eitaa logo
ذره‌بین درشهر
21.7هزار دنبال‌کننده
67.1هزار عکس
10.9هزار ویدیو
230 فایل
ارتباط با ادمین @Zarrhbin_Admin جهت هماهنگی و درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
🔘هیچ وقت دیر نیست ... 💠داستان مسیر یک مهاجر _ علی بِن صالح نجیب (Ali Ben Saleh Najib) 💢 💥من ( پاپلی یزدی) در آغاز علی را غیرحضوری و از راه دور می‌شناختم. از طریق مقاله‌ها و کتاب‌هایش. او بیشتر در زمینه‌ی نقش اقتصادی در سوئد است. علاوه بر استادی دانشگاه ، مشاور اقتصادی چند شرکت سوئدی نیز هست. یکی از کتاب های او با عنوان IMMIGRANTSMALL BUSINESSES IN UPPSAIA نظرم‌ را به خودش جلب کرده بود. دخترم ( هما‌پاپلی‌یزدی) در اوپسالای سوئد مقطع دکتری در رشته بیولوژی ژنتیکی است. در نوروز ۱۳۹۲ برای دیدنش به اوپسالا رفتم. 💥کمرم درد می‌کرد ، دیسک کمرم عود کرده بود.دیسکی که مجبورم کرد جراحی شوم. لنگان لنگان به دانشگاه اوپسالارفتم. به بخش جغرافیا مراجعه کردم.اتاق پروفسور را پیدا کردم . در اتاقش نبود، استادان در سالن کوچکِ پذیرایی گروه مشغول صرف قهوه بودند. از یکی از استادان احوال پرفسور علی نجیب را پرسیدم. گفت علی شده است و هفته ای دو سه روز بیشتر به دانشگاه نمی‌آید. شماره تلفن علی را به من داد. 💥همان جا به علی تلفن و خودم را معرفی کردم "یک که کتاب و چند مقاله‌ی او را مطالعه کرده است ." از او پرسیدم مایل است همدیگر را ببینیم؟ خیلی خوشحال شد و گفت تا پانزده دقیقه‌ی دیگر می‌آید. سپس از من خواست گوشی تلفن را به یکی از همکارانش بدهم . تلفن را به یکی از استادان دادم. سفارش کرد از من پذیرایی کنند. 💥یک استاد پرتغالی الاصل از من‌پرسید :" چای می‌خورید یا قهوه؟..." سفارش چای دادم. مکان ویژه استادان ، به یک سالن پذیرایی شباهت داشت. روی میز وسط سالن ، انواع میوه قرار داده شده بود. ابتدا فکر کردم قرار است آنجا مراسمی برگزار شود ؛ ولی بعد فهمیدم این داستانِ همه‌ی گروه‌های علمی دانشگاه سوئد است. پس از پذیرایی، مختصری آشنایی با چند استاد حاصل شد. علی بن صالح نجیب ، نفس‌زنان خود را رساند .از خانه‌اش تا دانشگاه را با پدال زده بود. سردی هوای سوئد اخلاق گرم او را تغییر نداده بود. هنوز گرمای صحراهای حومه شهر زاگ (ZAG)در جنوب مراکش را در رفتار و گفتارش می‌توانستی حس کنی . در لحن صدایش گرمای خورشید صحرا موج می‌زد. اخلاق را داشت. من از زندگی او هیچ نمی‌دانم. او هم مرا نمی‌شناسد. در کمتر از ۱۵ دقیقه گویی پنجاه سال است مرا می‌شناسد. ابتدا بحث را شروع می‌کنیم. من از نقش می‌پرسم او از طرح‌ها و مقاله‌ها و کتاب‌هایی که نوشته است ، صحبت می‌کند. حدود ساعت چهار بعدازظهر می‌پرسد: "می‌خواهی دانشگاه اوپسالا را نشانت دهم‌؟" با شنیدن پاسخ مثبت من ، بخش هایی از دانشگاه را نشانم می‌دهد. 💥دانشگاه اوپسالا متمرکز نیست. ساختمان‌هایی متعدد در دامنه های شمالی شهر ، متعلق به دانشگاه است. بخشی از آن را قبلا دیده بودم. مرا به ساختمان اصلی دانشگاه می‌برد. آمفی‌تئاتر و نقاشی‌های سقف‌های بلند را نشانم می‌دهد. 