eitaa logo
ذره‌بین درشهر
17.3هزار دنبال‌کننده
60.2هزار عکس
9.3هزار ویدیو
187 فایل
آیدی جهت هماهنگی درج تبلیغات @Tablighat_zarrhbin شامدسایت‌‌‌‌:1-1-743924-64-0-4
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 📗 : روش های رسیدن به آرامش در محیط خانواده در این کتاب با بهره‌گیری از آیات و روایات معصومان علیهم السلام و با هدف ایجاد آرامش و دوستی و محبت در زندگی، راهکارها و مهارت‌هایی کاربردی برای اعضای خانواده به‌ویژه زوجین بیان شده است. مهارت دارای سه پیش‌فرض است که هرکدام نباشد، مهارت‌آموزی اتفاق نمی‌افتد. این سه مؤلفۀ مهم عبارت است از: دانش، تجربه و تمرین. برای کسب مهارت‌آموزی دربارۀ موضوعی، ابتدا باید دانش کافی نسبت‌به آن موضوع کسب کرد و سپس دربارۀ آن تجربۀ کافی به ‌دست آورد و درنهایت برای تثبیت آن، تمرین کرد و ممارست داشت 📘 کتاب : راهکارهای دعوت به نماز در فرزندان این کتاب، راهکارهایی جهت تربیت عبادی و ترغیب فرزندان به عبادت با تأکید بر فریضه مهم نماز ارائه شده است. در این کتاب به ۱۸ راهکار اساسی و مجرب اشاره می‌کند که الگوبرداری والدین از این راهکارها می‌توانند با فرزندان خود به راحتی برای تربیت عبادی آنها اقدام کنند. از جمله این راهکارها می‌توان به موراد زیر اشاره کرد: «آشنایی فزندان با مفاهیم نماز»، «بیان داستان‌هایی پیرامون نماز»، آسان‌گیری منطقی نسبت به نماز»، «گفتگو در مورد نماز» و … 📙 کتاب : تاثیر رسانه‌ها بر تربیت فرزندان سواد رسانه ای کمک میکند تا از سفره رسانه ها به گونه ای هوشمندانه و مفید بهره مند شد. به زبان ساده تر، سواد رسانه به مخاطبان می آموزد که از حالت انفعالی و مصرفی خارج شده و خود مراقب باشند که چه برنامه هایی مناسب است. چه برنامه هایی مضر و کدام را باید تماشا کرد؛ برخی برنامه ها را چه میزان باید دید.
فرزندان خود در فضای مجازی باشیم استفاده نادرست در فضای مجازی و شبکه های اجتماعی می تواند کودکان و فرزندان ما را در معرض مسائلی از قبیل محتوای نامناسب اخلاقی،ترویج خشونت،شبهات دینی،سیاسی و اعتقادی قرار دهد. @zarrhbin
🔺پیشنهاد عجیب وزارت بهداشت برای روز پرستار 🔹به جای پرداخت کارانه و معوقات فعالیت در بخش‌های کرونا برای پرستاران بوق و سوت بزنید! @zarrhbin
5.84M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
فردوسی‌پور: خوشحالم برای مردم ایران گزارش می‌کنم😍 گفت‌وگوی خبرنگار همشهری با عادل فردوسی‌پور، چند ساعت پیش از ترک تهران برای گزارش بازی پرسپولیس-اولسان در فینال لیگ قهرمانان آسیا. او قرار است این بازی را برای اینستاگرام فارسی ای‌اف‌سی گزارش کند. دلم برای طرفدارهای فوتبال تنگ شده، امیدوارم آن‌ها هم دلشان برای من تنگ شده باشد. حس خوبیه که می‌تونم گزارش بکنم رکورد لایو اینستاگرام؟ نمی‌دونم چون با این فضا زیاد آشنایی ندارم اجازه بدید در مورد صداوسیما حرف نزنم @zarrhbin
⚽️ برنامه بازی‌های امروز هفته هفتم لیگ برتر @zarrhbin
❌آمار کرونا - جمعه ۲۸ آذر مبتلایان: ۷،۱۲۱ نفر قربانیان: ۱۷۸ نفر @zarrhbin
اگرچه گفت حافظ از مسیر عشق و مشکل ها ولی ساقی تماشا کن چه کرده عشق با دل ها 🌸هفته پرستار بر سپیدپوشان بی ادعا مبارک باد. @zarrhbin
11.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
