می خواهد تو را می کشاند و حتی به (انتخاب ها) و امتیازاتِ زندگیِ اجتماعیِ تو نیز توجهی ندارد. ⬅️ ادامه ی داستان در پست بعدی @zarrhbin 👇👇👇👇
🍃 امّا نمی خواهم دراینجا قصّه ی ناامیدی ها را برایت به نگارش در آورم و روایت کنم امّا بدان با تمام سیاهی هایی که دارد، حرف اوّل را می زند و در این میان نباید از نقش زن و شوهر در غافل شد، آنها مانند دو خطی هستند که به موازت هم مسیر زندگی را طی می کنند که ممکن است در طی این مسیر، با نیز روبرو شوند، که در اینجا نه تنها عقل بلکه هم حکم می کند که برای تدوام زندگی، باید یکی به خاطرِ دیگری خود را و برای نجاتِ از خودگذشتگی ها کند، مادری می گفت: همسرم مدّتی بود که به دامِ گرفتار شده بود و هر روز هر کسی، یا از روی غرض ورزی یا از روی دلسوزی به من خبر می داد که "فلانی، را دیدم که به فلان خانه ای رفت و آمد می کند!" که بعد از شنیدن این خبرها، دنیا به روی سرم می شد، تصمیم گرفتم که حُجّت را با او تمام کنم، زیرا از یک طرف دلواپس آینده ی فرزندانم بودم و از طرف دیگر، همسرم را با جان و دل داشتم، یک شب که به منزل آمد در خلوت به دور از چشم فرزندانم با او حرف زدم و از خواستم، از حال و روزش برایم بگوید تا ببینم صحت حرفها در چه حدی است؟ اما او طفره می رفت و واقعیت را نمی گفت، که خودم سرِ صحبت را باز کردم، گفتم: هر کاره ای هستی به خودت مربوط است! اما بدان که سرنوشتِ من و تو به واسطه ی انتخابمان به هم گِره خورده و باید آینده ی فرزندانمان را بسازیم، از تو می خواهم قبل از هر چیز خودت را به کمپهای ترک اعتیاد معرفی کنی و با هم را جشن بگیریم و اگر نتوانستی و نمی توانی که آن را ترک کنی، را خودم برایت فراهم می آورم تا در به دور از چشم فرزندانمان به خودت بِرَسی!، اما نمی خواهم با رفت و آمد به خانه ی هرکس و ناکسی خود و آبروی مرا زیر سئوال ببری. همسرم در حالیکه اشک دور چشمانش حلقه زده بود، لب به اعتراف گشود و پیشنهادهای مرا پذیرفت و از آن روز به بعد شوهرم، شریک زندگیم، پدر بچّه هایم دوباره شده بود خودم و من به خاطر ، نه با کسی قهر کردم و نه میدان را خالی نمودم، بلکه را از یاد نبردم و در این موازات زندگی، خود را شکستم تا باهم بودنمان دوباره رنگِ به خود بگیرد. ✍ سمیّه خیرزاده اردکان 🔹 این هم برگی بود از همان چاپ نشده، که هر چند تلخی هایش بیشتر به چشم می آمد، اما متاسفانه واقعیتهایی را مطرح نمود که زیر پوست شهر در جریان است و نباید به سادگی از کنار آن گذشت. @zarrhbin
❌افتخاری دیگر برای شرکت تعاونی دهیاری های اردکان👇 🔺در همایش نقش تعاونی دهیاری ها در توسعه روستاها از شرکت های موفق تقدیر گردید. 🔺در این مراسم که در محل مجتمع فرهنگی و ورزشی تلاش تهران برگزار گردید از خدمات شرکت تعاونی دهیاری های اردکان درراستای عمران و آبادانی روستاها و نیز کمک به توسعه مشارکت های اقتصادی و اجتماعی در روستاها تجلیل به عمل آمد. 🔺در پایان این مراسم که فرماندار شهرستان اردکان و مدیر کل دفتر امور روستایی استانداری یزد نیز حضور داشتند ،لوح تقدیر و تندیس همایش توسط معاون تعاون وزارت تعاون،کار و رفاه اجتماعی به مدیرعامل شرکت تعاونی اردکان اهدا شد @zarrhbin