💥مرا به می‌برد. در کلیسا با هم به آرامگاه می‌رویم. لینه مشهور را می‌گویم. بعد از بازدید کلیسا ، با هم‌ به یک کافه می‌رویم ؛کافه‌ای شیک با قوری و فنجان‌های چینی اعلا و شکلات های کم‌نظیر ، پیشخدمت بسیار مودب است. گُله‌گُله افراد دور میز نشسته‌اند. صحبت می‌کنند ، بحث می‌کنند و می‌خندند. از وقتی که می‌گذارند و پولی که می‌دهند ، لذت می‌برند. 💥از پنجره کافه ، رودخانه کوچک اوپسالا دیده می‌شود. برج کلیسای اعظم اوپسالا نیز هویداست. برجی بلند با آجرهای اُخرایی . وقتی به سرویس پذیرایی کافه نگاه می‌کنم ، لذت می‌برم . قوری و فنجان و نعلبکی چینی ، به رنگ آبی و سفید است. لباس پیشخدمت ها را که می‌بینم لذت می‌برم . وقتی به یخ رودخانه که در حال آب شدن است نگاه می‌کنم ، لذت می‌برم . وقتی به سیمای این استاد و صحرا نیز که می‌نگرم ، لذت دوچندان می‌برم. همه‌ی افراد پیرامونم‌ در آرامش به سر می‌برند. محیط اطراف هم آرام است. هیچ کس برای دیگری پرونده نمی‌سازد . این عمق فاجعه فرهنگ ماست. باید کاری کرد که پرونده‌سازی بی‌ارزش شود . فقط در است که پرونده سازی ارزشی نخواهد داشت. وقتی چیزی ارزش نداشت ، خودبه‌خود از بین می‌رود. چقدر از غیبت ها و تهمت های ما به نیت پرونده سازی است ؟ خداوند نیز از پرونده‌سازان است . به همین خاطر ، ، و را به شدت نهی کرده است. وقتی آزادی باشد ، چه دروغی باید گفت؟ اصلا چرا دروغ باید گفت ؟ چرا چیزی را پنهان باید کرد؟ در آزادی انسان درون و ذات خود را به همگان اعلام می‌کند. وقتی آزادی باشد ، غیبت معنا پیدا نمی‌کند. این بحث را در جای دیگر بیشتر توضیح خواهم داد. 👇👇
🔘هیچ وقت دیر نیست ... 💠قسمت پایانی مسیر یک مهاجر _ علی بِن صالح نجیب (Ali Ben Saleh Najib) 💢بخوانید ادامه داستان 🍂از دولت سوئد راضی هستید. همکاران و دانشگاهیانتان را مردمانی شریف و پرتلاش می‌دانید. سوال اصلی‌ام این است که شما خود را چه تعریف می‌کنید؟ هویت شما چیست ؟ علی بِن صالح ۴۵ دقیقه به این پرسش من پاسخ و توضیح داد و سخنانش را چنین خلاصه کرد که: "من‌ محصول مشترک اسلامی_مسیحی و زندگی سنتی و مدرن و پُست مدرن هستم. تلاش می‌کنم نقاط مثبت همه تمدن‌ها و نگرش‌ها را در خود جمع کنم . هنوز متاثر از تعلیمات مادربزرگم،صبح‌های خیلی زود و قبل از آفتاب بیدار می‌شوم . هنوز شعار آن بزرگ‌مرد عرب که ۱۴۰۰ سال پیش گفت (نماز از خواب بهتر است) در ذهنم است. 🍁مادربزرگم از مادربزرگان خود آموخته بود و به من منتقل کرد. ولی من نتوانستم این فرهنگ را به فرزندانم منتقل کنم . من فرهنگ مهربانی ، گرم و صمیمی بودن مردم مراکش را در خود نگه داشتم . من فرهنگ و مردمان سوئد را آموختم . این فرهنگ ها را در خود دارم " 🍂پرفسور علی درست می‌گفت. آمیزه‌ای بود از فرهنگ اسلامیِ مراکشی و فرهنگ آزاد اندیشی سوئدی . فرهنگ مهربانی و مهمان‌دوستی چادرنشینان‌صحرا و فرهنگ تشریفاتی سوئدی‌ها . او نمونه‌ی بارزی بود از مردمی مسلمان با عارفان اسلامی و جهان‌بینی سوئدی . او خیراندیشی اسلامی_مراکشی را با کار خیر و خردمندانه‌ی سوئدی همراه داشت. 