گــوش کـن... صدای پاهای پاییز را می شنوی...؟ دارد ملودی رفتن سر می دهد میخواهد زمستان بیاید غم و اندوهت را سپیدپوش کند نگرانی هایت را به باد بگو تا به گوش زمستان برساند...🌧 ☔️ @zarrhbin
📌 🤝دیدار با امید 💠ادامه سفر پرماجرای دکتر پاپلی به 🖋مهماندار (همان خانم سوئدی) خطر خرس‌قطبی را گوشزد می‌کند. می‌گوید: "مغازه‌ها و ادارات تعطیل است. فقط چند باز هستند. در این شرایط خرس‌ها راحت‌تر وارد شهر می‌شوند." می‌پرسم:" خطر چقدر جدی است؟ " می‌گوید :"معمولا خرس‌ها وارد شهر نمی‌شوند. ولی گاه می‌آیند. بالاخره خطر جدی است." می‌گوید :" اگر با خرس روبه‌رو شدید ، باید بی‌حرکت بایستید. در این صورت ۵۰ درصد شانس زنده ماندن دارید. هیچ انسانی نمی‌تواند در مقابل این حیوان عظیم‌الجثه مقاومت کند. خرس در برف سریع می‌دود. روی دوپایش می‌ایستد و فقط یک ضربه به انسان می‌زند؛ ضربه‌ای که مرگبار است!" 🖋می‌گوید که در یک سال گذشته خرس‌ها پنج‌نفر را کشته‌اند! گردشگرانی دچار مرگ شده‌اند که توصیه‌ها را رعایت نکرده‌اند . لوئیس و همسرش هم می‌آیند. یک مسافر دیگر هم در لابی هتل است. او ژاپنی است. همه با هم به خیابان یخ‌زده وارد می‌شویم‌. یک فروشگاه موادغذایی در آنجاست . من برای صرفه‌جویی می‌خواهم غذایی برای خودم بخرم. بعد از خرید وارد کافه‌ای می‌شویم. از کافه‌چی می‌پرسم هیچ فرد ایرانی در شهر زندگی می‌کند؟ می‌گوید :"نه... ولی یک نفر کُرد در کافه FRUENE کار می‌کند. شاید او بداند." 🖋بعدا متوجه شدم بیشتر مردم جزیره نمی‌دانستند که ممکن است یک کُرد هم ایرانی باشد . بعد متوجه شدم که مردم عادی جزیره فکر می‌کردند یک نفر کُرد با یک نفر ایرانی فرق می‌کند. 🖋به کافه‌ای که دوستانم در آن هستند وارد می‌شوم. آن‌ها پشت میزی نشسته و قهوه سفارش داده‌اند. من هم به آن‌ها می‌پیوندم. روز بعد به شهرداری می‌روم. برای شهردار که یک زن است یک بسته آورده‌ام. از او نیز می‌پرسم آیا هیچ فرد ایرانی در شهر یا جزیره هست ؟ خانم مسئول روابط عمومی می‌گوید:" یک نفر کُرد ایرانی در کافه FRUENE کار می‌کند." از شهرداری به دانشگاه می‌روم. دانشگاهی بسیار جالب است. 🖋تا ساعت سه بعدازظهر در دانشگاه می‌مانم. ناهار را هم در رستوران دانشگاه می‌خورم. با تعدادی دانشجو و استاد صحبت می‌کنم. مردمی از ۴۲ کشور در این جزیره زندگی می‌کنند ؛ یعنی این ۲۵۰۰ نفر از ۴۲ کشورهستند. تعداد دانشجویان ثابت حدود ۱۶۰ نفر است ، ولی همیشه حدود صدنفر هم دانشجوی مهمان دارند . 🖋ساختمان های شهر پراکنده ساخته شده است. دانشگاه در انتهای ضلع شمالی شهر است. احتیاط را در نظر نمی‌گیرم و به پشت ساختمان می‌روم. می‌خواهم وارد جاده‌ای شوم‌. در لبه‌ی جاده ، تا کمر در برف فرو می‌روم. مرگ را به چشمم می‌بینم . تقلا و تکان خوردن هیچ فایده‌ای ندارد. هیچ جنبنده‌ای در آن اطراف نیست. 🖋برف مثل باتلاق است. هرچه تلاش می‌کنم که از دورن برف بیرون بیایم ، بیشتر در آن فرو می‌روم‌. بی‌حرکت می‌ایستم .فکری به ذهنم می‌رسد. چراغ قوه‌ام را روشن می‌کنم و نور آن را به طرف پنجره‌های دانشگاه می‌گیرم‌ . مرتب چراغ را خاموش و روشن می‌کنم. فاصله‌ام تا پنجره‌ها حدود هفتاد متر است‌. پس از حدود ده دقیقه احساس می‌کنم نظر چند نفر را جلب کرده‌ام. نورافکنی به طرفم روشن می‌شود‌. خیالم راحت می‌شود. احساس می‌کنم نجات یافته‌ام. چند دقیقه بعد چند دانشجو با یک رشته طناب می‌رسند و از داخل برف‌ها بیرونم می‌کشند. می‌گویند همیشه از جاده ، یعنی جایی که برف کوبیده شده و تبدیل به یخ شده است ، باید حرکت کرد‌. بوران برف را کنار جاده انباشته می‌کند‌ . جاده چندمتر از زمین‌های اطراف بلندتر است‌ . اگر بلندتر نباشد ، در فصل گرما به زیر آب می‌رود. 🖋مرا به داخل دانشگاه می‌برند. چای گرم حالم را به جا می‌آورد. می‌فهمم نباید بی‌احتیاطی کنم. خطر چاله‌های برفی کمتر از خطر خرس قطبی نیست. اگر چراغ قوه‌ام نبود ، معلوم نبود چه پیش می‌آمد‌. باید به کتابچه‌ی راهنما که در هتل به من داده بودند، بیشتر توجه می‌کردم. در آن کتاب دقیقا به چاله‌های برفی و خطر آن‌ها اشاره شده بود‌. هر روز باد و بوران ، برف‌ها را در گوشه‌ای انباشته می‌کند. اگر کسی در این گونه برف‌های نکوبیده گرفتار شود ، احتمال اینکه بتواند خودش را به تنهایی آزاد کند ، کم است. 🖋روز سوم هوا خیلی بهتر شد. هوا بیست‌ درجه گرم‌تر شد. سری به کودکستان جزیره زدم. بچه‌ها در یخ و در هوای ۱۴- درجه بازی می‌کردند. ۲۸ کودک از ۲۱ کشور در کودکستان بودند. آموزش این بچه‌ها بسیار دشوار ولی نتیجه‌ی همزیستی مسالمت‌آمیز است‌ . 🖋باز هم به دانشگاه بسیار زیبای جزیره رفتم. ساختمان دانشگاه از دور چون پریِ خفته در تاریکی است. اما از درون نگینی تابناک در زمینه‌ی پژوهش‌های قطبی است. دانشجویان زمین‌شناسی ساعت یازده صبح در تاریکی مطلق و هوای ۱۴-درجه ، در بیرون دانشگاه عازم کار میدانی بودند. استاد به زبان انگلیسی و نروژی توضیحاتی می‌داد. 👇👇👇
👆👆👆 🖋یادی از استاد عزیزم دکتر علی‌اصغر آریایی کردم. موزه‌ی جزیره دیدنی است. دیوار به دیوار دانشگاه است. حدود دو ساعت در موزه هستم. ساعت هفده از آنجا خارج می‌شوم. این دفعه در جاده یخیِ جلوِ دانشگاه به طرف خیابان شهر حرکت می‌کنم. چند نفر در خیابان دیده می‌شوند. یک موتور سورتمه از کنارم می‌گذرد. حدود ساعت ۱۷:۳۰ دقیقه وارد کافه می‌شوم‌. چند نفر پشت پیشخوان هستند. تمام کارکنان کافه زن هستند. کافه، ساندویچ و غذای‌سبک هم دارد. یک فنجان چای سفارش می‌دهم. یک مرتبه می‌بینم یک جوان حدود سی‌ساله با قیافه‌ی ایرانی از آشپزخانه‌ بیرون آمد. بدون هیچ مقدمه‌ای به زبان فارسی از او می‌پرسم :" شما هستید؟" بیش از نیم‌متر به هوا پرید و گفت :" بله، من ایرانی هستم!" او با صدای بلند پرسید :" شما اینجا چه‌کار می‌کنید؟" بعد از پشت پیشخوان به داخل کافه دوید و مرا محکم در آغوش کشید. اشک از چشمانش جاری شد. گفت دقیقا شش سال است حتی یک کلمه فارسی نشنیده است. نامش است. حال و احوال گرمی می‌کند. بسیار خوشحال می‌شود و از دیدن من سر از پا نمی‌شناسد . 🖋گویی پدر یا برادرش را دیده است‌. کُرد است . اصالتا اهل مهاباد و ارومیه است. می‌گوید : "الان ساعت کارم است. بعد از آن می‌توانیم با هم صحبت کنیم. " وعده را در کافه رستوران اسوالبارد می‌گذاریم؛ همان کافه رستورانی که متعلق به هتل محل اقامت من است. خوشحال شدم که در این از گرمی یک هم‌وطن انرژی گرفتم. نمی‌دانم چرا به هرکجا می‌روم، با یک هم‌وطن کُرد برخورد می‌کنم. مثل این که سرنوشت من با این کُرد‌های مهربان گره خورده است. 