🍁از جنگ طلبی ، جنگ افروزی و هرگونه شعار جنگ طلبانه دوری می‌جُست و می‌جوید. او معتقد است برای تمام مشکلات جهانی می‌توان از راه راه‌حل یافت. 🍂علی بِن صالحِ نجیب دارای هویتی است که جهان امروز تشنه‌ی آن است . او خود را مردی جهانی می‌داند. او از چهارچوب همه‌ی مرزهای جغرافیایی، زبانی و اعتقادی گذر کرده است. او را برای تمام جهان می‌خواهد . پایدار باشد ! او قبل از هرچیز یک انسان است. او نه مراکشی است و نه سوئدی. او مردی جهانی است. همه ما جهانی بودن در وجودمان است. بیاید همه مردمان همه عالم را دوست بداریم. ‌ 🍁آن‌ روز من یک مثقال به علی هدیه دادم. آخرین حرف علی را در آن لحظه فراموش نمی‌کنم . او گفت :"من همیشه به مهاجرانی که به سوئد می‌آیند می‌گویم . همیشه و در هر سنی می‌توانید شروع کنید." 🍂 بعد اضافه کرد: " البته، امکانات سوئد هم به مهاجران فرصت‌هایی را می‌دهد که بی‌نظیر است ؛ فرصت هایی که آفتاب و خورشید و گرمای صحرا به آدم نمی‌دهد. فرصت‌هایی که کشورهایی مثل مراکش به مردمانش نه می‌دهد و نه می‌توانند بدهند. می‌گوید همه‌ی مهربان هستند ؛ چه آفتاب سوزان و شن‌های صحرای آفریقا و چه برف و یخبندان و سرمای سوئد . آدم‌ها باید با هم مهربان باشند .‌ " می‌پرسم : "شما حدود پنجاه سال است که در سوئد هستید..." سرش را به نشانه تایید پایین می‌آورد و می‌گوید : " درست است امسال پنجاه سال است که در سوئد هستم." می‌پرسم: "به نظر شما علت اصلی توسعه در سوئد چیست؟" 🍁ایستاده مشغول صحبت هستیم. در همین بین همسرش با او تماس می‌گیرد. می‌گوید همسرش منتظر اوست و باید به منزل برگردد. لحظه‌ی خداحافظی است. می‌گوید : " تمام دلایل توسعه سوئد در چند کلمه خلاصه شده است : ، ، ، ، و . سوئد توسعه‌ی خود را در توسعه‌ی کشورهای دیگر می‌داند نه در تخریب آنها . بدون این اصول ، سوئد صدبار‌ از جنوب مراکش و از صحرای آفریقا عقب افتاده‌تر می‌شود". او آرزو می‌کند که همه آدم های روی زمین دارای ساختار مدیریتی صحیح و حکومت متکی به آزادی و عدالت و سعه صدر باشند. علی از خدا می‌خواهد در روی زمین آزادی و عدالت و سعه‌صدر برقرار گردد. می‌خواهد که مردم دارای اخلاق نیکو و عاری از حسادت باشند. 🍂حرف‌های علی مرا به فکر فرو می‌برد. روزهای بعد به کتابخانه دانشگاه اوپسالا مراجعه می‌کنم . از اینترنت کمک می‌گیرم و از خانم مهندس حمیده نژادی یاری می‌جویم. از مرکز آمار و اطلاعات سوئد استفاده می‌کنم. متوجه می‌شوم در طول ۳۰ سال، از ۱۹۸۱ تا ۲۰۱۱، از هر چهارنفر مهاجر ساده ای که به سوئد مهاجرت کرده‌است ، یک نفر به تحصیلات و یا مشاغل بالا و یا تجارت بالا دست یافته‌است. چند ماه بعد ۲۲ روز در فرانسه بودم. تمام همت و وقتم را در " مرکز تحقیقات علمی فرانسه " (C.N.R.S )صرف این موضوع کردم تا بدانم چند درصد از مهاجران ساده‌ای که به فرانسه وارد شده‌اند، در طول ۳۰ سال به پیشرفت هایی در حد فرانسوی‌های سطح بالا دست یافته‌اند ؟ 👇👇👇