🖋خوب امروز خیلی فعالیت زیادی داشتم. به هتل بر‌می‌گردم. استراحت می‌کنم. برای خودم چای آماده می‌کنم. این فلاکس‌های برقی داخل اتاق‌ هتل‌ها نعمتی است! دوش می‌گیرم. باید آب کم مصرف کنم. ده جا نوشته است " آب کم مصرف کنید ". اینجا آب فراوان است. کنار اقیانوس است. پس چرا این همه سفارش برای کاهش مصرف آب ؟ شهرداری در چند صد متری هتل است. همه‌ی نقاط شهر ۲۱۰۰ نفری را می‌شود ظرف سه ساعت یاد گرفت‌ . فردا از مسئول آب‌شهر که در شهرداری مستقر است ، موضوع این همه تبلیغ برای صرفه‌جویی در مصرف آب را می‌پرسم. پاسخ می‌دهد:" چرا‌ که نه؟ آب را باید همیشه کم مصرف کنیم. تبدیل یخ به آب در جزیره گران تمام می‌شود. انرژی می‌خواهد." می‌گویم:" شما که زغال‌سنگ فراوان دارید." می‌گوید:" استخراج زغال سنگ هزینه دارد و سوزاندن آن سبب آلودگی زیست محیطی می‌شود." مسئول آب‌شهری می‌گوید:" اما مهمترین مسئله ، است‌. دفع فاضلاب گران است. اگر فاضلاب گرم نباشد ، در لوله‌ها یخ می‌زند. باید در تانکرهای سبک جمع و تانکرها با کشتی حمل شود. کشتی‌ها به وسط اقیانوس بروند و فاضلاب‌ها را تخلیه کنند. ما اینجا برای کاهش مصرف انرژی به خصوص آب ، هم تبلیغ و هم فرهنگ سازی می‌کنیم. در کودکستان‌ها و مدارس به بچه‌ها یاد می‌دهیم چگونه در مصرف انرژی و آب صرفه‌جویی کنند. 🖋نگفت می‌دهیم. کلمه "آموزش" را به کار نبرد؛ بلکه گفت "یاد‌ می‌دهیم" که در مصرف انرژی صرفه جویی کنند. او گفت سعی می‌شود در ساختمان سازی برای کاهش مصرف انرژی و آب از آخرین فناوری‌های روز دنیا استفاده شود. راستی ، جلوِهتلِ محل اقامتم داشتند ساختمانی می‌ساختند. جرثقیل‌ها دیوارهای پیش‌ساخته را بلند می‌کردند و با نظر مهندسان در جای خود می‌گذاشتند. شبانه‌روز کار می‌کردند .آخر ، در این جزیره روز هم مثل شب تاریک است. در هوای ۲۸- درجه کار می‌کردند. فقط وقتی هوا از ۲۸- درجه گذشت ، تعطیل می‌کنند. 🖋بدنیست بدانید که در فرهنگ جزیره ، کلمه قبل‌ازظهر و بعدازظهر وجود ندارد. ساعت هشت شب در رستوران اسوالبارد کنار امید نشسته بودم. امروز هوا گرم‌تر است. در ساعت ۲۳ در جزیره اتفاق بسیار نادری افتاد . 🖋اتفاقی که همه را متعجب کرد! اتفاقی استثنایی! اتفاقی که عمق فاجعه را نشان می‌دهد. فاجعه‌ای که بشر برای خود ساخته است. ساعت ۲۳ تا ۲ بامداد روز بعد ، آمد . درجه حرارت تا ۳ درجه رسید. یعنی در ظرف ۲ روز درجه حرارت از ۳۴- به ۳ درجه رسید. هواشناسی و مردم جزیره تا آن تاریخ در ماه ژانویه چنان پدیده‌ای را ندیده بودند. همه نگران بودند. می‌گفتند خرس‌ها می‌میرند. گوزن‌ها می‌میرند. در دی‌ ماه و باران ؟ من اصلا برای دیدن چنین پدیده‌ای آمده بودم. آمده بودم تا چنان پدیده‌ای را درک کنم و بفهمم. حالا با پوست و گوشتم داشتم تغییر اقلیم را حس می‌کردم.
جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو بسکه هر جمعه غروب آمد و دلگیرم کرد دل به دریای غم و غصه سپردم بی تو تا به اینجا که به درد تو نخوردم آقا هیچ وقت از ته دل غصه نخوردم بی تو 💔 🌷 ♨️ @zarrhbin
4_6030421206442706540.mp3
6.53M
با (عج) 🍃گره فتاده به کارم گره گشایی کن 🍃به یک نگاه دل خسته را خدایی کن 🎤 👌بسیار دلنشین 💔 🌷 @zarrhbin